درس خارج اصول آیت الله مظاهری
90/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حجیت استصحاب از روایات
بحث دیروز راجع به این مضمره زراره بود که سؤال کرده بود من وضو داشتم اما چرتی زدم آیا وضویم باطل شد یا نه ؟ حضرت فرمودند نه برای این که چرت خواب مسلط بر چشم است نه بردل و خوابی که وضو را باطل میکند آن است که مسلط بر قلب باشد علامتش هم فرمودند مسلط بر گوش باشد، سوال کرده بود اگر شک کردم که آیا مسلط بر دل شده یا نه چه کنم؟ فرمودند اهمیت نده؟چرا؟ برای این که نمیدانی وضویت باطل شده یا نه؟ استصحاب داری وضو داشتی الان هم وضو داری بعد دو دفعه سوال کرد که قلت فان حرک فی جنبه شییء و هو لایعلم قال لا این وضو را باطل نمیکند حتی یستیقن انه قد نام حتی یجییئ من ذلک امر بین والا فانه علی یقین من وضوئه و لاینقض الیقین ابدا بالشک ولکن ینقضه بیقین آخر.
دو تا اشکال مرحوم شیخ انصاری کردهاند البته هیچ کدامش را هم قبول ندارند واقعا اما شبهه طلبگی کردهاند.
یک اشکال کردهاند گفتهاند این شک در رافع است، و شک در مقتضی از روایت استفاده نمیشود که استصحاب هست یا نه؟ استصحاب حجت است یا نه؟ یعنی آن حرف سابقشان که فرمودند استصحاب اگر شک در رافع باشد حجت است اگر شک در مقتضی باشد حجت نیست میخواهند از همین جا استفاده بکنند میگویند این روایت مربوط به شک در رافع است یعنی میداند وضو دارد نمیداند نقض این وضو شده یا نه؟ نمیداند این وضو رفع شده یا نه؟ حضرت فرمودند استصحاب بکن، پس روایت دلالت ندارد آن جا که شک در مقتضی باشد آن جا هم حجت باشد این یک اشکال.
یک اشکال دیگر کردهاند فرمودهاند این مربوط به وضوست ما بخواهیم از وضو برویم توی غسل یا از غسل برویم توی نماز نمیشود.
در حقیقت باید بگوییم که شیخ بزرگوار این روایت را از روایات حسابی استصحاب دانستهاند اما حالا دو تا حرف طلبگی هم زدهاند که به مقام شارع شیخ هم نمیخورد، برای این که اولا این شک در رافع است نه مقتضی درست است اما این نمیگوید شک در مقتضی حجت نیست این را که دلالت ندارد همین مقدار دلالت دارد شک در رافع است و استصحاب اگر شک در رافع باشد حجت است اما دیگر مفهوم ندارد اگر شک در مقتضی باشد حجت نیست ، معلوم است، الا این که کسی مفهوم لقب را حجت بداند آن وقت بگوید که این دلالت میکند شک در رافع، مفهومش می گوید شک در مقتضی حجت نیست لذا گفتم که الا مرحوم شیخ اگر این جور بگویند،بگویند مراد من این است که میگویم شک در رافع را میگیرد برای شک در مقتضی دلیل نداریم آن یک حرفی است که بگوییم روایت میگوید شک در رافع حجت است شک در مقتضی را این روایت نمیتواند بگوید چرا نمیتواند بگوید؟ برای این که مفهوم لقب است، این حرف خوب است، واما اگر بخواهیم بگوییم این روایت شک در رافع را میگوید پس شک در مقتضی حجت نیست دیگر معلوم است که دلالت ندارد ظاهراً حرف مرحوم شیخ همین جورها هم نباید باشد یعنی نمیخواهند استفاده بکنند شک در رافع حجت است شک در مقتضی حجت نیست میخواهند استفاده بکنند این روایت میگوید شک در رافع حجت است از شک در مقتضی ساکت است اگر بخواهی شک در مقتضی را هم بگویی حجت است یک دلیل دیگر باید بیاید و خب خوب است دیگر.
و اما این که بگوییم مختص به وضوست این هم باید بگوییم مورد مخصص است و مورد مخصص است خب هیچ جا نمیتوانیم بگوییم که چون استصحاب ان قلت قلت و سؤال و جوابش مربوط به وضوست پس مورد مخصص است ، این هم عرفیت ندارد معلوم است مورد مخصص نیست مثل همه جا لذا شأن نزولها هیچ کس نگفته در قرآن شأن نزول مخصص آیات است یا سؤال و جوابها چون مثلاً سؤال و جواب در تقیه بوده پس بنابراین در غیر تقیه حجت نیست یا زراره بوده پس زراره خصوصیت داشته باشد علی کل حال موارد را باید انداخت، یک کلی، اگر شکی باشد و یقینی ، باید بگوییم لاتنقض الیقین بالشک ابدا ، باز هم بر میگردد به همین که اگر ما بخواهیم بگوییم مورد مخصص است بر میگردد به مفهوم لقب یعنی استصحاب در وضو آری در غیر وضو نه، و این مسلم عرفیت ندارد لذا این دو تا ایراد مرحوم شیخ خودشان هم قبول ندارند و باید بگوییم عرف از روایت زراره استفاده میکند حجیت استصحاب را ، استصحاب چیست؟ یقین سابق شک لاحق دیگر حالا در عدالت زید باشد، در وضو باشد در نماز باشد در غسل باشد، مورد مخصص نیست، همین طور یقین سابق شک لاحق، شک ما در مقتضی باشد در رافع باشد، عرف از روایت زراره میفهمد حجیت استصحاب مطلقا چه شک در رافع چه شک در مقتضی چه خصوصیت وضو چه غیر وضو، همه احکام همه موضوعات ،خود مرحوم شیخ هم قبول دارند این حرفها را حالا این جا دیگر جواب ندادهاند و همین احتمال اشکال احتمالی کردهاند و رد شدهاند اینها را نمیتوانیم ما نسبت به شیخ بزرگوار بدهیم بگوییم که شیخ بزرگوار از روایت میخواهد استفاده بکند اما در یک جای خاصی یک شک در رافع یکی هم مختص به وضو.
حالا شیخ بفرمایند یا نفرمایند روایت زراره عرفا از آن استفاده میشود اگر یقین سابق و شک لاحق داشتیم این دو تا رکن عمده در استصحاب است یقین سابق و شک لاحق داشتیم بگو یقین دارم لاتنقض الیقین بالشک بگو یقین دارم، البته تعبداً، یا بنای عقلاء یا بنای شارع مقدس که لاتنقض الیقین بالشک یعنی انت ذویقین، تو یقین داری، دیگر حالا تو یقین داری در خصوص وضو ، تو یقین داری در شک در رافع اینها دیگر مسلم است که عرف حکم حساب نمیکند مورد حساب میکند و مورد را مخصص نمیداند.
فقط در روایت یک اشکالی هست که استاد بزرگوار ما حضرت امام، ندیدم کسی غیر از ایشان، شیخ ندارند، مرحوم آخوند در کفایه ندارند و بزرگان دیگر هم مثل مرحوم نایینی و امثال اینها ندارند این اشکال مال ایشان است ایشان یک اشکال میکردند میگفتند که خب امام علیه السلام نباید بگویند تو وضو داری و لا تنقض الیقین بالشک ، نه، باید آن اصل سببی را جاری بکنند اصل سببی چیست؟ نمیداند خواب رفته یا نه؟ اصاله عدم نوم، چرا آن استصحاب جاری نشود؟ برای این که شک سبب و مسببی هم هست این که نمیداند وضویش باطل شده یا نه از کجا سرچشمه میگیرد؟ از این که نمیداند خواب رفته یا نه؟ وقتی شک سبب و مسببی باشد شک سببی مقدم بر شک مسببی و حضرت به جای این که فرمودند تو وضو داری باید فرموده باشند که تو خواب نرفتی، استصحاب وضو نکنند استصحاب عدم نوم بکنند، نمیداند خواب رفته یا نه؟خواب نرفته بوده حالا هم خواب نرفته اما این که وضو داشته حالا هم وضو دارد این یک استصحاب وجودی است و آن استصحاب عدم نوم مقدم بر این استصحاب است لذا این که حضرت فرمودند تو وضو داری بگو وضو دارم، شک در وضویش از کجا ناشی شده ؟ از این که نمیداند خواب رفته یا نه؟ اگر بداند خواب نرفته وضو دارد، اگر بداند خواب رفته وضو ندارد، نمیداند خواب رفته یا خواب نرفته؟ استصحاب عدم نوم دارد چرتک را نمیداند خواب است یا نه؟ لذا نمیداند، اگر خواب رفته باشد وضویش باطل است اگر خواب نرفته باشد وضویش صحیح است این نمیداند خواب رفته یا نه ؟سوال از همان هم کرد گفت که فان حرک فی جنبه شییء و هو لایعلم، نمیداند خواب رفته یا نه؟نمیداند خواب مسلط بر دل شده یا نه ؟نمیداند این خفقه و خفقتان چه باشد؟ حضرت به جای این که بگویند خواب نرفته لاتنقض الیقین بالشک رفتند روی وضو گفتند وضو داشته الان هم وضو دارد، شک مسببی را مقدم انداختهاند بر شک سببی درحالی که شک سببی مقدم بر شک مسببی است این را چکارش بکنیم؟ حضرت امام توی درس جواب شبهه را که می خواستند بدهند میگفتند که خب این آسانتر است این که بگوید وضو داری تا این که بگوید خواب نرفتهای و چون آسانتر بود لذا به فهم آسانتر است لذا به زراره گفتند که تو وضو داری نگفتند تو خواب نرفتی، در حقیقت حضرت امام ملتزم به اشکال میشدند الا این که میگفتند فهم عوامانه اقتضا میکند برای این که مطلب جا بیفتد در میان عوام نرفتند روی اصاله عدم نوم، رفتند روی اصاله بقاء الوضو.
اما به ایشان میگفتیم آقا شک سبب و مسببی، اگر شک سببی مقدم باشد آن هم مثل زراره نباید حضرت بفرمایند که تو وضو داری باید علمی با او حرف بزنند دیگر، علمی با او حرف بزنند و بگویند که تو خواب نرفتی، چون خواب نرفتی پس وضو داری الا این که یک بحثی در شک سبب و مسببی هست که این را هم بزرگان نفرمودهاند همه جا شک سببی را مقدم بر شک مسببی میدانند ولی بعد دربارهاش صحبت میکنیم مفصل و آن این است شک سببی مقدم بر شک مسببی دلیل ندارد مگر یک جا آن جا که شک سببی برای ما یک اماره درست بکند آن اماره مقدم میشود بر شک مسببی پس شک مسببی مؤخر است و شک سببی مقدم است مثلا یک مثال بزنم دستمان را زدیم در یک آبی که هست این دست نجس بود حالا نمیدانیم دستمان پاک شد یا نه؟ اگر این آب کر باشد دست ما حتما پاک است اگر این آب کر نباشد دست ما حتما نجس است اما نمیدانم کر است یا نه؟ استصحاب کریت میکنم وقتی استصحاب کریت کردم این آب مصداق اذا بلغ قدر کر لاینجسه شییء میشود آن دلیل آن اماره میگوید دست تو پاک است والا وجهی ندارد این که ما بگوییم دست پاک است وقتی میتوانم بگویم دست پاک است که مصداق آن اماره اذا بلغ قدر کر لاینجسه شییء باشد این را میگویند شک سببی مقدم بر شک مسببی، والا اگر شک سببی ما اماره درست کن نباشد شک سببی مقدم بر شک مسببی وجهی ندارد وقتی وجهی نداشت هم میتوانیم استصحاب سببی بکنیم هم میتوانیم استصحاب مسببی بکنیم و ما نحن فیه همین جور است مانحن فیه هم میتوانیم استصحاب عدم نوم بکنیم هم میتوانیم استصحاب بقاء وضو بکنیم چرا؟ برای این که آن شک سببی که عدم نوم باشد اماره برای ما درست نمیکند میگویید خواب نرفته پس وضو دارد میشود اصل مثبت حجت نیست لذا باید بگوییم خواب نرفته از آن طرف هم باید بگوییم وضو داشته وضو دارد تا مطلب درست بشود و الا اگر بگوییم خواب نرفته پس وضو دارد میشود اصل مثبت و چون اصل مثبت میشود اصل سببی مقدم بر اصل مسببی این نمیشود الا کسی اصل مثبت را حجت بداند که ما اصل مثبت را حجت میدانیم والا اگر مشهور که گفتند اصل مثبت حجت نیست استصحاب عدم نوم این خواب نرفته بود حالا هم خواب نرفته هیچ اثر ندارد اثرش چیست؟میگویید خواب نرفته بود پس وضو دارد با این وضو میتواند نماز بخواند میشود اصل مثبت اما آن اذا بلغ قدر کر وقتی که استصحاب کریت کردیم نمیگوییم دست پاک است استصحاب کریت پس دست پاک است این مثبت است استصحاب کریت میکنم الماء اذا بلغ قدر کر لاینجسه شیی آن میگوید دستت پاک است و یک قاعده کلی هر کجا میخواهیم شک سببی را مقدم بیندازیم باید آن شک سببی یک اماره برای ما درست بکند مصداق یک اماره واقع بشود تا آن اماره برای ما کار بکند والا وجهی ندارد بگوییم که شک سببی مقدم بر شک مسببی ، من به حضرت امام همین را میگفتم ایشان میفرمودند خوب است البته بعد از درس، ایشان میفرمودند بله خوب است این حرف تو خوب است لذا استصحاب عدم نوم که ایراد میکرد حضرت امام باید بگوییم اصلا جاری نیست.
از این جهت امام صادق سلام الله علیه اصل مسببی جاری کردند فرمودند زراره تو وضو دار بودی حالا هم وضو داری.
بنابراین اشکال حضرت امام خیلی اشکال واردی است اشکال خوبی است اما چون که اصل سببی ما اماره درست نمیکند بخواهیم مسبب را کار روی آن بیندازیم اصل مثبت میشود لذا اصل سببی اصلا جاری نیست این جا و آن چه جاری است همان اصل مسببی است اصل مسببی این است این وضو داشت الان نمیداند وضو دارد یا نه؟ حضرت فرمودند که وضو داشتی تو وضو داری ولاتنقض الیقین بالشک ابدا، مگر کسی اصل مثبت را مثل ما حجت بداند آن وقت خوب است هم اصل سببی جاری است هم اصل مسببی جاری است هر دو جاری است لذا امام علیه السلام اصل مسببی را جاری کردند نه اصل سببی را اصل سببی هم میتوانستند جاری بکنند آن وقت حرف حضرت امام هم میآید جلو چون اصل مسببی این جا ما یک امر سادهای بوده یک امر عرفی واضحی بوده لذا امام علیه السلام اصل مسببی جاری کردند نه اصل سببی، لذا روی حرف ما هر دو جاری است الا این که استصحاب وضو آسانتر از استصحاب عدم نوم است.
بحث فردا راجع به روایت دوم است که باز از زراره است این را مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد