درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : شک در مقتضی و مانع
در فرائد شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه آمده است که استصحاب مختص به شک در رافع است اما شک در مقتضی استصحاب ندارد، آن مثالی که مرحوم شیخ انصاری زدهاند حکما موضوعا این است گفتهاند که استتار قرص شد این نماز نخوانده اما هنوز مغرب نشده آن اختلاف بین سنی و شیعه ، سنی میگوید وقتی استتار قرص شد دیگر میشود نماز مغرب و عشا خواند وقت نماز ظهر و عصر گذشت، شیعه میگوید که نه باید زوال حمره مشرقیه بشود اقلا یک ربع 20 دقیقه بعد از استتار قرص باشد حالا اگر مسئله را نتوانست حل بکند آیا میتواند استصحاب جاری کند ؟ یعنی آن مسئله مشکل که آیا آخر وقت نماز ظهر وعصر غروب است استتار قرص است؟ یا مغرب شرعی ذهاب حمره مشرقیه؟ خیلی مسئلهاش مشکل است، نتوانست حل بکند حالا میتواند استصحاب بکند بگوید که وقت باقی بود الان هم هست؟
شیخ انصاری گفتهاند نه چرا نه؟ گفتهاند شک در مقتضی است برای این که ما این اقتضای آخر نماز ظهر و عصر را نمیدانیم چه مقدار است؟ این وقت آیا کشش دارد تا مغرب شرعی؟ یا این کشش برای این وقت نیست؟ آیا اقتضا دارد این وقت تا مغرب یا نه؟ گفتهاند که استصحاب نمیتوانیم جاری بکنیم ، این استصحاب حکمی.
استصحاب موضوعیش هم آن مثال مشهور که نمیدانم چرا شیخ به این مثال مثال زده ؟ آن خانهای که لب دریا ساخته شده باشد حالا یک طوفانی آمد نمیدانیم آیا این خانه خراب شد یا نه؟ گفتند استصحاب نمیتوانیم بکنیم برای این که بر میگردد این اقتضا برای بقاء داشت یا نه؟ و چون شک در مقتضی است استصحاب ندارد و نمیدانم چرا حالا مرحوم شیخ به آن دار ساحل البحر مثال زدهاند؟ نه، زلزله آمد این خانه دهاتیها نمیدانیم خراب شد یا نه؟ به یک بادی به یک طوفانی بند است به این مثال باید زده باشند لذا پدر و مادرم توی آن ده یک خانه داشت نمیدانیم خراب شد یا نه؟ شیخ انصاری میگوید استصحاب نمیتوانم بکنم اما این که شیخ انصاری به آن مثال نادر زده شاید در ذهن مبارکشان در قرآن هست که آدم بی تقوی زندگیش مثل این است که لب دره سیل زده خانه بسازد شفا جرف هار فانهار فی نار جهنم شاید این در نظر مبارکشان بوده لذا برای این که مثال گیرا باشد گفتهاند خانهای که در ساحل بنا بشود اما خوب حالا آن یک مثال است ولی مثال فراوانش همین زلزلهها و این خانههای روستاییها که برهمه دولت ملت همه همه واجب است خانه بسازند برای دیگران یا خودشان بسازند محکم مستحکم مثلا ژاپن خیلی زلزله میآید زلزلههای هفت ریشتر و هشت ریشتر و 12 ریشتر اما خرابی خیلی کم دارد منازل ضد زلزله می سازند لذا این خانهها را شیخ انصاری میگوید استصحاب دارد چون که اقتضای بقا دارد اما خانه ماها را، خانه شهریهایش هم همین طور است چه رسد دهاتیها چون پایه محکم نیست و بنا و استحکام ندارد اگر شک بکند این استصحاب ندارد این دو تا مثال مشهور شده اما توی کتابها مخصوصا کسانی که خیلی روی این پا فشاری دارد که استصحاب مختص به شک در رافع است نه شک در مقتضی مرحوم نایینی است لذا خیلی مفصل صحبت کرده مخصوصا آن قلم شیوای مقررشان مرحوم آقای کاظمینی یک چند تا مثال دیگر اضافه کردهاند مثلا مثالهایی که اضافه کردهاند و خیلی هم هست حالا این مثالها را من نوشتهام 5 ، 6 تا مثال از مرحوم نایینی نوشتهام ولی مثال خیلی است شما میتوانید که 10 ، 20 تا مثال درست بکنید بلکه بعضی از بزرگان مثل مرحوم آقای داماد میفرمودند اصلا اگر ما بگوییم استصحاب مختص به شک در رافع است اصلا استصحاب را زمین زدهایم سد باب استصحاب، برای این که 80 درصد این استصحاب ها مربوط به شک در مقتضی است نه شک در رافع.
مثال سوم شک در بقاء وضو که مذیی ترشحی از او پیدا شده باشد وضو گرفته بعد از وضو العیاذ بالله یک نگاه شهوت آمیز، یا یک نگاه شهوت آمیز به زنش، ور رفتند با هم هر دو تر شدند حالا این وضو باطل است یا نه؟ خب مشهور گفتهاند استصحاب بکن اما آنها که میگویند شک در مقتضی همین مثال را زدهاند گفتهاند که معنایش این است که نمیدانیم این وضو اقتضای طهارت بعد المذی هم دارد یا نه؟ شک در مقتضی میشود استصحابش حجت نیست، این هم مثال سوم.
مثال چهارم گفتهاند که شک در عقود اگر یک احتمال فسخی بیاید مثلا مثال زدهاند مرحوم نایینی به باب نکاح گفته عقد کرده حالا یا موقت یا دائم با هم عصبانی شدند گفت انت خلیه حالا نمیداند این جای طلاق را گرفته یا نه؟ استصحاب نمیتوانیم بکنیم برای این که نمیدانیم این عقد زمینه بقای بعد از انت خلیه را دارد یا نه؟ میشود شک در مقتضی .
مثال بعدی زدهاند گفتهاند مثل نماز جمعه در زمان غیبت نمیدانیم آیا این وجوب نماز جمعه میآید تا زمان غیبت این وجوب این قدر زمینه دارد یا نه؟ شک در مقتضی است استصحاب ندارد و بالاخره در فاقد الطهورین یک اختلاف است که آیا نماز ساقط است یا نه؟ بعضیها میگویند نماز ساقط است استصحاب هم ندارد بخواهد بگوید نماز بر من واجب بود الان هم واجب است نمیشود برای این که نمیدانیم آیا این وجوب صلاه اقتضا دارد تا فاقد الطهورین بیاید یا نه؟ استصحاب اگر شک در مقتضی را بگوییم حجت نیست باید استصحاب جاری بکنیم وقتی استصحاب جاری نکردیم نماز ظهر و عصر که نه میتواند وضو بگیرد نه میتواند تیمم بکند فاقد الطهورین است نماز برایش واجب نیست که ما میگوییم نماز برایش واجب است به قاعده این که یکی از شروط را ندارد و قاعده رفع شرط را بر میدارد و فاقد الطهورین همین جور که اگر بدنش نجس باشد باید نماز با نجس بخواند اگر هم بی طهارت باشد و نتواند طهارت تحصیل بکند باید نماز بدون طهارت بخواند ما با استصحاب هم نمیآییم جلو اما آن کسانی که این ها را قبول ندارند با استصحاب آمدهاند جلو و میگویند فاقد الطهورین نماز برایش واجب نیست.
خیلی مثال دارد که مرحوم شیخ این دو تا مثال را زدهاند دیگران برایشان این مثالها را زدهاند و افتادهاند توی یک بحث خیلی مفصلی که مناقشه لفظی است که آیا اینها شک در مقتضی هست یا نه؟
مرحوم نایینی در حالی که مثال می زند میخواهد این مثالها را از شک در مقتضی بیرون ببرد و بگوید شک در مناط است شک در سببیت سبب است و شک در مقتضی نیست و خیلی مفصل صحبت میکنند در مقابلش هم استاد بزرگوار ما حضرت امام میفرماید نه مراد شیخ انصاری همه این مثالها هست برای این که در مقابل شک در رافع اینها همه شک در رافع نیست پس شک در مقتضی است حالا شک در مقتضی یک دفعه اقتضای بقا ندارد یک دفعه سببیت سبب را اشکال میکنیم یک دفعه ملاک را نمیدانیم هست یا نه؟ کاری به این چیزها نداریم آن چه میخواهیم این است که شیخ انصاری گفتهاند اگر شک در بقاء بود استصحاب نیست اما اگر بدانیم بقاء هست نمیدانیم رافع آمده یا نه؟ مانع آمده یا نه؟ استصحاب داریم و انصافا حق هم با استاد بزرگوار ما حضرت امام است، یک قاعده کلی درست میکنیم دیگر احتیاج به فرمایش مرحوم نایینی هم نداریم خدشهها این که آیا شک در اقتضاست آیا سببیت سبب است آیا شک در ملاک است اینها را هم کار نداریم یک قاعده کلی درست میکنیم به قول حضرت امام و این را نسبت میدهیم به شیخ انصاری و آن این است که اگر شک کنید مانعی آمد یا نه؟ رافعی آمد یا نه ؟ استصحاب جاری است استصحاب لاتنقض الیقین بالشک مختص این جاست و اما اگر شک آمد توی زمینه و شک در رافع نه ، میدانم رافع نیست اما شک آمد در این مقتضا نمیدانم این مقتضی شک دارم آیا برای بقاء هست یا نه؟ دیگر هر چه میخواهد باشد و حضرت امام خیلی تأکید داشتند بگویند همین طور هم هست مرحوم شیخ انصاری که گفتهاند شک در مقتضی استصحاب ندارد همه این مثالها را میگیرد و اگر به ما بگویید شیخ انصاری که ملتزم نیست در فقه میگوییم خب از فتوایشان برگشتهاند دیگر مرحوم شیخ انصاری یک چیزی توی اصول گفتهاند رفتهاند توی فقه دیدهاند نمیشود درست کرد 80 درصد استصحابها را باید عقب زد لذا توی فقه مرحوم شیخ انصاری فرق نمیگذاند بین شک در مقتضی و شک در مانع ، ولی مسئله نمیشود صاف هم از آن گذشت برای این که یک طرف مسئله شیخ انصاری است و بعضی از شاگردهایشان من جمله مرحوم محقق همدانی حاج آقا رضا ایشان علاوه بر این که در اصول بحث مفصلی دارند در فقه هم هم در صلاه هم در طهارت خیلی مفصل میگوید استصحاب مختص در شک در رافع است نه شک در مقتضی ، اما از آن طرف هم یک افراد بالایی مثل میرزای بزرگ شاگردهای شیخ مثل آشیخ حبیب الله رشتی بعد هم مثل شاگردها مرحوم آقای فشارکی مرحوم میرزای کوچک من جمله مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند فرقی نیست شک در رافع باشد یا شک در مقتضی، این از نظر گفتار و نقل و اقوال و اینها آدم ابهت اینها میگیردشان اما وقتی بیاییم سر دلیل میبینیم که دلیل آسان است از هر دو طرف آن کسانی که میگویند فرق بین شک در مقتضی و شک در رافع نیست میگویند خب دلیل استصحاب اگر استصحاب از راه بنای عقلاء حجت باشد بنای عقلاء فرق نمیگذارند بین این که شک در رافع باشد یا شک در مقتضی، آنها یک یقین سابق میخواهند یک شک لاحق میخواهند اتصال بین شک لاحق و یقین سابق میخواهند دیگر میگویند تو یقین دارد لاتنقض الیقین بالشک اگر هم دلیل شما در استصحاب بنای عقلاء نباشد اصلا اصل تعبدی قبول نداشته باشید مثل معمول که قبول ندارند گفتند خب استصحاب دلیلش روایات اهل بیت است و روایات اهل بیت را بعد میخوانیم از روایات استفاده میشود یقین سابق شک لاحق به شک اعتنا نکن به یقین اعتنا بکن لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر، دیگر فرقی نیست بین شک در مقتضی یا شک در رافع، تمسک به اطلاق هم نمیخواهیم بکنیم، نه، اصلا این جور است که این روایات که گفته شده تعرض تفصیلی راجع به شک در مقتضی و شک در مانع همین مقدار برای ما بس است این که این استصحاب حجت است چه شک در مقتضی چه شک در رافع لذا دلیل خیلی آسان است چنانچه آن که مرحوم شیخ هم فرمودهاند درکش خیلی آسان است ایشان یک تفصیلی در فرائد دارند بناشد شما دیروز گفتم مطالعه کنید مطالعه کردهاید ایشان میفرمایند لاتنقض الیقین بالشک این مراد یقین نیست مراد متیقن است یعنی لا تنقض المتیقن بالمشکوک چرا؟ میگویند برای این که یقین یک امر قهری است یا هست یا نیست و شارع بخواهد بگوید نقض نکن یا نقض بکن هر دو نمیشود پس آن که دست شارع است میشود لاتنقض المتیقن بالمشکوک یعنی سابقا میدانستی این عبا پاک است الان ترشح به آن شده نمیدانی نجس است یا نه؟ آن که شارع میتواند بگوید این که عبایت پاک است متیقن یعنی نجاسه العبا این دست شارع است بگوید پاک است یا نجس است که این را مرحوم آخوند هم انشاء الله بعد میآییم مرحوم آخوند هم همین را میگویند میگویند که لاتنقض الیقین بالشک یعنی لا تنقض المتیقن بالمشکوک خیلی هم مفصل تبعا لمرحوم شیخ انصاری ایشان این را صحبت میکنند پس بنابراین لاتنقض الیقین یعنی لا تنقض المتیقن بالمشکوک باز میفرمایند خب این نقض یقین بالشک مجاز است برای خاطر این که این عبا یا نجس است یا پاک شارع بخواهد بگوید پاک است باید مجاز قائل باشد این نقضی که گفته است لاتنقض الیقین باید مجاز باشد خب حالا مجاز گفته خب این مجاز قائل بشود در شک در مقتضی یا شک در رافع گفته شک در رافعش مجاز خوبی است اما شک در مقتضیش مجاز بعید است یک قاعده کلی اذا دار الامر بین المجاز القریب و المجاز البعید مجاز قریب مقدم است پس وقتی چنین شد میگوییم که استصحاب در مقتضی حجت نیست اما استصحا ب در شک در رافع حجت است که در حقیقت چهار پنج تا ادعا روی هم ، همه این ادعاها بر میگردد به یک جمله اذا دار الامر بین المجاز القریب و البعید فهو حجه یک جمله مال ملا مطول مال مغنی یک جمله ذوقی.
لذا ما فرمایش مرحوم شیخ را هر 4، 5 تا ادعا را از آنها دلیل میخواهیم، حالا یکی را بگوییم مابقی برای فردا، اول این که میگویند لاتنقض الیقین بالشک مراد متیقن است چرا؟ مگر مجاز ادعایی نداریم این لاتنقض الیقین بالشک معنایش این است به قول حضرت امام میگفتند که میگوید تو یقین داری، خب این که یقین ندارد تو یقین داری یعنی چه؟ مجاز ادعایی، اول ادعا میکند این یقین دار است بعد از آن میگوید لاتنقض الیقین بالشک و چیزی که خلاف گفته شیخ انصاری است این است که ما در قرآن این نقض را خیلی که به یقین خورده قرآن به عقاید میزند و لاتنقضوا میثاقکم خب عهد است دیگر مثل یقین و لاتنقضوا ایمانکم قرآن است دیگر آن هم مثل یقین همین جور که آن جا را کسی نگفته مجاز است این جا را هم نمیگوییم مجاز است مجاز به این معنا که نمیخواهیم از یقین متیقن اراده بکنیم از یقین همان یقین و حالت نفسانی را اراده میکنیم با یک مجاز ادعائیه و میگوییم مراد لاتنقض الیقین بالشک یعنی تو یقین داری اول ادعا میکند این یقین دارد تعبدا بعد میگوید لاتنقضه ، مجاز ادعائی دیگر معنایش همین است که مثلاً ادعا میکند این مرد نیست بعد از آن که ادعا میکند مرد نیست میگوید یا اشباه الرجال و لا رجال یا به عکسش یک زن شیردل را میگوید مرد است به اینها میگویند مجاز ادعائی در این جا هم میگوید لا تنقض الیقین بالشک میگوید تو یقین داری با لاتنقض الیقین بالشک یک حقیقت ادعائیه درست میکند، حالا چون که بحث مشکل است لذا فردا این حرف مرحوم شیخ را تکرار میکنم 3 ،4 تا ادعا را هم رد میکنم امیدوارم افرادی باشند حرف مرحوم شیخ را بتوانند به کرسی بنشانند و مرا رد بکنند.
و صلی الله علی محمد و آل محمد