درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : دلالت روایات در باب تعادل و تراجیح
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث این بود که ما دو دسته روایت داریم در باب تعادل و تراجیح، در باب تنافی بین دو روایت ، و این که مرحوم آخوند در کفایه می‌گویند چهار دسته روایت داریم کم لطفی کرده‌اند.
  روایت‌ها همه همه بر می‌گردد به دو دسته یک دسته فرموده‌اند که تخییر، وقتی که دو تا روایت با هم متعارض شد قاعده اقتضا می‌کند تساقط به آن قاعده عمل نکن یکی از آن دو روایت را هر کدام را می‌خواهی بگیر، تخییر، مگر این که ترجیحی در کار باشد آن مترجح را بگیر که مرحوم آخوند این را هم قبول ندارند می‌گویند که این مستحب است واجب نیست این یک دسته روایت که می‌گوید دو تا روایت وقتی متعارض شد تخییر.
  گفتم روایت‌ها تواتر معنوی دارد ده بیست تا روایت در این باره هست مرحوم صاحب وسایل هم روایت‌ها را نقل می‌کند و انصافا روایت‌ها از نظر سند از نظر دلالت بر روی هم خوب است برای این که تواتر معنوی است دیگر، یک دسته روایت داریم توقف، آن می‌گوید فاذن فتخیر، موسع علیک بایه عملت، آن دسته روایت می‌فرماید که فارجیء حتی تلقی امامک، نمی‌شود تخییر، باید توقف کنی حکم نکنی تا بالاخره قضیه معلوم بشود در بعضی از روایات هم امام ندارد می‌فرماید فارجیء حتی تلقی من یخبرک تا قضیه معلوم بشود.
  دیروز گفتم این روایت‌ها هم سندش هم خوب است از نظر سند از نظر دلالت باید بگوییم که تواتر معنوی نباشد استفاضه و فوق استفاضه و تواتر اجمالی، آن هم از نظر سند از نظر دلالت هر دو خوب است، حالا چه بکنیم؟
  مرحوم شیخ انصاری که مرحوم آخوند هم بالاخره به همین جا منتهی می‌شوند فرمودند خب این‌ها با هم معارض نیست برای این که یک دسته روایت‌ها می‌گوید تخییر مطلقا، یک دسته روایت‌ها قید می‌زند فاذن فتخیر را می‌گوید تخییر آن جا که زمان غیبت باشد نه زمان حضور، حالا زمان حضور را هم مرحوم شیخ نمی‌گوید نمی‌خواهد بگوید زمان حضور یعنی آن جا که دسترسی به امام علیه السلام نباشد اما اگر دسترسی باشد توقف مثلا ملک غیر است تصرف نکن تا ببینیم امام علیه السلام چه می‌گویند؟ حکم است به حکم عمل نکن فتوی نده تا ببینیم امام علیه السلام چه می‌فرمایند فارجیء حتی تلقی امامک، مرحوم شیخ انصاری می‌گویند خب این که با هم منافات ندارد آن می‌شود زمان غیبت آن می‌شود زمان حضور، آن می‌شود زمان دسترسی به امام آن می‌شود زمان دسترسی نداشتن به امام و خیلی از بزرگان همین حرف مرحوم شیخ انصاری را زده‌اند لذا گفته‌اند در زمان ما تخییر است نه توقف، در زمان ائمه طاهرین که دسترسی بوده توقف است نه تخییر، این فرمایش شیخ انصاری .
  ایرادی که به شیخ انصاری هست این است که اولا حکم، حکم اسلام حکم واقعی نفس الامری بگوییم که یک عده این حکمشان است یک عده‌ای آن حکمشان است خیلی بعید است که ما بگوییم زمان حضور این‌ها حکمشان توقف است زمان غیبت حکمشان تخییر است و بعید است انصافا.
  ولی ایرادی که به مرحوم شیخ انصاری است و غفلت شده این است توی روایات توقف بعضی اوقات تخییر دارد، ظاهراً روایت 5 از باب 9 است می‌فرماید که فموسع علیک حتی تلقی الامام یا امامک، لذا این با حرف مرحوم شیخ انصاری جور نمی‌آید شیخ انصاری می‌گوید زمان غیبت تخییر، زمان حضور توقف ، این می‌گوید که هم تخییر هم توقف، فموسع علیک حتی تلقی الامام شاید هم مرحوم آخوند که سخت‌شان است صریحا حرف مرحوم شیخ را بزنند برای خاطر همین باشد که اولا حکم تعادل و تراجیح را دو قسمت بکنیم یک قسمت مال زمان حضور یک قسمت مال زمان غیبت بعید است علاوه بر این روایات ما هم همان روایات تخییری هم حتی تلقی دارد استاد بزرگوار ما حضرت امام می‌فرمودند که این تخییر واجب است توقف رجحان دارد یعنی اگر می‌تواند توقف بکند خوب است توقف بکند گفتند جمع بین روایات این را اقتضا دارد آن روایاتی که می‌گوید تخییر نص است آن روایاتی که می‌گوید توقف ظاهر است حمل ظاهر بر نص حملش می‌کنیم بر استحباب لذا مطلقا تخییر اما توقف خوب است البته آن جا که بتواند.
  به حضرت امام من عرض می‌کردم که این که می‌فرمایید روایات تخییر نص است روایت توقف ظهور است ما عکس می‌کنیم می‌گوییم آن فارجیء خب نص در جواز است آن روایت تخییر فاذن فتخیر ظهور دارد حمل ظهور بر نص این جور می‌شود که توقف واجب، تخییر مستحب من یاد ندارم ایشان چیزی به من گفته باشند و علی کل حال نص و ظاهر اصلا توی مسئله نیست، آن که ایراد به حضرت امام است این است که آقا قضیه نص و ظاهر که نیست قضیه دو تا ظهور است یکی می‌گوید فاذا فتخیر یکی می‌گوید فارجیء حتی تلقی امامک هر دو ظهور است ، نصی در کار نیست ، اگر قدر متیقن است هر دو قدر متیقن است اگر هم نه اصلا ظهور معنایش این است یک قدر متیقن دارد دیگر، هر دو ظهور است، این فتخیر، موسع علیک و فارجیء حتی تلقی امامک هر دو ظهور است و ما یک کدام نص دیگری ظهور نه می‌ توانیم این ادعا را راجع به توقف بکنیم نه می‌توانیم این ادعا را راجع به تخییر بکنیم و دو دسته روایات ظهور دارد یکی می‌گوید تخییر مطلقا یکی می‌گوید که توقف مطلقا ، این هم حرف حضرت امام بود که پافشاری روی آن داشتند.
  در درر مرحوم حاج شیخ که استاد بزرگوار ما آقای داماد روی آن پافشاری داشتند از استادشان گرفته بودند می‌گفتند هم، مرحوم آقای داماد می‌فرمودند استاد ما این جور فرمودند، در درر هست مرحوم حاج شیخ فرموده‌اند که این فاذا فتخیر این دستور است و اما آن فارجیء حتی تلقی امامک معنایش این است که گتره‌ای حرف نزن بی‌خودی حر ف نزن در کارهایت احتیاط داشته باش فان الوقوف عند الشبهات خیر من الا قتحام فی الهلکات ، حلال بین حرام بین شبهات بین ذلک و من ترک الشبهات نجی من المحرمات و من ارتکب الشبهات وقع فی المحرمات و هلک من حیث لایعلم گفتند این روایت‌ها از همین حلال بین حرام بین می‌فهمیم که حضرت می‌خواهند بفرمایند که مواظب باش حرفهای بی‌خودی نزن با رأی خودت حرف نزن مواظب حرفهایت باش مواظب کارهایت باش برای این که انسان مواظب کارهایش نباشد از راهی که گمان ندارد نفس جری می‌شود به هلاکت می‌افتد مرحوم آقای داماد خیلی اصرار داشتند که این جوری است.
  اما ایرادی که به آقای داماد بود و ما هم ایراد به آقای داماد می‌کردیم الان هم یادم نیست که آقای داماد ما را قانع کرده یا نه؟ ظاهراً قانع نکرده همین است که آقا این روایت‌ها حالا یکی از آنها باشد که شبهات بین ذلک فان ترک الشبهات خیر من الوقوع فی الهلکات اما راستی ما هفت هشت ده تا روایت داریم می‌گوید آقا دو تا روایت متعارض است چه بکنم؟ می‌فرماید فارجیء حتی تلقی امامک هفت هشت ده تا روایت داریم می‌گوید دو تا روایت متعارض است چه بکنم؟ می‌گوید که فموسع علیک بایه عملت، بایه شئت عملت.
  حالا آن روایت این که حلال بین و حرام بین و شبهات بین ذلک فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات و آنها هر چه می‌خواهد بگوید.
  بله آنه ا آن روایت‌ها به ما می‌گوید که توی فتوی دادن خیلی مواظب باش، برای این که یک دفعه فتوی دادن مواظبت نکنی نفس جری می‌شود یک حرفهای خود در آوری ناگهان به عنوان فتوی پیدا می‌شود یا در شبهات بدویه، مواظب باش احتیاط بکن در شبهات ابتدائیه در مکروهات در چیزهایی که مشتبه است مواظب باش برای این که اگر مواظب نباشی نفس جری می‌شود ناگهان دیگر وقع فی المحرمات و هلک من حیث لایعلم. این روایت‌ها هست.
  اما ما که نمی‌توانیم به واسطه آن روایت‌ها دست برداریم از این که فارجیء حتی تلقی امامک، دست برداریم از این که فاذا فتخیر آن می‌گوید تخییر مطلقا، آن هم می‌گوید توقف مطلقا.
  چیزی که ما داریم در روایات تخییر ما گفتیم آقا این ارشاد است روایت‌ها همه ارشاد است برای این که عقل ما می‌گوید دوران امر بین محذورین است تخییر، دو تا روایت متعارض است هر چه این طرف و آن طرف گفتیم ترجیحی برایش پیدا نکردیم یکی گفت که نماز جمعه حرام است یکی گفت که نماز جمعه واجب است هر چه گشتیم ترجیحی پیدا نکردیم خب عقل ما می‌گوید تو یا فاعلی یا تارک ، ظهر جمعه یا فاعلی یا تارک، لذا ما این ده بیست تا روایت در باب تعادل و تراجیح را همه همه حمل کردیم بر ارشاد گفتیم تعبدی در کار نیست و دو تا روایت متعارض را چکار بکنیم؟ قاعده می‌گوید تساقط ، شارع مقدس می‌گوید یوخذور ، تساقط نه خب عقل ما می‌گوید حالا که تساقط نه یا فاعلی یا تارک فاذا فتخیر روایت هم می‌گوید فموسع علیک بایه عملت بایه شئت عملت این راجع به روایات تخییر.
  ما راجع به روایات توقف هم همین را می‌گوییم می‌گوییم ارشاد است عقل ما می‌گوید که دو تا روایت متعارض است شارع مقدس گفته توی این دو تا روایت متعارض هر دو را نمی‌توانی ساقط کنی، تساقط نه، حالا که تساقط نه خب عقل ما می‌گوید حالا که تساقط نه اگر ترجیحی در کار است آن مترجح را بگیر اگر ترجیحی در کار نیست و می‌توانی احتیاط بکنی خب احتیاط کن، می‌توانید با هم بنشیند مصالحه کنید خب بنشینید با هم مصالحه کنید اگر می‌توانی عمل نکن صبر بکن خدمت امام می‌رسی خدمت مرجع تقلید می‌رسی مسئله را حل کن اگر نه فاذا فتخیر یک امر عقلی است لذا روایات توقف ولو اطلاق دارد اما چون ارشاد است دیگر اطلاقی در کار نیست لذا روایت فاذا فتخیر ارشاد است اطلاق ندارد روایات قف عند الشبهه آن هم اطلاق دارد اما ارشاد است وقتی ارشاد است اطلاقی در کار نیست وقتی اطلاقی در کار نیست می‌شود امر عقلی عقل ما می‌گوید اگر می‌توانی توقف، چنانچه اگر می‌توانی ترجیح، اگر نمی‌توانی ترجیح توقف اگر نمی‌توانی توقف فاذا فتخیر ظاهراً این جور که من عرض می‌کنم ندیدم هم کسی بگوید ببینید حالا بگردید اگر بتوانید یک کسی را از بزرگان پیدا کنید که گفته من باشد دیگر بهتر می‌شود ما می‌شویم تابع آن بزرگ ولی علی کل حال حالا بزرگی گفته باشد یا نگفته باشد این مسئله معرکه آرا را با این عرضی که من کردم ظاهراً حل می‌شود عالی هم حل می‌شود و آن این است که باب تعادل و تراجیح باب تخییر است اما تخییر بعد هم می‌گوییم اصلا باب تعادل و تراجیح قضیه اماره نیست قضیه واقع نیست اصل عملی است و در اصل عملی که ما برائت داشتیم اشتغال داشتیم تخییر داشتیم استصحاب داشتیم این باب تعادل و تراجیح ما عقیده داریم که از مصادیق همان اصل عملی است توی این دو سه روزه گفتم امام علیه السلام فرمودند تعبدا تساقط نه، حالا که تعبدا تساقط نه دیگر حالا چه؟ فاذا فتخیر یا قف عند الشبهه همه این‌ها دیگر روی آن تساقط نه می‌شود یک اصل عملی، در باب تخییر در اصول عملیه همین را گفتیم که ده یازده تا قول در باب آن بود که در باب برائت و تخییر و یعنی دوران امر بین محذورین ده یازده تا قول بود بهترین یازده تا قول همان است که تخییر تخییر عقلی، عقل ما می‌گوید آن جا که دوران امر بین محذورین است یا فاعلی یا تارک در مسئله ما هم همین است تعبدا یا فاعلی یا تارک، تخییر ، اما قبل از تخییر عقل ما می‌گوید اگر ترجیحی در کار است ترجیح ، واجب هم هست این که مرحوم آخوند می‌فرماید که مرجحات حمل بر استحباب می‌کنیم بعد می‌آییم درباره‌اش حرف می‌زنیم نه، کم لطفی است دیگر، عقل ما می‌گوید اگر ترجیح در کار باشد ترجیح، دوران بین تعیین و تخییر هم هست حالا اگر ترجیحی در کار نباشد بشود احتیاط کرد احتیاط این عقل است اگر نشود احتیاط بکنیم دیگر صبر حتی تلقی امامک مسئله را بپرسیم حالا ترجیح نه، احتیاط نه، و توقف نه، یعنی امکان ندارد ظهر است باید حتما نماز بخوانم.
  عقل ما می‌گوید دیگر وقتی عقل ما گفت قف عند الشبهه می‌شود ارشاد، یعنی قاعده کلی در فقه ما این است هر کجا عقل ما مستقلا روی آن حکم کرد دیگر تعبد معنا ندارد می‌شود معنا روایت می‌شود ارشاد تابع ما یرشد الیه، هر چه عقل ما گفت، تعبد از کجاست؟ آن جا که عقل ما کار نکند نماز ظهر چهار رکعت خب عقل ما چرایش را نمی‌داند باید آهسته خواند عقل ما کار نمی‌کند باید بگوییم تعبد چشم، طرز نماز این جوری است عقل ما کار نمی‌کند یک ذره کم و زیاد باطل می‌کند عقل ما کار نمی‌کند به همه این‌ها می‌گوییم تعبد اما یک دفعه عقل ما کار می‌کند به قول این‌ها اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم اطاعت خدا خب عقل ما می‌گوید اگر خدا را قبول داری باید مطیعش باشی اگر رسول خدا رسول است باید مطیعش باش، اگر ائمه طاهرین اگر امیر المؤمنین علی علیه السلام امام است باید مطیعش باشی بگویی من قربانش بروم دوستش دارم اما مخالفت می‌کنم این کمر علی علیه السلام را می‌شکنی، نه، باید مطیعش باشی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم این آیه به آن می‌گوییم ارشاد این تعبد دیگر نیست خب عقل ما مستقلا می‌گوید شیعه متقی کیست ؟ خدا را قبول دارد پیامبر را قبول دارد ائمه طاهرین را قبول دارد، اعتقاد، بالاتر شعار، بالاتر اطیعوا الله ، راستی مطیع باشد تا بشود یک شیعه واقعی، همه این‌ها عقل است لذا این بخواهد بگوید که من مرید امیرالمؤمنین هستم من عقیده به امیرالمؤمنین دارم من اشهد ان علیا ولی الله می‌گویم بنابراین بهشت می‌روم ولو این که هزارها مصیبت هم به بار بیاورم عقل می‌گوید غلط می‌کنی بی‌خود می‌گویی، روایت هم می‌گوید بی‌خود می‌گویی، این ها همه دیگر می‌شود ارشاد.
  مسئله ما نحن فیه هم همین است همه این‌ها ارشاد است یعنی اولا عقل ما می‌گوید تساقط اگر ما روایت ترجیح را نداشتیم و روایت داشتیم تساقط می‌گفتیم که این روایت ارشاد است حالا روایت در تساقط نداریم شارع مقدس عقل را کوبیده یعنی عقل را ردعش کرده فرموده تساقط نه، اخذبه احدهما ، حالا روایات می‌گوید اخذ به احدهما این تعبد است حالا بعدش چه؟ دیگر عقل ما می‌گوید خب اخذ به احدهما اگر ترجیحی در کار است آن را بگیر، اگر ترجیحی در کار نیست می‌توانی احتیاط بکنی احتیاط بکن، برای این که بهترین کارها تا به وسواسی گری نرسد احتیاط است اخوک دینک فاحتط لدینک.
  ظاهراً عقل ما که خوب کار می‌کند ، عقل شما نکند عقل ما خوب کار می‌کند که باید در دینت محتاط باشی تا به وسواسی‌گری نرسی، حالا اگر نه می‌توانی صبر بکنی خب همین جوری گتره‌ای فتوی نده، صبر بکن دیگر ولو فاذا فتخیر هم داری اما باید صبر کنی تا این که از مجتهدت بپرسی باید صبر بکنی تا از امام علیه السلام بپرسی، این هم روایت توقف است.
  حالا اگر نمی‌توانم بپرسم دیگر فاذا فتخیر عقل ما می‌گوید که حالا که توی بن بستی هست الان روز جمعه است نمی‌دانی نماز جمعه بخوانی یا نه؟ فاذا فتخیر می‌خواهی نماز جمعه بخوان بخواهی نماز ظهر بخوان.
  حالا چون که کسی نگفته یک فکری روی آن بکنید ممکن است حرفمم درست نباشد از آن طرف هم ممکن است بعضی از بزرگان حرف من را زده باشند یک فکری بکنید امیدوارم که جلسه بعد از شما استفاده کنیم. انشاء الله.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد