درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : آیا در احکام عقلیه استصحاب جاری است؟
مرحوم شیخ قبل از آن که وارد استصحاب بشوند یک مقدماتی را فرمودهاند مقدمه امروز ما فرمودهاند استصحاب عقلیه شک بردار نیست دائر مدار نفی و اثبات است مثال زدهاند گفتهاند که مثل کذب حالا شما مثال بزنید دروغ فقط نه، کذب و غیبت و تهمت و شایعه پراکنی و اینها همه قبح عقلی دارد عقل مستقلا میگوید که دروغ حرام است حرمتش هم خیلی بالاست میگوید غیبت کردن حرام است و خیلی هم بالاست حالا ولو رنگ سیاسی هم به آن بدهیم بالاخره غیبت حرام است عقل ما میگوید گناهش هم خیلی بالاست تهمت حرام است گناهش هم عقلا خیلی بالاست و شایعه پراکنی این شرعی نیست که قرآن بگوید قتل الخراصون، نه عقل ما میگوید که چیزی را که نمیدانی باید نگویی و الا اگر آن را پخش کنی اشاعه فاحشه است اشاعه فاحشه گناهش خیلی بالاست عقل ما میگوید توهین به دیگران گناهش خیلی بالاست روایت میگوید جنگ با خداست عقل ما مستقلا میگوید که توهین به دیگران خیلی گناهش بالاست و مرحوم شیخ انصاری راجع به دروغ مثال زده شما اصلا یک قاعده کلی درست بکنید بفرمایید همه رذایل شرعی نیست همه رذایل قبحش عقلی است لذا اخلاق دلیلش استقلال عقل است هم روی فضایل هم روی رذایل، شما یک جا اخلاق تعبد نمیتوانی پیدا بکنی ممکن است راجع به اخلاقیات راجع به گناه یک تعبدیات باشد اما راجع به اصل اخلاق این عقلی است استقلال عقل است به عبارت دیگر درخت رذالت را از دل کندن درخت فضیلت را به جای آن غرس کردن با رور کردن از میوه آن خود و دیگران استفاده کردن این یک امر عقلی است آن هم از استقلالات عقل است یک کسی مسلمان هم نیست یهودی هم هست اما میداند که توهین کردن به دیگران این حرام است بچه دو سه ساله اگر دروغ بگوید رنگش تغییر میکند میفهمد دروغ به مادرش گفتن این قبح عقلی دارد و امثال اینها، حالا مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه که انصافا مجسمه اخلاق بودند ایشان راجع به دروغ میفرمایند دروغ از مستقلات عقلی است قبحش عقلی است نفیا و اثباتا عقل دلالت دارد لذا ما بخواهیم استصحاب بکنیم استصحاب معنا ندارد استصحاب آن جاست که یک قضیه متیقنه داشته باشیم یک قضیه مشکوکه داشته باشیم آن وقت بگوییم آن قضیه متیقنه را کش میدهیم الان هم قضیه مشکوکه همان قضیه متیقینه هست این مربوط به احکام میشود نه مربوط به اخلاق، این مربوط به تعبدیات میشود یا موضوعات تعبدی نه راجع به احکام عقلیه ، لذا میفرمایند استصحاب در احکام عقلیه نداریم.
اصل فرمایش مرحوم شیخ مثل خودشان خب معلوم است خیلی بالاست برای این که احکام عقلیه نفیا و اثباتا حکم عقل است آن جا که باشد حکم به قبح میکند آن جا که نباشد حکم به عدم قبح میکند بنابراین یک جا پیدا کنیم مشکوک باشد بخواهیم استصحاب بکنیم قضیه متیقنه نداریم.
اما ما یک ایرادی داریم به مرحوم شیخ انصاری اصل مطلب اصل متین است معلوم است خودش از مستقلات عقلیه است اما یک جمله این جا فراموش شده و آن این است که موضوع استصحاب را از عقل نباید بگیریم از لسان دلیل نباید بگیریم موضوع استصحاب را از عرف باید بگیریم و این یک چیزی است که در آخر استصحاب مرحوم شیخ انصاری مفصل دربارهاش صحبت کردهاند دیگران هم دربارهاش صحبت کردهاند انشاء الله میرسیم بعد از تنبیهات یکی از فرمایشات مرحوم شیخ انصاری همین است که موضوع استصحاب را از کی باید گرفت ؟ میفرمایند از عقل نمیشود گرفت برای این عقل دائر مدار نفی و اثبات است و هیچ جا پیدا نمیکنیم که در استصحاب تغییر پیدا نشود آن تغییرات که برای ما شک میآورد مثلا اگر استصحاب را از عقل بخواهیم بگیریم هیچ جا استصحاب جاری نیست یک جا نمیتوانی پیدا کنی استصحاب جاری بشود همهاش سالبه به انتفاء موضوع میشود چه استصحاب حکمی چه استصحاب موضوعی مثلا نماز جمعه را میدانم واجب بوده نمیدانم زمان غیبت واجب است یا نه؟ این شک از کجا پیدا شده؟ از این که آن حکم نمیدانم اختصاصی بوده یا نه؟ خب عقل ما میگوید که استصحاب نیست چون قضیه متیقنه غیر مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر متیقنه ، قضیه متیقنه نماز زمان حضور است قضیه مشکوکه نماز در زمان غیبت است، از لسان دلیل هم شیخ انصاری فرمودهاند نمیشود گرفت اگر بفرماید الماء اذا بلغ قدر کر لاینجسه شییء این لفظ کر در دلیل آمده باشد ما همان را بخواهیم قضیه متیقنه، مشکوکه قرار بدهیم نمیشود برای این که لسان دلیل یک چیزی است یقینی و قضیه مشکوکه ما غیر آن لسان دلیل است پس ما بخواهیم از روایت بگیریم نمیشود بخواهیم از عقل بگیریم نمیشود پس استصحاب را موضوعش را از عرف باید بگیریم عرف است که میگوید نماز زمان غیبت و زمان حضور، این زمان غیبت، زمان حضور دخالت ندارد ولو عقل میگوید دخالت دارد لسان دلیل میگوید دخالت دارد اما عرف میگوید که این جور استصحاب میکنم میگویم نماز جمعه واجب بوده الان یکون کذلک یعنی قضیه متیقنه را عین مشکوکه ، قضیه مشکوکه را عین متیقنه میداند اما با تسامح عرفی یا مثلا یک حوضی بوده میدانست کر است در وقتی که کر باشد حالا یک مقدارش رفته نمیدانم کر است یا نه؟ بخواهیم عقلا حساب بکنیم استصحاب نیست برای این که عقل ما میگوید آن وقت با حالا تفاوت دارد یک مقدارش رفت دیگر، از لسان دلیل بگیریم نمیشود برای این که آن وقت کر بوده یقینا حالا مثلا 364 من بوده حالا نیست لذا لسان دلیل هم نه، اما عرف یک هاذویت درست میکند میگوید هذا الماء کان کرا الان یکون کذلک عقل نمیتواند بگوید هذا الماء کان کر السان دلیل هم نمیتواند بگوید هذا الماء کان کرا اما عرف با آن تسامحی که دارد میتواند بگوید هذا الماء کان کرا السان یکون کذلک، کاری به استصحاب هم نداریم تمام موضوعات احکام را از عرف باید گرفت اگر ما موضوعات احکام را از عقل بخواهیم بگیریم هیچ جا حکم نمیتواند باشد هیچ جا و این تسامحات عرفی میگویند حجت است، تسامحات عرفی دو قسم است یک قسمت میبیند و تسامح میکند خب این حجت نیست اما یک قسمت نمیبیند اصلاً موضوع را یکی میداند با تساهل و تسامح مثل همین آبی که گفتم مثل این که مثلا در روایات ما داریم سه کیلو گندم فطره خب این سه کیلو گندم نه گندم پاک پاکیزه ، گندم معمولی، گندم معمولی 5 سیر خاک دارد 5 سیر آشغال دارد و عرف میگوید که 3 کیلوگندم بکش اگر متعارف عرفی باشد میگوید 3 کیلو، گندم را کیلویی چند میدهی؟ مثلا 500 تومان ، میگوید یک کیلو بده یک کیلو متعارف میدهد اگر آشغال توی این گندم زیاد باشد میگوید آقا دزدی کردی اجحاف کردی اگر اصلا نباشد میگوید که بارک الله گندم بهتر دادی اگر متعارف باشد نه میتواند معامله را به هم بزند نه میتواند بگوید نا بارک الله ، میگوید گندم متعارف آن است که یک سیر دو سیر آشغال داشته باشد ، همه معاملات همه عبادات موضوعش را از عرف باید گرفت، نه، یک مقدار بروید بالاتر همه احکام من الطهارات الی الدیات را باید عرف برای ما معنا کند فهم عرفی، لذا فهم دقی فلسفی نمیتواند روایت معنا کند معنا هم بکند حجت نیست فهم متسامح عرفی نمیتواند روایت معنا کند آن هم بی سواد است اما عرف متدین روایت را برای ما میتواند معنا کند لذا ماها که میخواهیم استنباط بکنیم با فهم دقی عقلیمان نباید مطالعه بکنیم آن مربوط به فلسفه است آن مربوط به عرفان است آن مربوط به علوم دقی است با تسامحات ما در زای مان مردمی مان نمیتوانیم رویات معنا کنیم آن هم بی سوادی است مثل اخباری منشی میشود پس چه؟ با متعارف با فهم عرفی یعنی آن ذهن خالی از عوام گری و از دقت گرایی با آن عرف باید برویم توی فقه احکام را به دست بیاوریم موضوعاتش را از عرف میگیریم البته یعنی از ذهن خودمان خالی از اصطلاحات به قول میرزای قمی رضوان الله تعالی علیه معنای روایات را هم از عرف باید بگیریم نه آن عرف مادرزایی نه آن عرف فلسفی و دقی، از همین جهت هم میگوییم اگر تسامحی شد اخباری گری میشود فقه ندارند اگر دقی فلسفی شد این مربوط به فلسفه است فقه ندارند اگر فهم عرفی شد این حجت است و مشهور هم هست یعنی همه گفتهاند حالا این مثالش مثال خوبی است برای ما یک اخلاق است مرحوم میرزای بزرگ از دنیا رفتند شاگردهای عجیبی تحویل جامعه داد میرزای بزرگ ، البته همهاش هم میرزا نبود شاگردها هم کمکش میکردند، در میان شاگردها دو نفر خیلی مبان بودند در اعلمیت یکی آسید محمد فشارکی بود اصفهانی یکی هم مرحوم میرزای کوچک میرزای شیرازی لذا مرحوم میرزای کوچک پسرش را فرستاد پیش آسید محمد فشارکی زن و بچهام را به کی ارجاع بدهم؟ آسید محمد فشارکی گفت که برو به پدرت بگو اگر مناط در اعلمیت دقتهای اصولی فقهی باشد من از تو اعلمم اگر مناط عرفی باشد فهم عرفی باشد تو از من اعلمی لذا آمدند به آسید محمد گفتند آسید محمد گفتند مناط فهم عرفی است بنابراین میرزای کوچک از من اعلم است زن و بچه من از ایشان تقلید کنند و این یک چیز مسلمی است در فقه ما و ما اعلم را مجتهد جامع الشرایط را کسی میگوییم که بتواند خوب موضوعات را از عرف بگیرد بتواند خوب روایات را طبق فهم عرفی معنا بکند.
خب حالا این مقدمه برای رد مرحوم شیخ انصاری و آن این است به مرحوم شیخ انصاری میگوییم در این دروغ اگر عقل ما بگوید مطلق دروغ حرام است خب این بین نفی و اثبات است و اگر هست این هست اگر هم نیست نیست استصحاب معنا ندارد و اما اگر عقل ما بگوید کذب مضر حرام است و اما اگر کذب مضر نباشد حرام نیست حالا مضرش از بین رفته دروغش هست مثلا توی یک جلسه تعریف خودش را میکند دروغ میگوید اما ضرر برای کسی ندارد حالا الان نمیدانیم این حرام است یا نه؟ عقل ما میگوید نمیدانم استصحاب میگوید حرام است برای این که مضر از حالات است هویت نیست وقتی از حالات است هویت نیست مثل همه جا که یک حالاتی تغییر میکند استصحاب آن حالات را میگذارد کنار، اصل مطلب را میآورد اصلا در استصحاب این جوری است که تغییر حالات میشود و تا تغییر حالات نشود که اصلا استصحاب جاری نیست یعنی قضیه مشکوکه نداریم باید یک تغییر مائی در حکم یا در موضوع پیدا بشود تا آن تغییر موجب بشود لا تنقض الیقین بالشک را بتوانم بگویم که کان الان یکون کذلک، راجع به کذب همین است من عقیده ندارم حالا مثال است والا عقل ما میگوید دروغ حرام است هر چه میخواهد باشد این جمله امیرالمؤمنین یک معنای عقلی است میگوید لا یجد المؤمن طعم الایمان حتی یدع الکذب جده او هزله این معنای عقلی است امیرالمؤمنین توی نهج البلاغه دارد، حالا از باب مثال اگر یک کسی بگوید عقل ما میگوید دروغ نه، دروغی که جدی باشد حالا الان یک دروغ گفته جدی نیست نمیدانیم حرام است یا نه؟ از حالات است عقل ما میگوید نمیدانم، استصحاب میگوید حرام است مثلا یک غیبت کرده عقل ما میگوید غیبتی که هتک حرمت باشد حرام است حالا یک غیبتی کرده مثلا پشت سر مریض یک فایدهای داشته یک غیبتی کرده که هم خودش میدانسته هم مستمع هر دو حالا نمیداند این حرام است یا نه؟ عقل ما میگوید نمیدانم ،استصحاب میگوید میدانم غیبت مطلقا حرام بود الان یکون کذلک، اگر حرف من را بپسندید لذا این که مرحوم شیخ گفته استصحاب در امور عقلیه نیست دائر مدار نفی و اثبات است، میگوییم نه استصحاب در امور عقلی هم هست برای این که میتوانیم قضیه متقیقنه قضیه مشکوکه پیدا کنیم راجع به حالات آن چیزی که عقل روی آن حکم دارد.
این خلاصه حرف است اگر بپسندید یک حرف بکری است خیلی جاها مسئله برای ما روشن میشود اگر نپسندید حرف مرا دیگر خواه ناخواه حرف شیخ است و دیگران که فرمودهاند استصحاب مربوط به احکام شرعیه است نه مربوط به احکام عقلیه ، یک فکری روی آن بکنید اگر چیزی به نظرتان آمد بگویید تا از شما استفاده کنیم انشاءالله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد