درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : استصحاب از اصول است یا فقه؟

  بحث دوم در استصحاب این است که این استصحاب آیا مسئله اصولی است یا مسئله فقهی؟

 مشهور گفته‌اند استصحاب یک مسئله فقهی است و در اصول آورده‌ایم طردا للباب آورده‌ایم. بعضی هم گفته‌اند که نه استصحاب مثل امارات است همین جور که آن مسئله اصولی است این هم مسئله اصولی است حتی مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه همه اصول عملیه را برائت و تخییر و این‌ها همه می‌گویند که این‌ها مسائل فقهی است و در اصول آمده طردا للباب آمده برای خاطر این است که حرف خیلی داشته لذا آمدیم در اصول درستش کنیم و یک قاعده‌اش کنیم ببریم در فقه دیگر آن جا خیلی احتیاج به بحث نداشته باشیم حالا قطع نظر از حرف‌ها ما اول تعریف اصول و موضوع اصول را بکنیم، تعریف علم فقه و موضوع علم فقه را هم بکنیم بعد ببینیم چه نتیجه می‌توانیم بگیریم؟

  راجع به علم فقه تعریف کرده‌اند گفته‌اند که العلم بالاحکام علی طریق الاستنباط نگفته‌اند قاعده گفته‌اند علم، علم به احکام علی طریق الاستنباط، نمی‌داند در رکعت سوم و چهارم آیا سه تا تسبیحه یا یک تسبیحه کافی است؟ می‌رود در روایات اهل بیت علم پیدا می‌کند که یک مرتبه کفایت می‌کند اما این مثل مسئله گفتن نیست استنباط است یک دفعه یک عامی می‌رود توی رساله به دست می‌آورد یک دفعه کفایت می‌کند این علم پیدا کرده لاعلی سبیل الاستنباط اما یک دفعه مجتهد این کارها را می‌کند می‌شود علم به حکم علی نهج الاستنباط بنابراین در همین تسبیحات اربعه یک دفعه عامی مراجعه می‌کند به رساله می‌گوییم که العلم بالحکم علی سبیل التقلید یک دفعه مجتهد مراجعه می‌کند به روایات اهل بیت به دست می‌آورد یک مرتبه می‌گوییم علم به حکم علی سبیل الاستنباط و بزرگان قدماء متأخرین مقید بودند تعریف علم فقه را بکنند نه علی سبیل القواعد الکلیه نه، علم بالاحکام علی سبیل الاستنباط ، علم به احکام علی سبیل التقلید این فقه نیست بلکه این رساله دیدن است.

  موضوعش را هم گفته‌اند فعل المکلف یعنی این مجتهد چرا این جوری‌می‌کند؟ برای خاطر این که حکم را برای خودش برای مقلدینش درست بکند لذا فعل مکلف که یک تسبیحه بخواند یا سه تا این موضوع علم فقه است ، تعریف علم فقه همان است که گفتم، لذا علم فقه همه همه مربوط به جزئیات است نه مربوط به کلیات یعنی مجتهد علی سبیل الاستنباط نماز را من اوله الی آخره از اجزاء و شرایط و این‌ها درست می‌کند توی رساله می‌نویسد این علوم جزئیه که مثلا تسبیحات اربعه یک مرتبه، حمد و سوره هر دو و آهسته خواندن بلند خواندن و بالاخره شرایط باید رو به قبله باشد باید با طهارت از حدث و خبث هر دو باشد بالاخره همه شرایط همه اجزاء را یک یک درست می‌کند مشکل هم هست خیلی، راستی فقه مشکل است درجاتش عالی عالی‌تر بعضی اوقات آقای داماد به من می‌گفتند فلانی فقه انصافا مشکل است لذا همه مربوط به جزئیات است نه کلیات، جزئیات را این مجتهد به دست می‌آورد این جزئیات را توی رساله می‌نویسد به این می‌گوییم علم فقه و موضوع علم فقه و مربوط به جزئیات.

  اما اصول غیر از این حرف هاست اصول موضوعش ور رفتن به دور کتاب و سنت و عقل و اجماع است کار به فعل مکلف ندارد کتاب حجت است یا نه؟ عقل حجت است یا نه؟ خب موضوع اصول می‌شود یک کلیاتی که اصلا مربوط به رساله و مربوط به مقلد و امثال این‌ها نیست تعریفش چیست؟ خب بزرگان می‌گفتند القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه قاعده درست کردن است قاعده فراغ درست می‌کند می‌برد توی فقه از این کلی از این قاعده استفاده می‌کند، قاعده ید درست می‌کند من جمله قاعده استصحاب درست می‌کند من جمله برائت درست می‌کند این‌ها را که مرحوم شیخ انصاری می‌گوید طردا للباب آمده، طردا للباب چیست؟ خب مسلم است که توی اصول درست می‌شود برای این که توی فقه استفاده بشود به نحو کلی القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه لذا هم مختص به مجتهد است استنباط هم موضوعش کلی است به دست آوردن یک کلی، یک قاعده که این القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه این مشهور در میان اهل اصول بوده مرحوم آخوند در کفایه یک قدری مختصرش کرده‌اند گفته‌اند مایقع فی طریق الاستنباط این همان است مایقع فی طریق الاستنباط یعنی القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه یا موضوعش که فعل مکلف این هم ما یقع فی طریق الاستنباط.

  استاد بزرگوار ما آقای بروجردی مختصرترش کرده‌اند فرموده‌اند که موضوع الحجه فی الفقه، تعریف هم الحجه فی الفقه لذا این‌ها دیگر معمولاً موضوع و تعریف را یک چیز گرفته‌اند چون یک تلفیقی هم هست که هر دو هم یکی است لذا اگر مثلا از آقای بروجردی و شاگردهایشان سؤال بکنیم موضوع اصول چیست؟ الحجه فی الفقه تعریفش چیست؟ الحجه فی الفقه یک قاعده درست می‌کند می‌رود در فقه آن را حجت قرار می‌دهد این می‌شود علم اصول لذا همه قواعد ولو توی فقه هم گفته بشود مسئله اصولی است و این قواعدی که آمده در اصول همه این‌ها مسئله اصولی است القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه، بنابراین نه استصحاب از مسائل اصول است و به قول مرحوم آخوند یک مسئله‌ای که عام البلوی در فقه ماست ، نه، هر قاعده‌ای که شما فرض کنید که به نحو کلی درست می‌کنید این‌ها همه مسائل اصولی است لذا این قواعد فقهیه که در میان قدماء کم بوده مرحوم نراقی که عوائد نوشته شده اما بعد الحمد لله زیاد شده این قواعد فقهیه معنایش این نیست که قواعدی که کلی است یعنی فقهی است نه، القواعد الفقهیه یعنی یک قواعد کلی داریم که از آن فقه استنباط می‌کنیم قاعده فراغ، اصاله الصحه فی النفس اوفی فعل الغیر ، قاعده ید قاعده سوق که ما قواعد را مباحثه کردیم دو سال طول کشید خدا درجاتش عالی است عالی‌تر مرحوم بجنوردی خب 7جلد کتاب قواعد فقهیه نوشته همه این‌ها مسائل اصولی است و می‌بریم توی فقه و از این قواعد استنباط می‌کنیم القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه قاعده کلی درست می‌کنیم می رویم توی فقه استنباط حکم شرعی می‌کنیم مثلا در استصحاب یک قاعده درست می‌کنیم که دیروز گفتیم ابقاء ما کان می‌آوریم توی فقه می‌گوییم اگر کسی بدهکار بود به کسی حالا نمی‌داند ادا کرده یا نه؟ استصحاب می‌گوید باید پول مردم را بدهی خب این مسئله فقهی است دیگر اما از کجا استنباط کردی؟ از یک کبرای کلی به نام استصحاب ، نماز جمعه نمی‌دانیم واجب است یا نه؟ استصحاب می‌کنیم وجوبش را کان الان یکون کذلک واجب می‌شود بر همه یا واجب کفایی یا واجب عینی که نماز جمعه برویم و در فقه از جاهایی که خیلی به درد می‌خورد این استصحاب است چه استصحاب موضوعی چه استصحاب حکمی و همه این‌ها می‌شود القاعده الکلیه المسمی بالاستصحاب چرا؟ می‌آوریم توی فقه لاستنباط الاحکام الشرعیه آن احکام شرعیه جزئیات است مصادیق این قاعده مصادیق این کلی است لذا کلی را می‌بریم توی فقه بعضی کلیات مثل اصول عملیه این‌ها از اول فقه تا آخر فقه به دردمی‌خورد بعضی از قواعد یک جاهای خاصی دارد اما بعضی از قواعد نه، من الطهاره الی الدیات و من جمله اصول عملیه و من جمله این استصحاب ، لذا این که مشهور شده در میان اصحاب که قاعده اصاله الصحه یک مسئله فقهی است این‌ها جایش توی اصول نیست اگر توی اصول می‌آوریم طردا للباب است و می‌خواهیم توی اصول یک قاعده کلی فقهی درست بکنیم این مشهور لااصل له ،نمی‌شود گفت ، از همین جهت هم اصول خیلی به درد می‌خورد و این که اصول را هو کرده‌اند البته تنبل‌ها بی سوادها، نمی‌خوانند اصول و فقه بخواهند این که اصول چه فایده‌ای دارد بعد می‌گویند این مقدمه واجب چه فایده‌ای دارد این قدر روی آن بحث می‌کنید؟ بعد هم هو می‌کنند می‌گوید معنای مقدمه واجب این است که اگر بدون نردبان بروی پشت بام می‌شود یا نه؟ نه، باید نردبان گذاشت این علم اصول شماست این‌ها همه هوچی بازی است و اصول ما از اول تا آخر یک قواعد کلی فقه ما وابسته به این قواعد کلی است شما از اول اصول مطالعه کنید تا آخر ببینید که همه این فصول حتی مقدمه واجب ، مقدمه واجب یکی این است که آیا عقلا مقدمه واجب واجب است یا نه؟ شرعا آیا واجب است یا نه؟ که آن هم خیلی نتیجه دارد اما آن فروعات و مقدمات و شرایطی که توی مقدمه واجب آمده این‌ها دیگر هیچ ربطی به مقدمه واجب ندارد یک قواعد کلی است بعد هم بروی سر اوامر نواهی عام و خاص مفهوم مطلق و مقید و محکم و متشابه این جلد اول اصول است همه این‌ها توی فقه ما خیلی به درد می‌خورد اگر ما مسئله مطلق و مقید نداشتیم توی فقه حسابی می‌ماندیم اگر ما قضیه مفهوم نداشتیم خیلی جاها نمی‌توانستیم فتوی بدهیم فتوی روی مفهومها فتوی روی عام و خاص و این که تخصیص یعنی چه؟ آیا عامی داریم تخصیص نخورده باشد؟ نخورده باشد چیست؟

  همین بحث‌هایی که در اصول شده این جلد اول، بیاییم جلد دوم خب این بحث قطع چقدر ابحاث مهمی در همین بحث قطع هست ما اگر ظواهر نداشتیم ظاهر کتاب ظاهر حرف‌ها ظاهر نوشته‌ها آیا حجت است یا نه؟ خب بحث خبر واحد این‌ها همه یک قواعد کلی است همه هم بحث اصولی به این طور که من گفتم خیلی واضح خیلی هویدا بدون دردسر بدون ان قلت قلت‌هایی که حتی مرحوم آخوند در کفایه کرده‌اند من جمله در خبر واحد من جمله در همین استصحاب ما اگر خبر واحد نداشتیم مسلم فقه ما لنگ بود که مثل ابوحنیفه باید قیاس کنیم قیاس هم که رئیس مان امام صادق علیه السلام گفته غلط است باید دیگر نه مقلَدی باشد نه مجتهدی باشد نه مقلِدی ، خب این بحث‌ها که تمام شد می‌آید روی اصول عملیه ما اگر اصول عملیه نداشتیم توی فقه حسابی گیر بودیم یک قواعد کلی در اصول عملیه درست می‌کنیم بعد هم قواعد فقهیه که متأسفانه توی اصول نیامده که گفتم مرحوم آقای بجنوردی خیلی‌ها حالا من جمله ایشان 7 جلدکتاب در همین قواعد فقهیه نوشته‌اند این‌ها همه‌اش فقه است فرقش این است که گاهی جزئی است فقه است گاهی کلی است کلیتش را در اصول باید درست کنند بعد آن کلی را بیاورند توی فقه‌مان صغری و کبری درست کنند مسئله درست بکنند و انصافا اصول چیز خوبی است ولی متأسفانه الان هم در حوزه هم توی شاگردهای حوزه اصول دمدمه شده به قول عوام از همین جهت هم فقه ما افت دارد حسابی فقه ما افت دارد زمان مرحوم شیخ و بعد هم شاگردهای مرحوم شیخ و آن هم مراجع و مجتهد تحویل دادن و آن همه سر و صداها روی فقه و اصول و آن همه مواظبت‌ها از مراجع روی اصول و فقه خب دیگر معلوم است مرحوم شیخ انصاری مثل میرزای شیرازی مثل مرحوم آخوند خراسانی مثل سید محمد فشارکی تحویل جامعه می‌دهد مرحوم آخوند مثل مرحوم نایینی مرحوم کمپانی مرحوم آقا ضیاء عراقی تحویل جامعه می‌دهد و ما الان افت در فقه داریم و من خیال می‌کنم اصاله التنبلی بی حالی در مطالعه‌ها اهمیت ندادن به اصول کار ما را رسانده به آن جا که 200 سال است افت علم داریم حالا از زمان آخوند و شاگردهای مرحوم آخوند به این طرف و تقصیر طلبه‌هاست طلبه یک جمله از ضد اصول و ضد روحانیت گرفته اصول چه فایده؟ حالا مگر چقدر طول می‌کشد؟ یک دفعه مثلا اصول می‌گوید شیخ انصاری حالا این بگوید که این قدر طول و تفصیل، اما یک دفعه اصول می‌گوییم سه چهار سال طول می‌کشد یک دوره اصول چهار سال طول می‌کشد خیلی بروید بالا 5 سال 6 سال طول می‌کشد آدم در سال همه‌اش که درس نمی‌خوانید در سا ل120 روز درس می‌خوانید اگر این تعطیلات را نداشته باشید که همه جا هست ، 120 روز اصول سه ربع خیلی بالا برود یک ساعت مثل بحث ما که شما روی دست ما گذاشتید نیم ساعت در این 120 روز 120 تا نیم ساعت جدی وقت بگذاریم روی اصول حسابی یک دوره اصول می‌آید دستش منقح عالی و توی فقه حسابی می‌تواند روی این اصولی که به دستش آمده کار بکند و ما اصلاً پیدا نمی‌کنیم توی اصول یک بحثی که نتیجه نداشته باشد من از همه شما تقاضا دارم بدانید هر چه می‌خواهید بشوید باید ملا بشوید آن هم ملای در فقه و اصول والا اگر ملا در فقه و اصول نباشید نه، به جایی نمی‌رسید توی هر رشته‌ای هم وارد بشوید خراب است الان ببینید کتاب خیلی چاپ می‌شود الحمدلله، خیلی، در روز سه چهار تا کتاب چاپ می‌شود می‌دهند دست اجتماع اما محتوی این کتاب‌ها خیلی کم است یا از این ظرف به آن ظرف، از آن ظرف به آن ظرف یا این که اگر چیز هم دارد خیلی کم است اما بی ریشه در سال یک میلیون بالا کتاب چاپ می‌شود از ما روحانیت الحمدلله، اما افت علم داریم از کجا سر چشمه می‌گیرد؟ علم اصول نداریم اصول فقه ما لنگ است در حالی که اصل طلبگی یعنی فقه و اصول ما بقی دیگر جنبی است و انسان می‌تواند هم از نظر فقه و اصول ملا بشود حسابی مجتهد بشود حسابی اما آشنایی کامل هم به سایر علوم اسلامی داشته باشد، پیدا بکند، روی این بحث امروزمان یک مقدار فکر بکنید آن وقت اگر چیزی ندارید دیگر برویم سر فرع بعدی.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد