موضوع : استصحاب مجهول التاریخ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
تنبیهی که دربارهاش جلسه قبل صحبت کردیم گفتم که تنبیه مهمی است ان قلت قلت هم درباره آن خیلی شده است مثل مثلا حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بیش از دو هفته درباره آن صحبت کردهاند مثل مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه بیش از 20 صفحه مقررشان در این باره صحبت کردهاند، مسئله هم مفید است هم مشکل و ما امیدواریم به طور موجز بتوانیم این مسئله را به خوبی حلش بکنیم ورودمان و خروجمان موجز باشد و آن چه بزرگان فرمودهاند برایمان معلوم بشود.
مسئله قضیه مجهول التاریخ بود مستصحب ما مجهول التاریخ گفتم مرحوم شیخ این را منقسم کردهاند به سه قسم بعد از مرحوم شیخ هم همین دو سه قسم را بررسی کردهاند.
قسم اول که جلسه قبل صحبت کردیم این که جهل ما راجع به عمود زمان است به قول مرحوم شیخ مرحوم آخوند راجع به اجزای زمان است نمیدانم کی این واقع شده؟ گفتیم استصحاب آن بلا اشکال است نمیدانیم آیا موت زید روز 5 شنبه بوده یا روز جمعه جمعهاش را میدانم زید از دنیا رفته ، میبینم از دنیا رفته نمیدانم روز 5 شنبه بوده یا روز جمعه؟ شکمان راجع به اجزای زمان است راجع به عمود زمان است که این موت کی واقع شده ؟ به قول مرحوم شیخ لااشکال در این که این استصحاب جاری است اصل عدم موت روز 5 شنبه.
حرف این است که حالا روز 5 شنبه نه پس روز جمعه؟ گفتم مثل این که مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و دیگران میگویند این ولو مثبت است اما مثبتش حجت است ، بله میگوییم 5 شنبه نه پس جمعه آری، توی آن مانده بودند این اصل مثبت را چه جور درستش کنند بالاخره رساندند به این جا یک امر وجدانی را با استصحاب پهلوی هم میگذاریم درست میشود روز جمعه که میدانم مرده روز 5 شنبه نمیدانم مرده یا نه؟ اصل عدم موت روز 5 شنبه لذا آن استصحاب و آن یقین دو تا به ما میگوید روز جمعه بوده با حرفهایی که دیگر باز زده شد خفای واسطه و جلای واسطه و امثال اینها، این فرع اول بود، وجه اول بود، که در مجهول التاریخ اگر مستصحب را با اجزای زمان با عمود زمان بسنجیم استصحاب جاری است مثبت آن هم حجت است روز 5 شنبه نمرده پس روز جمعه مرده ، بالاخره استصحاب عدم موت یوم الخمیس بلا اشکال است موت یوم الجمعه هم یقینی است به قول مرحوم آخوند آن استصحاب را میگذاریم پهلوی این یقین میگویم روز 5 شنبه نه، روز جمعه آری حالا اسمش را بگذارید خفای واسطه اسمش را بگذارید جلای واسطه که مرحوم آخوند این جا جلای واسطه را میفرمودند که تنزیل عموم، حالا هر چه، ما هم که اصل مثبت را حجت میدانیم که اصلا همه این حرفها سالبه به انتفاء موضوع است استصحاب میکنم روز 5 شنبه نمرده پس روز جمعه مرده تا آن ساعتی که یقین دارم نمرده استصحاب ، آن ساعتی هم که یقین دارم مرده مرده، این قسم اول.
قسم دوم این که مستصحب را میسنجم با چیز دیگری ، با عمود زمان نه، با یک مشکوک دیگری این خیلی هم واقع میشود مخصوصا الان در تصادفها این خیلی واقع میشود، یک کسی با بچهاش مرده بچه کی مرده؟ آن معلوم است و میدانم مثلا بچه روز جمعه مرده یا ساعت 8 روز جمعه مرده میدانم، موت او را میدانم، نفس میکشید تا من دیدم دیگر نفس نمیکشد اما موت پدر را نمیدانم، نگاه به او نمیکردم او در دسترسم نبود نمیدانم آیا تقارن بود با او؟ آیا بعد از او بود؟ آیا کی بود؟ این مجهول التاریخ است میسنجیم با یک معلوم التاریخ معلوم التاریخ که استصحاب نمیخواهد در آن مجهول التاریخ آیا استصحاب دارد یا نه؟ استصحاب عدم موت تا وقت مرگ این بچه که دیدم کی مرد، این استصحاب هست یا نه؟ خب بله، این هم استصحاب هیچ اشکال ندارد قضیه متیقنه میخواهیم قضیه مشکوکه میخواهیم هم قضیه متیقنه داریم هم قضیه مشکوکه میگوییم زید نمرده بود نمرده بود تا وقت مردن این بچه، لذا استصحاب عدم موت تا وقت مردن این بچه، مثلا اگر یک اثری داشته باشد بعد ازموت این بچه هم میتوانیم این استصحاب را جاری بکنیم نمیدانیم مثلا آن بچه صبح مرده اما این پدر ظهر مرده یا نه؟ باز استصحاب جاری است ، این در کلمات دیده نمیشود این عرض بعدی من، حالا خیلی اهمیت لذا استصحاب عدم موت به نسبت این موتی که میدانم ساعت 8 صبح بوده، این استصحاب هم اشکال ندارد، خب حالا این استصحاب را جاری میکنم تقارن اثبات میشود یا نه؟ یعنی وقتی بگوییم تا این وقت نمرده یعنی مردن او با مردن او مقارن بوده میشود این را گفت؟ مرحوم شیخ انصاری نسبت میدهند به بسیاری از بزرگان که بله این اصل مثبت حجت است و میتوانیم بگوییم که نمرده است تا وقت مردن این بچه یا استصحاب آن بچه هم اگر او مجهول التاریخ باشد ، نمرده است تا وقت مردن این پدر، مرحوم شیخ انصاری نسبت میدهند به بسیاری از بزرگان مثالش هم همین موت میزنند و میگویند که تقارن هم اثبات میشود بزرگان گفتهاند تقارن هم اثبات میشود، این همان است که مرحوم شیخ انصاری توی فرائد در اصل مثبت راجع به آن تنبیه هفتم راجع به اصل مثبت فرمودند اصل مثبت حجت نیست اما قدمای اصحاب قائلیند به این که اصل مثبت حجت است آن جا کلیش را گفتند این جا جزئیاتش را میگویند یعنی بیشتر تصحیحش میکنند که قدمای اصحاب، قدمای خیلی قدماء هم نه، افرادی که قبل از شیخ انصاری بودند میفرماید اینها میگویند تقارن اثبات میشود، استصحاب عدم موت تا موقع مرگ این ، بنابراین مرگ این واقع شده مقارنا لمرگ این بچه که میدانیم ساعت 8 بوده این را هم علی الظاهر میتوانیم بگوییم یعنی با صورت اول تفاوتی نکرد همین جور که صورت اول گفتیم و مثبتاتش را حجت کردیم صورت دوم را هم میگوییم مثبتاتش را حجت میکنیم، دیگر تفاوتی بین صورت اول و صورت دوم نیست اما میدانید یعنی اگر مطالعه کرده باشید یا مطالعات قبلی در ذهنتان باشد میدانید ان قلت قلت این جا خیلی است ولی علی الظاهر همه حرفها بر میگردد به یک چیز و این که استصحاب بکنیم عدم موت را تا وقت مردن آن که میدانم آیا تقارن اثبات میشود یا نه؟ بعضی گفتهاند نه اصل مثبت است بعضی گفتهاند که نه ما میتوانیم اثبات بکنیم تقارن را بگوییم اصل عدم مرگ این تا وقت مرگ این که میدانم.
یک مسئله دیگر میآید جلو و آن این است اصاله عدم تقارن چه؟
این استصحاب جاری است یا نه؟ اصل این است که این مرگ مقارن نبوده در آن یکی هم اصل این است که این استصحاب مقارن نبوده ، بر میگردد به قسم اول استصحاب عدم تقارن با عمود زمان میسنجیم، اگر کسی این حرف را بزند یک تعارض واقع میشود بین استصحاب عدم موت تا مرگ او و استصحاب عدم تقارن، آن وقت خواه ناخواه دیگر باید بگوییم که آن تقارن اثبات نمیشود با هم تهافت هم ندارد با هم تباین هم ندارد تهافت وتباینش آن اصل مثبت است اصل مثبتش را این جا استصحاب داریم لذا اصل مثبت را درستش نمیکنیم میگوییم اصل عدم مرگ این تا زمان مرگ او، نمیدانیم تقارن بوده یا نه؟ بخواهیم بگوییم پس تقارن بوده اصاله عدم تقارن راجع به آن جاری میشود راجع به آن جاری میشود اشکال ندارد قسم اول همان مجهول التاریخ هم هست، آن وقت فرق اول و دوم دیگر آشکار میشود آن استصحاب در قسم اول که راجع به عمود زمان است دیگر ما استصحاب معارض نداریم در این جا استصحاب معارض هم داریم وقتی استصحاب معارض داشتیم دیگر خواه ناخواه استصحاب عدم مرگ این تا موقع مرگ این نمیدانم تقارن بود یا نه؟ میخواهی بگویی پس تقارن بود استصحاب میگوید نه، دیگر نتیجه از آن نمیتوانیم بگیریم وقتی نتیجه نتوانستیم بگیریم دیگر همین اثبات میشود تا ساعت 8 نمرده بوده اما ساعت 8 مرده بوده استصحاب عدم موت تا ساعت 8 با هم معارض میکنند نتیجه عملی از آن نمیتوانیم بگیریم دیگر خواه ناخواه از جاهایی است که مرحوم شیخ انصاری یک اشاره دارند راجع به قسم سوم که میفرمایند اگر یک کدام نتیجه عملی نداشته باشد جاری نیست دیگر ما نحن فیه همین طور است استصحاب عدم موت تا ساعت 8 دیگر تقارن نمیتوانم درست بکنم نتیجه ندارد معارض با آن استصحاب عدم موت تا وقت مرگ آن از آن نتیجه نمیتوانم بگیرم آن یقینیمان که میدانم ساعت 8 زید مرده اگر این اثرعملی داشته باشد بار میشود اگر اثر عملی نداشته باشد هیچ، این هم قسم دوم.
گفتیم این جاها ان قلت قلت خیلی دارد حرف خیلی زده شده حرفها را میآورند جلو رد و ایراد میکنند این آقا درست گفته یا نه؟ دو دفعه آن آقا درست گفته یا نه؟ و بالاخره بعد از یک هفته به ما همین را که من عرض کردم میفرمایند یعنی خلاصه آن چه بزرگان فرمودهاند من برایتان این جا عرض کردم خیال هم نمیکنم، میدانم، آن اندازهای که بررسی کردهام کسی راجع به این دو تا حرفی که راجع به سنجیدن با عمود زمان سنجیدن با مرگ یکی کسی ایراد داشته باشد و بگوید استصحاب جاری نیست ظاهراً کسی را نداریم و استصحاب قسم دوم برمیگردد به استصحاب قسم سوم و علی الظاهر میتوانیم استصحاب عدم موت را چه با عمود زمان بسنجیم چه با معلوم دیگر بسنجیم استصحاب عدم موت را میتوانیم جاری بکنیم.
قسم سوم این که هر دو مجهول التاریخ هستند، این جا یکی معلوم التاریخ است یکی مجهول التاریخ ، قسم سوم این که هر دو مجهول التاریخند پدر و پسر با هم مردهاند نمیدانیم آیا پدر اول مرده پسر بعد؟ یا پسر اول مرده پدر بعد؟ مثلا میدانیم ساعت 8 هردو مردهاند اما تقدم و تأخر را نمیدانیم یعنی هر دو در تقدم و تأخر مجهولند که میشود استصحاب مجهول التاریخ راجع به هر دو در این جا استصحاب جاری است یا نه؟ خب بله، استصحاب راجع به کل واحد جاری است اصل عدم تقدم مرگ او بر او، راجع به آن هم اصل عدم تقدم مرگ او بر او، یا به صورت اول به صورت دوم برگردانید اصل عدم مرگ آن تا وقت مرگ این ، خب آن یک استصحاب هم اصل عدم مرگ آن تا وقت مرگ آن، با هم تعارض میکنند با هم تساقط میکنند استصحاب عدم تقارن هم دارند هر دو دارند اصل عدم تقارن مرگ او با او، اصل عدم تقارن مرگ او با او اگر بتوانیم جاری بکنیم این دو تا استصحاب هم با هم باز معارضه میکند نه میتوانیم بگوییم آن مقدم بر آن یا آن مقدم بر آن در حقیقت آن جوری که من عرض کردم قسم اول و دوم و سوم استصحاب در هر دو جاری است الا این که در آن قسم اول چون که معلوم التاریخ است وجهی ندارد برای استصحاب کردن چون میسنجیم با عمود زمان، در آن جا هم که معلوم التاریخ باشد استصحاب نمیخواهیم، استصحاب تقارن هم عدم تقارن میخواهیم، در این جا که مجهول التاریخ هر دو مجهول التاریخ باشد معلوم است استصحاب هم در آن جاری است هم در آن الا این که تعارض میکند تساقط میکند استصحاب تقارن و عدم تقارنش هم بخواهیم جاری بکنیم فایده ندارد بنابراین اگر ما هر سه قسم را برگردانیم به یک قسم و بگوییم که هر کجا استصحاب اثر دارد هر کجا که استصحاب تعارض ندارد چه قسم اول چه قسم دوم چه قسم سوم استصحاب جاری است هر کجا هم تعارض دارد چه قسم اول چه دوم چه سوم استصحاب جاری نیست یا جاری است و تعارض میکند تساقط میکند در آن جا هم که اثر ندارد هر کدام از استصحابها اثر ندارد استصحاب بار نیست برای این که سابقا گفتیم استصحاب باید اثر داشته باشد تا نتیجه بگیریم و اگر هر دو اثر ندارد هیچ کدام جاری نیست اگر هر دو اثر داشته باشد هر دو جاری است اگر احدهما اثر داشته باشد دیگری اثر نداشته باشد در آن که اثر دارد استصحاب جاری است در آن که اثر ندارد هیچ، این خلاصه حرف است در این بحث مفصل.
حالا برای این که بحث موجز شد مشکل شد در مقابل حرفها حرف زده شد دیگر تقاضا دارم از شما یک مطالعه لااقل فرائد کفایه یک مطالعه جدی روی آن بفرمایید این حرفهای من را با آنها بسنجید اگر حرفها درست است درست است اگر حرفها درست نیست بگویید تا دو مرتبه تکرار بکنم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد