موضوع : استصحاب در تدریجیات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
تنبیه چهارم درباره استصحاب در زمان و زمانیات یعنی استصحاب در تدریجیات.
راجع به زمان که یک امر تدریجی است یعنی آن به آن ثانیه به ثانیه دقیقه به دقیقه من الطلوع الی الغروب میشود یک روز نحوه وجودش وجود تصرمی ، وجود تدریجی که دیروز میگفتم که این حرکت را به آن میگویند حرکت قطعیه به آن میگویند آنِ سیال من الطلوع شروع میشود الی الغروب تمام میشود که من هم میگفتم امر انتزاعی هم هست که دیگراین وجود خارجی ندارد به معنای حرکت توسطیه کونه بین المبدء و المنتهی من الطلوع شروع میشود الی الغروب تمام میشود این دائما کونه بین المبدء و المنتهی، این آنِ سیال که در این دقیقه در آن ساعت در ساعت بعد، قبل از ظهر بعد از ظهر این همیشه کونه بین المبدء و المنتهی است به این میگوییم حرکت توسطیه که ما گفتیم یک امر انتزاعی است موجود در خارج نیست بله در عالم انتزاع موجود است اما استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی فرموده بودند موجود در خارج است مرحوم آخوند هم در کفایه میفرماید موجود در خارج است.
حالا آن که مسلم است آن حرکت قطعیه که به آن میگوییم آنِ سیال و این موجود در خارج است یک امر وحدانی بسیط هم هست و به آن میگوییم زمان، یوم، گاهی میگوییم ماه گاهی میگوییم سال همهاش از همین باب است ، خب اگر شک در این آنِ سیال کردیم در این زمان میدانیم که روز شده نمیدانیم به انتهاء رسیده که غروب باشد یا نه؟ خب معلوم است استصحاب شخصی و استصحاب همان آنِ سیال و استصحاب روز، بهتر این حرفها را بگذاریم کنار، استصحاب روز ، روز بود الان نمیدانم هست یا نه ؟ کان الان یکون کذلک، ماه میدانم بود الان نمیدانم تمام شده یا نه؟ ثم للرؤیه افطر للرؤیه میگوید روزه بگیر و هم عقلا هم عرفا ما روز داریم، حرکت قطعیه داریم و در این حرکت قطعیه گاهی شک میکنیم، استصحاب داریم، بنابراین استصحاب در زمان را ندیدم کسی اشکال در آن بکند به معنا این که استصحاب یوم نمیشود کرد چون که یک امر سیالی است چون یوجد ینعدم یوجد ینعدم یوجد ینعدم بنابراین قضیه متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه است استصحاب نداریم ندیدیم این را کسی بگوید همه این حرف را زدهاند چه آنها که فلسفه را آوردهاند توی اصول چه آنها که فلسفه را در اصول نیاورده بودند ، قبل همه اینها میگویند که یوم یک وجود خارجی یک امر تدریجی متحقق در خارج اگر شک در این روز مثلا یا شک در شب، شک در این ماه کردیم تمام شده یا نه؟ استصحاب کن بگوکان الان یکون کذلک.
بله دو تا اشکال شده نه راجع به این که استصحاب جاری نیست. راجع به این که گفتهاند این اصل مثبت است اصل مثبت حجت نیست.
اشکال اول این است میگویند خیلی خوب استصحاب روز بکن وقتی استصحاب روز کردی باید این جور بگویی که این آن بعدی از روز است برای این که میخواهی استصحاب بکنی دیگر، میخواهی بگویی که روز کان الان یکون کذلک تا حالا روز است حالا از این به بعد چه؟ یعنی مثلا روز میخواهد افطار کند نمیداند باید افطار کند یا نه؟ استصحاب روز میکند حالا که استصحاب روز کرد میگوید که طوری نیست باید افطار نکنی باید روز باشد خب این جور میشود که تا این جا روز است از این به بعد چه؟ باید اصل مثبت برای ما کار بکند، باید بگوییم که تا این جا روز است از این به بعد هم روز است استصحاب میگوید دیگر از این به بعد روز است تا مغرب که یقین کنی مغرب است آن وقت شب است، میشود مثبت برای این که میگویی روز کان الان یکون کذلک حالا روز است پس باید امساک بکنی تا یقین پیدا بکنی شب است این باید امساک بکنی تا یقین کنی شب است آن آنهای بعدی را با چه میخواهی درست کنی؟ با اصل مثبت و اصل مثبت حجت نیست.
این حرف خوب است اما بنابر تتالی آنات، بعضی درباره روز که قول غیر تحقیق است گفتهاند که معنای روز یعنی تتالی آنات، هزارها آن با هم جمع میشود روز درست میشود من الطلوع الی الغروب آنها، هزارها مثل ثانیه، هزارها ثانیه پهلوی هم اسمش را میگذاریم من الطلوع الی الغروب انتزاع میکنیم از آن تتالی آنات روز را، اگر کس این حرف را بزند که خلاف تحقیق است بعضی از فلاسفه گفتهاند راجع به زمان گفتهاند که حرکت قطعیه نه بلکه تتالی آنات یعنی من الطلوع الی الغروب یک آنها ثانیههامثلا 12 ساعت این ساعت هر ساعتی 60 دقیقه ، هر دقیقهای 60 ثانیه، این تقسیمی که ما میکنیم این تقسیم را آورده در حقیقت وجود و گفته است من الطلوع الی الغروب یعنی تتالی ثانیهها، آن وقت استصحاب که میخواهیم بکنیم استصحاب میکنیم این که یوم کان الان یکون کذلک پس آن بعدیها روز است بل انقضه بیقین آخر تا یقین نکنی مغرب است روز است گفته خب استصحاب مثبت است با اصل مثبت باید درست بکنی بگویی کان الان یکون کذلک از این به بعد هم روز است تا یقین بکنی شب است، این حرف خوب است اما بنابراین که ما تتالی آنات قبول بکنیم اما اگر کسی تتالی آنات نگوید که نگفتیم، و حرکت را خروج من القوه الی الفعل زمان را خروج من القوه الی الفعل یعنی آن آنِ سیال که در حرکت است مرتب از قوه به فعل، از قوه به فعل تا آخر اگر این جور بگوییم خب استصحاب آن آنِ سیال را میخواهم بکنم آنِ سیال کان الان یکون کذلک، دیگر نمیخواهیم بگوییم پس آنات بعدی روز است یا شب است.
لذا اشکال اول اشکال خوبی است یعنی روی قاعده اصل مثبت اما به شرط این که ما تتالی آنات قائل بشویم نه آنِ سیال، این اشکال اول.
اشکال دوم بهتر از اشکال اول است گفته خیلی خوب زمان را تو استصحاب بکن بگو روز بود الان هم هست خب میخواهی بگویی یجب الصوم فیه میشود اصل مثبت برای این که تو استصحاب ظرف میکنی میخواهی اثبات بکنی مظروف را، و الا استصحاب ظرف فقط اگر نخواهی مظروف داشته باشد که دیگر استصحاب اصلا فایدهای ندارد باید فایدهای بر این استصحاب باشد و این که شما میگویید روز بود الان یکون کذلک چه نتیجه؟ نتیجهاش این است که باید بگویی نماز نخواندهای نماز بخوان ، نماز در روز است، یا روزه هستی روزه را ادامه بده روزه را افطار نکن میشود اصل مثبت، استصحاب ظرف اثبات مظروف، یا استصحاب ظرف برای اثبات مظروف میشود اصل مثبت این بهتر از اشکال اول است، اما چیزی که اشتباه شده اصل مثبت است انشاء الله بعد میآییم میگوییم اصل مثبت آن جاهاست که ما موضوع را استصحاب بکنیم لوازم عقلی موضوع را بخواهیم بار بکنیم و اما موضوع برای حکم درست بکنیم که دیگر اصل مثبت نیست ، در اصل مثبت میآییم مراتبش را میگوییم که اگر حکم شرعی بخواهیم بار بکنیم لوازم حکم شرعی بخواهیم بار بکنیم آن دیگر اصل مثبت نیست اصل مثبت آن جاست که ما موضوع را استصحاب بکنیم لوازم موضوع را بار بکنیم، این جا اصل مثبت میشود و اما اگر موضوع را استصحاب بکنم برای حکم حکم را بار بکنم دیگر همه موضوعات برای همین است اصلا استصحاب موضوعات اگر برای حکم نباشد که استصحاب موضوع حجت نیست ما استصحاب ظرف میکنیم برای این که مظروف را بار بکنیم، استصحاب موضوع میکنیم برای این که حکم را بار بکنیم استصحاب حکم میکنیم برای این که لوازمش را بار بکنیم این آقا بالغ نبود الان هم بالغ نیست بنابراین پس لازم نیست این که اصل مثبت است لوازم است اما این آثار خود حکم است ما نحن فیه هم همین است استصحاب ظرف میکنم میگویم حالا روز است حالا روز است دیگر چه؟ نه این که بخواهم بگویم پس یجب الصوم یا یجب الصلوه، نه، آن دیگر حکم است خود به خود بار میشود بر موضوع و اصل مثبت فقط آن جاست که یک لازمی باشد برای موضوع، موضوع را استصحاب بکنم لوازمی که مربوط به شرع نیست لوازمی که مربوط به عقل است آن لوازم را بار بکنم به این می گویند اصل مثبت و اما در مسئله ما ظرف را استصحاب میکنم مظروف خود به خود بار میشود موضوع را استصحاب میکنم حکم خود به خود بار میشود زید عادل بود میگویم الان عادل است دیگر نمیخواهیم بگوییم عادل است پس یجوز پشت سرش نماز بخوانیم نه دیگر آن پس ندارد خود آن خود به خود بار میشود زید عادل بود الان نمیدانم عادل است یا نه؟ استصحاب میکنم میگویم کان عادلا الان یکون کذلک استصحاب تا این جا کار میکند عدالت درست میشود وقتی عدالت درست شد احکام بار بر این عدالت میشود احکام بار بر عدالت من جمله یجوز اقتدای به این، من جمله یجوز جواز الطلاق عنده و امثال اینها، اینها دیگر یک چیزها، یک احکام شرعیه است که بار میشود بر موضوعاتی که استصحاب کردیم یعنی احکام بار میشود بر مستصحب، بنابراین این اشکال دوم هم که گفتند اصل مثبت است این اشکال هم وارد نیست لذا همین جور که دیروز گفتم همه بزرگان هم از قدماء از متأخرین من جمله شیخ بزرگوار و بعد شیخ بزرگوار همه همه گفتهاند استصحاب در زمان که یک امر تدریجی است جاری است فکر این را هم نکن امر تدریجی قضیه متیقنهاش رفته قضیه مشکوکهاش باقی مانده ، نه، بگو این زمان، روز کان الان یکون کذلک و این عرفیت دارد عقلیت هم دارد یعنی روز یک امر موجود در خارج است هم عرفا هم عقلا در این روز من شک دارم که میدانم موجود شد نمیدانم معدوم شد یا نه ؟ مثل این است زید موجود بود نمیدانم معدوم شد یا نه؟ همین طور که استصحاب شخصی دارد این هم استصحاب شخصی دارد خب این صورت اول.
صورت دوم مربوط به تدریجیات است یا زمانیات، تدریجی است اما فرق آن اول با این دوم این است که اسم آن را میگذاریم استصحاب زمان ، این را میگوییم زمانی، یعنی امر تدریجی مثل زمان، این هم مثال زیاد دارد آن صورت اول که استصحاب زمان باشد خیلی مثال داشت اما این مثالهایش خیلی بیشتر است ، زن حائض است سیلان دم داشت الان نمیداند سیلان دم هست یا نه؟ از غدهها خون بیرون میآید یا نه؟ استصحاب دارد استصحاب جریان دم سیلان دم یک امر تدریجی است دیگر مثل زمان که مرتب آن آنِ سیال را دارد این جا هم مرتب آن جریان که آن هم یک امر تدریجی است آن هم باید بگوییم نظیر حرکت قطعیه است، یا این دارد نماز میخواند نمیدانیم نمازش تمام شد یا نه؟ خب استصحاب دارد میدانم شروع به نماز کرده نمیدانیم نمازش تمام شد یا نه؟ آقا منبر رفته نمیدانیم منبرش تمام شد یا نه؟ مثل این که میخواهم وارد جلسه بشوم توی منبر این آقا میخواهم نباشم نمیدانم منبرش تمام شد یا نه؟ استصحاب وعظ، استصحاب تکلم دارد، قرآن میخواند نمیدانم قرآنش تمام شد یا نه؟ همه اینها یک امور تدریجی غیر قارالذات ، کسی که قرآن را میخواند باید بسم الله الرحمن الرحیم که 19 حرف است خب باید حرف اول تمام شود تا حرف دوم بیاید دوم تمام شود تا سوم بیاید هجدهم تمام بشود تا نوزدهم آخر بسم الله الرحمن الرحیم بیاید یک امر تدریجی است دیگر همه اینها مثل زمان است حالا یا عقلا یا عرفا یا هم عقلا و هم عرفا ، مشهور در میان اصحاب این است که این تدریجیاش عرفی است نه عقلی و این را من قبول ندارم بگوییم که تکلم یا جریان دم مثل نفس زمان است، این جور نیست که در زمان مرتب و ادامه دار بدون انفصال اما درجریان دم یوجد ینعدم یوجد ینعدم نه، جریان دم با نفس زمان مثل هم است هم عقلا هم عرفا.
بزرگان معمولا این جاها که رسیدهاند آن عقل را نیاورده اند جلو گفتهاند عرفا مثل این که در نظر مبارکشان بوده تدریجیات غیر نفس زمان است نفس زمان یک امر وحدانی بسیط است عقلا حرکت قطعیه و در این جا یوجد ینعدم یوجد ینعدم است بنابراین عقلا انفصال است عرفا اتصال است مثل این که آقایان این جور فهمیدهاند این جور گفتهاند لذا در کلماتشان می بینیم راجع به تدریجیات میفرمایند که استصحاب جاری است عرفا مثلا حائض است 7 روز است این 7 روز را یک چیز میدانند این جریان دم را یک چیز میدانند حالا نمیدانند این جریان دم تمام شد یا نه؟ استصحاب دارد کان الان یکون کذلک این صحبتها یوجد ینعدم یوجد ینعدم اما این یک ساعت صحبت را عرف یک چیز میداند حالا نمیدانیم این تمام شد یا نه؟ کان الان یکون کذلک، دارد قرآن میخواند از اول تا آخر این را عرف یک چیز میداند حالا شروع به قرآن کرده نمیدانیم قرآن تمام شد یا نه؟ عرفا یک قرائت قرآن است کان الان یکون کذلک، طوری نیست اما قول تحقیق این است که تدریجیات به یک امر عامی گفته میشود در مقابل قار الذات ، این مطول انصافا کتاب خوبی است حالا همین که تعطیل شد و توی این یک بحث خوبی دارد به معنا قار الذات و غیر قار الذات آن غیر قار الذات را فلاسفه هم همین طور همه اینها هر امر تدریجی را اسمش را میگذارند غیر قار الذات و یک وحدت به آن میدهند میگویند امر تصرمی امر تصرمی یعنی چه؟ یعنی وجودش قرار ندارد مثل وجود زید نیست که قرار داشته باشد بلکه یوجد ینعدم یوجد ینعدم جریان دم این جوری است حتی آب ، نهر دارد میآید دیروز مثال می زدم به باران، باران دارد میآید و این که اینها یوجد ینعدم یوجد ینعدم آن آب نهر مثلا دارد میآید خب این آبی که در مقابل من میگذرد آن به آن غیر از آن آبی است که من قبلا دیدهام یوجد ینعدم یوجد ینعدم به آن میگویم آب جاری در مقابل کر آن مستقر است این واقعا همان وجود تصرمی است و آن وجود تصرمی مثل زمان است هیچ تفاوت با هم ندارد همین طور که زمان را میگویید عقلا یک امر وحدانی است عرفا یک امر وحدانی است این آب جاری هم میگوییم عقلا شرعا عرفا یک امر وحدانی است ، حالا آب جاری بود نیم ساعت دیگر نمیدانم آب جاری است یا نه؟ میگویم کان الان یکون کذلک هم عرفا هم عقلا.
یوجد ینعدم به این معنا حرکت خروج من القوه الی الفعل این خروج من القوه الی الفعل که به آن میگوییم حرکت قطعیه یعنی هر آنی در یک جایی ، این یوجد ینعدم همین مراد ماست یعنی در حرکت قطعیه میگوییم که از قوه به فعل، از قوه به فعل یعنی چه؟ یعنی یوجد ینعدم یوجد ینعدم تا برسد آخر در جریان آب هم همین طور است در جریان صحبت هم همین طور است در جریان دم سیلان دم همین طور است مثل زمان است همین طور که زمان آنِ سیال دارد این آب نهر هم آنِ سیال دارد عرفا در خارج یک چیز است عقلا هم یک چیز است اما معمولا بزرگان میگویند که حرکت یعنی آن زمان آن یک چیز است اما مابقی تدریجیات عرفا یک چیز است تفاوت در مسئله ما ندارد ما میخواهیم استصحاب بکنیم موضوع استصحاب را هم از عرف باید بگیریم وقتی موضوع استصحاب را از عرف میخواهیم بگیریم باید ببینیم او وحدت قائل است یا نه ؟ و همین جور که اگر شک کنیم در عدالت زید میگوییم عادل است همین جور شک کنیم در جریان آب در سیلان دم که آیا تمام شد یا نه؟ میگوییم هست فرق بین قار الذات و غیر قار الذات عرفا نیست، حالا عقلا هر چه هست مربوط به بحث اصول ما هم نیست.
بنابراین تا این جا این شد که استصحاب تدریجیات وجودهای تصرمی مثل وجودهای استقلالی است زمان و ملحق به زمان که به آن میگوییم تدریجی تفاوتی با هم ندارد. استصحاب در روز داریم استصحاب در جریان دم در جریان ماء استصحاب در جریان تکلم و امثال اینها هم داریم.
حالا باز هم حرف دارد برای فردا انشاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد