موضوع : مرجحات منصوصه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
دیروز عرض کردم که مرجحاتی که در روایتین متعارضتین هست دو قسم است یک مرجحاتی که مربوط به راوی است دو تا روایت است یک روایت را یک عالمی نقل کرده است یک روایت را یک عامی موثق، به واسطه آن راوی آیا ترجیح هست یا نه؟ اما یک مرجحاتی است مربوط به روایت است یک روایت را اصحاب به آن عمل کردهاند یک روایت را اصحاب به آن عمل نکردهاند یک روایت موافق با عقل است یک روایت مخالف با عقل است ترجیح روی روایت است دیروز عرض کردم ترجیح راجع به راوی خیلی روایت داریم اما روایتها همه همه مربوط به حکومت است که حکم این دو حاکم کدام مقدم است و اما راجع به روایت در تمام روایات انسان بگردد سه تا ترجیح بیشتر پیدا نمیشود یکی شهرت یکی مخالف عامه یکی موافق کتاب که اینها مربوط به روایت است نه مربوط به راوی نه مربوط به حکومت، حکم حاکم.
دیروز عرض کردم این سه تا مرجح مرجح نیستند تمیز حجت از لاحجت است لذا نمیتوانید یک روایت پیدا کنید، بناشد مطالعه کنید تقاضا دارم از شما این جاها را که جایی نیست خیلی اهمیت به آن بدهید بنا شد مطالعه کنید ببینیم که غیر از این سه تا ترجیحی که من درست کردم دیگر مرجح برای دو روایت متعارض داریم یا نداریم اما این سه تا مرجحی که مرحوم شیخ فرمودهاند روی آن بحث کردهاند بعد هم مرحوم آخوند و دیگران روی آن بحث کردهاند اینها هیچ کدام مرجح نیست بلکه تمیز حجت از لاحجت است لذا یک روایت پیدا کنیم مربوط به ترجیح روایت بر روایت نداریم و اگر بتوانید یک روایت پیدا بکنید خدمت بزرگی به من کردهاید.
دیروز میگفتم بله یک دو سه تا روایت داریم که ترجیح مربوط به روایت است و آن این است که اگر یک روایت از امام باقر علیه السلام است یک روایت از امام صادق علیه السلام فرمودهاند روایت امام صادق علیه السلام را بگیر متأخر را بگیر خب این ترجیح مربوط به روایت است فرموده متأخر را بگیر متقدم را رها بکن که دیروز هم این را عرض کردم گفتم این ترجیح نیست بلکه یک نحو نسخ است آن متأخر را بگیر یعنی آن متأخر آن متقدم را نسخ کرده میفهمیم که حکم تا این جا بوده از این به بعد دیگر روایت متأخر است مثال زدم گفتم مثل تحلیل خمس که تحلیل خمس روایات خیلی روایات متعارضی با هم داریم و امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام تحلیل خمس کردند اما موسی بن جعفر علیهما السلام به بعد خمس را گرفتند بلکه روی روایات خمس حرف دارند تعارض واقع میشود بین آن روایتها، مؤخر را باید بگیریم یعنی روایت موسی بن جعفر علیهما السلام باید بگوییم خمس واجب است پس زمان امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام چه بوده؟ میگوییم موقت بوده معنای نسخ هم همین است معنای نسخ یعنی انسان بفهمد یک حکمی موقت بوده نه دائم لذا یک مصلحت تامه ملزمهای در کار بوده که امام صادق علیه السلام امام باقر علیه السلام خمس را تحلیل کرده بودند آن مصلحت دیگر از بین رفته بوده مصلحت در این بوده که خمس را بگیرند و موسی بن جعفر علیهما السلام به بعد دیگر خمس را گرفتند لذا این هم ترجیح نیست این اصلا یک نحو نسخ است آن روایت متأخر میآید آن روایت متقدم را میگوید تو موقتی ، میگوید این روایت موقت بوده.
بنابراین تا این جا این جور شد که از شما هم تقاضا کردم بگردید ببینید که آیا روایت برای ترجیح روایت ، روایت مرجح برای ترجیح روایت داریم یا نه؟ ظاهراً نداریم و سه تا مرجح شیخ فرمودهاند دیگران هم بعد از شیخ فرمودهاند یکی شهرت یکی موافق کتاب یکی مخالف عامه که توی مقبوله عمر بن حنظله هر سه آمده میگوید دو روایت با هم متعارض است چه کنیم؟ حضرت فرمودند شهرت هر کدام مشهور است آن را بگیر گفت هر دو مشهور است فرمودند هر کدام موافق با کتاب است بگیر مخالف با عامه را رها کن گفت هر دو موافق با کتاب است فرمودند آن که موافق با عامه است رها بکن آن که مخالف با عامه است بگیر، گفت هر دو موافق یا مخالف با عامه است فرمودند فاذا فتخیر حالا که ترجیح نیست دیگر تخییر در حالی که نمی شود دو تا روایت با هم یک ترجیحی نداشته باشد اما امام علیه السلام سه تا ترجیح را که فرمودند دیگر فرمودند نه فاذا فتخیر.
روایات ترجیح این جوری مختلف است این روایت مقبوله عمر بن حنظله جمع بین سه تاست لذا بعضی از روایات فقط شهرت را دارد بعضی از روایات فقط موافق کتاب را دارد، بعضی از روایات فقط مخالف عامه یا موافق عامه را دارد روایت ها زیاد است اما روایت مجموع من حیث المجموع ظاهراً نداریم غیر از همین مقبوله عمر بن حنظله که هر سه تا را دارد شهرت و موافق با کتاب و مخالف با عامه.
دیروز عرض کردم این هر سه ترجیح نیست مرجح نیست بلکه بیان حجت از لاحجت است تمیز حجت از لاحجت است.
راجع به شهرت دیروز صحبت کردم گفتم همین جمله امام علیه السلام که می فرماید که دع الشاذ النادر فان المجمع علیه لاریب فیه خب معنا این است که آن شاذ ریب دارد یعنی حجت نیست فیه کل الریب اصلا حجیت خبر واحد آن را نمیگیرد که عرض کردم اصحاب اسمش را می گذارند اعراض اصحاب، دو تا روایت است یک روایت را اصحاب از آن اعراض کردهاند یک روایت را اصحاب اخذ به آن کردهاند معلوم است آن روایتی که اصحاب اعراض از آن کردهاند آن ادله حجیت خبر واحد آن را نمیگیرد، گفتم دیروز به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام فیه کل الریب و این که مرحوم شیخ میگویند ریب اضافی گفتم دلیل میخواهد که ما بگوییم ریب اضافی این حرف دیروز بود.
راجع به مخالف کتاب آن دیگر خیلی واضح است برای این که آن روایاتی که می گوید دو تا روایت با هم معارض است حضرت می فرمایند که خذ بما و افق الکتاب بعد خود حضرت می فرمایند ما خالف قول ربنا لم نقله فانه زخرف فانه باطل فاضربوه علی الجدار و امثال اینها، خب روایتی که مخالف با قرآن است دیگر معلوم است باید به دیوارش زد معلوم است ائمه طاهرین نفرمودهاند معلوم است دستی توی کار بوده برای این که ائمه طاهرین را خراب بکنند شیعه را خراب بکنند لذا موافق با کتاب حجت است مخالف با کتاب لیس بحجه این که حضرت می فرمایند خذ بما وافق الکتاب معنایش این است که آن که مخالف با قرآن است اصلا حجت نیست رهایش بکن لذا دو تا روایت داریم یکی موافق با کتاب یکی مخالف با کتاب این مرجح نیست که ما آن روایت موافق با کتاب را بگیریم نه، روایت موافق با کتاب حجت است روایت مخالف با کتاب اصلا حجت نیست باید دورش انداخت لذا این هم ترجیح نیست پس چیست ؟ تمیز حجت از لاحجت، یعنی اگر دوتا روایت دیدیم یکی موافق با کتاب یکی مخالف با کتاب ، آن که مخالف با کتاب است باید رهایش بکنیم آن که موافق با کتاب است باید بگیریم برای این که آن که موافق با کتاب است حجت است آن که مخالف با کتاب است اصلا باطل زخرف ، و واجب است زیر پا بگذارید واجب است به قول امام علیه السلام فاضر بوه علی الجدار از همین جا که الان بحث ما هم نیست سابقا بحث کردیم بعد میآییم بحث میکنیم این که موافق کتاب و مخالف کتاب یعنی تباین و الا اگر موافق کتاب مخالف کتاب آن جا باشد که جمع عرفی داشته باشد این اصلا مخالف کتاب نیست این روایتها اصلا آن را نمیگیرد یعنی کتاب یک عامی گفته است روایت ما خاص گفته است این تعارض نیست این حتما حمل عام بر خاص باید بشود قرآن تخصیص بخورد به روایات اهل بیت یا قرآن مجمل است مجمل به این معنا یعنی متشابه نمیدانیم معنا چیست؟ یک روایت میآید مبین میشود خب این مبین کتاب است باید به واسطه آن روایت تبیین قرآن بکنیم لذا آن جا که بین قرآن و روایات عام و خاص باشد مطلق و مقید باشد مجمل و مبین باشد حاکم باشد ورود داشته باشد به عبارت دیگر توفیق عرفی داشته آن جا که العرف وفق جمع بین قرآن و روایات اهل بیت بکند خب معلوم است توفیق عرفی میگوید که آن که من میگویم جمع بکن بین قرآن و روایات که نمیتوانید هم پیدا بکنید در قرآن یک عامی باشد تخصیص نخورده باشد مگر عام عقلی باشد معمولا به روایات اهل بیت علیهم السلام قرآن تخصیص خروده بعضی اوقات چهار پنج تا تخصیص به قرآن شریف وارد شده یعنی قرآن عام است آن روایت ما خاص است حمل عام بر خاص میکنیم خاص را می گیریم عام را رها میکنیم مطلق و مقید است مقید را میگیریم مطلق را رها میکنیم ، حاکم و محکوم است حاکم را میگیریم محکوم را رها میکنیم، متشابه مجمل، مبین، مبین را می گیریم متبین را می گیریم آن متشابه را رها می کنیم به عبارت دیگر روایات اهل بیت مبین قرآن است خود قرآن فرمودهاند انزلنا الیک الکتاب لتبین للناس ما نزل الیهم ، خود قرآن است خود قرآن روایات اهل بیت روایات ثقلین فرموده قرآن منهای روایات اهل بیت اصلا حجت نیست مثل عام قبل از فحص از تخصص است قرآن را همین جوری ما بخواهیم معنا بکنیم که نمیشود باید برویم توی روایات اهل بیت علیهم السلام ببینیم آیا تخصیص خورده یا نه ؟ بعد از آن مخصص و مقید و امثال اینها پیدا نکردیم آن وقت عمل به عام قرآن میشود کرد.
لذا اصلا ما قائل هستیم که قبل از فحص از مخصص عمومیت قرآن حجت نیست قرآن حجت نیست ، قرآن اهل بیت، اهل بیت قرآن، انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بها فلن تضلوا ابدا، خب این روایت هم سنی نقل کرده هم شیعه نقل کرده پیامبر بیش از 1000 جا فرموده و این معنایش همین است که آقا قرآن منهای اهل بیت که نمیشود به قول شیخ الرئیس رد عمر میگوید آن کسی که میگوید حسبنا کتاب الله خیلی بیسواد است برای این که مثل این است که بگوید قانون بوعلی سینا بدون طبیب میشود به آن عمل کرد و هرچه در قانون بوعلیسیناست به آن عمل بکن خب معلوم است کسی عمل به کتاب طب بخواهد بکند بدون دکتر اگر خودش دوا را خورد و مرد خودکشی کرده است لذا قرآن منهای اهل بیت که نمیشود اهل بیت منهای قرآن که نمیشود دو تا با هم ، لذا آن جاهایی که توفیق عرفی باشد که اصلا ترجیحی نیست آن جا که توفیق عرفی نباشد دیگر هر روایتی در مقابل قرآن زخرف باطل یجب ان یضرب علی الجدار، میشود تمیز حجت از لاحجت.
همچنین آن موافق با عامه دو تا روایت است یکی مخالف عامه است یکی موافق با عامه است، خب معلوم است آن که موافق با عامه است باید رها کنی چرا؟ خود روایت دارد فان الرشد فی خلافهم این فان الرشد فی خلافهم یعنی چه؟ یعنی روایات تقیه زیاد است و وقتی دو تا روایت پیدا شد یکی مخالف عامه یکی موافق عامه اصاله الجهه دیگر این روایت ندارد ما اگر بخواهیم روایتی را به آن عمل بکنیم سه تا اصل باید جاری بکنیم تا به روایت عمل بکنیم یکی اصاله السند باید روایت موثق باشد ، یکی اصاله الحهه بتوانیم بگوییم که این تقیه نیست یکی هم اصاله الدلاله از روایت چیز بفهمیم ، اصاله السند نباشد روایت حجت نیست اصاله الجهه نباشد روایت حجت نیست اصاله الدلاله نباشد روایت حجت نیست مجمل است ، این سه تا اصل را عقلاء هم همین طور عقلاء این سه تا اصل را جاری میکنند بعد خبر واحد را به آن عمل میکنند اگر روایت معارض نداشته باشد خب بله خیلی روایتها هست موافق با عامه است حجت هم هست یعنی این جور نیست که هر چه عامه گفتند ما بگوییم نه، یا هر چه عامه گفتند آری ما بگوییم نه ، نه، این جور نیست خب خیلی از اقوال ما موافق با عامه است این شیخ طوسی که این خلاف را نوشتهاند معنایش همین است که شیعه حرفی دارد عامه هم حرفی دارد گاهی موافق با هم هستند اما یک جا پیدا میشود که مخالف، وقتی مخالف با عامه باشد حتما باید عامه برود کنار ما روایتمان را بگیریم به آن عمل بکنیم آن وقت در وقت تعارض نمیدانیم آیا این روایت صادر شده یا نه؟ اصاله الجههاش هست یا نه؟ حضرت میفرماید اصاله الجهه ندارد آن روایتی که مخالف عامه است بگیر آن روایتی که موافق عامه است را رها بکن فان الرشد فی خلافهم خب معنایش این نیست که هر چه آنها میگویند ما مخالفت آنها بکنیم فان الرشد فی خلافهم ، نه، معنایش این است که در این جا یعنی در دو روایت متعارض فان الرشد فی خلافهم دو روایت متعارض است یک کدام اصاله الجهه دارد یک کدام اصاله الجهه ندارد در این جا آن روایتی که اصاله الجهه دارد حجت است آن روایتی که اصاله الجهه ندارد لیس بحجه باز بر میگردد تمیز حجت از لاحجت بنابراین خلاصه بحث امروز ما این شد که ما پیدا نکردیم یک روایتی در مرجحات که به ما بگوید آن مرجح را بگیر، آن مترجح را بگیر آن که مترجح نیست رها بکن بلکه آن چه روایت داریم میگوید حجت را بگیر لاحجت را رها بکن وقتی چنین باشد این فاذا فتخیر تخصیص نخورده برای این که شما مرحوم شیخ انصاری ، دیگران میخواهند تخصیص بزنند میگویند این فاذا فتخیر آن جا که ترجیح نباشد و اما اگر ترجیح باشد آن مترجح را باید گرفت آن غیر مترجح را رها بکن ، میگوییم به چه دلیل؟ اگر میخواهید از روایتها استفاده بکنید یک روایت نداریم که بگوید مترجح را بگیر آن ذی المزیه را بگیر غیر ذی المزیه را رها بکن.
حالا نمیدانم تعریف خودم باشد، این یک بحث بحث ابتکاری است کسی نگفته لذا دلم میخواهد شماها روی آن حسابی فکر بکنید شاید بتوانیم از شماها استفاده کنم اگر نتوانستیم استفاده کنیم و حرف مرا پذیرفتید تا این جا رسیدیم به این که ما نداریم در روایات مترجح را بگیر و آن غیر ذی المزیه را که مترجح نیست در مقابل آن این را رها بکن بلکه اطلاقات تخییر میگوید که ولو احدهما ترجیح داشته باشد باید تخییر ، بله یک دفعه تمیز حجت از لاحجت است آن خوب است که ما بگوییم اگر تمیز حجت از لاحجت شد دیگر آن روایتی که حجت نیست معلوم است باید رها بکنیم .
آن وقت کجا تمیز حجت از لاحجت غیر از این سه تا چیزی که امام علیه السلام گفته؟ بزرگان در رجال در درایه یک چیزهایی برای ما گفتهاند ، گفتهاند روایت مخالف با عقل باشد روایت رکیک باشد، به طوری که نسبت دادنش به اهل بیت علیهم السلام یک نحو رکاکت داشته باشد روایتی که یک چیزهایی در آن باشد انسان نتواند قبول بکند، بر میگردد به این که اصاله السند اصاله الجهه اصاله الدلاله یکی از اینها زمین بخورد این جاها یک عامی میتوانیم درست بکینم لذا بگوییم که این سه تا چیزی که آقا فرمودند مخصوصا علت هم هست فان الرشد فی خلافهم علت است معمم است و مخصص هر روایتی که حجت نیست تعارض بکند با روایتی که حجت است ضرورت عقل است آن روایتی که حجت است باید بگیریم آن روایتی که حجت نیست باید رها بکنیم.
حالا بحث جلسه بعد ما این حرف مرحوم شیخ است که آیا اصلا قطع نظر از این حرفها اگر دو تا روایت در کار باشد یک کدام مزیتی داشته باشد مزیه ما حالا ولو مزیت در راوی باشد در روایت آیا باید بگیریم یا نه؟
مرحوم آخوند میگویند نه ، مرحوم شیخ میگویند آری، میگویند تعدی از این مرجحات به هر چه مرجح است یک مطالعه روی این بکنید تا جلسه بعد انشاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد