درس خارج اصول آیت الله مظاهری
90/01/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حجیت استصحاب از روایات
تمسک شده است برای حجیت استصحاب به روایت دوم که از زراره است روایت 1 از باب 37 از ابواب نجاسات جلد 2 وسائل قال قلت له اصاب ثوبی دم رعاف که مسئلهاش خیلی مفصل است مربوط به بحث ما نیست میگوید دماغم خون افتاد حالا چه بکنم؟ فان ظننت انه قد اصاب ثوبی ولم اتیقن ذلک فنظرت فلم ار شیئا فصلیت فرایت فیه قال تغسله و لاتعید الصلاه ، گمان کردم به لباسم خون است اما یقین نداشتم و نگاه هم کردم چیزی نیافتم نماز خواندم بعد از نماز دیدم که اشتباه کردم خون به لباسم هست حضرت فرمودند که نماز را اعاده نکن قلت لم ذلک؟ قال لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا حضرت فرمودند که نماز را اعاده نکن چرا نماز را اعاده نکن؟ برای این که لاتنقض الیقین بالشک روایت تا این جا دلالتش خیلی خوب است اما یک دوتا اشکال دارد که بزرگان در این دو تا اشکال ماندهاند که چه جوری باید رفع بکنند؟
فرض مسئله این است که این دماغش خون افتاده بوده قبل از نماز حالا نگاه کرد و چیزی ندید و روی قاعده این که لباسش پاک ایستاد نماز و نماز را خواند تمام شد و بعد خون را دید خب حضرت فرمودند که آن خون را بشوی البته برای نماز بعدی اما این نمازی که خواندی لازم نیست که این نماز را اعاده بکنی ، این گفت چرا؟معمولاً حضرت باید بفرمایند برای این که قاعده فراغ داری و چون قاعده فراغ داری دیگر این نماز را لازم نیست بخوانی، برای نماز بعدی لباست را تطهیر بکن نماز بخوان، یا این که باید حضرت بفرمایند که خب این اگر کسی توی لباس نجس نماز بخواند بعد بفهمد لباسش نجس است طوری نیست، چرا؟ برای این که شرط ذکری است شرط واقعی نیست، همه نماز لاتعاد الصلوه الا من خمس همه نماز شرطش شرط ذکری است نه شرط واقعی مگر ارکان، این آقا با لباس نجس نماز خوانده اما نمیدانسته است دیگر وقتی نمیدانسته این نجاست برای این شرط نیست حضرت باید بگویند نماز درست است چرا نماز درست است؟ برای این که شرط ذکری بوده نه شرط واقعی ، نفرمودهاند، فرمودهاند که استصحاب.
اشکال مهمتر این است که استصحاب که نیست اصلا توی مسئله استصحاب نیست، توی مسئله نقض یقین به یقین است این نماز خوانده توی نجاست که نمیدانسته ولی یقین داشته است که توی نجاست نیست ، جهل مرکب، نماز خواند تمام شد خون را دید خب نقض یقین به یقین آن جهل مرکب رفت یقین آمد جلو یقین دارد که توی نجس نماز خوانده و استصحاب اصلاً نیست استصحاب آن جاست که یقین داشته باشد و شک مثل این که مثلا نماز بخواند بعد از نماز نمیداند که آیا لباسش نجس بوده یا نه؟ خب این استصحاب خوب است بگوییم یقین داشتی لباست پاک بوده حالا شک داری لباست نجس است یا نه؟ استصحاب ، اما مسئله ما که این نیست یقین است نماز خوانده بعد یقین کرده در نجاست نماز خوانده حضرت میفرمایند نقض یقین به شک نکن در حالی که نقض یقین به شک نیست، نقض یقین به یقین است آن یقین اول جهل مرکب بوده این یقین دوم یقین واقعی، گفت که فان ظننت انه قد اصاب ثوبی ولم اتیقن فنظرت ولم ارشیئا فصلیت یعنی جهل مرکب گمان کردم لباسم خون چکید اما نظر کردم و لم ارشیئا فصلیت یعنی با جهل مرکب نماز خواندم یقین داشتم که لباسم نجس نیست اما واقعا بود، به این میگویند جهل مرکب بااین جهل مرکب نماز خواندم فصلیت فرایت فیه وقتی نماز خواندم دیدم که جهل مرکب بوده و راستی توی نجس نماز خواندهام قال تغسله، درست است برای نماز بعد خب آبش بکش و لاتعید الصلوه اما نمازی که خواندی اعاده نکن چرا؟ برای این که آن جهل مرکب بوده و تو توی نجس نماز خواندی و نمیدانستی و بعد فهمیدی که توی نجس نماز خواندهای نماز اعاده ندارد چرا نه؟ چون که این یقین نداشته و نجاست یا طهارت شرط ذکری است نه شرط واقعی حضرت باید بفرمایند که ولاتعید الصلوه برای این که نمازت درست است چون که شرط نبوده اصلا ، نجاست شرط نبوده، شرط ذکری بوده و تو هم شرط ذکری را آورده ای ، نفرمودند، یقین دارد که لباسش پاک است نماز خوانده میگوید گمان کردم به لباسم خون چکید نظر کردم ندیدم فصلیت یعنی یقین کردم که به لباسم خون نیست و نماز خواندم یعنی جهل مرکب، بعد از نماز دیدم خون هست یعنی آن یقین من مبدل شد به یقین دیگر آن یقین اولمان جهل مرکب بود یقین دوم من یقین واقعی، خون را دید، لاتعید الصلوه درست است چرا لاتعید الصلوه ؟ برای این که نجاست شرط ذکری است رفع نجاست طهارت از خبث شرط ذکری است و چون شرط ذکری است این در حقیقت نماز را تام الاجزا و الشرایط آورده.
فرع بعد این است که من قبل از نماز یقین کردم به لباسم خون نیست در وسط نماز دیدم خون هست حالا چکار کنم؟ آن فرع بعد است بعد دربارهاش صحبت میکنیم که حضرت فرمودند که اگر میتوانی آب بکش، نمیتوانی نمازت را قطع کن ، آن برای بعد ماست حالا فعلا این است که این سؤال کرد من خون دماغ گرفتم خونها ریخت به لباسم اما نفهمیدم نگاه هم کردم اما ندیدم یعنی یقین کردم به لباسم خون نیست نماز خواندم بعد از نماز دیدم که توی خون نماز خواندهام به لباسم خون بوده نماز خواندم حضرت فرمودند لاتعید خب درست است چرا لاتعید؟ برای این که جهل مرکب بوده دیگر و در حقیقت چون که طهارت از خبث شرط ذکری است این نماز را تام الاجزاء و الشرایط آورده حضرت فرمودند لاتعید اما به جای این که بگویند شرط ذکری است فرمودند که استصحاب دارد، این یک اشکال است.
اشکال مهمتر یا در ردیف همین اشکال این که استصحاب ندارد استصحاب آن جاست که یقین سابق شک لاحق این یقین سابق بوده یقین لا حق، بل انقضه بیقین آخر ما نجس فیه این جور بوده یقین جهل مرکبی داشته بعد از نماز یقین واقعی پیدا کرده لا تنقض الیقین بالشک کدام است؟باید بگوید لاتنقض الیقین بیقین آخر، و لاتنقض الیقین بیقین آخر که نمیشود اما حضرت فرمودند لا تنقض الیقین بالشک، کدام شک ؟ ما الان داریم تقریر اشکال میکنیم میگوییم دو تا ایراد به این روایت هست دو تا ندانستگی البته، یکی زراره سؤال کرده میگوید که یابن رسول الله من خون دماغ شدم و خیال کردم به لباسم چکید نگاه کردم دیدم نه به لباسم نچکیده فلم ارشیئا یعنی یقین کردم به لباسم نچکیده آن وقت نماز خواندم اما حالا بعد معلوم میشود جهل مرکب بوده، نماز خواندم بعد از نماز دیدم اشتباه کردهام، به لباسم چکیده ، حضرت فرمودند نمازت را اعاده نکن خب تا این جا درست است ، نماز را اعاده نکن برای چه؟ باید فرموده باشند قاعده فراغ ، نه، قاعده فراغ هم یک قدری بالاتر باید فرموده باشند شرط ذکری است و تو شرط را احراز کردهای برای این که اگر کسی نداند توی لباسش خون است، بعد بفهمد، نماز درست است چرا درست است؟برای این که طهارت از خبث شرط ذکری است نه شرط واقعی پس این نماز را آورده تام الاجزاء و الشرایط آورده نماز این همین بوده ، آورده درست آورده، لذا حضرت نفرمودند قاعده فراغ، حضرت نفرمودند شرط شرط ذکری است فرمودند نمازت درست است برای این که استصحاب داری، فرمودند که و لاتعید الصلوه قلت لم ذلک ؟ به جای این که حضرت بفرمایند که قاعده فراغ است به جای این که حضرت بفرمایند آن طهارت شرط ذکری بوده اینها را نگفتند گفتند لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت و لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا فرمودند استصحاب داری و چون که استصحاب داری نمازت درست است کدام استصحاب؟
آن سؤال کرد چرا من نمازم را اعاده نکنم؟ حضرت فرمودند چون استصحاب داری، میگوییم کدام استصحاب؟
لذا نقض یقین به شک آن جاست که الان یک یقین سابق باشد یک شک لاحق بگوییم آن یقین سابق شک لاحق اقتضا میکند استصحاب را، اقتضا میکند لاتعید را در حالی که الان شک ندارد الان دو تا یقین دارد یک یقین سابق جهل مرکب، یک یقین لا حق یقین واقعی لذا اصلا شک نیست تا این که بگوید لاتنقض الیقین بالشک.
لذا بسیاری از بزرگان گفتهاند آقا ایراد وارد است اما ما خب میدانیم امام علیه السلام درست گفته، ما نمیدانیم چه بوده؟ اما این ضرر نمیزند به این که ما یک استصحابی در عالم اسلام داریم که از کسانی که ملتزم به ایراد شده خود مرحوم شیخ است خیلیها، گفته اند آقا یک ندانمی تو این روایت هست و آن این است که این و لاتعید برای خاطر قاعده فراغ است این ولاتعید برای خاطر شرط ذکری است این استصحاب اصلا ربطی به مسئله ما ندارد این سه تا ایراد وارد است اما حالا چه بوده ؟کجا بوده ؟چه جور شده؟زراره نتوانسته جمع بکند؟ توانسته همه را بیاورد؟ سقطی توی کار بوده ؟ نبوده؟نمیدانیم، اما این که این روایت دال بر این است که ما یک استصحابی در عالم اسلام داریم روایت از این جهت درست است انسان انصافا این حرف را بزند یعنی اقرار بکنیم این ولا تعید جوابش لاتنقض الیقین بالشک نیست، خب نیست دیگر، آن که اقرار به اشکال دارد میگوید این ولا تعید جوابش لاتنقض الیقین بالشک نیست جوابش این است که قاعده فراغ داری، جوابش بالاتر این که شرط ذکری داری اما جوابش این که استصحاب داری ، استصحاب اصلا ربطی به این لم ذلک ندارد، آن وقت بگوییم که ایراد وارد است اما ما از روایت میفهمیم که لیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک ابدا، اگر کسی بتواند این حرف را بزند خوب است.
یک حرف هم که این آقایان میگویند مرحوم آخون رضوان الله تعالی علیه دارد و آن این است که مرحوم آخوند میگویند که این در حین نماز استصحاب داشته، یک قدری بالاتر من عرض میکنم نه قبل از نماز استصحاب داشته، وارد نماز که شده استصحاب داشته، حالا نمیدانم چرا مرحوم آخوند میفرمایند که حین نماز؟ لذا یک کسی بگوید که این وقتی که میخواسته وارد نماز بشود استصحاب داشته برای این که گفت نظرت فلم ار شیئا فصلیت یعنی فصلیت را با استصحاب ، آن وقت حضرت همان را امضا کردند گفتند لا تعید برای این که استصحاب داشتی که مرحوم آخوند میگویند در حین نماز ، ما میگوییم نه، این آقا اصرار هم میکند خوب است بگوییم وقتی که وارد میشود استصحاب داشته و حضرت قاعده فراغ را نگفتند حضرت آن شرط ذکری را نگفتند برای این که میخواستند یاد زراره بدهند استصحاب داریم، این را ما میگوییم اما راستی درست است؟ حضرت بگویند، این آقا استصحاب نداشته، این آقا یقین داشته که لباسش پاک است استصحاب یقین بالفعل میخواهد گذشته، شک بالفعل میخواهد این اصلاً میگوید که فنظرت ولم ار شیئا یعنی یقین دارم استصحاب آن جاست که شک بالفعل باشد این شک ندارد میگوید یقین دارم لذا اصلا استصحاب نداشته لذا این حرف مرحوم آخوند درست نیست حرف ما هم درست نیست ما میخواهیم حرف مرحوم آخوند را درست بکنیم بهترش میکنیم میگوییم آقا این در حینی که وارد نماز شده استصحاب داشته، این استصحاب نداشته، اول که میخواسته وارد نماز بشود استصحاب نداشته چون شک بالفعل نبوده، توی نماز هم استصحاب نداشته چون شک بالفعل نداشته، بعد از نماز هم که شک بالفعل نبوده یقین واقعی پیدا کرده لذا حرف مرحوم آخوند هم درست نیست، حرف ما هم درست نیست لذا همین مقدار امروز بس است یک مردی پیدا بشود بتواند جواب این دو سه تا اشکال را بدهد آن وقت دلالت بر استصحاب دارد و الا ما بخواهیم بگوییم که نه، این دلالت بر استصحاب دارد ولو نتوانیم جواب بدهیم این دیگر زور است بگوییم آقا سه تا ایراد به روایت وارد است اما دلالت بر استصحاب میکند تقاضا دارم یک فکر روی آن بکنید غیر حرف مرحوم آخوند در کفایه ببینید چیزی میتوانید پیدا بکنید یا نه؟
و صلی الله علی محمد و آل محمد