درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حجیت استصحاب از راه عقل
مرحوم شیخ تمسک کردهاند برای حجیت استصحاب به یک دلیل عقلی فرمودهاند چیزی که ثابت بوده و الان نمیدانیم ثابت است یا نه؟ بگو ثابت است چرا؟ مظنه به ثبوتش داریم.
مرحوم آخوند در کفایه هم همین را فرمودهاند و این یک تناقض است چیزی که ثابت است بگو ثابت است چون مظنه به ثبوتش داریم خب اگر شک داری مظنه به ثبوت داریم یعنی چه؟ اگر مظنه به ثبوت داریم شک نداریم و استصحاب آن است که یقین سابق شک لاحق زید عادل بوده الان یک غیبت کرده نمیدانیم که روی نفهمیدگی و غفلت بوده یا روی عمد بوده؟ فعلا نمیدانیم عادل است یا نه؟ خب یک یقین سابق شک بالفعل شک لاحق، لذا در استصحاب شک بابد بالفعل باشد لذا ثبوت سابق شک لاحق بگو حجت است چون مظنه به ثبوت داری در حقیقت بر میگردد به این که ثبوت سابق مظنه لاحق این مظنه حجت است بگو استصحاب حجت است و نمیدانیم هم چرا خیلی شرحش ندادهاند؟ مثلا بگوییم این مظنه حکم شک را دارد و چون مظنه حکم شک را دارد پس ثبوت سابق شک لاحق بگو هست این جوری معنا بکنیم بگوییم مرادشان از این مظنه این است که الاصل حرمه العمل بالظن الاما اخرجه الدلیل و این مظنهای که داریم این مظنه غیر حجت است پس حکم شک را دارد لذا شیخ فرمودهاند که ثبوت سابق شک لاحق این بگو هست، این جور معنا کنیم؟ این با علت سازگار نیست برای این که ثبوت سابق شک لاحق بگو حجت است چرا؟ برای این که مظنه داری توی عبارت مرحوم شیخ توی عبارت کفایه این است دیگر علت میآورد میگوید که چون مظنه داری لذا بگوییم مرادشان اصلا مظنه شخصی نیست مظنه نوعی، ثبوت سابق شک لاحق یعنی یقین سابق شک لاحق بگو حجت است چرا حجت است ؟ چون ظن نوعی روی آن است، اگر این جور بخواهند معنا بکنند میشود یک اماره اماره هم همین طور است دیگر، خبر واحد خبر ثقه حجت است تو میخواهی ظن شخصی به واقع داشته باش میخواهی نداشته باش ظن به خلاف داشته باش باز هم حجت است چرا حجت است؟ برای این که معمولا مردم از خبر واحد مظنه پیدا میکنند این جا هم این جور معنا بکنیم بگوییم مراد ظن نوعی است و چون مردم ظن نوعی پیدا میکنند ما بگوییم استصحاب حجت است باز هم ایراد وارد است و آن این است که ظن نوعی به چه دلیل حجت است ؟ از قیاس هم ظن نوعی پیدا میشود ما بگوییم حجت است؟ ظن نوعی را اگر بخواهیم حجتش بکنیم دلیل میخواهد لذا مثلا ظواهر یا خبر واحد یا آن اماراتی که داریم شماها میگویید که امارهاش میگوییم چون مظنه آور است حجتش میکنیم برای این که شارع گفته حجت است حالا ولو این که بگویید بنای عقلا با عدم ردع شارع ولی بالاخره شارع باید این را حجتش بکند لذا الاصل حرمه العمل بالظن یا به قول مرحوم آخوند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل لذا در حالی که سرسری از قضیه رد شدهاند هم مرحوم شیخ هم مرحوم آخوند و هم شاگردهای مرحوم آخوند با اشاره از قضیه رد شدهاند اما خب یک مقدار دقت دارد که اصلاً حرف مرحوم شیخ یعنی چه؟ ثبوت سابق شک لاحق این حجت است چرا حجت است ؟ چون مظنه روی آن است، مظنه شخصی ؟ این که حجت نیست و مظنه آور هم حالا نیست حالا بگویید مظنه آور است، ظن شخصی، ظن شخصی را که ما نمیتوانیم بگوییم حجت است اگر مراد ظن نوعی باشد بگوید نوع مردم از ثبوت سابق شک لاحق مظنه پیدا میکنند پس حجت است خب این یک سر و سامانی دارد اما این پس حجت است به چه دلیل؟ باید بچسبید به سیره عقلاء بچسبید به روایت یک دلیلی بیاورید بگویید ظن نوعی در باب استصحاب حجت است و آن وقت از همه اینها که بگذریم مرحوم شیخ و دیگران اصلاً استصحاب را از باب ظن نوعی حجت نمیدانند استصحاب را اماره نمیدانند استصحاب را یک اصل عملی میدانند لذا تقاضا دارم روی این فکر بکنید حاشیهها را ببینید ظاهراً کسی چیزی نگفته سر سری رد شده و ببینید اصلاً مراد چیست؟ مراد چه میخواهند بگویند؟ آیا میخواهند اماره درست بکنند؟ ؟ آیا میخواهند این مظنه نوعی را حجتش کنند و لو کاشفیت نداشته باشد آیا مرادشان ظن شخصی است نه ظن نوعی و ظن شخصی حجت نیست؟ بالاخره این هم دلیل نشده.
دلیل سومشان گفتهاند اجماع ، این اجماع هست لذا دیروز اگر یادتان باشد میگفتم که استصحاب را که اسمش را میگذارند استصحاب حکم عقل گر چه متأخرین استصحاب حکم عقل را یک معنای خاصی برایش کردهاند اما قوم اصحاب در فقه استصحاب را اسمش را گذاشتهاند حکم عقلی یعنی عقل دلالت دارد و کسی بگوید استصحاب حجت نیست خیلی شاذ است لذا میشود ادعای اجماع کرد خب این هم دلیل نیست ، خوب است یک تأییدی است این که ما میخواهیم بگوییم استصحاب حجت است چون دیگران هم فرمودهاند خوب است خیلی خوب است اما دلیل برای مسئله ما آن هم توی اصول اجماع اگر هم حجت باشد توی فقه کاشف از نص معتبر کاشف از قول امام و اما در اصول دیگر اجماع حجت است و حجت نیست و اینها اصلا راه ندارد اما بالاخره یک قول نادر باشد یا مثلا از متأخرین باشد تا یک قولی را همه بگویند تو هم بگویی معلوم است که تایید خوبی است توی مسئله و آن تایید نه برای ما کار بکند بلکه پر جراتمان بکند.
تا این جا قدماء گفتهاند علماء گفتهاند الا این که مرحوم شیخ دیگر اینها را زدهاند کنار همه همه این دو سه روزه بحث کردیم دیگر دلیل عقلی برای استصحاب پیدا نکردهند رفتند روی روایتها، اما مرحوم شیخ آدم با وقاری است آدم با حقیقتی است آدم با صفایی است بر ای این که یک وقت اشتباه نشود از ابتکارات ایشان است میفرمایند پدر شیخ بهایی، شیخ بهائی پدرشان از جبل عامل آمدند در زمان صفویه اصفهان و درس شروع کردند و خیلی ملا در فقه و اصول مجبور شدند شیخ الاسلام شدند اما سعایت مردم این شیخ الاسلام را از کار انداخت و تدریسش را از کار انداخت و بیچاره شد و بالاخره رفت افغانستان و در آن جا از دنیا رفت، مرحوم شیخ انصاری میگویند ابتکار مال آن است مرحوم پدر شیخ بهایی تمسک کرده است برای حجیت استصحاب به روایات اهل بیت علیهم السلام دیگر بعد از مرحوم شیخ انصاری جا گرفت و دیگر حالا رسم در اصول ما شده استصحاب چرا حجت است؟ برای خاطر روایت زراره مثلا لذا نمیدانم پدر شیخ بهایی یا مرحوم شیخ انصاری یک سه چهار تا روایت پیدا کردهاند حالا شاید مثلا مرحوم پدر شیخ بهایی یک روایت این روایت زراره را به دست آوردهاند و گفتهاند و کم کم جا باز کرده مرحوم شیخ انصاری سه چهار تا به آن اضافه کردهاند و دیگر حرف دیروز من را قبول نکردهاند قوم ، دیگر آن حکم عقل را که از قدماست قبول نکردهاند متأخرین گفتهاند استصحاب اماره نیست که قدماء میگفتند اماره است و اصل عقلی هم نیست اصلاً زمان شیخ انصاری به بعد اصل عقلی قبول ندارند، مرحوم آقای مظفر یک احتمال که این احتمال مال مرحوم آخوند هم هست در کفایه ، مرحوم آخوند گاهی اصل عملی عقلی آن هم به یک نام دیگر توی کفایه آوردهاند مرحوم آقای مظفر هم راجع به اصول عملیه یک چیزهایی فرمودهاند اما این خیلی باید جا باز کند تا حال جا باز نکرده که همه این اصول عقلایی است نه شرعی الان آن که در اصول ماست این است که قاعده ید یک قاعده شرعی است قاعده فراغ یک قاعده شرعی است برائت اشتغال یک قاعده شرعی است استصحاب یک قاعده شرعی است قاعده به معنای اصل، اصل عملی تعیین وظیفه در ظرف شک و این در کلمات شیخ انصاری نیست و چرا؟ نمیدانیم و ما همه این اصول عملیه را که بیش از 100 تا هم هست همهاش را اصول عقلایی میدانیم البته تعبد تعیین وظیفه در ظرف شک اینها میگویند تعیین وظیفه در ظرف شک شرعا ما میگوییم تعیین وظیفه در ظرف شک عقلا و شارع مقدس هم همان عقل را امضا کرده حالا در باب استصحاب سه چهار تا روایت شیخ انصاری آوردهاند ابتکارش هم پدر شیخ بهایی ولی الان دیگر در اصول ما جا افتاده که استصحاب یک اصل عملی شرعی دلیلش هم روایات اهل بیت علیهم السلام.
حالا یکی از آن روایتها را بخوانم روایت اول که شیخ در فرائد آوردهاند و مرحوم آخوند هم در کفایه همان طرزی که مرحوم شیخ عمل کردهاند عمل کردهاند مضمره زراره است روایت را آدرس ندادهاند آدرسش این است وسائل جلد اول ابواب نواقض وضو باب 1 روایت 1 تا زراره سند اشکال ندارد خود زراره هم که شیخ المشایخ است آن هم اشکال ندارد الا این که نمیگوید از کی؟ میگوید سئلته لذا مرحوم شیخ اصلا اعتنا به این حرف نکرده فرموده اند که صحیحه زراره مرحوم آخوند هم توی کفایه به این حرف اصلا اهمیت نداده فرموده صحیحه زراره لّم قضیه هم این است که خب معلوم است زراره از امام صادق علیه السلام نقل میکند دیگر زراره که از ابوحنیفه نقل نمیکند زراره با آن همه جلالت قدرش معلوم است که از امام باقر علیه السلام از امام صادق علیه السلام ، بعضی اوقات این روایتها این جور بوده است که توی هم بوده میدانستهاند یا از امام باقر علیه السلام است یا از امام صادق علیه السلام لذا میگفتند سئلته مثل مثلا محمد بن مسلم میگفت عن احدهما یعنی یا این امام یا آن امام لذا از نظر درایه رجال شیعه این مضمرهها هیچ ضرر به سند نمیزند لذا مرحوم شیخ میگویند صحیحه مرحوم آخوند هم میگویند صحیحه و سئلته اشکال ندارد قال قلت له الرجل ینام و هو علی وضو این ینام در این جا نه این که خوابید میخواهد بخوابد ، میخواهد بخوابد وضو هم گرفته و مستحب است انسان موقعی که میخواهد بخوابد وضو بگیرد یک روایت عجیبی هم داریم این روایت را هم نمیدانیم چه جور معنا بکنیم که پروردگار عالم میفرماید اگر کسی محدث شد و وضو نگرفت جفا به من کرده است و اگر وضو گرفت و دو رکعت نماز نخواند جفا به من کرده است و اگر وضو گرفت نماز هم خواند اما دعا نکرد جفا به من کرده است و اگر وضو گرفت نماز هم خواند دعا هم کرد و من دعایش را مستجاب نکنم من به او جفا کردهام لذا تأکید فراوان شده در این که ما موقع خواب وضو بگیریم دو رکعت نماز هم همین جوری دو رکعت نماز مستحبی یعنی نماز بعد وضو و بعدش هم دعا کنیم خدا مستجاب بکند لذا حالا این جفا به من کرده است را هم نمیدانیم چه جوری معنا بکنیم علی کل حال روایت صحیح السند دارد حالا این آقا خوابیده مثلا خوابش نبرده یا نمازش را نخوانده میخواسته پا شود نماز بخواند اما یک چرتک زده حالا نمیداند وضویش باطل شده یا نه؟ سؤال میکند الرجل ینام و هو علی وضو ایوجب الخفقه و الخفقتان یک چرت دو چرت آیا وضو را باطل میکند؟ علیه الوضوء؟ قال یا زراره قد تنام العین و لا ینام القلب و الاذن و اذا نامت العین و الاذن و القلب وجب الوضوء پس چرت و چرتک وضو را باطل نمیکند و همین مقدار که شک دارد آیا وضویش باطل شده یا نه؟ بگوید وضویم درست است قلت اگر آن چرت و چرتک خیلی محکم باشد فان حرک فی جنبه شییء و هو لایعلم اگر این قدر باشد کتاب را در مقابلش برداشتند نفهمید چرتکش این جور بود این چه؟ قال لا این هم فایدهای ندارد حتی یستیقن تا یقین کند خواب رفته حتی یستیقن انه قد نام حتی یجییء من ذلک امر بین شک فایدهای ندارد اگر شک آمد وضو باطل نمیشود و الا اگر این یقین نباشد ولو در مقابلش چیزی برداشتند و نفهمید فانه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین ابدا بالشک و لکنه ینفضه بیقین آخر روایت سند خوب است دلالت خوب است دیگر مرحوم آخوند یا مرحوم شیخ که به عبارتها ور میروند و اینها ظاهراً ور رفتن هم ندارد به خوبی دلالت دارد دلالتش هم احتیاج به دقت عقلی و امثال اینها هم ندارد و روایت به خوبی میگوید که هر کجا یقین کردی بعد شک کردی لاتنقض الیقین بالشک یک کسی هم بگوید آقا وضو دخالت دارد، نه، اینها گفتم دیگر جزئیات است که ور میرویم دیگر ور رفتن ندارد بحثهای طلبگی ندارد روایت به خوبی دلالت دارد این که استصحاب حجت است مطلقا چه شک در مقتضی چه شک در مانع ، خب این بحث ناقص است دو سه تا روایت دیگر هم داریم دیگر فردا هم که روز اخلاق ماست دیگر شنبه هم که معلوم است تعطیل میکنید دیگر میخواهیم چهار پنج روز باشد شماها نمیگذارید بنابراین مجبوراً بحث ما روز یک شنبه 14 فروردین .
و صلی الله علی محمد و آل محمد