درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اصل مثبت
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
  تنبیه نهم راجع به این است که اگر اثر که برای واقع است برای مستصحب هم باشد که به آن می‌گویند لازم اعم مرحوم آخوند می‌فرمایند که این اصل مثبت نیست و همین جور که اگر واقع را بدانیم اثر بار بر آن است اگر استصحاب هم بکنیم اثر بار بر این استصحاب است ولو این که آن اثر لازم عقلی باشد مثال می‌زنند مرحوم آخوند مثل وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت می‌فرمایند چه جور اگر کسی نماز را ترک بکند این استحقاق عقوبت دارد و ما می‌توانیم بگوییم این مستحق عقوبت است چه جور وجوب موافقت دارد و عقل ما می‌گوید که این تکلیف را حتما بیاور چه جور حرمت مخالفت دارد عقل ما می‌گوید که اگر نیاوری کتک می‌خوری حتما بیاور وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت بار بر واقع، آن جا که واقع را به دست بیاوریم قرآن فرموده مثلا اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا آیه شریفه انصافا آیه بالایی است هم نماز ظهر و عصر و هم نماز مغرب و عشا و هم نماز صبح را این آیه می‌فرماید خب عقل ما روی این آیه شریفه می‌فرماید وجوب موافقت، نماز پنجگانه را باید خواند حرمت مخالفت عقل ما می‌گوید حتما مخالفت کردن حرام است گناه است عقل ما می‌گوید استحقاق عقوبت اگر نیاوری کتک می‌خوری اگر مولا کتک زد به جاست چون مستحق بودی این راجع به واقع،
  می‌فرمایند خب اگر این وجوب ما مشکوک شد حالا که وجوب مشکوک شد استصحاب بکن بگو کان الان یکون کذلک خب استصحاب می‌گوید چه؟ می‌گوید وجوب هست آن اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل چه می‌گفت؟ می‌گفت وجوب هست حالا که وجوب هست عقل ما می‌گفت چه؟ می‌گفت موافقت قطعیه، حرمت مخالفت قطعیه، استحقاق عقوبت روی ترکش می‌فرماید اگر استصحاب کردیم همان وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت روی مستصحب هست لذا عقل ما هم باز همین جا می‌گوید وجوب موافقت مستصحب را باید بیاوری، حرمت مخالفت حتما باید ترک نکنی و استحقاق عقوبت اگر ترک کردی کتک دارد استحقاق عقوبت دارد می‌فرماید ما لازم را بار می‌کنیم ولو این که وجوب موافقت و حرمت مخالفت ، استحقاق عقوبت مال واقع بود اما روی این ظاهر هم هست چرا؟ می‌گویند لازم اعم است لازم اعم است یعنی چه؟ یعنی همین طور که عقل ما می‌گوید اگر واجب را نیاوری کتک دارد عقل ما می‌گوید اگر مستصحب را نیاوری کتک دارد ، دیگر این جا مثبت نیست دیگر این جا چون لازم اعم است ما لوازم عقلی را لوازم عادی را بار می‌کنیم و اصل مثبت که گفتیم حجت نیست این جاها حجت است، مثل این که مرحوم آخوند روی خفای واسطه و جلای واسطه و امثال این‌ها هم نمی‌آیند جلو این جا، باز می‌خواهند یک استثناء بزنند به اصل مثبت و سابقا از قول مرحوم شیخ می‌گفتند خفای واسطه استثناء، خودشان می‌گفتند جلای واسطه استثناء ، حالا می‌خواهند یک استثناء دیگر هم بزنند و آن اگر لازم اعم باشد باز استثناء، لوازم بار است در حالی که مستصحب است نه واقع، این خلاصه حرف مرحوم آخوند است.
  ایرادی که به مرحوم آخوند داریم دو چیز است.
  1) این که این ظواهر حتی امارات این‌ها هیچ کدامشان وجوب موافقت و حرمت مخالفت و استحقاق عقوبت و این‌ها هیچ کدام ندارند این‌ها همه مختص به واقع است ، قرآن می‌گوید اقم الصلاه عقل ما می‌گوید واجب است موافقت عقل ما می‌گوید که حرام است مخالفت عقل ما می‌گوید اگر نیاوری کتک داری اگر بیاوری مثوبت داری، روی واقع، و اما روی ظواهر حتی امارات که اصل مثبتش هم حجت است عقل ما نمی‌گوید وجوب موافقت روی مستصحب یا مؤدای اماره خود مرحوم آخوند می‌فرمودند امارات این جور می‌گوید مؤدای اماره این است ان طابق الواقع تنجز ان خالف الواقع فمعذور عقل روی مؤدای امارات روی مؤدای اصول این را می‌گوید برای خاطر این که اماره و مؤدایش این‌ها که مصالح نفس الامری ندارند همچنین مستصحب من حیث انه مستصحب این خودش هیچ مصلحت تامه ملزمه ندارد آن که مصلحت تامه ملزمه دارد واقع است یعنی شارع مقدس می بیند نماز اقتضای وجوب دارد مصلحت تامه ملزمه دارد لذا انشاء می‌کند می‌فرماید صل بعد این صلاه را که انشاء کرده می‌دهد دست اجراء مقام فعلیت پیدا می‌کند عقل ما می‌گوید این امر مولاست بیاور آن را ،به این می‌گویند مصلحت تامه ملزمه و آن مأمور به هم حالا چند تا مرتبه دارد مرتبه اقتضا و مرتبه انشاء و مرتبه فعلیت و مرتبه تنجیز که مرحوم آخوند در کفایه 4 مرتبه برایش درست می‌کند ما قبول نداریم می‌گوییم آن مرتبه اقتضا یک تکوین است آن مرتبه تنجز هم مربوط به عقل است آن که دست شارع است یکی انشاست یکی دادن دست مردم به آن می‌گویند مقام فعلیت، این‌ها همه روی واقع است لذا عقل ما می‌گوید آن واقع را اگر بیاوری مثوبت دارد حتما هم باید بیاوری وجوب موافقت دارد اگر نیاوری کتک دارد و بالاخره اگر نیاوری مخالفت مولا کرده‌ای بد آدمی هستی، وجوب موافقت، حرمت مخالفت ، استحقاق عقوبت همه همه روی واقع.
  حالا یک دفعه این واقع به واسطه امده درست می‌شود یعنی خبر واحد می‌گوید نماز جمعه واجب است یا این نماز واجب است حالا این اماره این مؤدای اماره این وجوب موافقت دارد؟ نه، این کاشف از آن واقع است و کاشف که یک طریقی بیشتر نیست آن طریق که نمی‌تواند خود وجوب موافقت داشته باشد حرمت مخالفت داشته باشد این طریق الی الواقع است این کاشف است عقل ما می‌گوید که بیاور چرا؟ اماره گفته است به عقل مان می‌گوییم خب این اگر مخالفت واقع شد چه؟ می‌گوید خب هیچ، اما بالاخره تو مثوبت داری برای خاطر این راهی که رفتی، مرحوم آخوند اسمش را می‌گذارند تطرق طریق این راه را رفتی خب توی این راه برایت ثواب دارد چیزی هم آوردی، اگر مخالف با واقع باشد نه هیچ چیزی نیاورده اما ثواب را می‌گیرد برای تطرق طریق ، حالا اگر مطابق با واقع باشد منجز آن واقع است لذا مرحوم آخوند یاد ما دادند همان جلد 2 کفایه در جمع بین حکم واقعی و ظاهری می‌گوید حکم ظاهری هیچ واقعیت ندارد ان طابق الواقع منجز است ان خالف الواقع عذر است حالا معذوری حالا چه؟ آن وقت جمع بین حکم واقعی و ظاهری یا می‌گوید مولا رفع ید از واقع کرده اما تو ثواب انقیادی داری یا می‌گوید قبول ناقص به جای کامل ، رفع ید نه، تقبل ناقص به جای کامل این ناقصی که آوردی قبول کرده لذا وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت همه همه روی آن واقع و نفس الامر است نه روی مؤدای اماره دیگر چه رسد مؤدای اصول، مودای امارات مودای اصول خودشان طریقند یک کسی می‌خواهد برود تهران خب راهش این است که توی این جاده بیفتد برود به تهران حالا این جاده خود مطلوبیت دارد؟ نه ، نه مطلوبیت ندارد صدمه هم دارد آدم این راه را بپیماید تطرق طریق این مصلحت ندارد چه مصلحت دارد؟ تهران، گاهی این راه را می‌گیرد به تهران می رسد خب به تهران رسیده این راه این را به تهران رسانده گاهی هم نه راه را کج می‌کند به جای این که به تهران برسد به تبریز رسیده اگر عمدا خطاءً تقصیرا توی کار نباشد خب مسلم است یک ثوابی به او می‌دهند اسمش را می‌گذارند ثواب انقیادی چنانچه اگر این عمداً این راه را نرفت باید راه را برود عمدا نرفت کتکش می‌زنند؟ نه، کتک روی چیست؟ روی واقع می‌گویند چرا تهران نرفتی؟ چنانچه اگر این تجری کرد یعنی یک راهی را عمدا باید طی کند نکرد اگر گناه کسی بگوید گناه تجری است اما این راهی که این رفته ولو خطا کرده خطا نکرده مطابق واقع مخالف با واقع هیچ کدام من حیث انه طریق نه وجوب موافقت دارد نه حرمت مخالفت دارد نه استحقاق عقوبت ،روی مؤدای اماره‌اش می‌گوییم روی مستصحب هم می‌گوییم دیگر فرق نمی‌کند آن دیگر به طریق اولی و این که مرحوم آخوند می‌فرمایند که مستصحب ما وجوب موافقت دارد حرمت مخالفت دارد استحقاق عقوبت دارد به مرحوم آخوند می‌گوییم یاد ما دادی اول کفایه نه وجوب موافقت دارد نه حرمت مخالفت دارد نه استحقاق عقوبت، همه‌اش روی واقع است.
  بله عقل ما می‌گوید این کاشف است این راه است برو حالا اگر نرفت که روی این دیگر کتک نمی خورد روی واقع کتک می‌خورد اگر تجری کرده روی آن تجری کتک می‌خورد اگر رفته خب می‌گویند بارک الله تهران رفتی اما بارک الله راه رفتی بارک الله تهران رفتی این دیگر غلط است بخواهد دو پاداش بگیرد یکی برای رفتن تهران یکی برای خود تهران این که دیگر نمی‌شود نه ثواب دارد نه عقاب دارد نه وجوب موافقت دارد نه حرمت مخالفت دارد نه استحقاق عقوبت، عقل ما می‌گوید این راه است برو، می‌گویم خب حالا اگر نرفتم چه؟ می‌گوید کتک می‌خوری می‌گویم کتک برای چه؟ می‌گوید برای این که به مطلوب باید برسی راهش این بود نرفتی، به عقلمان می‌گوییم حالا این اگر نرفت دو تا کتک دارد؟ یکی روی مخالفت با این مؤدای اماره یا مؤدای اصل یکی هم روی واقع؟ می‌گوید نه دیگر کتک روی واقع است ان طابق الواقع منجز است ان خالف الواقع معذر است .
  بالاتر از این بگویید بگویید که اصلا واقع می بیند خب باشد درست هم هست به واسطه اماره واقع می بیند بالاتر از این‌ها بگویید اما حالا به واسطه این اماره واقع می بیند مثل آیینه عکس را می بیند حالا این نمایاندن این وجوب موافقت دارد؟ حرمت مخالفت دارد؟ خب نه، وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت روی واقع است.
  بله بعضی اوقات نمی‌دانم هم چرا مرحوم آخوند در کفایه هفت هشت ده جا شاید بیشتر وقتی که بحث را تمام می‌کنند می‌گویند هذا بناء علی طریقیت و اما علی السببیه یک حرفهایی می‌زنند خودشان هم قبول ندارند که بعضی ها گفته‌اند این مؤدای اماره یک واقع است به آن می‌گویند که سببیت ، یا مثلا مؤدای اصل واقع است همین جور که واقع نفس الامری داریم واقع به نام مؤدای اماره به نام مؤدای اصل داریم اگر یک کسی این حرف را بزند آن وقت در مقابل واقع یک هوو پیدا می‌شود ظاهر، یعنی همین جور که نماز واقعی واجب است نماز مؤدای طریق هم مؤدای اماره یا مؤدای اصل آن هم واجب است خب این را که مرحوم آخوند نمی‌گویند نمی‌شود هم گفت یعنی ما در مقابل واقع بگوییم مؤدای اماره مؤدای اصل واقع است مصلحت تامه ملزمه دارد وجوب موافقت دارد حرمت مخالفت دارد و استحقاق عقوبت دارد اگر یک کسی بگوید نمی‌دانم چه جور است چه در ذهن مبارک مرحوم آخوند بوده که به این سببیت در حالی که قبول ندراد اما یک شأنی می‌دهد یعنی روی آن یک مقدار صحبت می‌کند می‌فرماید هذا کله علی طریقیه و اما علی السببیه این جا نه ،جاهای دیگر، اگر کسی این چنین حرفها بزند آن وقت می‌شود مؤدای امارات مثل واقع بلا تفاوت همین جور که آن وجوب موافقت دارد این هم دارد همین جور که آن حرمت مخالفت دارد این هم دارد همین جور که آن استحقاق عقوبت دارد این هم دارد آن وقت حرف مرحوم آخوند خوب است بگوییم که این مستصحب ما همین جور که آن واقع ما وجوب موافقت دارد این مستصحب ما هم وجوب موافقت دارد حرمت مخالفت دارد استحقاق عقوبت دارد و نمی‌دانم مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه در این تنبیه چه مرادشان؟ است اما آن چه می‌فهمم این است که فرمایش ایشان با آن چه توی کفایه یاد ما داده اند با آن چه می‌دانیم عقیده مرحوم آخوند است این فرمایششان منافات با آن دارد برای این که در جمع بین حکم واقعی و ظاهری ایشان می‌فرمودند، که این امارات این اصول هیچ کدام وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت ندارد بلکه یک طریقی بیشتر نیست تطرق طریق است و آن چه هست واقع است پس این‌ها چکاره‌اند؟ راه است این‌ها چکاره‌اند؟ تعیین وظیفه در ظرف شک است تعیین وظیفه در ظرف شک که نمی‌توانیم بگوییم یک حکم واقعی و نفس الامری است دیگر، می فرمودند ان طابق الواقع منجز است ان خالف الواقع عذر است و این اگر مخالفت با واقع کرد و راستی هم واقعیت نداشت این اگر گناهی داشته باشد حرمت تجری است و اما این که حرمت این که چیزی از دست داده مصلحت تامه ملزمه ای از دست داده خب مسلم نه می‌شود گفت و نه مرحوم آخوند گفته‌اند و اما این جا یک تنبیه برای ما درست کرده‌اند و فرمایششان در این تنبیه مخالف صد درصد با آن جمع بین حکم واقعی وظاهری است. حالا باز هم از همه شما تقاضا دارم کتابها را ببینید حاشیه‌ها را ببینید و اگر فاضلی در دست دارید خودتان فکر کنید، از آن فاضل بپرسید از آن آقا بپرسید که این فرمایش مرحوم آخوند این جا چه می‌خواهند بگویند؟ که می‌فرمایند اگر لازم لازم اعم شد اصل مثبت نیست و آن لوازمی که مال واقع است اگر مال ظاهر باشد به واسطه استصحاب این لوازم بار است ، لذا مثلا نمی دانم آیا واجب است یا نه؟ استصحاب می‌کنم استصحاب من می‌گوید این مستصحب من واجب است این وجوب موافقت دارد حرمت مخالفت دارد استحقاق عقوبت دارد مثل واقع که وجوب موافقت دارد حرمت مخالفت دارد و استحقاق عقوبت این اشکال اول ماست به مرحوم آخوند.
  اشکال دوم ما به مرحوم آخوند این است خیلی خب لازم اعم اصلا اصل مثبت یعنی همین که ما لوازم عقلی را بار بر مستصحب بکنیم البته در موضوع است نه در احکام خب شما می‌گویید که من استصحاب زید می‌کنم می‌گویم زید در خانه بود الان یکون کذلک می‌گویید اگر بخواهم بگویم کلی هست مثبت است خب این لازم عقلی مگر نیست؟ این لازم عقلی برای اعم مگر نیست؟ یا مثال زید حیات داشت الان نمی‌دانم حیات دارد یا نه؟ بگو حیات دارد اما نمو را بار نکن انبات لحیه را بار نکن وجوب نفقه برای زنش را بار نکن و همچنین تا آخر این‌ها مگر لازم اعم نیست ؟ همه این‌ها لازم اعم است و اصلا اصل مثبت بر می‌گردد به همان جا که همه جا می‌شود لازم اعم، می‌گوید آن لازمی که برای واقع است آن لازم را برای این ظاهر بار کن یا بار نکن ما گفتیم بار کن گفتیم اصل مثبت حجت است آنها که اصل مثبت را حجت نمی‌دانند می‌گویند لوازم واقع را بر واقع بار کن بر مستصحب بار نکن و این برگشت به این است که اصل مثبت مطلقا حجت است همان است که ما گفتیم ما گفتیم اصلا عقلاء استیحاش می‌کنند این که بگویند ملزوم هست لازم نیست لازم هست ملزوم نیست، بگویند که این لوازم عقلی را بار نکن لوازم عادی بار نکن لوازم شرعی را بار کن، استیحاش می‌کند دیگر لذاما می‌گفتیم اصل مثبت مطلقا حجت است من جمله این جا .
  بالاخره این فرمایش مرحوم آخوند این وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق عقوبت این‌ها مگر لازم عقلی نیست ؟ مرحوم آخوند می‌گویند بار کن، لازم عقلی است مرحوم آخوند می‌گویند بار کن، لازم شرعی که نیست خود مرحوم آخوند همین جا می‌گویند لازم عقلی است می‌گویند لازم اعم است بار کن عقل ما می‌گوید اگر این مستصحب را به جا آوردی وجوب موافقت حرمت مخالفت استحقاق مثوبت، اگر به جا نیاوردی حرام است اگر به جا نیاوردی استحقاق عقوبت است می‌گویم خب این‌ها همه روی عقل است عقل ما می‌گوید اگر واقع را نیاوردی استحقاق عقوبت، حالا مستصحب را نیاوردی استحقاق عقوبت و خب بله ... می‌خواهد لازم اعم باشد می‌خواهد لازم اخص وقت گذشت روی این یک فکری بکنید اگر چیزی به نظرتان نرسید حرف من را قبول دارید بحث فردای ما تنبیه دهم.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد