موضوع : تجزی در اجتهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فصل سوم بحث ما درباره تجزی است یعنی یک مجتهدی که ملکه اجتهاد دارد اما در همه مسائل فقه نه و این منافات هم ندارد این که بعضی گفتهاند ممکن نیست ، نه، ملکه ولو بسیط هم هست اما مقول به تشکیک است به مرور زمان پیدا میشود همه ملکهها همین است ملکه عدالت بسیط است اما شدت و ضعف دارد حتی استاد بزرگوار ما حضرت امام یک وقتی درباره عصمت میفرمودند آخر درجه تقوی عصمت است اول درجه این که اجتناب از محرمات اما هی تشدید ، تشدید پیدا میکند راستی میرسد به آن جا والله لو اعطیت الاقالیم السبعه و ما تحت افلاکها علی ان اعصی فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلت ، لذا کاری به اجتهاد در فقه نداریم همه ملکه ها همه حالتها همین است شدت و ضعف دارد آن ضعیفش بسیط است آن شدیدش هم بسیط است به قول منطق مقول به تشکیک است آن قوتش عین ضعف است ضعف عین قوت است لذا ما طلبهها خب هست این جور که اول اجتهاد پیدا میکند یک ملکه پیدا میکند اما این که بتواند همه مسائل فقهی را اجتهاد کند نمیتواند مجتهد مطلق نیست به آن میگویند متجزی، تجزیه شده یعنی در بعضی از مسائل این مجتهد است در بعضی از مسائل مجتهد نیست حتی مثلا کتاب صلاه را چون که کتاب مشهوری است و این هم خارج خوانده است و حسابی درست کرده است این در کتاب صلاه میتواند اجتهاد بکند اما مثلا در باب قضا و شهادات و در باب دیات و قصاص و اینها چون اصلا نخوانده یا مسائل مشکل است نمیتواند، لذا این که بعضی گفتهاند که تجزی محال است اگر کسی مجتهد باشد مطلقا مجتهد است اگر هم نه مطلقا مجتهد نیست این ظاهراً اصل مطلب درست نیست.
حرف در این است این تجزی این اجتهاد برای خودش، برای دیگران حجت است یا نه؟
مشهور در میان فقهاء مشهور در اصول ما این شده که تجزی هم جایز است هم آن مسائلی که اجتهاد کرده برای خودش حجت است لذا آن وقت خیلی بوده که اجازه اجتهاد از استادش میگرفته آن توی اجازه اجتهادها این جمله دارد حرّم علیه التقلید فی ما اجتهد که در زمان پهلوی خدا لعنتش کند آن اجازه اجتهاد میخواست برای این که عمامه سر بگذارند لذا میرفتند پیش بزرگان آن بزرگان هم این اجازه اجتهاد را میدادند آن وقت به اینها میگفتند این که مجتهد نبود چرا دادی؟ میگفت که خب من نوشتهام فی ما اجتهد، حالا این در هیچ چیز نمیتواند اجتهاد کند خب در هیچ چیز هم مجتهد نیست ، ولی بالاخره این بوده که حرّم علیه التقلید فی ما اجتهد، متجزی در آن چیزهایی که راستی
اجتهاد کرده این دیگر نمیتواند تقلید بکند.
البته لازم نیست برود اجتهاد بکند و لو آن ملکه را هم داشته باشد میتواند با تقلید احکام خودش را اعمال خودش را طی بکند اگر اجتهاد کرد آن وقت حرّم علیه التقلید، حرّم علیه التقلید فی ما اجتهد در آن چیزی که اجتهاد کرده، میتواند کسی به او مراجعه بکند ؟ اگر شرایطش موجود باشد بله، مثل مثلا یک مجتهد پیدا بشود اعلم را شرط نداند وقتی اعلم را شرط ندانست یا این که العیاذ بالله اعلم را فاسق بداند حالا آقا خودش اجتهاد میکند زنش هم از او تقلید میکند زن و بچهاش هم از او تقلید میکنند خب میشود یا نه؟ مشهور در میان فقهاء من جمله مرحوم شیخ در کتاب اجتهاد و تقلید ، مرحوم آخوند در کفایه همین جا ،عرض کردم قضیه خیلی مشهور است ، مشهور است این که این اجتهادهایش برایش حجت است اگر هم بشود به این مراجعه کنیم اعلم نباشد میتواند کس دیگر هم به این مراجعه بکند.
دلیل چیست؟ میگویند همان دلیلی که ماگفتیم درباره مجتهد مطلق قولش حجت است هم برای خودش هم برای دیگران همان این جا میآید مراجعه جاهل به عالم و این مراجعه جاهل به عالم این آقا راجع به این فتوایی که الان داده عالم است آن جاهل است مراجعه جاهل به عالم میگوید این قول هم برای خودت حجت است هم برای زنت مثلا هم برای بچههایت، این مشهور در میان بزرگان شده، به عبارت دیگر همان دلیلی که آوردهاند برای حجیت قول مجتهد مطلق همان دلیل را آوردهاند برای متجزی ، گفتهاند در حجیت اجتهاد نخوابیده است این که ملکه مطلق داشته باشد ما ملکه میخواهیم ملکه هم بسیط است حالا گاهی برای کل فقه است گاهی برای دو ثلث فقه است گاهی برای یک ثلث فقه است و در آن چیزهایی که اجتهاد کرده که حرم علیه التقلید در آن چیزهایی هم که اجتهاد کرده دیگران هم میتوانند اگر شرایط باشد مثل اعلم نباشد یا العیاذ بالله اعلم فاسق باشد و این فاسق بداند میتواند به این مراجعه بکند.
از نظر عرف نمیدانم این عرفیت دارد یا نه؟ مثلا یک خانه را عوام مردم میخواهند قیمت بکنند یا میخواهند یک نقشه کشی بکنند میخواهند یک بنا را دست یک مهندس بدهند این علی الظاهر به نیمه مهندس، به نیمچه مهندس به نیمچه خبره ظاهراً نمیدهند و ما اصلا آن روایاتی هم که آوردیم برای حجیت اجتهاد گفتیم ارشادی است گفتیم دلیل دلیل عقلی است مجتهد چرا قولش حجت است برای خودش و برای دیگران ؟ گفتیم سیره هست مراجعه جاهل به عالم مراجعه غیر خبره به خبره در همه کارهایشان دلیل عمده آن است حالا در تجزی آیا این هست ؟ لذا مثلا ببینید غالب طلبهها، طلبههای فاضل راستی اینها میتوانند اجتهاد بکنند در بعضی از جاها اما اینها همه تقلید میکنند هم کارهای خودشان را کارهای دیگران را به دیگران به مراجع و خود طلبهها هم در میانشان این جور سیره نیست که از خودش تقلید بکند و کارهای روزمره را حسبه اسمش را میگذارند کارهای حسبه را هم خود قبول بکند یا مثلا سهم امام را خود قبول بکند به عنوان این که مجتهد است معمولا طلبههای متدین معمولا طلبههای فاضل این رسم را ندارند، آنها طلبههای متدین طلبههای فاضل نیمچه مجتهد را مورد امور حسبیه نمیدانند، این یک حرف است.
یک حرف دیگر هم که سابقاً راجع به مقبوله عمر بن حنظله داشتیم این بود که فرمود که مراجعه بکنید به کسی که من روی حدیثنا شم الروایه داشته باشد مدرکش روایات اهل بیت باشد نه قیاس و استحسان و تخیلها که این روی حدیثنا در روایات ما زیاد آمده در مقابل سنیها که آنها مدرکشان روایت نیست در فقه، مدرکشان قیاس و استحسان و تخیلهاست، فرمود من روی احادیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا خب اگر کسی ادیب باشد میگوید حلال اضافه به نا شده مصدر اضافه شده دلالت میکند بر عمومیت ، عرف احکامنا میگوید احکام جمع است اضافه شده به نا جمع مضاف دلالت میکند بر عمومیت اگر مثلا داشت نظر فی الحلال و الحرام کسی بگوید که جنس است دلالت بر عموم ندارد اما نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما آن روایت و امثال آن روایت دلالت میکند به این که مجتهد باید مطلق باشد تا بتواند تصدی امور دیگران را بکند، آن روایتها هم تایید میکند این سیره را که سیره میگوید که نیمچه مجتهد نمیتواند متصدی امور بکند نمیتواند حتی قول خودش را برای خودش حجت بداند و باید مثلا در هر علمی متخصص باشد از همین جهت هم مثلا اطبای عمومی نه خودشان نه دیگران در همه چیز اینها را قبول ندارند اگر راستی چشم بچهاش درد میکند دکتر باشد نیمچه دکتر راجع به این چشم بچه مراجعه میکند به متخصص اگر هم عوام مردم باشند ولو این که بچهاش مثلا دلش درد میکند می رود پیش اطبای عمومی اما آن حالا از او هم بپرسند میگویند این اهمیت ندارد ولی اگر بچهاش عمل داشته باشد مسلم این طرف آن طرف دکتر متخصص، سیره بر حجیت تجزی نیست و خودش هم قول خودش را قبول داشته باشد آن هم نیست لذا معمولا دکترها زن و بچهشان را میبرند پیش دیگری دکتر، متخصص، اگر راستی درمهام امور، یک دفعه مهام امور نیست حرفی اما مثل دین که مهام امور است باید تخصص باشد.
مرحوم آخوند در کفایه مثل این که اینها را قبول دارد ولو این جور که من میگویم نمیفرمایند اما این جمله را مرحوم آخوند دارد که میفرماید این نظر فی حلالنا و حرامنا این عرف میگوید اگر معتنا به مجتهد باشد کفایت میکند باز هم نمیگوید که تجزی بعض، نه، معتنا به ، مثل این است که خب این کسی که متخصص است مجتهد مطلق است مثل مراجع خب اینها که بالفعل همه چیز توی ذهنشان نیست رساله را نوشتهاند با ملکه استنباط، رساله را داده اند به مردم میگوید رساله را عمل بکنید اما حالا تمام این مسائلی که توی رساله است توی ذهنشان باشد نه، مسئله دانها خیلی از همین مراجع تقلید بیشتر مسئله بلدند مسئله را از آقا میگوید اما خود آقا خب مسئله به حسب ظاهر یادش رفته دیگر، اما به او میگویند مرجع تقلید معنایش این است که لواراد ان یستنبط یستنبط ، این جور ، ملکه بالفعل نه، ملکه بالقوه، فروعات بالفعل نه ، بالقوه ، همین جور که آن جا میگوییم این جاها هم همین طور بگوییم، بگوییم اگر یک کسی وارد فقه است معتنا به عرف میگوید نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، اگر کسی این حرف مرحوم آخوند را بزند که بگوید عرف آن کسی که مجتهد است اما در همه فقه نه، معتنا به ، آن که مردم به آن احتیاج دارند، باب طهارت و باب صلاه و صوم و زکات و حج و اینها ملکه دارد اما راجع به ارث و قضا و شهادات و قصاص و دیات اصلا ندیده و این جور هم نیست که مراجع یک دوره فقه مثل مرحوم سید که نیست مرحوم سید در عروه ایشان مدعی هستند من هفت مرتبه هفت دوره جواهر را با دقت دیدهام، بارک الله ، لذا معتنا به این اجتهاد کرده باشد یا قوه ملکه بالقوه ملکه یقتدر بها علی الاستنباط لواراد مرحوم آخوند در کفایه میفرماید این قدر کفایت میکند که آن عرف احکامنا نظر فی حلالنا و حرامنا آن حرف ادبیت که اضافه شده بنابراین دلالت بر عموم میکند همه همه مرحوم آخوند میگویند نه.
ظاهراً تا این اندازه دیگر حرف مرحوم آخوند را باید بزنیم و بگوییم مثلا طلبهها همین که یک قوه ضعیفه ملکه ضعیفهای پیدا کردند و ما بخواهیم بگوییم قولشان برای خودشان برای غیر حجت است این را ظاهراً نمیشود گفت مشکل است و اما اگر معتنا به مجتهد است توی هر باب فقهی وارد شود امتحان بدهد خودش را امتحان بکند میبیند خوب میتواند حلاجی بکند خوب میتواند از مسئله رد بشود که این را اصلا به عبارت دیگر شاید مرحوم آخوند هم همین را میخواهند بگویند دیگر آن چیزهایی که نمیتواند اصلا معتنا به نیست و معتنا به را میداند و عرف هم همین را مجتهد مطلق میداند به عبارت دیگر اصلا بگوییم این مجتهد مطلق است نه متجزی ، نزاع نزاع لفظی است خوب است آن کسی که تازه مجتهد شده راستی میتواند مکاسب مرحوم شیخ کفایه مرحوم آخوند را درسش را بگوید رد و ایراد بکند حرفش را بزند این مجتهد است و اما آن کسی که کم میتواند اجتهاد بکند ولو متجزی است اما این قولش حجت باشد برای خودش و برای دیگران بگوییم نه.
اما آن هم که من میگویم مرحوم آخوند هم توی ضمن حرفهایشان فهمیده میشود این خلاف شهرت است مشهور این است که فرقی بین متجزی و مطلق نیست در این که قول هر دو حجت است قول هر دو برای دیگران هم حجت است اگر اعلم نباشند اگر مجتهد مطلق نباشند این مشهور است اما گفتنش دلیل میخواهد ظاهراً دلیل نداریم بخواهیم هم دلیلمان شهرت باشد نمیشود اجماع باشد نمیشود آن هم در مسئله اصولی .
آن که میشود گفت مجتهد متجزی هیچ کاره ، آن که میشود گفت حرف مرحوم آخوند است این که باز سیره هست روایت هست متجزی معتنا به ، به جوری که عرف به او بگوید مجتهد بگوید خبره به جوری که بشود روایت بگوید عرف احکامنا نظر فی حلالنا و حرامنا عرفا بشود ولو ادبیت نشود، عرفا بشود این متجزی مثل مطلق است ، قولش حجت است .
مسئله مسئله مشکلی است سرسری رد شده، مرحوم آخوند هم خیلی به آن اهمیت ندادهاند اما در حالی که معلوم میشود مثل ما که گیریم مرحوم آخوند هم توی مسئله گیر است و بالاخره این جوری که برایتان نقل کردم مرحوم آخوند از مسئله رد میشود لذا قولش حجت است برای خودش، برای دیگران خلاف احتیاط است، حالا تقاضا دارم از شما مخصوصا از فضلای جلسه یک تتبع بیشتری یک تحقق بیشتری شاید فردا بشود از شما استفاده کنیم اگر نه مسئله بعد است و آن این است که این متجزی میتواند قاضی بشود یا نه؟ و این قضاتی که حالا هستند که هیچ کدام نه متجزی هستند نه مجتهد الا شاذ ا اینها را از چه باب باید درستش بکنیم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد