درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/04/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مراد از شک در لاتنقض الیقین بالشک
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  یک تنبیه واگذاشتیم و شما هم آن موقع باید تذکر داده باشید ندادید معلوم می‌شود مطالعه نمی‌کنید یکی از فضلا بعد از درس آمدند به من گفتند این تنبیه وا افتاده لذا من گله دارم از شماها که چرا مطالعه نمی‌کنید چرا وقتی که من گفتم تنبیهات تمام شد یک تتمه‌ها فرمودند به نام تنبیهات خوب بود همان موقع باید گفته باشید یک تنبیه نگفتید.
  مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه تنبیه آخرشان این است می‌فرمایند که مراد از این لاتنقض الیقین بالشک این شک اعم است از این که شک باشد شک اصطلاحی یا مظنه باشد مظنه غیر معتبر آن مظنه هم قوی باشد یا ضعیف باشد یعنی احتمال و مراد لاتنقض الیقین بالشک هم ظن غیر معتبر را می‌گیرد هم احتمال را می‌گیرد مثلا لباسش نجس است نمی‌داند تطهیر کرده یا نه؟ خب استصحاب لاتنقض الیقین بالشک لباسش پاک است نمی‌داند نجس شد یا نه؟ لاتنقض الیقین بالشک اما گاهی این جوری است مثلا یک بچه لاابالی دست گذاشت به عبایش این مظنه پیدا کرد که این عبا نجس شد استصحاب طهارت دارد یا نه؟ استصحاب دارد می‌گوید عبا پاک بود الان هم هست ولو ظن به خلاف دارد ولو ظن به نجاست دارد اما چون ظنش غیر معتبر است دیگر لاتنقض الیقین بالشک آن را می‌گیرد یا مثلا لباسش پاک است اما معمولا مردم لاابالی در طهارت و نجاستند و این‌ها با دست تر مالیدند به صورت این‌، مالیدند به لباس این، احتمال می‌دهد این که این لباسش نجس شده باشد ولو احتمال نجاست هم هست اما لاتنقض الیقین بالشک لذا می‌فرمایند این شک در این جا سه مرتبه دارد یکی آن شکی که مساوی الطرفین است یک دفعه شکی که مساوی الطرفین نیست مبدل به مظنه شده ، یک دفعه نه مظنه نیست احتمال است یک طرف می‌چربد می‌فرمایند لاتنقض الیقین بالشک هر سه را می‌گیرد.
  مرحوم آخوند تمسک می‌کنند به روایات می‌فرماید که لاتنقض الیقین بالشک این می‌گیرد هم مظنه را هم احتمال را هم آن شک اصطلاحی را یعنی مساوی الطرفین ، می‌فرماید لغت هم شک را این جور معناکرده شک از نظر لغت یعنی غیر یقین لذا اگر مظنه غیر معتبر باشد این شک شامل آن می‌شودچه رسد اگر احتمال باشد شک شامل آن می‌شود و این لاتنقض الیقین بالشک نقض یقین به شک نکن اگر یقین داشتی به طهارت عبایت شک نمی‌تواند این یقین را از بین ببرد یعنی شک مظنه و احتمال.
  می‌فرماید لغت که دلالت دارد روایات هم همین است برای این که روایت می‌گوید لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر یقین باید یقین را از بین ببرد اگر یقین نباشد دیگر ولو مظنه باشد آن یقین را از بین نمی‌تواند ببرد لذا لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الیقین بالشک مساوی الطرفین، بالاحتمال، بالمظنه، دلیلش هم این که در بعضی از روایات دارد بل انقضه بیقین آخر این بل انقضه بیقین آخر یعنی آن یقین پابرجاست تا این که یقین دیگری بیاید لذا تا یقین دیگری نیاید استصحاب جاری است این حرف مرحوم آخوند است نمی‌دانم این حرف درست است یا نه؟ برای این که اصطلاحات شک مخصوصا در روایات ما شک یعنی مساوی الطرفین لذا مثلا توی شکیات می‌گوید که اگر شک دو و سه کردی یک مقدار فکرش را بکن اگر شک مستقر شد یعنی مساوی الطرفین شد مثلا بنا را بگذار بر سه، بنا را بگذار بر دو و امثال این‌ها و عرف هم این که مرحوم آخوند می‌گوید لغت شک اعم است از این که مظنه باشد یا احتمال این را کدام لغت؟ این چنین لغتی ما داشته باشیم ظاهراً لغت یک احتمال دارد یک مظنه دارد یک شک دارد یک یقین ، یقین را معنا می‌کند جزم صد در صد مظنه را معنا می‌کند یک طرف می‌چربد، احتمال را معنا می‌کند یک طرف کمی می‌چربد و شک را این که هیچ کدام نمی‌چربد و اما ما بگوییم که لغت می‌گوید این لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الیقین بالمظنه بالاحتمال بالشک خیلی بعید است ما گردن لغت بگذاریم همچنین روایات، روایت‌ها آن که داریم این است که لاتنقض الیقین بالشک در مقام بیان هم که نیست یک کلی می‌خواهد بگوید نقض یقین به شک نکن، بگوییم این نقض یقین به شک نکن معنایش این است که نقض یقین به مظنه هم نکن نقض یقین به احتمال هم نکن خیلی مشکل است گردن روایت ها بگذاریم آن فرمایش مرحوم آخوند هم که می‌گوید بل انقضه بیقین آخر خب تعیین مصداق کرده بگوییم این بل انقضه بیقین آخر معنایش این است که اگر مظنه اگر احتمال باشد همان شک است می‌گوییم نه خب امام علیه السلام فرموده نقض یقین به شک نکن بلکه نقض یقین به یقین بکن حالا نقض یقین به مظنه بکن یا نه؟ روایت دلالت ندارد از کجا می‌گوییم روایت دلالت دارد؟
  مرحوم آخوند این جا خیلی مثل این که امر را مسلم گرفته‌اند به آن هم خیلی اهمیت نداده‌اند از مسئله زود رد شده‌اند مثل این که در ذهن مبارکشان هم هست که مسئله خدشه دار است لذاتمسک به اجماع می‌کنند در آخر کار می‌فرماید دو تا دلیل دیگر هم غیر از دلیل من داریم یکی اجماع یکی هم دلیل دیگر که حالا عرض می‌کنم مثل این که در ذهن مبارکشان هم هست و علی کل حال این که مرحوم آخوند می فرمایند که مراد از این لاتنقض الیقین بالشک مراد از این شک یعنی مساوی الطرفین یعنی مظنه غیر حجت یعنی احتمال، چرا؟ هم لغت می‌گوید هم روایت دلالت دارد ما هر دو را اشکال داریم نه لغت می‌گوید شک به معنای مظنه است نه روایت می‌گوید که حتما غیر از یقین یقین را نمی‌تواند بشکند ما می‌گوییم این روایت‌ها فقط در باب این است می‌گوید شک یقین را نمی‌تواند بشکند لاتنقض الیقین بالشک یقین می‌خواهیم تا یقین را بشکند و اما اگر مظنه آمد اگر احتمال آمد دیگر روایت‌های لاتنقض الیقین بالشک دلالت ندارد.
  استاد بزرگوار ما حضرت امام یک جمله هر وقت داشتند این جا هم دارند حرف متینی است ایشان می‌فرمایند ما از اسلام استفاده می‌کنیم یقین اصلا خصوصیت ندارد شک اصلا خصوصیت ندارد و مراد لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الحجه بغیر الحجه اگر این فرمایش مرحوم حضرت امام را بتوانیم درست کنیم خیلی خوب است خیلی جاها هم مطلب صاف می‌شود مثلا لاتقف ما لیس لک به علم ایشان می‌فرمودند یعنی لاتقف ما لیس لک حجه ان الظن لایغنی من الحق شیئا این ظن معنایش یعنی غیر الحجه ان غیر الحجه لا یغنی من الحق شیئا می‌گفتند اصلا وقتی برویم توی قرآن شریف برویم توی روایات اهل بیت می بینیم که یقین آن چیز وجدانی نیست به معنا حجت است و یقین یکی از مصادیق حجت است شک هم یکی از مصادیق عدم حجت است لذا لاتنقض الیقین بالشک یعنی لا تنقض الحجه بغیر الحجه آن وقت حسابی درست می‌آید ظن غیر معتبر حجت نیست لاتنقض الیقین بالشک اماره حجت است لاتنقض الیقین بالاماره چرا؟ برای این که حجت است یا مثلا با قاعده ید اثبات کردی چیزی را حالا الان آن قاعده ید مشکوک است لاتنقض الیقین بالشک یعنی لا تنقض الحجه بغیر الحجه و ایشان نه این جا همه جا می‌فرمودند که این یقین‌ها این علم‌ها این مظنه‌ها این شک‌ها که در روایات اهل بیت آمده همه همه مرادشان حجت و غیر حجت است لذا احتیاج به فرمایش مرحوم آخوند نداریم معنایش این جور می‌شود لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الحجه بغیر الحجه.
  لذا آن مظنه ما اگر خبر واحد باشد می‌شود حجت نقض می‌کند
 یقین سابق را ، عبا طاهر بوده رفتم و برگشتم خانم گفتند این عبا نجس شد قاعده ید است باید بگوییم این عبا نجس شد دیگر استصحاب بخواهم جاری کنم نمی‌شود چرا؟ برای این که لاتنقض الیقین بالشک این جا شک نداریم بل انقضه بیقین آخر معنایش این است لاتنقض الحجه بغیر الحجه قاعده ید حجت است باید بگویی عبا نجس شد یا به عکسش عبا نجس بود دادید به خانم خانم گفت لباس را شستم لباس پاک شد قاعده ید می‌گوید لباس پاک است در حالی که اگر هم ندانیم راست می‌گوید یا نه؟ ندانیم درست شست یا نه؟ درحالی که یقین داشتیم نجس است استصحاب نه، قاعده لاتنقض الحجه بغیر الحجه این جا حجت است عبای نجس می‌شود پاک، احتیاج به استصحاب هم نداریم لذا امارات و عجب هم هست مرحوم آخوند اصلا این جا متعرض این حرف هم نشده‌اند متعرض منظنه شده‌اند ظن غیر معتبر اما مرحوم آخوند باید ظن معتبر را همین جا فرموده باشند نفرموده‌اند که خب حالا اگر ظن معتبر هست آن یقین را می‌شکند یا نه؟ استصحاب می‌توانم جاری کنم یا نه؟ این جا نفرموده‌اند در حالی که مسلم مرحوم آخوند می فرمایند و بعد هم می‌آییم صحبت می‌کنیم اماره مقدم بر استصحاب توی آن هم مانده‌اند چه جوری؟ چه تقدیمی دارد؟ چه تقدمی دارد؟ اما اگر فرمایش حضرت امام را بگوییم همه این مسائل می‌شود سالبه به انتفاء موضوع برای این که لاتنقض الیقین بالشک یقین دخالت ندارد شک دخالت ندارد آن چه دخالت دارد این است حجت و غیر حجت هر کجا حجت است یقین از مصادیق آن است مثل خبر واحد مثل قاعده ید مثل قاعده سوق این ها همه جای یقین می‌نشیند و به عکسش هم هر کجا که حجت نیست دیگر خواه ناخواه باید بگوییم جای شک می‌نشیند و همین جور که شک نمی‌تواند یقین را از بین ببرد ظن غیر معتبر هم نمی‌تواند یعنی غیر حجت ، حالا گاهی ظن غیر معتبر است گاهی احتمال است گاهی شک بین الطرفینی و امثال این‌ها.
  ظاهراً حرف حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را بزنیم بی‌اشکال تر از حرف مرحوم آخوند که این جا فرموده‌اند، لذا اصل مطلب درست یعنی اصل مطلب که درست بود برای این که مسلم است که اگر ما یقین پیدا کردیم ظن غیر معتبر، احتمال ، شک نمی‌تواند آن یقین را از بین ببرد به قول حضرت امام وقتی همان اول استصحاب می‌گفتند معنای لاتنقض الیقین معنایش این است که سنگ سنگ را می‌شکند کلوخ نمی تواند سنگ بشکند یقین می‌تواند یقین را از بین ببرد غیر یقین نمی‌تواند مراد از یقین حجت، حجت می‌تواند حجت را از بین ببرد غیر حجت نمی‌تواند لذا مسئله مهم است یعنی مهم به این معنا که یک اجماعی در مسئله هست همین جور که مرحوم آخوند می فرمایند اجماع داریم بله یک تسلم هست الا این که تسلم وجه می‌خواهد در اصول داریم حرف می‌زنیم اجماع به درد نمی خورد آن تسلم را باید وجهش را پیدا بکنیم مرحوم آخوند وجهش را پیدا کردند به این معنا که می‌فرمایند لغتا شک هم ظن غیر معتبر را می‌گیرد هم احتمال را وقتی چنین باشد لاتنقض الیقین بالشک شک در این جا هم ظن غیر معتبر است و هم مساوی الطرفین است و هم احتمال این حرف مرحوم آخوند است دیگران هم متابعت از مرحوم آخوند کرده‌اند اگر هم حرف حضرت امام باشد که اصلا لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الحجه بغیر الحجه.
  مرحوم آخوند یک دلیل هم نقل می‌کنند قبول هم نمی‌کنند در حالی که ظاهراً دلیل آن آقا همین مدعای مرحوم آخوند است دلیلی که نقل می‌کنند مرحوم آخوند در کفایه از بعضی این جور گفته ، گفته که یک دفعه یقین داریم این مظنه اعتبار ندارد وقتی یقین داریم این مظنه اعتبار ندارد وجوده کالعدم، پس وجوده کالعدم می شود شک ، یک دفعه هم شک داریم آیا این مظنه حجت است یا نه؟ خب معلوم است شک در حجیت مساوق با عدم حجیت است می‌شود کالعدم وقتی شد کالعدم در حقیقت اگر در مقابل یقین مظنه داشته باشیم هیچ چیزی نداریم اگر در مقابل آن یقین یک مشکوک المظنه داشته باشیم یک مظنه‌ای که مشکوک است حجت است یا نه؟ هیچ چیزی نداریم وقتی هیچ چیزی نداریم در حقیقت شک داریم لاتنقض الیقین بالشک می‌گوید نقض یقین به شک نکن بر می‌گردد به این که نقض یقین به شک نکن آن شک اصطلاحی و مساوی الطرفین باشد یا آن مظنه غیر معتبر باشد یا این که آن مظنه‌ای باشد که شک داریم آن حجت است یا نه؟
  اول کفایه اول رسائل هم همین جور وقتی می‌خواستند وارد ظهورات بشوند وارد حجت بشوند یک قاعده درست کردند مرحوم شیخ فرمودند الاصل حرمه عمل بالظن الاماخرجه الدلیل مرحوم آخوند مثل این که دیدند این حرمت خیلی به ذهن می زند حرمت حرمت تکلیفی است حرمت تکلیفی که نیست لذا جای مرحوم شیخ فرمودند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل ، خیلی حرف خوبی است ، بعد مرحوم شیخ همچنین مرحوم آخوند فرمودند که بنابراین باید یقین به حجیت باشد اگر شک در حجیت داشته باشیم شک در حجیت مساوق با عدم حجیت برای این که همین مقدار که نمی‌دانیم حجت است یا نه؟ حجت نیست بنابراین آقا هم همین جور فرموده ، فرموده است که یک دفعه یقین داریم این مظنه حجت است مثل ظن قیاسی خب وجوده کعدمه یک دفعه هم نه، شک داریم آیا حجت است یا نه؟ این هم باز برمی گردد به همین شک در حجیت مساوق می‌شود با عدم حجیت لذا می شود هیچ، وقتی هیچ ،یقین داری، و شک نداری و لاتنقض الیقین بالشک مسلم می‌گوید آن یقینت را از بین نبر دلیل دلیل خوبی است دیگر و باز برمی گردد به همین حرف مرحوم آخوند دیگر بر می‌گردد به این که آقا وقتی که یک مظنه غیر حجت شد در حقیقت شک است یا شک در حجیت، در حقیقت شک است آن شک اصطلاحی شک بین الطرفین وقتی شک شد لاتنقض الیقین بالشک می گوید که این شک برایت نمی تواند کار کند گاهی مساوی الطرفینی است نمی تواند کار کند دلیل بر حجیتش نداریم گاهی شک در حجیت است باز برمی گردد به عدم حجیت ، گاهی هم نه، یقین داریم حجت نیست برمی گردد به شک.
  بنابراین این جور می‌شود که این آقا می‌گوید که آقا لاتنقض الیقین بالشک باید یقین باشد والا اگر یقین نباشد استصحاب حجت نیست نمی توانی استصحاب بکنی به این معنا که برگردان به عدم حجیت آن وقت استصحاب بکن یعنی چه؟ می گوید برای این که اگر چیزی را یقین داری حجت نیست وجوده کعدمه مثل ظن قیاسی خب می دانم ظن قیاسی حجت نیست حالا در مقابل استصحاب بخواهد قد علم بکند نمی تواند برای این که یقین داریم و چیزی که حجت نیست قطع به عدم حجیت داریم در مقابل یقین نمی‌تواند قد علم بکند اگر هم شک داریم آیا حجت است یا نه؟ مثل بعضی استحسانها مثل تنقیح مناط مثلا تنقیح مناط غیر قطعی باز هم شک داریم آیا این حجت است یا نه ؟ باز مساوق می‌شود با عدم حجیت یعنی شک در حجیت مساوق با عدم حجیت است چون اگر ما بخواهیم حجت درست بکنیم ما بخواهیم در مقابل یقین چیزی بیاوریم باید استدلال روی آن بکنیم باید یک چیز حتمی باشد یک چیز یقینین باشد بنابراین یقین در مقابل آن یقین نیست پس نمی‌تواند آن یقین را از بین ببرد، اصلا حتی من خیال می‌کنم فرمایش این آقا همان فرمایش حضرت امام رضوان الله تعالی علیه باشد برمی گردد به این که آقا تو یقین داری پس حجت داری در مقابل این یقین چیزی نداری که این یقین را از بین ببرد بنابراین استصحاب جاری است حضرت امام می‌گفتند که بر می گردد به این که با غیر یقین یقین را از بین نبر لاتنقض الیقین بالشک لاتنقض الحجه بغیر الحجه اگر ایراد به این آقا باشد این است که خب شک قیاسی تو می گویی وجوده کالعدم بالاخره یک چیز است به چه دلیل بگوییم در مقابل یقین نمی تواند قد علم بکند؟ باز هم برگردد حرف مرحوم حضرت امام بگوییم برای این که حجت داری، با غیر حجت حجت را نمی شود شکست ، حالا شک داشته باشی در حجیتش یا یقین داشته باشی به عدم حجیتش ، ظاهراً این دلیل هم دلیلی نیست که انسان بتواند در مقابلش حربه‌ای باشد با آن برویم جلو ، حرف مرحوم آخوند هم که آن اشکال دارد، حرف حضرت امام حرف خوبی است آن هم نه این جا، همه جا، مراد از لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الحجه بغیر الحجه، بل انقضه بیقین آخر یعین انقض بیقین آخر، لاتنقض الیقین بالشک...
  استصحاب ما از بین می رود چرا؟ برای این که حجت آمده آن حجت را از بین برده و اگر هم ظن غیر معتبر باشد که حجت نیست اگر هم شک داشته باشیم شک در حجیت مساوق با عدم حجیت است آن هم در مقابل یقین در مقابل آن حجت چیزی نداریم آن حجت به حال خود باقی است این هم این تنبیه ، تنبیهات تمام شد دیگر آن تنبیهی که دیروز صحبت کردم فردا باید صحبت کنیم انشاء الله.
 این که موضوع استصحاب را از عقل باید گرفت؟ یا از لسان دلیل باید گرفت؟ یا از عرف؟
 و صلی الله علی محمد و آل محمد