درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : شرایط اجتهاد
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث امروز به بعد ما یک بحث مشکلی است در اصول، مشکل نه از نظر اصل مسئله مشکل باشد از این جهت مشکل است .
  مرحوم آخوند یک فصلی باز می‌کنند راجع به شرایط اجتهاد و برای این شرایط اجتهاد دو تا شرط می‌فرمایند یکی ادبیت بداند یکی اصول بداند در حالی که ما بیش از 10 تا شرط برای این اجتهاد ادعا داریم .
  لذا بخواهیم بگوییم که مرحوم آخوند اصلا توجه به این حرفها نداشته این که جسارت به مقام قدس مرحوم آخوند است بگوییم توجه داشته و این شرایط را شرط نمی‌دانسته این را هم که نمی‌شود گفت لذا مسئله می‌شود مسئله مشکل.
  حالا ما این 10 تا شرط را برایتان می‌گوییم شما اگر بخواهید حرف مرحوم آخوند را قبول کنید باید این 10 تا شرط ما را باطلش بکنید بگویید نه، شرط نیست و اگر حرف ما را قبول بکنید دیگر باید بگویید که تسامح شده در اصول ما.
  حالا مسئله را سرسری هم نگیرید بعد از مرحوم آخوند هم همین است یعنی این کسانی که درس اصول گفته‌اند از زمان مرحوم آخوند تا الان ، آن کسانی که کتاب نوشته‌اند آنها هم عمده همین حرف مرحوم آخوند را می‌فرمایند یکی ادبیت یک اصول.
  حالا وقت هم دارید برای این که امروز بحث می‌کنیم تمام نمی‌شود بعد هم باید درباره‌اش بحث بکنیم چهار پنج روز وقت دارید چهار پنج روز تفحص کنید مطالعه کنید ببینیم که از شما می‌توانیم استفاده کنیم یا نه؟
  آن که مرحوم آخوند فرموده خیلی واضح است گرچه متاسفانه این وضوح مرحوم آخوند را ما طلبه‌ها به آن عمل نمی‌کنیم.
 1) ادبیت این صرف ونحو و معانی بیان و لغت و این که یک ادیب باشد حالا نه متخصص، اما بالاخره عبارت را به او بدهند عبارت را خوب بتواند بخواند بی غلط بتواند بخواند اگر یک رکاکتی در کلام باشد از نظر فصاحت از نظر بلاعت بتواند تمیز بدهد سببش هم این است که پایه فقه ما عربیت است یعنی قرآن و روایات اهل بیت ، قرآن و روایات اهل بیت عربی هستند نمی‌شود که بدون ادبیت ما عربیت بدانیم و روایت معنا بکنیم قرآن معنا کردن متوقف بر ادبیت است متوقف نه عربیت بر ادبیت ، عربیت متوقف بر ادبیت، نه، متوقف بر فصاحت و بلاغت و لغت و این چیزهایی که ده چهارده تا علم هست ، سکاکی در مفتاح العلوم چهارده تا علم آورده حالا آن را بگویید امتیاز، بالاخره این باید عرفا ادیب باشد،و ادبیت یک وقتی در زمان ما اول مشهد بعد هم اصفهان خیلی خوب بود قمی‌ها حسرت می‌خوردند می‌گفتند ادبیت اصفهان خوب است و راستی هم خوب بود من یادم نمی‌رود یک احمد آقایی بود خدا رحمتش بکند این بیدآبادی بود از مدرسه صدر می‌آمدم درس ایشان مغنی می‌گفت یک ساعت اشعار مغنی هم تمام حفظش بود و روی کتاب نگاه نمی‌کرد یک سال و سه ماه ما یک حاشیه پیش او خواندیم اما خب حاشیه گفت راستی اما این از بین رفت، خدا رحمت کند مرحوم آقای ادیب را دو ادیب‌ها را هر دو انصافا ادیب بودند دیگر لذا الان این ادبیت شکسته شده هیچ جا خبری نیست نه در قم و نه در اصفهان و نه در مشهد از همین جهت هم شماها که نه، کم پیدا می‌شود طلبه قرآن هم بلد نیست بخواند قرآن را هم اشتباه می‌خواند دیگر چه رسد بخواهند جواهر را به او بدهند بتواند صحیح از جواهر رد بشود و این ادبیت که همه آنها من جمله مرحوم آخوند فرموده ادیب و تخصص نه، اما بی ادبی هم نه، و ما طلبه‌ها فعلا ادبیت را مراعات نمی‌کنیم خب این حرف مرحوم آخوند حرف مرحوم شیخ انصاری، بعد از این دو بزرگوار مرحوم نایینی، مرحوم آقا ضیاء ، استاد بزرگوار ما حضرت امام، این کسانی که در این باره صحبت کرده‌اند همه همه گفته‌اند یک طلبه باید ادیب باشد والا گیر می‌کند دیگر ما دیده‌ایم هم استاد که ادبیتش خوب نبوده توی روایت‌ها گیر کرده.
  اما مهمتر از این که مرحوم آخوند روی آن خیلی پافشاری دارد و دست استثمارگر یا اصاله التنبلی از بینش برده است اصول است ، اصول الان بیچاره است غریب است در حالی که پایه فقه است یک تهمت هم به اصول می‌زنند و از بینش می برند یکی از طلبه‌ها به من می‌گفت که اصول در خدمت استعمار ، تهمت هم به او می‌زنند بعد هم یک مثال غریب و عجیبی می زنند می‌گویند که اصول این است اگر بخواهی بروی روی پشت بام باید از پله‌ها بروی نردبان می‌خواهد یا نه؟ این اصول شماست؟ در حالی که این اصول از اول تا آخرش را من الان برای شما فهرست وار می‌گویم بینید اصول پایه فقه هست یا نه؟
  حالا آن مقدمات تا برسد به اوامر که همه‌اش به درد بخور است قانون مجاز و قانون اشتراک و قانون استعمال شیء در اکثر از یک معنا، اما حالا عمده امر ظاهر در وجوب است یا نه؟ خیلی روی آن بحث شده باید بحث بشود برای این که روایات ما این امر دال بر وجوب است یا دال بر استحباب خیلی به درد می‌خورد، واجب تعیینی واجب تخییری ، واجب عینی واجب کفایی این ها چیست؟ کجاست؟ خب فقه ما روایات اهل بیت ما اصلا یدور مدار همین حرفها، مقدمه واجب، می‌آییم می‌رسیم به این جا که واجب مقارن، واجب مقدم، واجب مؤخر، واجب نفسی واجب غیری ، واجب عین واجب کفایی و امثال این‌ها، برسد به باب نواهی نهی ظاهر در حرمت است یا نه؟ بعدش اجتماع امر و نهی، بعدش نهی در عبادات این‌ها فقه متوقف بر این است روایات اهل بیت متوقف بر این است، بحث مفاهیم بحث عام و خاص بحث مطلق و مقید بحث مجمل و مبین این مباحث الفاظ مشهور شده به درد نمی‌خورد کدامش به درد نمی‌خورد؟ کدامش فقه ما روایات اهل بیت ما بلکه تفسیر ما کدامش متوقف بر این‌ها نیست؟ جلد دوم کفایه هم که اصلا می‌گویند همه‌اش فقه است باب قطع باب ظواهر باب حجیت خبر واحد باب اجماع و مطلق ظن حجت است یا نه؟ بعد بیا در اصول عملیه 100 تا اصول عملیه توی فقه داریم چهار تایش را مرحوم شیخ انصاری گفته، برائت و تخییر و اشتغال و استصحاب، بعد هم بحث تعادل و تراجیح، بعد هم بحث اجتهاد که حالا می‌خوانیم حالا کدام این‌ها به درد نمی‌خورد؟ کدام این‌ها فقه ما متوقف برآن نیست؟ ما یک دفعه می‌خواهیم هوچی بازی در بیاوریم که در آورده اند خب راجع به ما آخوندها هو چی بازی هست ، یک دفعه می‌خواهیم اصول را طردش بکنیم مظلومش بکنیم برای خاطر این که فقه را اصلا قبول نداریم و این بازی ‌ها که هست خب ما طلبه‌ها را هم قبول ندارند و مظلوم هم هستیم همیشه، اما یک دفعه راستی می‌خواهیم حرف بزنیم این فرمایش مرحوم آخوند در کفایه خیلی حرف خوبی است انصافا و آن این است که فقه ما متوقف بر اصول ماست.
  حالا یک چیزی که موجب شده یک مقدار حق را می‌دهد به آدمهای بی خودی این است که ما گاهی طول و تفصیل 20 سال یک دوره اصول می‌خوانیم این موجب می‌شود ما را هو بکنند و اما اگر راستی یک دوره اصول چهار پنج سال ، پنج شش سال همین که الان رسم است دیگر، پنج شش سال و راستی این اصول را مباحثه کند مطالعه کند بررسی کند بعد از پنج شش سال می‌شود یک اصولی، می‌شود یک مجتهد در اصول، نمی‌کنیم، نمی‌کنند، نمی‌خواهیم، نه نمی‌شود، می‌شود ، کار هم ندارد پنج شش سال هم نه همه وقتمان را بدهیم به اصول، نه بابا جان، در 24 ساعت یک طلبه که اصول نخوانده اما مقدماتش را فراهم کرده سطح را خوانده، این دو سه ساعت روی اصول کار کند هم درسش را بخواند هم مطالعه جدی داشته باشد هم مباحثه جدی داشته باشد بعد از پنج شش سال می‌شود یک اصولی یک مجتهد در اصول و توی فقه که می‌رود اصول مثل موم در دستش است و ما دیده‌ایم این کسانی که راستی اصول دارند فقهشان با آن کسانی که اصول ندارند خیلی متفاوت است ، آن کسی که راستی اصولی است فقهش از یک خصوصیت و دقت خاصی برخوردار است و ما باید این خرافتی که الان آمده با اصاله التنبلی آمده، با اصاله الجربزه با اصاله الفعالیه این خرافت را از طلبه‌ها بزداییم از حوزه بزداییم همه ما بشویم بعد از پنج شش سال یک اصولی که وارد فقه شدیم سرمایه خوبی در فقه داشته باشیم لذا این دو شرطی که بزرگان گفته‌اند هر دو به جا هر دو فقه ما متوقف بر این دو شرط و هیچ اشکالی در مسئله نیست.
  حالا یک چیزهای دیگر هست که مرحوم آخوند نفرموده‌اند من جمله محاورات عرفی، فقه ما می‌گردد روی محاورات عرفی به عبارت دیگر این باید تحصیل ذهن عرفی بکند ذهن علمی، عوامی نه ، دقت و فلسفی نه، عرفی آری یعنی وقتی وارد روایت می‌شود بتواند ذهن خودش را خالی از اصطلاحات بکند، عوامی را بگذارد کنار اخباری‌گری نه، اما از آن طرف هم آن دقت‌های فلسفی آن دقت‌هایی که در وقتی ائمه طاهرین به شاگردها می‌گفتند اصلا ابدا این دقتها نه آنها می‌گفتند نه در ذهن این‌ها بود به آن می‌گوییم ذهن عرفی به آن می‌گوییم محاورات عرفیه، اجتهاد ما متوقف بر این است اگر توقفش بالاتر از اصول نباشد حتما کمتر نیست.
  آقایان اصل حرف را نه این جا، توی فقه قبول دارند آنها برده‌اند این که اعلمیت متوقف بر ذهن عرفی است اگر یک کسی ذهن اصطلاحی داشته باشد یک کسی ذهن عرفی داشته باشد آن از آن اعلم است این مثل این که مسلم در میان اصحاب است اما می‌بینیم در کلماتشان آمده مناط حالا بعضی گفته‌اند اعلمیت اما نه، مناط در اجتهاد ذهن عرفی است از همین جهت هم می بینیم این کسانی که ذهن عرفی ندارند و دقت‌ها را می‌آورند توی این ذهن عرفی می‌بینیم که فقهشان یک جور دیگر می‌شود فقهشان با فقه مشهور تفاوت پیدا می‌کند لذا مشهور است می‌گویند مرد آن است فلسفه بلد باشد اما وقتی وارد فقه شد مثل این که اصلا فلسفه بلد نیست خیلی حرف خوبی است مرد آن است ریاضی دان باشد مسئله ریاضی مسئله هندسه این‌ها به درد می‌خورد بعضی اوقات پایه است توی بعضی از مسائل اما مجتهد آن است وقتی وارد در فقه شد این‌ها را فراموش بکند به عبارت دیگر از ضمیر آگاه برود توی ضمیر ناآگاه لذا محاورات عرفیه به عبارت دیگر ذهن عرفیه این باید باشد.
  این حرف من نیست وقتی برویم توی فقه می بینیم که آقایان می‌فرمایند مثلا می‌فرمایند که موضوع استصحاب را از عقل بگیریم؟ می‌گویند نه، از لسان دلیل بگیریم ؟ می‌گویند نه، پس از کی؟ از عرف یعنی از ذهن خودت که خالی از اصطلاحات باشد، موضوعات فقه را از عقل بگیریم؟ می‌گویند نه، از لسان دلیل بگیریم می‌گویند نه، پس چه؟ می‌گویند موضوعات فقه را از عرف بگیر، عرف یعنی به قول مرحوم میرزای قمی این عرف یعنی ذهن ما خالی از اصطلاحات ، شما یک مقدار بالاتر بگویید، بگویید فهم روایات را از عقل باید بگیریم عقل دقی فلسفی؟ نه ، از عوام باید بگیریم؟ نه، پس فهم روایات را از کی باید گرفت؟ ازیک ملایی که عرفیتش خوب باشد لذا این جمله من تقریبا باید بگوییم ضرورت در فقه دارد که موضوعات را از عرف باید گرفت فهم احکام را از عرف باید گرفت پس پایه فقه ما محاورات عرفیه خیلی حرف خوبی است و به تجربه هم اثبات شده وقتی که ما دست از محاورات عرفیه برداریم یا فقه ما یک چیز بی‌خودی می‌شود مثل اخباری‌گری این مرحوم صاحب حدائق انصافا خیلی خوب بوده هم مروت و تقوایش خوب بوده هم علم و تتبعش ، تتبع صاحب حدائق اگر بیشتر از صاحب جواهر نیست کمتر نیست خوب تتبع دارد ای کاش این حدائق مثل جواهر تمام شده بود ولی همین ده بیست جلدی که کتاب نوشته انصافا خوب نوشته دیگر عالی است اما می‌بینیم هفوات زیاد دارد از همین جهت هم فقهاء اعتنا به آن ندارند اساتید ما مخصوصا مثل آقای بروجردی که این چیزها را فوق العاده به آن اهمیت می‌دادند خب روی جواهر یک اعتنای عجیبی داشتند روی حدائق اعتنا نداشتند چرایش این جوری ؟ برای این که اخباری گری را یعنی ذهن عوامانه را آورده توی حدائق و بالاخره برای خاطر اخباری گری و اخباری گری را توی حدائق آورده‌اند حدائق شده آلوده، یا مثلا مثل مرحوم فیض کاشانی این ملا بوده انصافا، ملا، متدین اما مخصوصا مثل وافی مرحوم حضرت امام استاد بزرگوار ما به این وافی در معنا کردن روایات بعضی اوقات خیلی اهمیت می‌دادند این وافی ایشان که مختصرش را هم شافی نوشته این وافی یک دوره اخبار اصول کافی را تفسیر کرده خیلی خوب است ایشان مفاتیح نوشته، مفاتیحش انصافا خیلی عالی است خیلی خوب است، فقه است اما این فقه را اصحاب ما قبول نکرده‌اند چرا قبول نکرده‌اند؟ یک جمله می‌گوییم برای همین قبول نکرده‌اند وقتی مرحوم فیض کاشانی وارد می‌شود می فرماید که من سه تا فتوی دادم عالم را پاک کردم یکی گفتم متنجس منجس نیست ، یکی هم گفتم آب قلیل به ملاقات نجس نجس نمی‌شود یکی هم گفتم کافر پاک است دنیایش عوض شد، راست هم می‌گوید اما دنیا عوض شد یعنی دنیا می‌تواند عوض بشود اما نه با حرف فیض کاشانی ، لذا مفاتیح رفت کنار در میان اصحاب در حالی که قبول دارند مفاتیح عالی است اما مثل جواهر و مثل مصباح و این اواخر مثل مقررات عروه، خب این میان طلبه‌ها، چرا نشد برای همین که آن دقت‌های فلسفی را مرحوم فیض کاشانی آورد به جای اجماع‌ها به جای شهرت‌ها مفاتیحشان را زندان کرد لذا اخباری‌گری نه، عقل طلبگی و احتمال طلبگی به قول آقای بروجردی آن هم نه پس چه؟ ذهن عرفی مجتهد جامع الشرایط این چیست؟ همه فهم احکام ، موضوعات را از عرف باید گرفت و این از اصول و از ادبیت خیلی بالاتر است حالا چرا این جا بحثش نشده؟ چرا گفته نشده؟ چرا از جمله شرایط اجتهاد نفرموده‌اند؟ اما جای دیگر قبول دارند حرف‌های من را احدی ندیدم رد بکند حرفهای من را همه قبول دارند بزرگان اما از شرایط اجتهادش قرار نداده‌اند چرا؟ یک هفت هشت تا دیگر هم در پیش داریم شما مطالعه کنید راجع به همین چرایش.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد