موضوع : تخییر در باب تعادل و تراجیح آیا اصل عملی است یا اماره
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله امروز ما مثل فقهمان است یک مسئله مشکلی است و آن مسئله این است که این تخییری که در روایات آمده آیا تخییر تخییر اصل عملی است یا عمل کردن به اماره است؟ این که سوال کرد دو روایت متعارض؟ حضرت فرمودند که موسع علیک بایه عملت مخیری به هر کدام از دو روایت عمل بکنی این درست است این مراد حضرت آیا این است که چون دوران امر بین محذورین است تو مخیری به عبارت دیگر دو تا روایت هیچ کدام حجت نیست حالا که دو تا روایت هیچ کدام حجت نباشد قاعده اقتضا میکند که دوران امر بین محذورین تخییر، میشود اصل عملی آیا مراد این است ؟ یا مراد حضرت که فرمودند به یکی از دو روایت عمل بکن معنایش این است که اگر یک روایت بود چه جور کاشف از واقع بود اماره داشتی الان هم اماره داری و طبق آن اماره عمل بکن کانه حضرت فرمودند که تعارضی در کار نیست اگر به آن اماره عمل کردی مصاب است کاشف از واقع، اگر به آن اماره عمل کردی مصابی کاشف از واقع لذا باب تعادل و تراجیح غیر از باب تخییر در اصول عملیه است آن یک وادی است برای خودش این هم یک وادی است برای خودش .
مشهور در اصول ما این حرف دوم است یعنی مشهور در اصول نگفتهاند باب تعادل و تراجیح از باب دوران امر بین محذورین است ، اصل عملی، یعنی در مقابل برائت و اشتغال و استصحاب آن چهار اصلی که مرحوم شیخ انصاری در فرائد گفتند و بعد هم مشهور شد در میان ما طلبهها به اصول عملیه که برائتش یعنی آن جا که نصی در کار نیست و اشتغالش آن جا که تکلیف بدانیم مکلف به را بدانیم استصحاب آن جا که حالت سابقه داشته باشد تخییر آن جا که دوران امر بین محذورین باشد آن وقت دوران امر بین محذورین را چون که یا فاعلیم یا تارک عقل ما میگوید که تخییر که در حقیقت تخییر تکوینی هم هست برای این که ما چارهای نداریم یا فاعلیم یا تارک دیگر لازم نیست که شارع هم بگوید که تخییر، عقل هم لازم نیست بگوید تخییر بلکه تخییر تکوینی و شارع مقدس این تخییر تکوینی را باید بپذیرد برای این که یک امر قهری است عقل هم باید روی آن حکم بکند برای این یک امر قهری است خب آن راجع به اصل عملی اما بحث تعادل و تراجیح این است که تخییر تکوینی و اینها نیست دو تا اماره داریم این دو تا اماره یکی میگوید واجب است یکی میگوید حرام است اگر دو تا روایت را نداشتیم ممکن بود کسی بگوید برائت است اما دو تا روایت است روایت میگوید واجب روایت میگوید حرام حالا چه بکنیم؟ قاعده تساقط رد الی الاصل امام علیه السلام فرمودهاند تساقط نه ،عمل به یکی از دو روایت،حالا معنایش این است عمل به یکی از دو روایت معنایش این است یعنی مثل این که تعارضی در کار نیست اماره داشتی چه جور کاشف از واقع بود حالا هم این اماره بلا معارض است انتخاب البته مال تو انتخاب که کردی میشود اماره بلامعارض و تمام خصوصیت اماره را این جا دارد، مشهور این معنایش است این را گفتهاند، نبردهاند آن را بگویند دوران امر بین محذورین و اصل عملی و این اماره دیگر کاشفیت ندارد و همین جور که در دوران امر بین محذورین تخییر تکوینی است این جا هم تخییر تکوینی در حقیقت امام علیه السلام که فرمودند فاذا فتخیر یک امر عقلی را بیان کردند، نفرموده اند، این که نفرمودهاند یک اشکال پیدا میشود و آن این است که این اماره که معارض دارد حالا تعبد هم هست به یکی از دو اماره عمل بکنم این کاشفیت دارد؟ اگر بگوییم کاشفیت دارد خب خوب است بگوییم امام علیه السلام تعبدا فرمودهاند مثل آن جا که تعارض نیست چه جور اماره کاشفیت دارد این جا هم حالا که تعارض دارد تعارض را نبین کاشفیت دارد و این روایت دیگر مثبتاتش حجت است دیگر اصل عملی هم نه، نه استصحاب و نه برائت و نه تخییر بلکه تو اماره داری اگر اماره داری چه جور بر طبق آن عمل میکردی الان هم این جور تو اماره داری، حالا راستی امارهای که معارض دارد این کاشفیت دارد؟ انصافا مسئله مسئله مشکلی است نمیدانیم چه جور حلش بکنیم؟ اگر کسی ما نحن فیه یعنی مسئله تعادل و تراجیح را از مصادیق آن تخییر عملی حساب بکند یعنی ببردش بگوید اصلا باب تعادل و تراجیح از مصادیق اصل عملی است مسئله بی اشکال میشود اما بزرگان مثلا مثل مرحوم شیخ انصاری اول اصول عملیه برای ما درست کردند امارات درست کردند بعد باب تعادل و تراجیح یعنی دو اماره با هم تعارض درست کردند و هیچ جا مرحوم شیخ یا دیگران نگفتند مسئله تعادل و تراجیح از مصادیق آن دوران امر بین محذورین است از مصادیق آن اصل عملی که 11 تا قول توی مسئله بود اگر یادتان باشد هیچ کس نگفته اما از آن طرف هم آیا این امارهای که تعارض دارد تعبدا من باید عمل به آن بکنم دیگر کاشفیت هم دارد ؟ این هم مشکل است چه جور میشود بگوییم اماره که عقل ما میگوید تعارض تساقط رد الی الاصل شارع مقدس بگوید نه این تعارض نه و تساقط هم نه و رد الی الاصل هم نه و همان بحثهایی که در تعادل و تراجیح کردیم یا بعد میکنیم ،آن که از کلمات فقهاء بزرگان استفاده میکنیم این است که بحث تعادل و ربطی به بحث آن تخییر عملی ندارد آن اصل عملی ندارد این یک وادی است برای خودش آن هم یک وادی است برای خودش از همین جهت هم که امام علیه السلام فرمودهاند که تعارض و تساقط نه فرمودند تخییر یا توقف، توقف گفتید یک امر عقلی است احتیاط کن اگر نمیتوانی احتیاط بکنی آن وقت عمل به یکی از دو روایت بکن معنایش این است مثل این که اصلا تعارضی در کار نیست این بنای بزرگان بنای در تعادل و تراجیح و اما عقلا فکرش را بکنیم میبینیم که ما نحن فیه از مصادیق همان تخییر عملی است در مقابل تخییر عملی چه میگویید ؟ میگویید نمیدانیم واجب است یا حرام؟ عقل ما میگوید مخیری برای این که یا تارکی یا فاعل عقل ما میگوید که میخواهی تارک باش، میخواهی فاعل باش، شارع مقدس هم میگوید میخواهی تارک باش، میخواهی فاعل باش، حالا میخواهی تارک باشی میخواهی فاعل باش چه بکنم؟ تساقطا رد الی الاصل ما نحن فیه هم همان است دو تا روایت است یا فاعلیم یا تارک حالا که نمیتوانیم جمع بین دو بکنیم طرد هر دو بکنیم پس تخییر.
اگر کسی بتواند این حرف را بزند که اصلا باب تعادل و تراجیح را ببردش توی اصل عملی بگوید اصلا ما نحن فیه با آن اصول عملی که برائت بود و اشتغال بود و تخییر بود و استصحاب هیچ تفاوت ندارد ما در مسئله اگر نصی داریم به نص عمل میکنیم اگر بعد از نص شک کردیم اشتغال اگر نصی نبود برائت و اگر نصی بود که دلالت بر وجوب یا حرمت داشت تخییر اگر حالت سابقه داشت استصحاب ما این را گفتهایم اما در مقابل قوم است بزرگان مثل شیخ انصاری مثل مرحوم آخوند مثل اساتید ما نفرمودهاند در حقیقت فرمودهاند وقتی که دو تا اماره باشد دوران امر بین محذورین باشد تو یکی از اماره ها را بگیر فرض کن که هیچ تعارضی نیست این اماره خود به خود حجت است و کاشفیت هم دارد و این که خبر واحد واحد است سیره آن را میگیرد و طبق اماره عمل بکن اما مشکل این است که دو تا اماره وقتی تعارض بکند ظاهراً از کاشفیت میافتد برای این که علم اجمالی داریم به کذب احدهما وقتی علم اجمالی به کذب احدهما داشتیم هیچ کدام حجت نیست حجت نیست یعنی چه؟ یعنی هیچ کدام کاشفیت ندارد، روی این مسئله یک مقدار فکر کنید آن چه من میگویم مخالف با روش قوم است من باب تعادل و تراجیح را اصلا پشمی به کلاهش نمی بینم یعنی یک چیز مستقلش نمیدانم باب تعادل و تراجیح را من یک امر عقلی و میگویم که از مصادیق همان تخییر در اصول عملیه است یعنی یک اصل عملی تعارضا تساقطا رد الی الاصل، اما بزرگان میگویند نه، از مصادیق آن نیست بلکه خودش البته تعبد است اما خودش یک وادی مستقل است یک مسئله مستقل است وقتی که یک روایت را طرد کردی روایت دیگر را گرفتی معنایش این است که این روایت کاشفیت دارد مثبتات این روایت حجت است دیگر باید به این روایت عمل بکنی هیچ اصلی در مقابلش نمیتواند قد علم بکند و بالاخره اماره داری البته تعبدا این اماره داری یعنی مثل آن جا که تعارضی در کار نباشد.
گفتنش خیلی مشکل است و ردع شارع است ردع عقل است ردع عقل یک طمطراق حسابی میخواهد از روایتها نمیتوانیم استفاده بکنیم اما مثل این که مسلم در میان اصحاب است باب تعادل و تراجیح غیر باب تخییر است تخییر در اصل عملی، آن تخییر در اصل عملی غیر تعادل و تراجیح است آن ربطی به آن ندراد آن هم ربطی به آن ندارد، حالا یک فکری بکنید تا فردا ببینیم آیا از شما میشود استفاده کرد یا نه؟
مسئله سوم این که آیا این تخییر بدوی است یا استمراری؟ این که مثلا دو تا روایت معارض داشتیم امام علیه السلام فرمودند فاذا فتخیر حالا مجتهد یک روایت را انتخاب کرد طبق روایت هم فتوی داد حالا بعد میتواند دو دفعه مخیر باشد به آن روایت دیگر عمل بکند یا نه؟ اگر بگوییم تخییر بدوی است معنایش این است که نه دیگر نمیشود این به این روایت که عمل کرده دیگر تا آخر عمرش باید به این روایت عمل بکند اگر بگوییم تخییر استمراری است معنایش این است این هفته به این روایت عمل بکند هفته دیگر به آن روایت مثلا همین مثال مشهور نمیداند نماز جمعه واجب است یا حرام فاذا فتخیر این هفته نماز جمعه را واجب میداند باید برود می رود نماز جمعه میخواند، هفته دیگر حالش را ندارد فاذا فتخیر به آن روایت حرمت عمل میکند و میگوید نماز جمعه خواندن حرام است میشود این کار را کرد؟ اگر بگویید که بله دیگر تخییر استمراری است یعنی دست خود این آقای مجتهد است یا اگر مثل بحث دیروز میگوییم که مسئله فقهی است دست خود این مقلد است گاهی به این روایت عمل بکند گاهی به آن روایت عمل بکند خب در دوران امر بین محذورین این مسئله را عنوان کردهاند و در آن جا معمولاً گفتهاند تخییر بدوی است اما مرحوم آخوند این جا میفرمایند نه، تخییر استمراری است ، میفرمایند برای این که این فاذا فتخیر موضوعش تحیر است این تحیر همیشه هست وقتی این تحیر همیشه باشد این هفته انتخاب میکند این روایت را ، در آن هفته انتخاب میکند آن روایت را برای این که موضوع فاذا فتخیر تحیر است شک است این تخیر ، شک همیشه هست تخییر تخییر استمراری است خب این دو تا اشکال دارد به مرحوم آخوند عرض میکنیم آقا قبول داریم فاذا فتخیر تحیر است اما این بعد از انتخاب دیگر تحیر ندارد برای این که روایت را بر طبقش فتوی داده است و برای خودش و برای مقلدینش رفع تحیر شده دیگر تحیری در کار نیست و فاذا فتخیر دیگر هفته دیگر ندارد برای این که سالبه به انتفاء موضوع است و ما بگوییم که نه تحیر دارد خب انصاف قضیه این است وقتی که میگوید ایها المتحیر تخییر داری این هم قبول میکند یک طرف قضیه را دیگر به واسطه این قبول کردن رفع تحیر میشود فتوی هم میدهد طبق فتوی هم عمل میکند دیگر بعدش تحیری در کار نیست و این که مرحوم آخوند میفرمایند که موضوع تخیر است ما دیگر وجهی هم نداریم برای این که بگوییم نه، به مرحوم آخوند میگوییم قبول داریم موضوع فاذا فتحیر تحیر است الا این که به انتخاب تحیر رفع شد تحیر تمام شد این یک مسئله.
یک مسئله دیگر هم به مرحوم آخوند میگوییم آقا این لازمهاش استیحاش عرفی دارد مخالفت قطعیه عملیه است برای این که این هفته انتخاب بکند خواندن نماز جمعه را آن هفته ترک بکند نماز جمعه را یقین پیدا بکند تکلیف واقعی خدا را زیر پا گذاشته برای این که اگر واجب بوده این هفته نیاورده اگر حرام بوده آن هفته آورده و عقل ما عقلاء میگویند که مخالفت قطعیه عملی در این جاها جایز نیست اصلا استیحاش عرفی دارد.
بنابراین این فاذا فتخیر که در روایتها آمده باید بگوییم تخییر بدوی است نه استمراری، این حرف را آن جا هم میزدیم یعنی در همان تخییر عملی هم آن جا گفتیم تخییر بدوی نه استمراری آن جا هم همین را گفتیم برای این که دیگر دوران امر بین محذورین نیست وقتی انتخاب میکند تحیری در کار نیست گفتیم مخالفت قطعیه عملیه لازم میآید پس تخییر تخییر بدوی نه استمراری این جا هم همین را میگوییم تخییر بدوی نه استمراری برای این که مخالفت قطعیه عملیه لازم نیاید، اما مهمتر این که فاذا فتخیر موضوعش تحیر است و این با انتخاب خودش دیگر تحیری ندارد.
مسئله ما استیحاش عرفی دارد مخالفت قطعیه عملیه نمیشود وقتی مخالفت قطعیه عملیه نشد نظیر همین است در باب اصل اگر یادتان باشد میگفتیم که این کل شیی طاهر حتی تعلم اصل هر دو طرف را میگیرد ایراد میکردیم میگفتند اصل هر دو طرف را بگیرد لازم میآید که مخالفت قطعیه عملیه و چون مخالفت قطعیه عملیه است میگفتند نه، این بحثش آن جاها در علم اجمالی هم شد و علی کل حال حالا مراد ما این تایید مطلب بود این که مخالفت قطعیه عملیه لازم میآید تایید مطلب بود آن که اصل مطلب است این است که به مرحوم آخوند میگوییم آقا این روایات فاذا فتخیر برای رفع تحیر است وقتی این انتخاب کرد یک طرف را رفع تحیر شده دیگر موضوع فاذا فتخیر در روایات تعارض نیست.
حالا چون که مرحوم آخوند فرمودهاند استاد بزرگوار ما حضرت امام هم تبعا لمرحوم آخوند میفرمودند باز هم روی آن فکر بکنید تا فردا اگر چیزی داشتید تا روی آن بحث بکنیم والا برویم سر بحث بعدی.
و صلی الله علی محمد و آل محمد