موضوع : استصحاب کلی، قسم سوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
قسم سوم از کلی در استصحاب فرمودهاند اگر کلی در ضمن فردی موجود بشود و بدانیم آن فرد از بین رفته است اما شک داشته باشیم آیا فرد دیگری جایگزین او شده یا نه؟ آیا استصحاب داریم یا نه؟
مرحوم شیخ مثال زدهاند بعد هم فرمودهاند نه، مثالش این که کلی یعنی انسان در ضمن زید موجود شد در خارج حالا هم میدانیم زید از خانه بیرون رفت نمیدانیم آیا عمرو آمد در خانه یا نه؟ بخواهم استصحاب کلی بکنم بگویم انسان بود الان یکون کذلک خب مرحوم شیخ فرمودهاند این استصحاب جاری نیست برای این که در ضمن زید بود زید میدانیم از خانه رفت بیرون ، دیگر شک نداریم تا استصحاب کلی بکنیم لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر این جا یقین آخر این که خروج زید از خانه، کلی در ضمن فرد وقتی میشود که ندانیم آیا فرد هست یا نه؟ قسم اول زید در خانه بود حالا نمیدانم از خانه رفته بود بیرون یا نه؟ استصحاب فرد میتوانم بکنم استصحاب کلی هم میتوانم بکنم، اما در قسم سوم زید در خانه بود حتما رفت بیرون، دیدم رفت بیرون حالا شک دارم کلی در خانه هست یا نه؟ شک ناشی از این است که فرد دیگری جایگزین شده یا نه؟ خب شما اصلاً قضیه متیقنه ندارید، قضیه شما بودِ کلی در ضمن زید بود زید را که میدانید از خانه بیرون رفت کلی از خانه بیرون رفت بنابراین بگویم که کلی کان الان یکون کذلک گفتهاند که قضیه متیقنه نداری.
خود شیخ رضوان الله تعالی علیه در ضمن حرفشان دارند بعد هم این قسم سوم منقسم شده به سه قسم که مرحوم آخوند در کفایه هر سه قسم را میفرمایند قسم دوم این که زید درخانه بود میدانم از خانه بیرون رفت اما نمیدانم با او آیا عمرو هم بود که الان کلی باشد، یا عمرو با او نبود؟ این هم باز مرحوم آخوند، دیگران گفتهاند استصحاب جاری نیست برای این که این انسان در ضمن زید بود زید را که یقین دارم رفت لذا نمیدانم در ضمن عمرو هم بود یا نه؟ استصحاب قضیه متیقنه ندارد ، همین جور که استصحاب عمرو نمیتوانم بکنم استصحاب کلی هم نمیتوانم بکنم هر دو چرا؟ قضیه متیقنه که وجود عمرو در خانه یا وجود کلی در ضمن عمرو در خانه اینها حالت سابقه ندارد.
مرحوم آخوند در کفایه یک قسم سوم درست کردهاند برای این استصحاب قسم سوم این که تشکیکی ، اگر وجود وجود تشکیکی باشد مثلا مثل رنگ ، رنگ سیاه این مقول به تشکیک است هم آن سیاه شدید دارد متوسط دارد ضعیف دارد اما ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک است در حقیقت رنگ سیاه سه تا مرتبه دارد نه این که سه تا فرد داشته باشد رنگ سیاه ضعیف و رنگ سیاه قوی و رنگ سیاه متوسط اینها ما به الاشتراکشان ما به الامتیازشان یک چیز است ما به الاشتراک رنگ است ما به الامتیاز هم رنگ است در حقیقت یک وجود بیتشر نیست این وجود تشکیکی است یعنی مراتب شدت ضعف دارد.
حالا میداند که مرتبه شدید بود میداند هم مرتبه شدید رفت اما نمیداند به جای آن مرتبه ضعیف هست یا نه؟ یعنی آن شدید رفته ضعیفش مانده در این جا استصحاب دارد یا نه؟ مرحوم آخوند میگویند استصحاب دارد، استصحاب کلی ، میگویم که رنگ سیاهی بوده الان رنگ سیاهی هست این طور نیست مثل قسم اول و دوم که به طور کلی نابود شده باشد چیزی جایگزین آن شده باشد اگر رنگ مشکی رفته رنگ ضعیف باقی مانده این همان رنگ مشکی است ضعیف شده چنانچه اگر رنگ ضعیف بود یک مقدار به آن اضافه میشد این رنگ سیاه است الا این که مرتبه یک مقدار بیشتر شده لذا در حقیقت یک چیز است ،لذا استصحاب کلی را میتوانم بکنم بگویم رنگ در خانه بود الان هم یکون کذلک، الاسود موجود الان یکون کذلک لذا مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند قسم اول قسم دوم استصحاب جاری نیست اما قسم سوم جاری است برای این که قضیه متیقنه داریم قضیه مشکوکه داریم قضیه متیقنه ما رنگ سیاه قضیه مشکوکه ما رنگ سیاه، رنگ سیاه کان الان یکون کذلک که میفرماید استصحاب کلی را یعنی استصحاب سیاهی را میتوانم جاری بکنم.
یک دو سه تا حرف این جا هست این دو سه تا حرف را باید بزنیم ببینیم به کجا میرسد؟ یکی راجع به این کلی طبیعی یعنی کلی در خارج، کلی منقسم میشود به سه قسم یکی کلی طبیعی که در خارج است در ضمن فرد است یکی کلی عقلی که همان کلی در ذهن که وقتی توجه به کلی پیدا کردیم در ذهن اسمش را میگذاریم کلی عقلی ، یکی هم کلی منطقی که منطق روی آن بحث میکند آن کلی منطقی چیست؟ آن که نه در ذهن است نه در خارج خب نمیشود یک چیزی نه در ذهن باشد نه در خارج برای این که اگر نه در ذهن باشد نه در خارج معدوم است ، لذا بزرگان گفتهاند که وقتی غفلت از وجود خارجی غفلت از وجود ذهنیاش داشتیم آن چیزی که غفلت از وجود در ذهن و خارج داشتیم به این میگوییم کلی منطقی یعنی منطق در وقتی که آن کلیات را ذکر میکند کلی من حیث هو کلی را در نظر دارد قسم اول و دوم و سوم و چهارم و جنس و فصل، و این که این در ذهن موجود است اصلا متوجه الیه نیست این که کلی طبیعی موجود در خارج است توجه به آن ندرد در حالی که موجود است غفلت از وجودش دارد به این میگویند کلی منطقی در حقیقت این کلی منطقی قسم سوم نیست اما مهمتر از قسم اول و دوم هم هست ، قسم سوم نیست برای این که کلی یا باید موجود در ذهن باشد یا موجود در خارج و الا به قول مرحوم حاجی مالیس فهو لیس اما گاهی هم غفلت از آن داریم وقتی غفلت داشتیم و بحث روی کلی کردیم من حیث هو کلی، قطع نظر از وجود ذهنی و خارجی موجود است اما غفلت از وجودش داریم خب حالا آن کلی منطقی آن کلی عقلی الان مورد بحث ما نیست آن که مورد بحث ماست کلی خارجی ، کلی طبیعی .
آیا کلی طبیعی به نحو خصوصیت در خارج است ؟ خب مشهور در میان اهل منطق میگویند آری برای این که زید انسان است به تمام معنا، تمام کلی الان در زید است که ماهیتش است دیگر لذا میگوییم که زید انسان این که انسان را حمل بر زید میکنم معنایش این است که تمام آن کلی در این زید هست یعنی این زید حیوان ناطق است آن کلی هم حیوان ناطق است خب بیا سر عمرو عمرو چه؟ عمرو حیوان ناطق، عمرو انسان همان که در زید است به تمام معنا در عمرو است یعنی به عدد اجزاء انسانها کلی طبیعی موجود در خارج که صاحب حاشیه مرحوم ملا عبدالله خیلی عالی میگوید الحق ان وجوده بمعنی وجود افراده مشهور این است.
بعضیها گفتهاند که نه کلی طبیعی به نحو اشتراک ، به نحو اشتراک یعنی چه؟ یعنی نه به نحو خصوصیت بلکه یک انسان داریم مشترک میان 5 میلیارد مصداق که مرحوم شیخ الرئیس در شفا این را هو میکنند مثل این که یک آخوند بی سوادی برخورد با ایشان کرده بود اما از آن آخوندهای آخوندنما که این آخوند نماها بعضی اوقات در مقابل علماء قد علم میکنند و زور هم میشوند هیکلشان موجب میشود زور بشوند از آن عالم بزرگوار خب مرحوم شیخ الرئیس از آن علمای هیکل دار و امثال اینها که نبود مثل این که توی یک جلسهای یک مباحثه کرد بین یک آخوند هیکل دار و خودش و او گفته بود که کلی طبیعی به نحو اشتراک موجود در خارج است لذا مرحوم شیخ الرئیس بدون این که اسم بیاورد میگوید که در همدان من دیدم یک کسی ، توصیف میکند با نعلین و شال و عبا و قبا و ریش و میش و این میگفت که کلی طبیعی موجود در خارج است به نحو اشتراک ، در حقیقت مرحوم شیخ الرئیس هو کرده آن کسی که قائل به این است که کلی طبیعی موجود در خارج به نحو اشتراک و در حقیقت شیخ الرئیس میخواهد بگوید هر کسی که قائل به اشتراک است یک آدم بی سوادی است کلی طبیعی موجود در خارج است نه به نحو اشتراک بلکه به نحو تمام کلی با خصوصیت یعنی حدالوجود ، این تا این جا.
اما یک مسئلهای هست که این را بعد هم دربارهاش صحبت میکنیم عرف گاهی این کلی طبیعی را به نحو اشتراک می بیند نه منطق و نه عقل و فلسفه، نه، عرف ، گاهی هم این کلی طبیعی را به نحو اختصاص میبیند، مثلا میگوید که دارد باران میآید مثل این که کلی طبیعی را به نحو اشتراک میبیند باران میآید در حالی که بارانها میآید هر قطره باران باران است هر قطره باران یک کلی طبیعی است به اندازه قطرههای باران باران در خارج هست اما مثل این که خصوصیات را میاندازد میگوید باران آمد، گاهی مثلا قطار شتر، شتر آمد ، انسانها 100 هزارند انسان آمد خیلی جاها عرف این جوری است کلی طبیعی را به نحو اشتراک می بیند همان حرف به قول شیخ الرئیس آن آخوند بیسواد، اما بعضی اوقات هم کلی طبیعی را به نحو اختصاص میبیند به نحو فردیت و موجود در فرد می بیند مثل این که انسان را اکرام بکن انسانها را اکرام بکن خب کل واحد از زید و عمرو و بکر را انسان می بیند این دیگر اشتراک نیست اختصاص است یعنی زید را تمام کلی طبیعی میبیند عمر و را تمام کلی طبیعی می بیند بکر را تمام کلی طبیعی می بیند و چون که موضوع استصحاب را ما باید از عرف بگیریم نه از عقل باید ببینیم کجا کلی طبیعی را به نحو اشتراک می بیند استصحاب جاری کنیم کجا به نحو فرد میبیند استصحاب جاری نکنیم، در این مثالها که زده شده خب زید در خانه بود انسان در خانه بود یعنی میبیند انسان در خانه بود زید از خانه بیرون رفت میداند کلی طبیعی از خانه بیرون رفت لذا میگوید انسان از خانه بیرون رفت، نمیداند آیا عمرو یعنی انسان عمرو با او هست یا نه؟ نمیداند از کلی طبیعی دیگری با کلی طبیعی زید هست یا نه؟ تباین میبیند وقتی تباین دید استصحاب جاری نیست همان که مرحوم شیخ فرمودند، دیگران فرمودند که زید را میداند از خانه بیرون رفت لذا انسانیت از خانه بیرون رفت حالا نمیداند عمرو به جای آن انسان هست یا نه؟ یعنی کلی طبیعی در ضمن عمرو هست یا نه؟ از اول مشکوک است لذا نمیتواند بگوید کلی کان الان یکون کذلک ، اما اگر آن قسم دوم عرف به نحو اشتراک بداند ببیند یعنی بگوید انسان توی خانه بود حالا یکی رفت یکی دیگر نمیدانم هست یا نه؟ استصحاب بکند به قاعده اشتراک بگوید کان الان یکون کذلک ، یا آن رنگ البته آن رنگ از نظر فلسفه مرحوم آخوند در حالی که فیلسوف هم هست نباید به آن رنگ مثال بزند آن رنگ برای این که اصلا وجود و ماهیت نیست ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک یعنی وجود شدت و ضعف دارد اصلاً ماهیت ندارد اما حالا همین مثال مرحوم آخوند قطع نظر از آن حرف دقی که من گفتم این جور، رنگ سیاه و رنگ ضعیف سیاه، رنگ متوسط سیاه اینها را عرف یک رنگ میبیند وقتی یکی دید همان قضیه کلی طبیعی به نحو اشتراک میداند که رنگ موجود شد رنگ من حیث هو هو قطع از نظر از افراد یعنی اشتراک در خارج ، نمیداند آیا این موجود است یا نه؟ کان الان یکون کذلک استصحاب جاری است اما به شرط این که این سه مرتبه رنگ را یک مرتبه ببینیم واقع و نفس الامر همین است یعنی واقع و نفس الامر رنگها دارای مراتبند دارای شدت و ضعفند نه دارای افراد یعنی رنگ سیاه شدید با رنگ سیاه متوسط با رنگ سیاه ضعیف اینها همه یک رنگ هستند سه تا رنگ نیست اصلا باید بگوییم از بحث ما بیرون است سه تا رنگ نیست یک رنگ است رنگ بود نمیدانیم الان رنگ هست یا نه؟ قسم اول میشود بگوییم لون الاسود کان الان یکون کذلک، ولی اگر این جوری بشود اگر مثال بهتر بخواهیم بزنیم بگوییم که عرف کلی طبیعی را به نحو اشتراک در خارج دید استصحاب کلی طبیعی اشکال ندارد ممکن است یک کسی بگوید که آقا این دیگر استصحاب قسم سوم نیست استصحاب قسم اول است اما علی کل حال ممکن است کسی بگوید که این استصحاب جاری است برای خاطر این که عرفا رنگ در خارج بوده الان نمیدانیم هست یا نه؟ استصحاب کلی رنگ کان الان یکون کذلک که مرحوم آخوند در کفایه این جوری میگویند شاید هم مراد مرحوم آخوند همین باشد که کلی طبیعی به نحو اشتراک گاهی موجود در خارج است یعنی عرفا نه عقلا، عرفا موجود در خارج است لذا کلی طبیعی موجود شد نمیدانم کلی طبیعی هست یا نه؟ بگویم که کان الان یکون کذلک.
استصحاب قسم سوم این است که سه تا بکنیم بنابر فرمایش مرحوم آخوند سه تا نیست یکی است از نظر دقی عقلی هم همین است از نظر دقی عقلی مقول به تشکیکها یکی است، مرحوم آخوند همین میگویند که رنگ متوسط و رنگ ضعیف و رنگ شدید اینها یک رنگ است یک چیز است آن وقت میخواهند بگویند آن کلی طبیعی به نحو اشتراک موجود در خارج است حالا یک مرتبهاش رفته مثل این که مثلا زید جوان بوده پیر شده حالا این هم همین است یک مقدار این رنگ مانده آفتاب خورده رنگش رفته این همان رنگ سیاه است موجود در خارج است وقتی موجود در خارج باشد دیگر ولو شدید رفته ضعیف باقی مانده باز هم کلی موجود در خارج است میگوید کان الان یکون کذلک.
لذا فقط ایرادی که هست در مسئله همین است که مرحوم آخوند مثل این که مقول تشکیکی را میخواهند کلی درست بکنند، اشکال به ایشان وارد است که مقول تشکیکی اصلاً نیست اصلاً ماهیت ندارد اصلا از کلیات نیست تا ما بگوییم یک کلی رفته یک کلی باقی مانده حالا آیا استصحاب هست یا نه؟ قسم اول که قسم سوم باشد زید رفت یعنی کلی در ضمن زید رفت هم عرفا هم عقلا حالا نمیدانم کلی در ضمن عمرو که یک کلی دیگر و یک فرد دیگر که نه آن ربطی به آن دارد نه آن ربطی به آن، آیا این موجود است یا نه؟ استصحاب ندارد چرا ندارد؟ استصحاب کلی بخواهم بکنم کلی در ضمن فرد که رفت کلی در ضمن عمرو هم نمیدانم آمده یا نه؟ استصحاب قدر متیقن ندارد اما در آن قسم دوم ممکن است یکی کلی اشتراکی درست بکند عرفا و بگوید استصحاب هست اگر اشکال به آن بشود میآید سر قسم سوم میگوید در قسم سوم دیگر کلی به نحو اشتراک موجود است تعدد فرد هم نیست تعدد شدت و ضعف است بنابراین کلی که حتما بوده الان نمیدانم هست یا نه؟ کان الان یکون کذلک، اجازه بدهید یک مقدار بیشتر دربارهاش حرف بزنیم یک فکری هم روی آن بکنید کفایه را هم خوب مطالعه بکنید تا جلسه بعد از شما استفاده کنیم انشاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد