درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اجتهاد و تقلید
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث امروز به بعد راجع به اجتهاد و تقلید.
  رسم در اصول شده این که بعد از آن که اصول تمام شد بحث تعادل و تراجیح کنند بعدش هم بحث اجتهاد و تقلید و مرحوم آخوند چنین کردند گرچه بحث اجتهاد و تقلید یک بحث فرعی یک بحث فقهی است اما برای این که مفید است و یک قاعده است آورده‌اند در اصول.
  اجتهاد یعنی چه لغتاً اصطلاحاً ؟ مجتهد یعنی چه لغتا اصطلاحا ؟ خیلی بحث مفصلی در این جا شده حتی مرحوم آخوند در کفایه در حالی که بنایشان بر ایجاز است اما آن مراعات ایجاز را در این جا نفرموده‌اند.
  اجتهاد از نظر لغت یعنی کوشش یعنی تحمل المشقه برای این که مجتهد شود، تحمل المشقه برای این که آشنا به فقه شود، این از نظر لغت.
  از نظر اصطلاح اجتهاد مجتهد یعنی آن تحمل المشقه لاستنباط الاحکام لذا یقتدر علی الاستنباط حالا دیگر در فقه باشد یا در اصول در تفسیر باشد یا غیر تفسیر در علوم طبیعی باشد یا غیر علوم طبیعی ، دیگر یک معنای عام است اجتهاد در فیزیک اجتهاد در شیمی تحمل المشقه.
  معنای را اصطلاحی چیست؟ یقتدر علی الملکه للاستنباط ملکه‌ای پیدا بکند برای این که بتواند استنباط بکند فروعات را از اصول بیرون بکشند لذا ملکه یقتدر بها علی الاستنباط.
  ظاهراً مرحوم آخوند که گفته‌اند تحمل المشقه راجع به احکام بعد هم اصطلاحا ملکه یقتدر بها علی استنباط الاحکام الشرعیه این‌ها علی الظاهر لازم نبود الا این که بگوییم که اجتهاد و تقلید در فقه را دارند ایشان معنا می‌کنند ولی اگر این‌ها آن ذیل نبود خیلی بهتر بود الاجتهاد ما هو؟ تحمل المشقه، اصطلاحا ما هو؟ ملکه یقتدر علی الاستنباط ، هم تعریف موجز بود هم مخل نبود، این تعریفی که مرحوم آخوند کرده‌اند تبعا لدیگران مختص به فقه است ملکه یقتدر بها علی الاستنباط الاحکام الشرعیه این اختصاص پیدا می‌کند به فقه ولی ما اگر بخواهیم اجتهاد و تقلید را من حیث هو هو تعریف بکنیم دیگر آن احکام لازم نیست آن احکام را هم می‌گیرد یعنی اگر ما گفتیم ملکه یقتدر علی الاستنباط ، توی فقه استنباط احکام شرعیه، توی اصول یقتدر علی قواعد فقهیه توی مثلا ادبیت یقتدر علی این که عبارات را خوب بخواند خوب بفهمد، توی تفسیر ملکه‌ای است که بتواند آیات شریفه را خوب معنا بکند و مجمل را از مبین و بالاخره مبین را از متبین تشخیص بدهد و امثال این‌ها، ظاهراً عرض من خوب باشد که ولو حالا باب اجتهاد و تقلید ما می‌خواهیم توی اصول است و برای فقهمان درست بکنیم اما یک قاعده کلی اجتهاد چیست؟ تحمل المشقه، اصطلاحا چیست؟ ملکه یقتدر علی الاستنباط، خب این از نظر تعریف.
  و باید هم بدانیم که اجتهاد خیلی مشکل است خیلی یک عمر 30، 40 ساله اما شبانه روز تحمل المشقه و راستی یک کسی مجتهد علی الاطلاق بشود نه متجزی خیلی کار مشکل است متجزی اش هم خیلی کار مشکل است و متاسفانه در زمان ما چون اصاله التنبلی حاکم بر ما شده اجتهاد هم یک چیز توی دست و پا افتاده‌ای شده دیگر هر کسی خودش را مجتهد می‌داند و درس خارج می‌گوید و لیاقت گفتن درس خارج دارد و چند تا طلبه هم اطرافش جمع می‌شوند و بالاخره می‌شود هزار تا مجتهد توی اصفهان دیگر توی قم درخت کمبوزه الله اکبر اما باید بدانیم اجتهاد بچه بازی نیست خیلی مشکل است خیلی شبانه روز زحمت ، شبانه روز تحمل مشقت شبانه روز محرومیت تا محرومیت نباشد کجا اجتهاد پیدا می‌شود باید همه چیز فدا بشود تا بشود یک مجتهد ولی ما بخواهیم طلبگی را فدای همه چیز بکنیم بعد هم توی طلبگی اجتهاد پیدا بشود مسلم نمی‌شود دیگر، نمی‌شود حالا علی کل حال اجتهاد تحمل المشقه، اصطلاحا ملکه یک حالت به طور ناخودآگاه یقتدر علی الاستنباط الاحکام الشرعیه، این مسئله اول.
  مسئله دوم این که این ملکه اگر پیدا بشود دیگر آن چه استنباط می‌کند حجت است حالا چه در فقه چه در اصول چه در تفسیر چه در علوم دینی چه در علوم غیر دینی، علوم طبیعی، اگر این ملکه پیدا بشود به طور ناخودآگاه بعد از تشکیل صغری کبری ها بعد از تشکیل آن علومی که این اجتهاد متوقف بر آن است و آن ملکه یک مسئله‌ای را ایجاد بکند این مسئله حجت است خب چرا حجت است ؟ مثل سایر حجج است، ظواهر چرا حجت است ؟ خبر واحد چرا حجت است؟ یک قدری برو بالاتر قطع چرا حجت است ؟ خب همین جور که قطع حجت است این مسئله هم که این استفاده کرده از مصادیق قطع است دیگر، از مصادیق قطع است، از مصادیق امارات است و همین جور که امارات حجت است این هم حجت است همین طور که قطع حجت است این هم حجت است لذا حجیت آن یک امر ضروری عقلایی است.
  اخباری خب بحث مفصلی شده که گفته اجتهاد حرام است اجتهاد حجت نیست ، قول مجتهد نه حجت نیست کارش هم حرام است و اصلا نه می‌تواند به اجتهاد خودش عمل بکند نه دیگران، لذا اخباری می‌گوید تقلید جایز نیست، اجتهاد جایز نیست خودش هم از خودش بخواهد تقلید کند آن هم جایز نیست.
  خب اگر این حرف این اخباری درست باشد اول مصیبتش این است حر ف خودش حجت نیست برای همین جمله‌ای که می‌گوید اجتهاد حرام است این یک استنباط است دیگر ، همین که می‌گوید اجتهاد برای دیگران حجت نیست این یک حجت است یک دلیل است خب اگر حجت نباشد قول خود این اخباری هم حجت نیست یلزم من وجوده العدم، سابقا روی ظن معتبر همین را می گفتیم اخباری تمسک کرده بود به ان الظن لایغنی من الحق شیئاً گفته بود خبر واحد و ظواهر و امثال این‌ها حجت نیست حالا آن اخباری نه، دیگری، گفتیم خب همین حرف تو یک ظاهر است یک مظنه است این هم حجت نیست حالا ما نحن فیه همین است اگر یک کسی بگوید اجتهاد حجت نیست همین حرفش اجتهاد است حجت نیست یلزم از حرف خودش خودش را رد کرده باشد یلزم من وجوده العدم.
  بنابراین اخباری‌ها دو قسمند یک قسمتشان همین اخباری های بی‌سواد که حال طلبگی ندارند و دلشان را خوش کرده‌اند این که چند تا روایت بلدند و بالاخره با وسائل برو جلو و هرچه در کتاب الصلاه هست به آن عمل بکن این‌ها مورد بحث‌مان نیست و این‌ها نباید اعتنا به این جور حرف‌ها و به آن جور چیزها کرد.
  اما بعضی ها راستی با سوادند حالا من نمی‌توانم نسبت بدهم مثلا نسبت می‌دهند صدوق و کلینی و مجلسی و صاحب حدائق و امثال این‌ها اخباری هستند این‌ها را نمی‌دانم اصلا یعنی چه؟ ولی علی کلی حال حالا این‌ها که می‌گویند اگر بگویند اجتهاد درست نیست خب به این‌ها یک جمله داریم و آن این است که این اجتهاد درست نیست چرا؟ وقتی دلیل می‌خواهند بیاورند یک دلیل خوبی می‌آورند مربوط به بحث ما نیست و آن این است که یک مشت توهمات فلسفی توهمات عقلی دقی فلسفی که عرف بلد نیست این‌ها را آورده‌اید شما اجتهاد درست کرده‌اند رساله نوشته‌اند خب این حرف حرف متینی است هر مجتهدی هم چنین باشد ما هم مجتهدش نمی‌دانیم و اما آن مجتهدها که مراجع تقلیدند رساله می‌نویسند این‌ها دلیلشان چیست؟ عقل عرفی ، نه آن عقل دقی فلسفی، اجماع که کاشف از روایت است ، قرآن، نمی‌شود که ما بگوییم قرآن اصلا حجت نیست که بعضی از اخباری‌ها گفته‌اند، و روایات اهل بیت، و حرفهای دقی و فلسفی که عرف نمی‌پسندد و این‌ها اصلا از ساحت مقدس مجتهدین دور بوده الان هم دور است لذا من خیال می‌کنم نزاع نزاع لفظی باشد آن کسی که می‌گوید اجتهاد حجت نیست قول مجتهد حجت نیست آن مجتهدی را می‌گوید که سر و کار با روایات اهل بیت نداشته باشد یک توهمات یک نیش غول‌های فلسفه و امثال این‌ها را بیاورد توی فقه، آن کسی که می‌گوید حجت است می‌گوید که مدرک من عقل است نه عقل دقی فلسفی، عقل متعارف، عقل خود اخباری، اجماع است که کاشف از روایات اهل بیت است، روایت اهل بیت است می‌گوید که مدرک من وسایل، یک بزرگی به من می‌گفت از حضرت امام در آن موقع که ما شاگرد ایشان بودیم که آن هم شاگرد بود می‌گفت از حضرت امام پرسیدم آقا شما چه مطالعه می‌کنید؟ فرمودند من وسائل ، خب انصافا این جوری است دیگر مجتهد یعنی آن که جامع الرواه می‌نویسد مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی ، بنابراین آن که ما می‌گوییم مجتهد و قولش حجت است وقولش برای دیگران هم حجت است آن است که با دلیل نه عقلی فلسفی، دلیل شرعی یعنی با روایات اهل بیت چندین سال خون جگر خورده ملکه درست کرده به واسطه آن ملکه که پشتوانه این ملکه روایات اهل بیت است یک فتوی دارد خب کی می‌تواند بگوید این فتوی حجت نیست؟ حالا که حجت شد خب جاهل باید مراجعه به این بکند دیگر، مراجعه جاهل به عالم، هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب خب باید غیر مجتهد هم به این مراجعه بکند یک امر ضروری است این عوام مردم وقتی که لوله در خانه‌شان خراب شده صاف می‌روند پیش لوله کش، می‌گویند من نمی‌دانم، آن می‌داند، وقتی یک چیزی از اسباب خانه خراب شد صاف می‌روند پیش آن کسی که متخصص است ، عوام مردم هم وقتی ولشان بکنند وقتی مسئله‌ای برایشان جلو آمد صاف می روند پیش مجتهد، یک امر عرفی نه دقی فلسفی یک بنا از عقلاء که این بنا از عقلاء یک سیره است که شارع مقدس هم این سیره را امضا کرده صد در صد.
  حالا برای خاطر این که دیگر مسئله تمام بشود چه بین ما و اخباری چه بین خودمان روایات متواتری در مسئله هست همین اخباری‌ها روایات را نقل می‌کنند مرحوم صاحب وسائل در جلد 18 وسائل بیش از 100 تا روایت نقل می‌کند این روایت‌ها به خوبی دلالت دارد قول مجتهد حجت است مراجعه به مجتهد هم واجب است لازم است ، البته این را ما تصدیق داریم این روایت‌ها همه ارشادی است اما روایت‌ها خیلی صحیح السند ظاهر الدلاله مو هم زیر درزش نمی‌رود، متواتر هم هست تواتر معنوی یعنی بیش از 100 تا روایت، من بعضی از این روایت‌ها را نوشته‌ام بعضی این روایت را بخوانیم ولو ارشادی است لذا مرحوم آخوند احتیاج ندیده که این روایت‌ها را نقل بکند به همان عقل و عقلا و سیره که حجت عقلایی است اکتفا کرده‌اند اما بعضی این روایت‌ها را بخوانیم خوب است صحیحه هشام بن سالم روایت 51 از باب 6 از ابواب صفات قاضی روایت سندش خیلی عالی است عن ابی عبدالله علیه السلام که این هشام بن سالم خود از مجتهدین بوده امام صادق علیه السلام بیش از 1000 شاگرد داشتند در میان این شاگردها 400 کتاب 400 تا مجتهد که اجتهادشان را امام صادق علیه السلام تصدیق کردند این هشام بن سالم از همان مجتهدهاست امام علیه السلام این جور می‌فرماید انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا ما کلی را می‌گوییم شما هستید که باید از این کلی مصادیق بیرون بیاورید یعنی شما هستید که باید ملکه پیدا کنید یقتدر به واسطه آن ملکه علی الاستنباط ، کلی مال روایت مال ائمه طاهرین مال قرآن ، لتبین للناس ما نزل الیهم مال پیامبر، ائمه طاهرین بعدش هر کسی که این قوه قدسیه را داشته باشد.
  روایت 52 هم عین همین است اما صحیحه بزنطی است این هم از اصحاب اجماع است آن هشام بن سالم از اصحاب اجماع نبود اما مجتهد حسابی بود خیلی هم تعریفش را می‌کنند ولی بزنطی علاوه بر این که مجتهد است لذا امام با همین روایت تصدیق اجتهادش را می‌کند هم تصدیق می‌کند مجتهد هستی هم تصدیق می‌کند اجتهادت حجت است و هم تصدیق می‌کند این که شما هستید که باید استنباط بکنید، صحیحه بزنطی آن روایت اول 51 از باب 6 بود این 52، قال علینا القاء الاصول و علیکم التفریع عین همان روایت است آن روایت اول این جور بود انما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا این روایت مختصرتر است اما همان است علینا القاء الاصول و علیکم التفریع .
  مرحوم صاحب وسائل روایت‌ها را که نقل می‌کند هی می‌خواهد توجیه بکند وقتی به این دو تا روایت می‌رسد دیگر نمی‌تواند توجیه بکند و مثل این که از عبارات صاحب وسائل فهمیده می‌شود ملتزم شده به این که مجتهدها کارشان درست است این استبناط ها و این فهم فروع از اصول از روایات اهل بیت این کار درست است، حالا صاحب وسائل تصدیق کند یا تصدیق نکند آن عقل متعارف را ما روی آن حساب بکنیم یا نکنیم آن سیره عقلاء را بگوییم یا نگوییم خیلی است گفتم بیش از 100 تاست اما این دو تا روایت به خوبی به ما می‌گوید که هر که مجتهد است استنباط او حجت است ، دیگر خواه ناخواه شما اضافه کنید خب اگر استنباطش حجت باشد هم برای خودش است هم برای دیگران، نمی شود که امام علیه السلام بگوید که شما تفریع فروع بکنید برای خودتان یا اصلا نه برای خودتان هم نه تفریع فروع بکنید همین جور، این که لغویت لازم می‌آید، خود این دو تا روایت به ما می‌گوید که استنباط حجت است از مجتهد این استنباط حجت است هم برای خودش هم برای دیگران .
  مقبوله عمر بن حنظله روایت 1 از باب 11 از همان ابواب صفات قاضی جلد 18 وسائل این روایت چندین مرتبه در وسائل تکرار شده حالا اصل روایت این است می‌آید سؤال می‌کند ما کار داریم ، کارهای قضایی کارهای حکومتی به کی مراجعه کنیم؟ می‌توانیم به عامه مراجعه کنیم؟ به این قاضی‌ها به این حکومتهای جور؟ در کارهایمان چه کارهای قضایی چه کارهای حکومتی؟ روایت می‌گوید هم قضاوتش را می‌گوید هم کار حکومتی‌اش را ، می‌توانیم مراجعه کنیم؟ حضرت می‌فرمایند نه، مراجعه به این‌ها مراجعه به طاغوت است ، عمر بن حنظله توی آن می‌ماند حالا که مراجعه به این‌ها مراجعه به طاغوت است ما این نزاعهایمان را چکار بکنیم؟ حضرت برایش حکومت اسلامی درست می‌کند می‌فرماید که ینظر الی من کان منکم یعنی شیعه ، سنی نه، ممن روی احادیثنا مثل صاحب وسائل ، بس است؟ نه، و نظر فی حلالنا و حرامنا اهل نظر باشد نه صرفا روایت نقل بکند عرف احکامنا عارف به احکام ما باشد یعنی مجتهد جامع الشرایط یعنی همه احکام اسلام را به آن عارف باشد.
  تکیه گاهش روایات اهل بیت باشد اما صرف روایت نقل کردن هم نه، باید مجتهد باشد تکیه گاه روایت ، اما نظر فی حلالنا و حرامنا یعنی اجتهاد، عرف احکامنا ، همان نظر فی حلالنا و حرامنا برای تأکید دو دفعه تأکید می‌شود عارف به احکام ما آن وقت شما فلیرضوا به حکما این را حاکم قرار بدهید تا این جا شاید یک کسی بگوید مربوط به قاضی است برای بحث ما فرق نمی‌کند اما بعد آقا یک کلی فرمودند که فلیرضوا به حکما آن مصداقش است فانی قد جعلته علیکم حاکما من این را حکومت اسلامی به او دادم و این حکومت اسلامی حالا گاهی قاضی ، برای این که سؤال این است در قضاوتمان در نزاع‌هایمان، فرمودند مجتهد جامع الشرایط را من حاکم اسلامی قرار دادم که آن حاکم اسلامی هم می‌تواند قضاوت بکند هم می‌تواند حکومت کند اما آن حاکم اسلامی کیست؟ مجتهد جامع الشرایط.
 وقت گذشت اجازه بدهید فردا یک مقدار بیشتر درباره این روایت صحبت کنم باز هم روایت داریم بعضی از روایت‌ها را بخوانم.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد