درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : آیا تفحص قبل از اجرای اصل لازم است؟
بحث در این بود که در اصول عملیه باید تفحص بشود تا این اصول عملیه حجت بشود و الا اگر تفحص نشود آن اصل جاری نیست میخواهد رفع ما لایعلمون راجع به چیزی جاری بکنیم باید تفحص بکند بعد از تفحص رفع ما لایعلمون جاری بکند، گفتم مرحوم شیخ انصاری ادعای ضرورت میکند که این تفحص در احکام لازم است اما در موضوعات نه، مرحوم آخوند در کفایه هم مفروغ عنه میگیرد که تفحص در موضوعات لازم نیست اما تفحص در احکام لازم است و خیلی هم مرحوم آخوند بحثش را نمیکنند مفروغ عنه میگیرند مثال میزنند و بالاخره در شبهات موضوعیه تفحص لازم نیست که ما هم میگفتیم مسلم است تفحص در احکام لازم است تفحص در موضوعات لازم نیست یک مجتهد بخواهد جلد و جلد حتی عمل به امارات بکند قبل از تفحص نمیشود باید بگردد ببیند این اماره معارض دارد؟ ندارد؟ از نظر سند این سند وضعش چه جوری است ؟ دیگر چه رسد به اصول یک مجتهدهی جلد و جلد رفع ما لایعلمون استصحاب بدون این که تفحص بکند ببیند اصلاً امارهای قبل از این اصول هست یا نه؟ خب معلوم است که این ضرورت است که نمیشود عقلا عرفا شرعا اما در موضوعات مرتب با اصول برود جلو بدون تفحص یک ضرورت است که میشود مثال میزدم به قاعده ید شما میروید توی این بازار بدون این که تفحص بکنید قاعده ید جاری میکنید قاعده سوق جاری میکنید حتی بالاتر از اینها توی همین بازار گوشت میخرید بدون این که تفحص بکنید اصلا اگر تفحص کردی میگویند این آقا وسواسی است لذا در موضوعات چه در اماره چه در اصول فقهیه چه در اصول عملیه تفحص لازم نیست.
مسئله چرا بود؟ چه فرقی است بین این دو؟ چرا تفحص در آن میخواهیم ؟ در آن نمیخواهیم؟ ما در جلسه قبل دلیل آوردیم چرایش را مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه دو تا دلیل آوردهاند برای این که تفحص در احکام میخواهیم در موضوعات نمیخواهیم اما موضوعات را خیلی بحث نکردهاند مفروغ عنه گرفتهاند چون عمده اصول ما مربوط به احکام است ایشان راجع به احکام یک دلیلشان فرمودند که خب این آقای مجتهد علم اجمالی دارد که یک امارات فراوانی هست که نوبت به اصول نمیرسد لذا باید تفحص بکند ببیند آن مورد این اصل اماره هست یا نه؟ تا آن علم اجمالی منحل بشود به علم تفصیلی و شک بدوی که به مرحوم آخوند عرض کردیم آقا این فرمایش شما درست نیست چرا درست نیست ؟ برای این که این از آن علم اجمالیهاست که مورد ابتلاء نیست این الان میخواهد راجع به سوره توی نماز فتوی بدهد اما راجع به طلاق خانم منقسم میشود به سه قسم آن اصلا الان مورد ابتلایش نیست که، در موضوعات هم همین در موضوعات هم که مرحوم آخوند نفرموده همان علم اجمالی را در موضوعات هم منحل میکنیم به علم تفصیلی و شک بدوی، این حالا میخواهد در این قصابی گوشت بخرد اما این که حالا همه جا مبتلا به این باشد هیچ جا مبتلا به نیست این از همان جاهاست لذا این که شما میفرمایید تفحص لازم است برای علم اجمالی میگوییم علم اجمالی نداریم.
دلیل دوم مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه این است که میفرمایند روایتها تخصیص می زند این که باید تفحص کرد آن اطلاقات را تخصیص میزند آن روایتهاچیست؟ میفرمایند روایت خیلی داریم بر این که برو چیز یاد بگیر، روایات برای تفقه فی الدین فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعله یحذرون آن روایتها تخصیص می زند اطلاقات را اطلاقات به ما میگوید رفع ما لایعلمون میخواهی تفحص کن میخواهی نکن فلولا نفر من کل فرقه به ما میگوید تفحص کن و تخصیص میخورد اطلاقات باز هم این فرمایش مرحوم آخوند خیلی ناتمام است برای این که اصلاً اطلاقی ما در مسئله نداریم کدام اطلاقات ؟ رفع ما لایعلمون در مقام تشیع حکم است این که اطلاق ندارد لاتنقض الیقین بالشک این در مقام اثبات کردن استصحاب است اما کجا؟ چه؟ استصحاب موضوعی؟ استصحاب حکمی؟ آیا استصحاب حکمی داریم؟ نداریم؟ اطلاقات در مقام بیان اینها نیست، حالا اگر گفتید اطلاقاتی هست میگوییم آقا تخصیص چرا؟ اصلا این روایتها هیچ تماسی با رفع ما لایعلمون ندارد، روایتها به ما میگوید همه مردم باید آشنا در دین باشند همه مردم آشنا باشند همه مردم به وجوب کفایی باید بروند تحصیل کنند ملا بشوند بروند توی میان مردم تبلیغ کنند مردم را آشنا به دین بکنند این روایتهاست اما آقای مجتهد در رفع ما لایعلمون تفحص کن تفقه کن این دیگر اصلا ربطی به این و آن ندارد اصلا ربطی این دو دسته روایت هیچ ربطی با هم ندارد، یک قدری بالاتر به مرحوم آخوند بگویید، بگویید آقا شما مقام اجتهاد را خیلی پایین آوردی اصلا جاهل بر مجتهد صادق نیست مجتهد عالم است حالا میخواهید عمل به برائت بکنید آیا باید تفحص کند یا نه؟ بگوییم ایها الجاهل چیز یاد بگیر، ایها الجاهل تفقه کن خب مسلم است آن روایتها مجتهد را در حال اجتهادش اصلا این جاهل نیست تا این که بگوییم تفقه کن، هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب ای مسلمان باید عالم باشی، عالم در دین حتی اگر هم عالم در دین نه، علم خوب است حالا اسمش را اسلام گذاشته ولو علم در ریاضی باشد علم در علوم طبیعی باشد هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون یک دکتر با یک بازاری خب معلوم است تفاوت دارد دیگر پیش مردم ، پیش خدا هم تفاوت دارد هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب اما این بگوید که ایها المجتهد اصول جاری نکن و اجاره جاری کن، بگرد ببین اماره داریم یا نه؟ آن وقت اگر نداریم اصل جاری بکن، نه آن ربطی به آن دارد نه آن ربطی به آن دارد اصلا در دو مقوله است نه آن مقوله ربطی به آن دارد نه آن مقوله ربطی به آن.
بحث ما این است یک مجتهدی میخواهد ببیند که تسبیحات اربعه سه مرتبه؟ یا یک مرتبه؟ شما میگویید حتما باید تفحص کنی ببینی اگر اماره توی کار است طبق اماره اگر اماره نیست رفع ما لایعلمون جاری بکن بگو اقل و اکثر ارتباطی است یکی کفایت میکند و آن دو تا مستحب است این بحث ماست میگوییم آقا دلیلش چیست؟ میگوییم بنای عقلاء، درست است یک ضرورت در اسلام، این هم درست است اما ضرورت چیست؟ آن آیه شریفه هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولواالالباب میگویم این عرف آن را از یک مقوله حساب میکند آن تفحص کردن را از یک مقوله حساب میکند آن تفحص کردن در این فتوای خاص یک مقوله است ربطی به هل یستوی الذین یعلمون ندارد هل یستوی الذین یعلمون هم ربطی به این تفحص این آقا در این جا ندارد اصلا تفحص کردن که علم برایش پیدا نمیشود علمی که هل یستوی الذین قرآن میگوید لذا از همه اینها که بگذریم به مرحوم آخوند عرض میکنیم آقای آخوند اگر این حرفتان درست باشد دیگر فرقی بین احکام و موضوعات ندارد خب اگر گفتید دلیل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب به ما میگوید تفحص در احکام لازم است میگوییم همین میگوید تفحص در موضوعات هم لازم است چه فرقی میکند؟ بالاخره تفحص در موضوعات بکند آن هم علم آور است دیگر تفحص در موضوعات بکند علم آور است تفحص در احکام بکند علم آور است علمش فرق میکند دیگر ، بفهمد این خون است یا نفهمد خب فرق میکند بفهمد سوره واجب است یا واجب نیست فرق میکند خب اگر راستی هل یستوی الذین یعلمون یا لولا نفر من کل فرقه به ما میگوید تفحص کن در احکام میگوید تفحص کن در موضوعات و ما بگوییم که این هل یستوی الذین یعلمون به ما میگوید در احکام تفحص کن نه در موضوعات یعنی در موضوعات لازم نیست و اختصاص بدهیم هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون را به احکام ظاهراً هیچ وجه ندارد.
لذا اگر حرف جلسه قبل من را بپذیرید حرف خوب میشود و آن این است که تفحص در احکام خب عقلا میگویند باید تفحص بشود تفحص در موضوعات را نه، چرا؟ اختلال نظام لازم میآید برای این که یک کسی بخواهد تفحص در احکام نکند مجتهد بودنش سریشمی میشود آبکی میشود خب معلوم است دیگر باید تفحص کند اما یکی بخواهد تفحص در موضوعات بکند لازم میآید که گوشه نشین بشود به قول مرحوم شیخ برود توی بیابان توی غار آب چشمه علف بیابان بعد هم مرحوم شیخ میگوید فتأمل، ما اگر بخواهیم در موضوعات تفحص بکنیم زمین گیر میشویم ذلیل میشویم خانه نشین میشویم، زن و بچه ما بدبخت میشوند خود زن بدبخت میشود ، یک کسی بگوید که فرقش این است لذا اصلا ما قائلیم به این که قبل از تفحص شک مستقر نیست و این یک حرف دیگر هم میشود ما در دورههای قبل میگفتیم که باید تفحص بشود قبل از تفحص شک مستقر نیست از همین جهت شما توی رسالههایتان توی شکیات مثلا میگوید شک دو و سه بعد از اکمال سجدتین میگوید یک قدری فکر کن اگر فکرت به جای نرسید بنا را بر 4 بگذار یا شک دو و چهار در حال ایستادن میگوید یک مقداری فکر کن اگر فکرت به جایی نرسید نماز را رها کن این یک مقدار تروی برای چیست؟ ما میگوییم که وقتی شک دو و چهار یا شک در حال اکمال سجدتین یا در حال ایستادن وقتی که شک میکند این مذبذب است یک قدری فکر میکند مستقر میشود و شک مذبذبین بین ذلک شک مثل آدمهای مذبذب است همین جور که آن لیس بشی شک غیر فکر کردن هم لیس بشی ما میگوییم اصلا قبل از تفحص مذبذب است بعد مستقر میشود و اگر هم کسی حرف ما را نزند بالاخره میگوییم که عمل به تفحص در احکام یک امر عقلایی است همین طور که تفحص در موضوعات آن هم یک امر عقلایی است اما چون که لازم میآید اختلال نظام دیگر از دردناعلاجی عقلاء میگویند که تفحص لازم نیست و طبق شکت عمل بکن بگو لاتنقض الیقین بالشک و حتی این روایتی که خواندم این روایت به امام صادق سلام الله علیه میگوید خون از دماغم آمد نمیدانم به لباسم یا روی زمین ؟ حضرت فرمودند لاتنقض الیقین بالشک، گفت اگر بخواهم نگاه کنم میفهمم فرمودند لا تنقض الیقین بالشک میخواهند جلویش را بگیرند وسواسی نشود میخواهند جلویش را بگیرند اختلال نظام لازم نیاید و بالاخره چون اختلال نظام در موضوعات لازم میآید عقلاء به تبعش شارع مقدس یعنی شارع مقدس امضا میکند میگوید تفحص در احکام لازم است اما تفحص در موضوعات لازم نیست خب این بحث تا این جا تمام شد.
بک بحث ارزندهای جلو آوردهاند که خیلی مربوط به بحث ما هم نیست اما بحث ارزندهای است انصافا و آن این است که تعلیم و تعلم آیا واجب نفسی است یا واجب غیری؟ یعنی مثلا تعلیم و تعلم برای همه مردم راجع به اخلاق و اعتقادات و احکام این واجب نفسی است یا واجب غیری است؟ برای خاطر این است که مردم عمل به احکام و اخلاق و اعتقادات بکنند گفتهاند که باید اخلاق و اعتقادات و امثال اینهارا یاد بگیری ، یاد گرفتن برای عمل که مشهور در میان بزرگان همه همه گفتهاند که واجب غیری است نه واجب نفسی ، خود تعلیم و تعلم پشمی به کلاهش نیست برای خاطر این است که مردم آشنا به اعتقادات و آشنا به اخلاق و آشنا به احکام بشوند، خب این یک اشکال پیدا میکند و آن اشکالش این است که این اگر واجب غیری باشد یک کسی نرفت دنبال علم حالا الان موقع عمل دیگر نه میتواند دنبال علم برود نه میتواند عمل صحیح به جا بیاورد باید بگویید معذور نیست چرا؟ برای این که آن وقت که باید برود نرفت الان هم که دیگر نمیتواند برود بنابراین باید این نماز باطل را بخواند و بگویید معذور است در حالی که نمیگویید معذور است لذا مثل این که اشکال همه بزرگان قبول کردهاند این اشکال را از همین جهت مثل مثلا مقدس اردبیلی گفته واجب نفسی تهیؤیی که مرحوم آخوند در کفایه قبولش میکند یعنی بین بین ، واجب نفسی است اما این واجب نفسی برای چیست؟ برای این که ما آشنا به اسلام عزیز بشویم، لذا واجب نفسی است اگر دنبالش نرفت کتک میخورد اگر هم دنبالش رفت ثواب حسابی میبرد میخواهد به عمل برسد میخواهد به عمل نرسد پس واجب نفسی است اما از ان طرف هم این که شارع مقدس گفته عالم شو برای این است که نماز خوب بخواند اخلاق خوب داشته باشد اعتقادات خوب داشته باشد و بسیاری از بزرگان این واجب نفسی تهیوئی را قبولش کردهاند گفتهاند در میان مقدمات همه همه واجب غیری است اما مقدمه العلمیه واجب نفسی است اما برای غیر، شارع مقدس گفته این واجب اما برای غیر و خیلی جاها هم هست مثلا مثل وضو خب وضو برای نماز است اذا قمتم الی الصلاه فاغسلو اما همین گفتهاند که قصد قربت میخواهد یا مثلا مثال غسل گفتهاند استحباب نفسی دارد یعنی استحباب نفسی واجب غیری، مقدس اردبیلی در این جا گفته که نه ،خود مقدمه هم واجب نفسی اما مثل آن وضو که مستحب نفسی است این واجب نفسی است برای چه؟ برای این که در وضو نماز میخواند در این جا آشنا به احکام اسلام بشود.
آیا این حرف درست است یا نه؟ و آیا اصلا تعلیم و تعلم واجب نفسی است یا نه؟ ربطی به هم دارد یا نه؟ بحث خوبی است لااقل کفایه را ببینید تا فردا دربارهاش صحبت کنیم انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد