درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/04/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اگر عامی داشته باشیم و تخصیص بخورد در بعضی از ازمنه
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  بحث این بود که اگر عامی داشتیم و خاصی اما آن خاص ما در یک زمان خاصی بود اکرم العلماء لاتکرم زیدا یوم الجمعه حالا یوم الجمعه تمام شد ، روز شنبه تمسک کنم به اکرم العلماء ؟ یا تمسک کنم به استصحاب مخصص؟
  در مسئله اختلاف است هم در فقه هم در اصول بعضی‌ها تمسک می‌کنند به عموم عام بعضی تمسک می‌کنند به استصحاب مخصص.
  دیروز گفتم مرحوم شیخ مسئله را منقسم کرده‌اند به 4 قسم و خیلی عالی از مسئله بیرون رفته‌اند.
  مرحوم آخوند هم منقسم کردند به 4 قسم و خیلی عالی از مسئله بیرون رفتند و اشکالی در کلمات شیخ در کلمات آخوند دیده نمی‌شود و مشهور در اصول هم شده است الا این که نمی‌دانم چه در نظر مبارک مرحوم آخوند است ؟ که می‌فرمایند این اطلاق کلام شیخنا الاستاد نفیا و اثباتا درست نیست ، در حالی که به عقیده ما آن چه مرحوم آخوند گفته‌اند شیخ گفته‌اند، آن چه شیخ فرموده‌اند مرحوم آخوند فرموده‌اند حالا کجایش ایشان ایراد دارد به مرحوم شیخ ؟ نمی‌دانم.
  چهار قسم که این دو بزرگوار فرمودند این است که هر دو عام استغراقی باشد مثل این که گفته اکرم العلماء فی کل یوم بعد هم گفته لاتکرم الفساق منهم فی کل یوم هر دو استغراقی است خب معلوم است این‌ها با هم تهافت ندارند با هم تباین ندارند اجمالی نیست تا نوبت به استصحاب برسد مثل همه جاها که عامی داشته باشیم خاصی داشته باشیم به واسطه خاص تخصیص بزنیم عام را این جا هم همین طور است اکرم العلماء الا الفساق منهم ،خب دیگر به قول عوام نرخ شاه عباسی شده حمل عام بر خاص و همه وقت اکرم العلماء الا الفساق منهم، این جا هم همان اطلاق زمانی یا تخصیص زمانی است اکرم العلماء فی کل یوم لاتکرم الفساق فی کل یوم مثل اکرم العلماء لاتکرم الفساق منهم که راجع به حمل عام بر خاص فردی، این جا هم زمانی ، به عبارت دیگر هم عام فردی داریم خاص فردی داریم عام زمانی داریم و خاص زمانی داریم اکرم کل عالم فی کل زمان اگر هم فی کل حال هم داشته باشیم که دیگر عام احوالی هم داریم خاص ما هم لاتکرم الفساق من العلماء فی کل زمان فی کل حال هم عام فردی داریم عام زمانی داریم عام احوالی داریم مقامی داریم بنابراین این مسئله خیلی واضح است ، از این مسئله دیگر رد بشویم.
  مسئله دوم این که عام ما مفرد است اکرم کل عالم فی کل زمان استغراقی است مفرد است حکم آمده روی کل فرد فرد من العلماء اما یک دلیل آمد لاتکرم زیدا یوم الجمعه حالا روز جمعه تمام شد در این جا آیا تمسک کنم به عموم عام ؟ یا تمسک کنم به اطلاق مخصص اما با استصحاب ؟ می‌گویم دیروز که واجب نبود الان هم واجب نیست .
  در این جا هم دیروز می‌گفتم مسئله واضح است چرا؟ برای این که نوبت به استصحاب نمی رسد عام ما استغراقی است و آن عام ما اکرم کل عالم فی کل زمان فی کل حال د یگر مسئله را صاف می‌کند دیگر اصلا شک نداریم تا این که بخواهیم به استصحاب مخصص روز شنبه تمسک بکنیم، این هم صورت دوم که صورت اول هر دو عام استغراقی است ، صورت دوم عام ما استغراقی اما خاص ما استمراری یعنی مفرد نیست عام استغراقی نیست، همین لاتکرم زیدا یوم الجمعه.
  قسمت سوم این که عام ما استمراری است خاص ما هم استمراری است مثل این که گفته اکرم العلماء دائما آن الف و لام الف و لام استغراق نه، الف و لام جنس مثل اوفوا بالعقود اگر کسی الف و لام العقود را جنس بگیرد نه الف و لام استغراقی، حالا اکرم العلماء دائما، لاتکرم زیدا یوم الجمعه یا لاتکرمه دیروز مثال می زدم این که بعضی از بزرگان فرق گذاشته‌اند بین لاتکرم زیدا یوم الجمعه یا لاتکرمهم یوم الجمعه، نه، این ها دیگر فرق ندارد مثالش باشد لاتکرم زیدا یوم الجمعه یا لاتکرم علماء یوم الجمعه خب تا روز جمعه معلوم است چه خبر است معلوم است چیست.
  حالا روز شنبه نمی‌دانم این زید وجوب اکرام دارد یا نه؟ تمسک به عام بخواهم بکنم نمی‌شود برای این که آن استمرار شکسته شد تمسک به اطلاق هم بخواهم بکنم نمی‌شود اطلاقش هم شکسته شد.
  برای این که لاتکرم زیدا یوم الجمعه یا لاتکرمهم یوم الجمعه اکرم العلماء دائما این دائما شکسته شد دیگر، بخواهم به مخصص هم تمسک بکنم آن هم نمی‌شود برای این که فرض این است که یوم الجمعه بود روز شنبه دیگر دلالت ندارد، عام ما دلالت ندارد خاص ما دلالت ندارد نوبت می رسد به استصحاب مخصص، نمی‌دانم روز شنبه وجوب اکرام دارد یا نه؟ وجوب اکرام نداشت حالا هم وجوب اکرام ندارد.
  آیا می‌شود تمسک بکنیم به اطلاق عام ؟ نه، آن چرا نه؟ برای این که اطلاقی به واسطه مخصص از بین رفت دیگر علاوه بر این که استصحاب قضیه متیقنه ندارد علاوه بر این یک مسئله مشکل دیگر هم هست که سابقا گفته شده بعد گفته می‌شود این که باید فاصله بین قضیه متیقنه و مشکوکه نباشد و اکرم العلماء الا الفساق منهم ، الا الفساق آمد اکرم العلماء ما را از دست گرفت حالا عام باشد یا این که مطلق باشد در عامش چون که مفرد است روز شنبه را دلالت دارد و اما در مطلقش این دائما که از بین رفت دیگر روز شنبه می‌شود مشکوک که مرحوم آخوند دیروز گفتم یک مثال اوفوا بالعقود این جا می‌آورند مسئله اوقوا بالعقود هم در فقه ما خیلی خوب است که اگر ما بگوییم اوفوا بالعقود الف و لامش الف ولام جنس است و طبیعت را می‌گوید طبیعت من حیث هی طبیعت نه این که مفرد باشد ساریه باشد خب اوفوا بالعقود الا به خیار مجلس این خیار مجلس اوفوا بالعقود را از بین برد راجع به این معامله خاص، حالا این خیار مجلس دیروز مثال می زدم این که توی مجلس باشد مسلم خیار دارد، از مجلس برود بیرون مسلم خیار ندارد اما توی مجلس است نشسته اند با هم ناهار می خورند یعنی اگر مربوط به معامله نیست توی مجلس است مربوط به معامله نیست حالا الان این پشیمان است می‌تواند معامله را به هم بزند یا نه؟ اوفوا بالعقود نمی تواند کار بکند خیار مجلس هم آن قدر متیقنش توی مجلس است نمی تواند کار بکند، استصحاب می‌تواند کار بکند یا نه؟ بله، می‌گویم که این آقا خیار مجلس داشته الان هم خیار مجلس دارد عام ما کار نکرد خاص ما هم کار نکرد اما استصحاب مخصص ما کار کرد و بخواهیم استصحاب عام بکنیم نمی‌شود آن چرا؟ برای این که این فاصله شد بین قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه و شرط در استصحاب این است فاصله نباشد بین قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه ، لذا مرحوم شیخ دارند مرحوم آخوند هم دارند اما حالا کجا مرحوم آخوند به کلامشان اشکال است ؟ نمی‌دانیم این حرفهایی که من می‌زنم هم از مرحوم آخوند است هم از مرحوم شیخ، بنابراین قسم سوم این که اگر عام ما استمراری شد اگر خاص ما استمراری شد، مفرد شد استغراقی نشد دیگر عام ما از کار می‌افتد خاص ما هم نمی‌تواند کار بکند برای این که استمراری است نه مفرد حالا نوبت می رسد به استصحاب مخصص مثل همین خیار مجلس می‌تواند استصحاب بکند یا مثلا در خیار غبن می‌دانیم که خیار غبن مسلم است یک امر عقلایی هم هست البته ما اصلا عقیده داریم همه خیارات عقلایی است خیار تعبدی ما نداریم همه خیارات را من می‌گویم که عقلایی است حالا من جمله خیار غبن عقلاء می‌گویند اگر بایع یا مشتری فریب بخورد گول بخورد می‌تواندمعامله را به هم بزند حالا الان خانه را خریده 100 میلیون در حالی که 80 میلیون قیمتش است معامله را می‌تواند به هم بزند اما تسامح می‌کند تساهل می‌کند می‌گوید حالا که وقت داریم بعد می‌آیم به هم می‌ زنم حالا بعد می‌تواند به هم بزند یا نه؟ عموم عام دلالت ندارد اگر عام استمراری باشد خاص ما دلالت ندارد برای این که یوم الجمعه دارد همان وقت است قدر متیقنش همان وقت است که به ذهنش آمد اثبات شد مغبون است قدر متیقنش این است همان وقت باشد که فهمید حالا دو روز بعدش بخواهد این معامله را به هم بزند می‌تواند یا نه؟ استصحاب مخصص می‌گوید می‌تواند، می‌گوید ولو قدر متیقن همان روز اول و دوم است اما بعدش نمی‌دانیم باز این خیار غبن باقی است یا نه؟ عموم عام ما که نمی‌تواند کار بکند نوبت می رسد به خاص ما ، خاص ما هم مفرد نیست نمی‌تواند کار بکند قدر متیقن گیری کرده‌ایم، اما استصحاب حکم مخصص به حال خود باقی است این معامله را می‌توانسته به هم بزند الان هم می‌تواند ، ظاهرا این هم مثل صورت اول و دوم واضحی است به عقیده ما .
  صورت چهارم این که عام ما استمراری خاص ما غیر استمراری آیا در این جا چه باید گفت ؟ گفته است اکرم العلماء دائما یا از مقدمات حکمت مثلا درست کردیم این استغراق نیست اکرم عالما مستمرا اما خاص ما عام فردی است مثل لاتکرم الفساق منهم که فی کل عالم فی کل زمان فی کل حال استغراق لذا در این جا چه بایدگفت؟
  خب عام ما نمی‌تواند کار بکند چرا؟ استمراری است ، استصحابش هم نمی‌تواند کار بکند چرا؟ فاصله افتاده بین قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه، پس عام برود کنار ، نوبت می رسد به خاص، خاص حسابی کار می‌کند بدون این که احتیاج به استصحاب داشته باشیم چرا؟ برای این که مفرد است گفته است لاتکرم الفساق فی کل زمان همین جوری که اگر گفته باشد لاتکرم کل فاسق همیشه برای ما کار می‌کند حالا هم گفته لاتکرم کل فاسق فی کل یوم آن کل یوم شنبه و یک شنبه و دوشنبه ندارد آن برای ما مفرد است کار می‌کند، این هم قسم چهارم .
  مرحوم شیخ فرموده‌اند ، مرحوم آخوند فرموده‌اند ، اشکالی به مرحوم شیخ نیست نفیا و اثباتا.
  اشکالی به مرحوم آخوند نیست اثباتا و نفیا و خلاصه حرف این است که اگر عام ما مفرد باشد چه در عام چه در خاص همیشه کار می‌کند، اگر عام ما خاص ما استمراری باشد عام ما نمی‌تواند کار می‌کند آن استصحاب حکم مخصص می‌تواندکار بکند اگر عام ما استمراری باشد خاص ما مفرد باشد دیگر بهتر، عام ما نمی‌تواند کار بکند خاص ما مفرد است احتیاج به استصحاب نداریم و دائما برای ما کار می‌کند.
  اگر مطالعه کرده باشید این خلاصه گیری من خیلی رساست، اما ان قلت قلت در این جا زیاد گفته شده بعضی از اساتید بزرگ ما مثلامثل مرحوم آقای داماد رضوان الله تعالی علیه در حالی که بنایشان به این بود که مختصر لذا یک دور ه اصول من پیش ایشان خواندم به چهار سال ، بنایشان بود اما این جا خیلی ان قلت قلت مفصل شاید یک هفته درباره این عام مخصص صحبت می کردند ولی آن چه گفتم خلاصه‌ای از فرمایش مرحوم شیخ ومن تبع مرحوم شیخ من جمله استاد بزرگورا ما آقای داماد این مرد محقق مدقق رضوان الله تعالی علیه ، خب این تنبیه هم تمام شد، دیگر تنبیهات کفایه تمام شد الا این که سه چهار تا مطلب مهم مرحوم آخوند این جا آورده‌اند به نام تتمه نمی‌دانم چرا؟ تقاضا دارم این‌ها را مطالعه کنید به من بگویید شاید از شما استفاده کنم.
  دو سه تا تنبیه مرحوم آخوند در اصل مثبت اضافه کرده‌اند نباید اضافه کرده باشند یا باید نگفته باشند چون مثال بود دیگر، سه تا مثال بود یا اگر می‌گفتند باید در ذیل همان اصل مثبت بگویند اما دو سه تا اصلش کرده‌اند حالا این جا که آمدند دیگر قطعش کردند در حالی که دو سه تا امر مهم است دیگر به عنوان تنبیه ذکر نمی‌کنند به عنوان خلاصه و به عنوان تتمه و امثال این‌ها ذکر می‌کنند در حالی که این جا دیگر باید حتما به عنوان تنبیه ذکر کرده باشند حالا علی کل حال تنبیهات استصحاب تمام شد حالا نوبت رسیده به این تنبیهات به عقیده من ، یا به این تتمه‌ها به عقیده مرحوم آخوند و دیگران.
  امر اول که من می‌گویم باید تنبیه 16 باشد این است موضوع استصحاب را از که باید گرفت ؟ از چه باید گرفت؟
  سه تا احتمال در مسئله هست یکی از عقل یکی از لسان دلیل یکی از عرف، یک مثال بزنم مثلا العنب اذا غلی یحرم یا الماء اذا بلغ قدر کرلا ینجسه شیی حالا استصحاب می‌خواهم بکنم این کریت را از لسان دلیل باید بگیرم؟ باید صدق عنبیت بکند صدق غیبت بکند و همان لفظ در استصحاب تکرار بشود اگر از عقل بخواهم بگیرم باید ذره‌ای بین قضیه متیقنه مشکوکه فرقی نباشد اگر از عرف بخواهم بگیرم هویت باید باقی باشد اما حالات اگر تفاوت کند طوری نیست لذا همین العنب اذا غلی یحرم از لسان دلیل بگیرم آن عنبیت باید در قضیه مشکوکه باشد اگر از عقل بگیرم آن عنبیت و زبیبیت دو چیز است دو هویت است نمی‌شود اما اگر از عرف بگیرم عرف می‌گوید که حالات عنب و زبیب تغییر کرده و اما خود عنبیت خود زبیبت هویتش به حال خود باقی است یا در کر یک مقدار آب حتما رفته، عقل می‌گوید استصحاب نمی‌شود قضیه متیقنه غیر مشکوکه، لسان دلیل می‌گوید نمی‌شود برای این که آن آبی بوده که نرفته باشد اما عرف می‌گوید که هویت آب ، این آب کان کرا الان یکون کذلک ، اگر از عقل بگیرم معمولا استصحاب‌ها جاری نمی‌شود اگر از لسان دلیل بگیرم غالبا استصحابها جاری نمی‌شود اگر از عرف بگیرم استصحاب فراوان پیدا می‌شود حالا از عقل بگیریم؟ یا از لسان دلیل بگیریم؟ یا از عرف؟ برای فردا انشاء الله .
 و صلی الله علی محمد و آل محمد