درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اقوال در باب استصحاب
درباره استصحاب مرحوم شیخ انصاری 11 تا قول درباره آن نقل فرموده اند اما مشهور در میان اهل اصول چه قدماء چه متأخرین چه در اصول چه در فقه میگویند استصحاب حجت است، مشهور هم میگویند حجت است، بله مثل مرحوم شیخ فرق گذاشتهاند بین شک در مقتضی و شک در مانع و گفتهاند شک در مقتضی حجت نیست اینها دیگر جزئیات است مثلا مثل شاگردهای مرحوم نایینی مرحوم آقای حکیم مرحوم آقای خویی و امثال اینها میگویند استصحاب در احکام جاری نیست از عجایب هم هست و استصحاب مختص به موضوعات است اما میشود گفت که استصحاب در میان قدماء در میان متأخرین شهرت به سزایی دارد استصحاب مطلقا حجت است چه شک در مقتضی چه شک در مانع چه در احکام چه در موضوعات چه در شبهات حکمیه چه در شبهات موضوعیه، این شهرت را انسان خوب میتواند به دست بیاورد هم از قدماء که خیلی اصول در مقابل فقه برایشان اهمیت نداشت چه در زمان شیخ انصاری به این طرف که اصول تالی تلو فقه شده است.
اشکال در این است که دلیل بر حجیت استصحاب چیست؟ مرحوم شیخ انصاری که دیگران هم گفتهاند خیلی پافشاری دارد اما بالاخره قبول نمیکند میفرماید سیره عقلاء میفرماید بلکه سیره حیوانها، حیوان صبح بچهاش را میگذارد در لانه میرود دنبال رزق و روزی سیر میشود دانه هم برای بچهاش بر میدارد میآید این استصحاب است برای این که احتمال که میدهد لانهاش را خراب کردهاند بچههایش را هم کشتهاند یا بردهاند اما اعتنا به این نمیکند و با لاتنقض الیقین بالشک میآید سر بچههایش ، مردم صبح میروند بازار ظهر آسوده با استصحاب میآیند خانههایشان حالا احتمال بدهد خانه خراب است زنش مرده زنش نیست در خانه، نرو خانه، استصحاب میگوید نه، و نامه مینویسد برای طرف حسابش پول میفرستد برای طرف حسابش از طرف حسابش جنس میخواهد برای من بفرست هم برای خودش استصحاب میکند که زنده است جنس را میفرستد هم برای آن استصحاب میکند که زنده است و نامه به او میرسد و امثال اینها، بعد شیخ انصاری می فرماید اصلا معاش مردم روی استصحاب است معاد مردم روی استصحاب است مردم زنده به استصحابند حیوانها زنده به استصحابند این دلیل شیخ انصاری راجع به استصحاب، دلیل اولشان هم هست.
مرحوم شیخ انصاری یک حرفهایی دارد که بعد از شیخ انصاری دیگر شاگردهای مرحوم شیخ انصاری اینها را شرح دادهاند من جمله مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند این مثالها از باب اطمینان شخصی است یقین دارد و چون از باب اطمینان است از بحث ما بیرون است بحث ما آن جاست که یقین سابق شک لاحق این جا یقین سابق یقین لاحق اصلاً شک ندارد خانهاش هست آن حیوان اصلاً شک ندارد که لانهاش هست و آن اطمینانهای شخصی برای ما کار میکند برای حیوانها برای زندگی ما در معادمان معاشمان ، بنابراین اصلاً از بحث ما بیرون است بحث ما آن جاست که یک یقین سابق یک شک بالفعل شک لاحق، اما اگر یقین سابق یقین لا حق خب این دیگر استصحاب معنا ندارد بگوید لاتنقض الیقین بالشک، و اینها همه از باب اطمینان شخصی است این یک حرف.
حالا همین جا به مرحوم آخوند عرض میکنیم که خب حالا اگر شک کرد چه؟ نمیرود خانه؟ اگر شک کرد این که زنش توی خانه هست یا نه؟ در خانه بسته است ؟ نمیرود خانهاش ؟ این مرغک اگر شک کرد بر نمیگردد؟ شک بالفعل و این که شما بگویید همه اطمینان شخصی دارند نه بابا این جور نیست خیلیها شک دارند به شک اعتنا ندارند فرق است بین این که شک ندارد یا به شک اعتنا ندارد حتی ممکن است اگر به شک اعتنا بکند مسخرهاش بکنند اما شک دارد دیگر به شک اعتنا ندارد و آن کسانی که میگویند استصحاب از باب سیره است همین را میگویند میگوید یقین دارد شک دارد به شک اعتنا نکند نمیکنند عقلاء به این شک اعتنا نمیکنند به مظنهاش هم اعتنا نمیکنند و معنای استصحاب همین است لاتنقض الیقین بالشک اگر یقین سابق داشتی شک لاحق داشتی ولو مظنه لاحق داشتی به آن ترتیب اثر نده استصحاب کن.
لذا این که مرحوم آخوند میفرمایند که این اطمینان است به مرحوم آخوند میگوییم آقا اگر اطمینان نبود، شخصی است دیگر، شک نوعی و اطمینان نوعی که نمیخواهند بگویند، اطمینان شخصی، حالا اگر شک کرد مثلا بدهکار به مردم است امروز هم باید بدهد اما این آقا مریض بوده نیامده بازار نمیداند مرده یا نه؟ بدهکاریش را ندهد بگویند چرا بدهکاریت را ندادی ؟ بگوید که من اطمینان داشتم این زنده است، خب نمیپذیرند دیگر و میگویند که این اطمینانهای شخصی خیلی جاها شک است به شک اعتنا نباید کرد اما اطمینان هم نیست به شک نباید اعتنا کرد یعنی استصحاب ، به اطمینان هم نباید ترتیب اثر داد برای این که اینها اطمینان شخصی است و اطمینان شخصی نمیتواند جلوی حکم عقلی را بگیرد مثل اماره دیگر اماره حجت است حالا یک کسی به شما یک حرفی بزند ثقه هم هست شما اطمینان داشته باشی بی خود میگوید بعد خلاف واقع در بیاید خب به او میگویند اماره بود اماره در مقابل اطمینان شخصی است تو چکار میتوانستی بکنی؟ چرا عمل به اماره نکردی؟ چرا عمل به استصحاب نکردی؟ شلوغ و پلوغ است احتمال بدهد بازار بسته است و ترتیب اثر بدهد نرود در مغازه چکهایش از بین برود زندگیش از بین برود بعد بگویند چرا نیامدی ؟ بگوید که ترسیدیم شلوغ و پلوغ بشود خب میگویند دیگران رفتند تو چرا نرفتی؟ لذا این اطمینان مرحوم آخوند که میفرمایند اطمینان است اولا اطمینان نیست شک است خیلی جاها اما به این شک ترتیب اثر نمیدهند ترتیب اثر نمیدهند یعنی چه؟ یعنی استصحاب از باب اماره حجت است و به شک و اطمینان و مظنه به خلاف و اینها ترتیب اثر باید نداد این حرف مرحوم آخوند حرف اولشان.
حرف دومشان میگویند عادت است این مرغک حالا اگر مثلا غریزه گفته بودند شاید بهتر بود ولی میگویند عادت است عادت مردم صبحانه میخورند میروند دنبال کسب و کارشان بعد هم ظهر بر میگردند عادت است خانههایشان و این عادت محرک است نه استصحاب، میگوییم خیلی خوب این عادت از کجا سرچشمه گرفته؟ اگر این شک بکند پا روی عادت میگذارد یا نه؟ برای این که عادت که حجت نیست عادت باید یک مدرکی داشته باشد تا بشود حجت و الا شما عادت داشته باشید به این که صبح به صبح یک غذای خاصی بخوری یا آن مثلاً سیگاری ها عادت داشته باشند یک سیگار بکشند اینها که ترتیب اثر عقلا شرعا روی آن داده نمیشود حالا همین عادت که بر میگردد به همان قول اول مرحوم آخوند، اطمینان، حالا اسمش را گذاشتهاند عادت همان اطمینان است میگوییم خیلی خوب اگر شک کرد چه؟ شک بالفعل یقین سابق ترتیب اثر میدهد یا نه؟ اطمینان نیست باید ترتیب اثر ندهد در حالی که ترتیب اثر میدهد میرود بازار دیگر، اطمینان ندارد میرود بازار ، اطمینان ندارد نامه به هم معاملهاش مینویسد اطمینان ندارد چک را میفرستند بانک اطمینان ندارد کار انجام میدهد دیگر ، حالا الان یک نفر اطمینان ندارد چکار کند؟ مرحوم آخوند میگوید برای این که چون اطمینان داری میروی بازار ، اطمینان نداری نرو بازار پس بنابراین از باب اطمینان نیست برای این که آن اگر اطمینان هم نداشته باشد میرود بازار اگر اطمینان هم نداشته باشد بگوید من اطمینان نداشتم پول را برایت نفرستادم توبیخش میکنند اگر اطمینان نداشته باشد کارهای عقلایی را نکند مذمتش میکنند میگویند اطمینان تو که مناط نیست آن که مناط است عرف است آن که عرف است اگر یقین داشته باشی شک لاحق ، شک لاحق را به آن اعتنا نکن مثل اطمینان عادتش هم همین است اگر عادت غیر از اطمینان مرحوم آخوند باشد دو چیز باشد همین را به آنها میگوییم میگوییم آقا عادت است روی عادت دارد کار میکند اما اگر این عادت مبدل به شک بالفعل شد ترتیب اثر میدهد یا نه؟ اگر بگویید ترتیب اثر نمیدهد همان است که استصحاب نیست و از باب عادت است و عادت نبود و هیچ اما اگر ترتیب اثر ندهد کتک میخورد مذمت میشود معلوم میشود استصحاب حجت است نه عادت.
مرحوم آخوند در کفایه میگوید آقا اینها از باب رجاء است و آن رجاء مرغک را از بیابان میآورد توی لانهاش رجاست که ما را بازار میبرد توی خانه رجاست که ما را از خانه میآورد جلسه درس، زندگی روی رجاء میگردد حالا رجای گترهای مثل 90 درصد مردم رجاء دارند بهشت میروند این رجاء حجت است؟ یعنی مردم خودشان را جهنمی نمیدانند همین ما آخوندها یک مقدار روی منبر داغ صحبت بکنیم اعتراض بالا میشود توی دل توی زبان بعد هم میآیند میگویند آقا این قدر تخویف میکنی؟ ما همه غرق گناهیم یک حسین داریم این همه تخویفها و این همه حرفها برای چیست؟ مردم روی رجاء خودشان را بهشتی میدانند درست است ؟ اصلا کی گفته رجاء ؟ یک دفعه بر میگردد به آن اطمینان و عادت اما یک دفعه نه، خود رجاء من حیث انه رجاء محرک باشد کی گفته حجت است ؟ به چه دلیل حجت است؟ یک دفعه مثلا رجاء معنایش توکل بر خدا آن هم اطمینان و اینها نیست یک حرف دیگر میشود که به امید خدا می رویم بازار همه کارهایمان درست میشود اینها همه شک است اما با امید خدا همه کارهایش هم درست میشود و من یتوکل علی الله فهو حسبه اما حالا این رجا یک دلیل باشد که مرحوم آخوند میخواهند در کفایه درست بکنند علی الظاهر نه شرعی است نه عرفی، همان است که در روایات اهل بیت آمده در اخلاق آمده و مردم هم دارند این که هر دو هم رجاء هم خوف دوش به دوش همدیگر کارها مال تو اصلاحها مال خدا.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کی نور چشم من به جز از کشته ند روی
رجاء گندم به تو نمیدهد لذا من خیال میکنم حالا باز هم مطالعه کنید تا جلسه بعد این اطمینان و عادت و رجاء مرحوم آخوند اینها تفنن در عبارت است اینها یک چیز بیشتر نیست و آن این است که مردم اگر دنبال کارند اطمینان دارند، جوابش هم این است که این اطمینان شخصی است اطمینان شخصی با شک سازگار نیست حالا اگر در مقابل این اطمینان شک پیدا کرد این چکار بکند؟ عمل بکند یا نه؟ عمل نکند میگویید استصحاب حجت نیست عمل بکند همین استصحاب است استصحاب میگوییم حجت است ، این یک جمله از مرحوم آخوند.
یک جمله دیگر از مرحوم آخوند میگوید نه بنای عقلاست اما شارع مقدس این بنای عقلاء را ردع کرده با چه؟ لاتقف ما لیس لک به علم ان الظن لایغنی من الحق شیئا میگوید استصحاب حجت نیست و این دو تا آیه و نظیرش مرحوم آخوند در همین جلد 2 کفایه 4 ، 5 جا تمسک کردهاند به این چند تا آیه، به این دو تا مخصوصا برای رد کردن امارات، تمسک کردهاند برای رد کردن خبر واحد را به این دو تا آیه، ظواهر را به این دو تا آیه و من جمله این جا با این دو تا آیه میخواهند استصحاب را از کار بیندازند در جاهای دیگر یک جوابهایی مرحوم آخوند دادهاند که به مقام شامخشان نمیخورد مثلا ان الظن لایغنی من الحق شیئا را گفتند مربوط به اعتقادات است لاتقف ما لیس لک به علم مربوط به اعتقادات است و حالا از کجا این تخصیص را مرحوم آخوند آن جا دادند؟ نمیدانیم.
حالا این جا دیگر این تخصیص را نمیدهند تمسک میکنند به این آیات برای رد استصحاب .
خب جوابش این است که اولا اگر این دو تا آیه بتواند استصحاب را رد بکند اول خودش را رد میکند چرا؟ برای این که لاتقف ما لیس لک به علم امارات که علم نیست ظواهر که علم نیست پس این آیه میگوید ظواهر حجت نیست پس این لا تقف ما لیس لک به علم که یک ظاهر است نه نص، خودش خودش را رد میکند ان الظن لایغنی من الحق شیئا خیر واحد را رد میکند خود ظواهر را هم رد میکند ان الظن لایغنی من الحق شیئا یک مظنه است باید بگوید خود آیه هم حجت نیست یعنی خودش میآید خودش را رد میکند ردش هم این است که آقا اینها اصلاً مربوط به این حرفها نیست علم در قرآن عدم علم در قرآن به معنا حجت است نه آن علم اصطلاحی نه آن اطمینان شخصی، لاتقف ما لیس لک به علم یعنی بدون حجت کار نکن با ظن و تخمین و گمان و قیاس و استحسان و با اینها کار نکن پیرو علم باش یعنی پیرو حجت باش هر کجا حجت هست برو دنبالش هر کجا حجت نیست توقف، این را میگویند لاتقف ما لیس لک به علم، علم یعنی حجت و اصلا خیلی جاها در قرآن علم به معنای حجت است نه آن علم اصطلاحی وجدانی همچنین ان الظن لایغنی من الحق شیئا یعنی قیاس و استحسان و ظن و تخمین، خیلی اوقات مخصوصا الان این جوری است که با مظنه آبروی مردم را میبرند با مظنه شایعه پراکنی عالم جمهوری اسلامی را گرفته قرآن میگوید که ان الظن لایغنی من الحق شیئا باید علم باشد شایعه پراکنی فلانی چه گفته، توی روزنامه که نباید هم بگوییم روزنامه، توی فحش نامه چه چیزی نوشته، خب توی روزنامه یعنی توی فحش نامه خیلی فحش نوشته، روزنامههای ما یعنی فحش نامه.
دروغ دروغ امروز میگوید فردا تکذیب میکند، این میگوید آن تکذیب میکند اطمینان دیگر به هیچ کدامشان نیست.
خب ان الظن لایغنی من الحق شیئا یعنی این ، چه ربطی دارد به این که به ظواهر عمل نکن؟ به امارات عمل نکن؟ به استصحاب عمل نکن؟ اصلا ربطی با هم ندارد اصلا به مقام شامخ مرحوم آخوند نمیخورد که بخواهد با ان الظن لایغنی من الحق شیئا استصحاب را رد بکند، حالا چون داریم تقابل بین ما و آخوند است آخوند یعنی خیلی بالا بنابراین مطالعه کنید تا فردا باز هم در این باره صحبت کنیم چون که حرف شیخ است و مرحوم آخوند و باید روی آن بررسی کامل بکنیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد