موضوع : استصحاب را از کی باید گرفت؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
تنبیه آخر که مرحوم آخوند منعقد فرموده اند که مرحوم شیخ هم در رسائل دارند این است که موضوع استصحاب را از کی باید گرفت؟ آیا از عقل باید گرفت؟ قضیه متیقنه قضیه مشکوکه یکی باشد عقلا، یا از لسان دلیل باید گرفت؟ قضیه متینقه مشکوکه یکی باشد به حسب ظاهر روایت ، یا این که قضیه متیقنه قضیه مشکوکه یکی باشد به نظر عرف ؟
میفرمایند از عقل که نمیشود گرفت یعنی عقل دقی، چرا؟ برای این که از عقل بخواهیم بگیریم دیگر یک جا پیدا نمیشود که استصحاب باشد همه جا قضیه متیقنه غیر مشکوکه قضیه مشکوکه غیر متیقنه میشود یک حوض کر بوده و یک مقدار آبش رفته و من نمیدانم کر است یا نه؟ خب عقلا قضیه متیقنه آن آبی بوده که از آن برداشته نشده، قضیه مشکوکه آن آبی است که از آن برداشته شده، لذا استصحاب ندارد، یک آبی بوده تازه اما حالا آلوده شده مانده شده رنگ برداشته نمیدانم پاک کننده است یا نه؟ خب حالا عقلا آن آبی که پاک کننده بود پاک بود حالا الان آلوده است رنگ برداشته بو برداشته استصحاب ندارد و بالاخره هر کجا که استصحاب بیاید قضیه متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه عقلا، بنابراین نمیشود بگوییم استصحاب را از عقل بگیر لازمهاش این است استصحاب هیچ جا حجت نباشد ،از لسان دلیل هم هیچ وجه ندارد هیچ دلیل نداریم که ما قضیه متیقنه ما مشکوکه ما از نظر دلیلمان از نظر روایاتمان یکی باشد، لذا چارهای نداریم جز این که بگوییم قضیه متیقنه و مشکوکه عرفا باید یکی باشد، هاذویت باید محفوظ باشد همان دو تا مثالی که زدم این آب یک مقدارش رفته نمیدانم کر است یا نه؟ عرف این آب را یکی حساب میکند میگوید هذا الماء کان کرا الان یکون کذلک یا آن آبی که رنگش تغییر کرده برای خاطر این که مانده میگوید این آب کان متطهرا الان یکون کذلک هر کجا هاذویت نباشد استصحاب نداریم.
ولی چیزی که باید توجه به آن داشته باشیم یک مقدار بالاتر از اینهاست و آن این است که اصلا همه موضوعات احکام شرعی را از عرف باید گرفت برای این که شارع مقدس این روایاتی که داریم یا این احکامی که شارع دارد مخاطبش عرف است مخاطبش که فلاسفه نیست مخاطب که آن عقل دقی نیست همه ادیان سر و کار داشتند با مردم لذا موضوعاتش را از مردم باید گرفت حتی فهم احکام ما روایتها را نمیشود با دقت عقلی معنا بکنیم باید با دقت عرفی معنا بکنیم لذا عقل دقی فلسفی اصلا توی فقه حجت نیست شاید هم اخباری که میگوید عقل حجت نیست همین مرادش است شاید هم نه قطعا همین است که باید نزاع را رفع بکنیم بگوییم اخباری که میگوید عقل حجت نیست یعنی عقل دقی فلسفی و الا اگر عقل عوامانه را بگوید حجت نیست همین حرفش هم حجت نیست برای این که همین حرفش هم خب عقلی است دیگر، لذا موضوعات را از عرف باید گرفت فهم احکام را از عرف باید گرفت عقل دقی فلسفی را نباید توی فقه آورد ، توی اصول هم نباید آورد به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند که فلسفه و عقل دقی را آوردند توی اصول برای این که چاق کنند اما باد کرد انصافا هم باد کرد لذا شارع مقدس گفته است که نقض یقین به شک نکن به کی گفته ؟ به ملاصدرا که نگفته ، به عموم مردم یعنی به عقل متعارف به عقل عوامانه به آن پیامبر درون ما ، در درون ما سه تا پیامبر هست یکی عقل و یکی وجدان اخلاقی و یکی فطرت این سه تا پیامبر خیلی کار میکند اگر حرفش را بشنویم لذا به این عقل درونی مردم گفته لاتنقض الیقین بالشک لذا لاتنقض الیقین بالشک را باید به این اولا بگوییم که معنایش چیست؟ لذا دیروز میگفتیم که این که مرحوم آخوند میفرمایند که شک در این جا یعنی اعم از شک متساوی الطرفین و مظنه غیر معتبر میگفتیم نه، عرف این را نمی فهمد یک چیز دیگر بگو.
عرف میفهمد لاتنقض الیقین بالشک یقین و شک دخالت ندارد لاتنقض الحجه بغیر الحجه.
خب معنایش را فهمید حالا که معنایش را فهمید میگوییم خب این کجا پیاده میشود ؟ میگوید مثلا یک آبی اگر پاک بود اما حالا رنگش تغییر کرد نمیدانیم آیا این آب نجس شد یا نه؟ یا این که اگر نجس نشد آیا مطهر است یا نه؟ استصحاب میکنم میگویم لاتنقض الحجه بغیر الحجه سابقا پاک بوده الان هم پاک است و این تغییر را تغییر ماهوی نمیداند تغییر حالت میداند عقلا تغییر است اما تغییر دو قسم است یک دفعه تغییر ماهیت است یک دفعه تغییر ماهیت نیست تغییر حالت است و این جاها تغییر حالت میداند قضیه متینقه را با قضیه مشکوکه یکی میداند و میگوید لاتنقض الیقین بالشک این آب پاک بوده الان هم پاک است، یک دفعه مثلا این آب خیلی از آن رفته خب متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متقینه استصحاب جاری نیست اما یک دفعه دو سه تا ظرف از این آب رفته، برداشتهایم حالا شک میکنیم، این هویت محفوظ است هاذویت محفوظ است میتواند بگوید این آب کان کرا الان یکون کذلک بنابراین هر کجا هاذویت عرفی محفوظ است ولو هاذویت عقلی محفوظ نباشد استصحاب داریم هر کجا هاذویت و هویت وحدت عرفی باشد استصحاب داریم هر کجا نباشد استصحاب نداریم و این کاری به استصحاب هم ندارد همه موضوعات را از عرف باید گرفت من الطهاره الی الدیات همه احکام این متلقی اش عرف است پس موضوعش را باید از عرف گرفت شارع مقدس حکمش را میکند موضوعش را میدهد دست عرف میگوید هر کجا موضوع پیدا شد این حکم بار بر این موضوع، هر کجا موضوع نداشته باشید حکم بار نیست عقل دقی فلسفی برود کنار هم راجع به احکام هم راجع به موضوعات من جمله در استصحاب ،هم فهم لاتنقض الیقین بالشک مربوط به عرف است وحدت بین قضیه متیقنه و مشکوکه مربوط به عرف است معنا کردن لاتنقض الیقین بالشک مربوط به عرف است از همین جهت هم طلبه هر کدام عرفیتش بیشتر اعلمیتش بیشتر و مشهور هم هست تلقی به قبول هم شده وقتی میرزای بزرگ از دنیا رفتند آسید محمد تقی میرزای کوچک مشهور بود در میان مردم به اعلمیت مرحوم آسید محمد فشارکی آن هم از نظر طلبهها شهرت به سزا داشت در اعلمیت لذا مرحوم میرزای کوچک پسرش را فرستاد پیش آسید محمد که میرزای بزرگ از دنیا رفت زن و بچهمان را به کی ارجاع بدهیم ؟ آسید محمد گفته بود که به آقا بگو اگر مناط فهم عرفی باشد تو اعلم از من هستی اگر مناط دقتهای اصولی فقهی باشد من اعلم از تو هستم که مرحوم میرزا گفته بود مناط فهم عرفی است و هر که فهم عرفیش بیشتر فهم به روایاتش بیشتر و قولش به واقع نزدیکتر اعلمیت هم مال او، یک چیز تقریبا باید بگوییم مسلم در میان بزرگان که مناط در فقه ما عرف است عرف هم مرحوم صاحب قوانین معنا میکند عرف معنایش این نیست که یعنی بازاری ها، همین آسید محمد خدا رحمتش کند میگفت با شاگردها نشسته بودند لب ایوانی که آن طرفش سرداب مطهر بود یک آقای پیرمردی آمد گفت آقا قبر امام زمان کجاست؟ آسید محمد بدون این که بگویند امام زمان مرده یا نمرده اشاره کردند گفتند این جاست برو سرداب، بعد رو کردند البته شوخی کرد لذا رو کردند این عرف است که ما باید از آن احکام بگیریم ، مراد صاحب قوانین این نیست که صاحب قوانین میفرماید مراد از عرف، مردم نه، یعنی ذهن خالی از اصطلاحات ، ما ، آن مجتهدی که ذهنش خالی از اصطلاحات باشد آن چه میفهمد به این میگوییم فهم عرفی، اگر ذهنش خالی از فلسفه باشد ذهنش خالی از آن دقتهای غیر فقهی باشد به این میگوییم عرف اما اگر ذهنش خالی نباشد به این میگوییم غیر عرف به این میگوییم دقی به این میگوییم فلسفی این فرمایش صاحب قوانین هم انصافا حرف خوبی است.
اما حالا این که هی توی فقه ما هست عرفا، توی اصول ما هست عرفا، برای اثبات مطلبمان میگوییم این عرفیت دارد یا عرف این را می فهمد این حرف حرف خوبی است و این که ما از اول فقه تا آخر حتی در اصول از اول اصول تا آخر موضوعات احکام را از عرف باید بگیریم یعین متفاهم عرفی نه متفاهم دقی عقلی فلسفی، و هم معنا کردن احکام یعنی محمول ها هم گرفتن موضوعات ، لذا این تنبیه آخر که مرحوم شیخ آوردهاند مرحوم آخوند آوردهاند چیز تازه نیست یعنی مربوط به استصحاب نیست یک مصداقی از یک کلی را یک تنبیه کردهاند و گفتهاند این قضیه متیقنه و مشکوکه وحدتش را از لسان دلیل باید گرفت ؟ یا از عقل باید گرفت؟ یا از عرف ؟ بعد هم میگویند همه آنها میگویند از عرف نه از عقل دقی فلسفی، نه از لسان دلیل این یک صغرایی از کبراست یک مصدق از کلی است لذا عرض کردم اصلا من عقیده دارم این که اخباری البته نه اخباریهای بیسواد اخباریهای باسواد مثل صاحب حدائقها اینها که می گویند عقل حجت نیست یک نزاع لفظی داریم با آنها، آن که میگوید عقل حجت نیست یعنی عقل دقی فلسفی آن که میگوید عقل حجت است یعنی عقل متعارف عقل منهای آن دقتهای فلسفی آن دقتهای آدمهای دقیق آدمهای فوق العاده دقت در اصول یا دقت در فقه از همین جهت هم اعلمیت هم میدهیم به کسی که فهم عرفیش در فقه بیشتر باشد.
خب چند تا مطلب هم مرحوم آخوند نه به عنوان تنبیه اضافه کردهاند این ظاهراً اگر یک تنبیه هم فرموده بودند خیلی بهتر بود.
تنبیه اولشان یا حرف اولشان درخاتمه راجع به این است که ما اماره داریم استصحاب هم داریم کدام مقدم است؟ گفتهاند اماره مقدم است این یک مطلب.
مطلب دوم ما استصحاب داریم قواعد فقهیه هم داریم مثل قاعده ید کدام مقدم است؟
مسئله سوم ما استصحاب داریم اصول عملیه هم داریم مثل برائت، اشتغال کدام مقدم است؟
راجع به مسئله اول میفرمایند که اماره مقدم بر استصحاب قواعد فقهیه باز مقدم بر استصحاب ، استصحاب مقدم بر اصول عملیه لذا مشهور شده در اصول ما این که استصحاب برزخ است وقتی با اصول عملیه بسنجیم استصحاب مقدم است وقتی با اماره بسنجیم اماره مقدم است ، حالا چرا؟ اماره مقدم بر استصحاب ، اختلاف است حق مطلب این است که اماره مقدم بر استصحاب است برای خاطر این که اماره ورود دارد بر استصحاب.
ورود چیست؟ تخصص تعبدی یک دفعه میگوید که اکرم العلماء زید جاهل از اکرم العلماء بیرون است چرا بیرون است؟ تخصص اسمش را میگذاریم ، یعنی اصلا موضوع این زید جاهل را نمیگیرد اکرم العلماء گفته اما یک دفعه شارع مقدس زید عالم را بیرون میکند برای این که نااهل است میگوید اکرم العلماء یک دلیل دیگر میگوید لاتکرم زیدا یعنی زید عالم به این میگویند ورود یعنی تصرف در موضوع میکند موضوع را تضییقش میکند لذا فرق ورود و تخصص هیچ چیز نیست تخصص عقلی است وجدانی است اما ورود تعبدی است ما نحن فیه همین است لاتنقض الیقین بالشک میگوید که نقض یقین به شک نکن که دیروز معنا کردیم معنایش این است که نقض حجت به غیر حجت نکن این معنای اماره است اماره میگوید من حجت هستم میشود ورود.
مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که حکومت دارد حکومت مرحوم شیخ این جوری است که گاهی حکومت یعنی تقدم دلیل بر دلیل مرادشان حکومت اصطلاحی نیست و در ما نحن فیه اگر حکومت اصطلاحی مرادشان باشد یعنی نظارت دلیل بر دلیل آن را هم میتوانیم بگوییم، خبر واحد را از باب روایات حجت بکن ما یؤدی عنی فعنی یودی خبر واحد حجت است صدق العادل لاتنقض الیقین بالشک میگوید اگر حجت نداشته باشی نقض یقین به شک نکن آن اماره که موافق با شک است میگوید من یقینم میشود حکومت، میگوید نظاره دلیل بر دلیلی.
لذا گفتم اول ورود دارد، ما میگوییم ورود چرا ورود دارد؟ برای این که لاتنقض الیقین بالشک میگوید لاتنقض الحجه بغیر الحجه اماره میگوید من حجتم وقتی اماره میگوید من حجتم میشود ورود یعنی خارج کرده موضوع را با یک دلیل دلیل چیست؟ اماره، حجیت خبر واحد مثل این که مثلا نمیدانم عبا پاک است یا نه؟ استصحاب میگوید عبا پاک است اما یک خبر ثقه میگوید عبا نجس است دیگر استصحاب جاری نیست چرا استصحاب جاری نیست؟ برای این که آن ثقه آن حجت است وقتی حجت شد لاتنقض الیقین بالشک دیگر موضوعا از مطلب میرود بیرون که معنای ورود همین است فرق بین ورود و یقین همین است که آن جا که یقین داشته باشیم به آن میگوییم تخصص آن جا که یقین نداشته باشیم به آن میگوییم ورود ، مرحوم شیخ انصاری فرموده حکومت آن هم خوب است اما به شرطی که خبر واحد را از بنای عقلاء حجت نکنی خبر واحد را از باب روایات حجت بکنی آن هم حکومت خوب است ما یؤدی عنی فعنی یؤدی حکومت پیدا میکند بر لاتنقض الیقین بالشک.
حرف مرحوم آخوند هم خیلی خوب است توفیق عرفی وقتی بدهند دست عرف عرف این جوری است که اماره را مقدم میاندازد وفق این که جمع بین دلیلین بکند و اماره را مقدم بیندازد بر استصحاب ولی ظاهراً اگر بگوییم ورود بهتر از همه چیز باشد هذا کله راجع به اماره.
قواعد فقهی هم همین است مثل قاعده ید این عبا نجس بوده دادهایم به زنمان زنمان میگوید آب کشیدم؟ استصحاب میگوید عبا نجس است قاعده ید که خانم باشد میگوید عبا پاک است خب آن مقدم است چرا مقدم است ؟ باز ورود، ورود یعنی چه؟ قاعده ید حجت است وقتی حجت شد دیگر وقتی حجت آمد نوبت به استصحاب نمی رسد آن میگوید ، لاتنقض الیقین بالشک این میگوید تو یقین داری، یقین داری یعنی تعبدا، ورود یعنی تعبد، موضوع را بیرون میکند تعبدا ، قاعده ید میگوید که این حجت است وقتی حجت است لاتنقض الیقین بالشک میگوید دیگر استصحاب جاری نیست عین این مطلب راجع به تقدم استصحاب بر اصول عملیه آن هم ورود است اگر یادتان باشد اگر مطالعه کرده باشید این جاها مرحوم آخوند مختلف ذکر میکنند ولی اگر ما در هر سه قسمت بگوییم ورود ظاهراً اشتباه نکردهایم رفع ما لایعلمون میگوید آن جا که علم نداری مرفوع است استصحاب میگوید من علمم لاتنقض الیقین بالشک میگوید تو یقین داری البته تو یقین داری تعبدا، میشود ورود اگر یقین داشته باشیم می شود تخصص، الا لاتنقض الیقین بالشک که میگوید تو یقین داری یعنی تعبدا یعنی تو حجت داری، خب رفع ما لایعلمون میگوید اگر نمیدانی، برائت، استصحاب میگوید میدانی، پس استصحاب مقدم می شود بر برائت همچنین مقدم میشود بر اشتغال و آنها که تعیین وظیفه در ظرف شک ، استصحاب رفع شک میکند وقتی رفع شک کرد دیگر نه برائت باقی می ماند نه اشتغال نه تخییر، میشود تقدم استصحاب بر همه اصول عملیه ، آن چه من عرض کردم خلاصه حرف این شد تقدم اماره بر استصحاب،ورود، تقدم قواعد فقهیه ، اصول لفظیه باز هم بر استصحاب ،ورود، تقدم استصحاب بر اصول عملیه باز هم ورود، هر سه ورود گاهی آن مقدم بر آن میشود گاهی آن مقدم بر آن.
ظاهراً دیگر این جا چیزی نداریم الحمدلله بحث استصحاب تمام شد دیگر راجع به قواعد فقهیه، راجع به قواعد فقهیه بعد از ماه مبارک رمضان اگر عمر باشد قواعد فقهیه را شروع میکنیم اولش تعادل و تراجیح.
و صلی الله علی محمد و آل محمد