درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/06/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تعادل و تراجیح
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث تعادل و تراجیح بحث فوق العاده مهمی است و خیلی جاها در فقه این بحث تعادل و تراجیح به درد می‌خورد و از همه شما تقاضا دارم این بحث تعادل و تراجیح را هم خوب درست بکنید هم جا بیفتد برایتان برای این که از مهمترین بحث‌های اصول است ، گرچه مشهور شده به تعادل و تراجیح و اگر گفته بودند تعارض و تراجیح، مرادشان همین است خب معلوم است خیلی بهتر بود لذا مرحوم آخوند در کفایه اصلا این لفظ تعادل و تراجیح را نیاورده‌اند فرموده‌اند که بحث تنافی بین دو تا دلیل، لذا آن عنوانی که مرحوم آخوند در کفایه فرموده‌اند خب معلوم است بسیار عالی، بحث ما این است دو تا روایت متعارض داریم با این دو تا روایت متعارض چه بکنیم؟ که بر می‌گردد به این که تنافی الدلیلین لایمکن الجمع بینهما.
  خب این تعریف بحث‌مان که دو تا روایت داریم این دو تا روایت با هم متعارض است جمع بین این دو نمی‌توانیم بکنیم حالا چه باید کرد؟ قاعده اقتضا می‌کند تساقط را به قول ملامغنی اذا تعارضا تساقطا رد الی الاصل این قاعده، اما مسلم در میان اصحاب است نصا، فتویً گفته‌اند تساقط نه ،لذا یک تعبد است قاعده اقتضا می‌کند اذا تعارضا تساقطا رد الی الاصل اما تعبد به ما می‌گوید تساقط نه، حالا عمل به احدهما بکنیم، توقف بکنیم بالاخره این که بخواهیم بگوییم این دو تا روایت برای خاطر علم اجمالی هیچ کدام حجت نیست نه، مسلم احدهما حجت است اما این یک تعبد است ما بخواهیم با قاعده درستش بکنیم نمی‌شود امام علیه السلام فرمودند اگر ترجیحی در کار است ترجیح والا یتخیر در بعضی از روایات دارد توقف بکن حتی تلقی امامک و اما یک کسی بگوید که نه، اذا تعارضا هیچ کدام حجت نیست به قاعده علم اجمالی ،تعارضا تساقطا رد الی الاصل این قاعده در باب تعادل و تراجیح شکسته شده.
  اما چیزی که باید توجه به آن داشته باشیم این که باب تعارض یا باب تعادل و تراجیح مختص به روایات اهل بیت علیهم السلام است ما بخواهیم در غیر روایات این قواعد را استعمال بکنیم نه، دو تا دلیل عقلی داریم با هم تعارض کرده بخواهیم بگوییم که توقف، تخییر، نه، دو تا دلیل عقلی با هم تعارض کرده دو تا فتوی با هم تعارض کرده دو تا فیلسوف با هم متعارضند تعارض کرده این‌ها همان قاعده اذا تعارضا تساقطا رد الی الاصل لذا باید توجه داشته باشیم باب تعارض، تعارض الروایتین یا تعارض الامارتین، و اما بخواهیم بگوییم تعارض الدلیلین توی تعریف بگوییم مثل این که این لفظ دلیل در کلمات مرحوم آخوند است البته ایشان لفظ اماره هم دارد باید بگوییم نه، تعریفش را نباید بگوییم تنافی الدلیلین مع عدم امکان الجمع حتما باید توی تعریف بگوییم که تنافی امارتین ، تنافی امارتین حالا چه باید کرد؟ لذا این که در کلمات دیده می‌شود که تنافی الدلیلین مع عدم امکان الجمع این حتما درست نیست و باب تعادل و تراجیح مختص به روایات اهل بیت علیهم السلام است و در غیر روایات همان قاعده عقلی اذا تعارضا تساقطا.
  خب بنابراین تعریفش را بگوییم که تنافی الامارتین مع عدم امکان الجمع بینهما این تعریف است.
  این جمله مع عدم امکان الجمع بینهما باید بگوییم که مع عدم امکان الجمع بینهما عرفا و الا عقلا هر دو تا اماره‌ای را مسلم می‌شود جمع کرد مثلا اکرم العلماء لاتکرم العلماء حسابی با هم تناقض است اما شما عقل ما می‌تواند جمع کند قدر متیقن بگیرد از هر دو اکرم العلماء العدول لاتکرم العلماء الفاسقین خب جمع شد دیگر، لذا مناط جمع عقلی نیست و مناط جمع عرفی است عرف نتواند جمع بکند لذا آن جاها که عقل ما جمع بکند اسمش را می‌گذاریم جمع تبرعی و جمع تبرعی را می‌گوییم حجت نیست لذا باید بگوییم تنافی الدلیلین نه، تنافی الامارتین ، تنافی الروایتین مع عدم امکان الجمع عرفا لاعقلا، این هم مسلم پیش اصحاب است لذا مرحوم شیخ طوسی در حالی که خودشان هم قبول دارند اما این جمع تبرعی را همه جا هم در استبصار و هم در تهذیب و در این کتابهای شیخ طوسی در خلاف و این‌ها را می بینیم جمع عقلی تبرعی حتی مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه در من لایحضر در حالی که اخباری یعنی اخباری دقیق نه آن اخباری بی‌سواد در حالی که اخباری است اما این جمع‌های تبرعی را در من لایحضر ایشان دارد و البته خودشان هم حجت نمی‌‌دانند اما مخصوصا شیخ طوسی در استبصار شیخ طوسی در تهذیب از این جمع‌ها دارد یعنی عرف نمی‌پسندد عقل می‌پسندد و ایشان جمع بین دو تا روایت می‌کند، مثل این که شیخ طوسی در مقابل عامه می‌خواستند بگویند ما روایت زیاد داریم روایاتمان هم همه تنافی ندارد ، نمی‌دانم شاید این باشد ، ولی علی کل حال این جمع‌هایی که در استبصار است این جمع‌هایی که در تهذیب است این جمع‌هایی که بعضی اوقات کلینی رضوان الله تعالی علیه و این جمع‌هایی که در من لایحضر است خیلی از این جمع‌ها جمع‌های تبرعی است و مورد بحث ما نیست چرا؟ برای این که عقلا جمع کرده‌اند نه عرفا، عرفا تنافی می بینند اما عقل می‌تواند جمع بکند مرحوم شیخ طوسی همین معنای عقلی را گرفته و خیلی جاها همین تنافی صد در صد هم هست اکرم العلماء لاتکرم العلماء می‌گوید اکرم العلماء یعنی عدول ، لاتکرم العلماء یعنی فساق خب جمع بین دو تا روایت شد اما این باب تعادل و تراجیح نیست، باید این جور بگوییم تنافی الروایتین لایمکن الجمع بینهما عرفا.
  بله اگر عرف بتواند جمع بکند دیگر تنافی نیست در حالی که به حسب ظاهر تنافی هست اما با دقت عرفی نه دقت عقلی با دقت عرفی می‌گوییم که تنافی نیست مثلا مثل باب عام و خاص، باب مطلق و مقید، باب حکومت و ورود، به قول مرحوم آخوند باب توفیق عرفی که العرف وفق جمع بین دلیلین بکند خب قاعده اقتضا می‌کند عام و خاص عرف حمل عام می‌کند بر خاص ، اکرم العلماء لاتکرم الفساق منهم خب این به حسب ظاهر تنافی دارد دیگر اما اسمش را می‌گذارند تعارض بدوی یک قدری فکر بکنیم تعارض توی کار نیست بلکه حمل عام بر خاص است، ابنای محاوره بنایشان در این است که قانون بگویند بعد هم تبصره ها بگویند بعد هم ماها حمل آن عام را بر تبصره‌ها بکنیم، تبصره‌ها را مبین آن عام بدانیم این ابنای محاوره ابنای عرف بلکه قوانین این جوری است لذا بین عام و خاص بین مطلق و مقید در حالی که تنافی هست اما عرف این را تنافی نمی‌داند و اگر شما بگویید اکرم العلماء بعد مثلا بگویید لاتکرم الفساق منهم به شما اعتراض نمی‌کند که تو اول گفتی اکرم العلماء چرا حالا تخصیص زدی؟ جوابش همین است تو حمل عام بر خاص بکن نگو تنافی.
  یک قاعده کلی مرحوم آخوند در همین جاها دارد خیلی قاعده خوبی است قاعده کلیش این است ان وفق العرف جمع بین دلیلین دیگر باب تعارض نیست باب جمع بین دلیلین است لذا مرحوم آخوند در کفایه همچنین مرحوم شیخ و دیگران خیلی چیزها را می‌گویند از باب تعارض نیست ، باب عام و خاص، باب مطلق و مقید، باب حکومت یک دلیل ناظر بر دلیل دیگر باشد باب ورود یک دلیل بیاید موضوع دلیل دیگری را ببرد و من جمله هیچ کدام این‌ها هم نباشد اما عرف وفق جمع بین دلیلین بکند مثل عناوین اولیه عناوین ثانویه مثلا قرآن می‌گوید ما جعل علیکم فی الدین من حرج از آن طرف هم فرموده اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق خب این‌ها با هم تنافی دارد آن می‌گوید اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا این می‌گوید که ما جعل علیکم فی الدین من حرج آن می‌گوید نگیر آن می‌گوید وضو بگیر العرف وفق جمع بکند بگوید آن دلیل اولیه این دلیل ثانویه ، دلیل ثانوی مقدم بر دلیل اولی است حالا اسمش را ولو حکومت هم نگذاریم، حکومت نباشد اما ادله ثانوی مقدم بر ادله اولیه.
  حالا این‌ها خیلی حرف دارد شاید هم برای همین است که اگر ما بخواهیم به ادله اولیه عمل بکنیم لازم می‌آید لغویت در جعل در ادله ثانویه برای این که اگر اطلاقی باشد اگر عمومی در ادله اولیه باشد دیگر جا پیدا نمی‌کند دلیل ثانوی برای ما کار بکند لازم می‌آید لغویت لذا گفته‌اند ولو عام و خاص هم نباشد ولو حکومت هم نباشد ولو ورود هم نباشد اما العرف وفق جمع بین دلیلین بکند عناوین ثانوی را مقدم می‌اندازد بر عناوین اولیه بر می‌گردد به این که وضو بگیر الا آن جا که حرجی باشد یک استثناء، نماز ایستاده بخوان مگر این که حرجی باشد روزه بگیر الا این که ضرری باشد لذا مرحوم آخوند توی کفایه این ابتکار ایشان هم هست ابتکار خوبی هم هست انصافا اسمش را گذاشته‌اند توفیق عرفی، لذا همین حرف مرحوم آخوند را ما اگر بگیریم دیگر احتیاج هم نداریم این که باب عام و خاص و باب حکومت و ورود و امثال این ها، دیگر این‌ها یک اصطلاحات طلبگی‌ می‌شود و قاعده کلیش این جور می‌شود که اگر عرف بتواند جمع بین دلیلین بکند نه عقل دقی فلسفی، عرف با دقت، دو تا دلیلی که به حسب ظاهر تنافی دارد عرف فکرش را بکند فکرش را به کار بیندازد البته عرف یعنی طلبه‌ها نه عرف بازاری، فکرش را به کار بیندازد جمع بین دلیلین می‌کند حالا این جمع بین دلیلین را اسمش را هرچه می‌خواهی بگذار اصطلاحا، گاهی عام و خاص است گاهی مطلق و مقید است گاهی حکومت است گاهی ورود است گاهی تخصص در باب مقابل تخصیص است اما خیلی جاها پیدا می‌شود هیچ کدام این‌ها نیست نه عام و خاص است نه مطلق و مقید است و نه حکومت است و نه ورود است و نه تخصص اما در حالی که هیچ کدام این‌ها نیست اما توفیق عرفی هست جمع بین دلیلین بکند آن توفیق عرفی جمع بین دلیلین را از باب تعارض بیرون می برد از همین جهت گفتیم تنافی الدلیلین به حیث لایجتمع عرفا لاعقلا و اگر بشود جمع بین دلیلین بکنیم عرفا از باب تعارض بیرون است چنانچه اگر عرف نتواند جمع بکند عقل بتواند جمع بکند نه ،آن عقل حجت نیست عقل دقی فلسفی توی فقه حجت نیست همین اخباری هم که می‌گوید عقل حجت نیست مرادش همین است یعنی عقل دقی فلسفی را بخواهیم بیاوریم توی احکام نمی‌شود فهم عرفی باید باشد در جمع بین روایات هم این جوری باید این جمع بین روایتین متعارضتین عرفا اگر بتواند جمع بکند عرفی دیگر از باب تعارض بیرون است ، این هم این مسئله که برگشت باز تعریف مسئله تعارض این جور می‌شود تعارض الروایتین عرفا بحیث لایمکن الجمع بینهما عرفا که از این تعریفی که من کردم یک دو سه چیز بیرون می رود تعارض الروایتین از آن بیرون رفت تعارض الدلیلین ، تعارض الدلیلین بحث تعادل و تراجیح نیست، آن قاعده داریم تعارضا تساقطا لذا به جای این که بگوییم تعارض الدلیلین می‌گوییم تعارض الروایتین یا تعارض الامارتین ، این معنا، لایمکن الجمع بینهما یعنی فان امکن الجمع بینهما عرفا این باز از باب تعارض نیست ، اسمش را می‌گذاریم عام و خاص اسمش را می‌گذاریم مطلق و مقید، اسمش را می‌گذاریم حکومت ، اسمش را می‌گذاریم ورود یعنی ما طلبه‌ها بخواهیم تفریح بکنیم تلویزیون و این بازی‌ها که در می‌آورد تفریح ما این است تفریح ما همین هاست که ما حکومت درست بکنیم ورود درست بکنیم عام و خاص درست بکنیم مزه هم دارد خیلی و بالاخره یک اصطلاحات درست بکنیم این تفریح ما طلبه‌هاست و اما اگر نخواهیم تفریح بکنیم حالش را نداریم نداشته باشیم باید این جور بگوییم توفیق عرفی که مرحوم آخوند می‌گوید، اگر توفیق عرفی باشد دیگر باب تعارض نیست و اما اگر توفیق عرفی نباشد عقلا ولو جمع بین روایتین بتوانیم بکنیم عقل دقی فلسفی ، نه آن از باب تعارض هست و اگر هم جمع هم بکنیم باز هم جمع طلبگی است یک تفریح است اسمش را می‌گذاریم جمع تبرعی اگر گفته بودند جمع عقلی شاید بهتر بود نمی‌دانم چرا تبرعی می‌گویند؟ تبرع معنایش این است که این را عرف قبول ندارد شما تحمیل بر عرف می‌کنید به آن می‌گویند تبرع، بلکه جمع عقلی، جمع عقلی دقی فلسفی لیس بحجه می‌شود که اگر جمع دقی داشته باشد باز از باب تعارض است و اما اگر جمع عرفی داشته باشد از باب تعارض بیرون می رود، همان که مرحوم آخوند می‌گویند العرف وفق الجمع بینهما.
  یک حرف دیگر هم مشهور شده توی اصول الجمع مهما امکن اولی من الطرح این می‌گویند از شیخ احمد احسائی است در آن کتاب روایتی که دارد کتاب روایتش خوب است بعضی کتابها هم که نوشته خوب است اما شیخ احمد احسائی نمی‌دانم آخر کار ، اول کار یک انحرافی برایش جلو آمد و یک دین هم درست کرد به نام دین شیخیه، آدم باسوادی است انصافا آدم ولایتی هم هست انصافا، همین شرح زیارت جامعه کبیره‌اش دلیل بر این است که راستی هم ولایتی بوده هم باسواد اما خدا عاقبت همه ما را به خیر کند عاقبتش به خیر نشد نشد بلکه به جاهای بد بدی رسید این توی غو الی اللئالی که یک کتاب روایی است روایات غوالی اللئالی انصافا یک روایات خیلی خوب است حالا ولو خیلی ضعیف السند است اما غوالی اللئالی انصافا یک درهای گم شده‌ای است که ایشان جمع کرده آن وقت آن اولش می‌گوید الجمع مهما امکن اولی من الطرح، این دو تا معنا دارد یک معنا غلط است یک معنا صحیح است معنای غلطش این که بخواهیم بگوییم که عقل دقی اگر جمع بین دو روایت بکند اولی است از این که طرح بکنیم، نه، می‌گوییم غلط است جمع دقی عقلی اگر جمع بین روایتین کرد، پس چه باید کرد؟ هر دو روایت تساقط، الجمع مهما امکن اولی من الطرح غلط است اما یک حرف خوب است الجمع مهما امکن اولی من الطرح عرفا این حرف خوبی است دیگر اولی هم نیست متعین است اگر عرف بتواند جمع بین دلیلین بکند دیگر حتما باید طرح نکرد نظیر عام و خاص است طرح معنا ندارد حتما باید حمل عام بر خاص بکنیم در حقیقت به هر دو عمل بکنیم پس این حرفی که در اصول ما آمده از شیخ احمد احسائی است در غوالی اللئالی است الجمع مهما امکن اولی من الطرح ظاهراً مراد شیخ احمد احسائی همین معنای دوم است یعنی دو تا روایت را عرفا اهل روایت آن که آشنا به روایات اهل بیت است اگر بتواند جمع بین روایتین بکند اولی، اولایش هم به معنا متعین است حتما باید جمع بین روایتین بکند اما آن که بخواهد با عقل خودش و آن کسی که خود در آوری و اهل روایت نباشد بخواهد توجیه بکند و توجیه‌ها همه‌اش غلط است و دقت عقلی فلسفی در روایات اهل بیت نباید بیاوریم بلکه دقت عرفی آن هم عرف وارد یعنی عرف طلبگی عرف اجتهادی الجمع مهما امکن اولی من الطرح، خب این مسئله امروز ما ظاهراً هفت هشت تا فرع را در این مسئله گفتم مسلم چیزی هم نبود که نتوانم بفهمانم همه‌اش را فهماندم.
  حالا بحث فردای ما راجع به این است که نص و اجماع هر دو گفته‌اند که دو تا روایت با هم متعارض، تعارض عرفی جمع هم بتوانیم بین آنها بکنیم طرد نه، بلکه تخییر، حالا فردا روایات تخییر را می‌خوانیم این روایات تخییر معارض هم دارد آن معارض هایش روایات توقف است در حقیقت دو دسته روایات داریم مرحوم صاحب وسائل در جلد 18 باب 9 از ابواب صفات قاضی 40 ، 50 تا روایت در این باب 9 ایشان آورده، بعضی از روایات دلالت می‌کند بر تخییر بعضی از روایات دلالت می‌کند بر توقف لذا یک اختلاف عجیبی در میان فقهاء پیدا شده روایات تخییر معلوم است، این روایات توقف را چه باید بکنیم؟ من از همه شما تقاضا دارم این بحث فردا که راجع به این روایات اهل بیت است در باب تعارض هم روایات را ببینید هم اقوال را ببینید لااقل کفایه را خوب ببینید تا فردا از شما استفاده کنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد