درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تنجیز علم اجمالی در صورت عدم ابتلای یکی از دو طرف

  هر چه بحث دیروز مشکل بود بحث امروز آسان است تنبیه دوم اگر یکی از 2 طرف علم اجمالی از ابتلا افتاد یا از اول مبتلا به نبود آیا علم اجمالی منجز است یا نه معمولا فرموده‌اند نه مشهور در میان بزرگان فرموده‌اند که اگر اول از ابتلا افتاد بعد علم اجمالی آمد نه ، اضطراب لازم نیست و اما اگر اول علم اجمالی بود بعد از ابتلا افتاد گفتند از طرف دیگر باید اجتناب کند.

  ظاهراً آن کسانی هم که مطلق گفتند همین تفصیل نظرشان است مثلا 2 تا ظرف بود علم اجمالی آمد که این 2 تا ظرف یک کدام نجس است یا عبا و قبا یکی از این 2 نجس است این علم اجمالی حالا باید اجتناب بکند از هر دو در این عبا نمی‌تواند نماز کند در آن قبا نمی‌تواند نماز کند اگر انائین مشتبهین باشد هیچ کدام را نمی‌تواند بخورد حالا یک کدام از ابتلا خارج شد مثلا یک کدام ریخت حالا یا قهرا ریخت یا اختیارا یک کدام را دزد برد عبا را دزد برد از محل ابتلا خارج شد حالا از آن دیگری باید اجتناب کند یا نه ؟ آری چرا؟ برای این که علم اجمالی منجز کرد تکلیف در بین را و اگر یک کدام از ابتلا بیرون رفت آن علم اجمالی کار خودش را می‌کند می‌گفت اجتنب از هر دو حالا می‌گوید اجتنب عن هذا ظاهراً حرف نداریم که اگر اول علم اجمالی آمد بعد عدم ابتلا علم اجمالی روی دیگری منجز است اما آن که بحث است این است که اول از ابتدا بیرون رفت بعد علم اجمالی آمد مثل این که می‌دانست عبا نجس است یا قبا، قبا را دزد برد حالا الان علم اجمالی آمد یا عبا نجس است یا قبا اما کدام عبا؟ عبایی که دیگر ابتلا نیست دزد برده برمی‌گردد به این که این قبا نجس است یا نه؟ علم اجمالی طرف ندارد که علم اجمالی نمی‌تواند تنجیز تکلیف بکند دیگر بس است بگوئیم که اگر چیزی از محل ابتدا بیرون رفت علم اجمالی آمد روی آن غیر مبتلا و آن مبتلا از آن مبتلا هم باید اجتناب بکند نه ،چرا نه؟ برای خاطر این که علم اجمالی طرف ندارد وقتی طرف نداشت این که الان هست یا ظرف آب یا مثلا قبا هست رفع ما لایعلمون کل شیء طاهر می‌گوید نمی‌شود با آن نماز خواند آن طرف هم می‌شود خورد.

  بزرگان مثل مرحوم شیخ بعد هم مرحوم آخوند و دیگران 2 تا دلیل هم آوردند ظاهراً احتیاج به دلیل هم نداریم همین مقدار که عرض کردم دیگر مطلب صاف است اما 2 تا دلیل هم آوردند؛

  یک استحسان خطا گفتند آخرمعنا ندارد که بگویند که آتی که دزد برد از آن اجتناب کن این پیش عقلا مستهجن است و در اوامر و نواهی.

  یک دلیل هم گفتند لغویت برای این که بگویند از او اجتناب بکن می‌خواست خب این بگویند نگویند از آن اجتناب می‌کند سالبه به انتفاء موضوع است مثلا 2 تا ظرف داشت یکی‌اش ریخت ثم علم اجمالی آمد که یا آن ظرف که ریخته شد یا این نجس ، این غلط است اجتنب از هر دو آن که موجود است اجتنب از آن معنا دارد اما آن که ریخت دیگر اجتنب از آن که معنا ندارد. لذا گفتند که اگر بخواهیم بگوئیم آن که محل ابتلا نیست علم اجمالی منجزش می‌کند لازمه‌اش این است علم اجمالی مستهجن باشد یعنی خطاب اجتنب عن النجس فی البین یا بی قاعده باشد خب این 2 تا دلیل هم خوب است اما توجه به این مطلب خیلی لازم است ما نحن فیه چون خطایات جزئی است این حرف خوب است که شارع مقدس بخواهد بگوید که اجتناب کن از آن که ابتلا نیست هم خطاب لغو است هم خطاب مستهجن عرفی دارد و بحث ما هم همین است در جزئیات است نه کلیات برای این که علم اجمالی می‌گوید اجتنب عن النجس فی البین اما هذا اوذاک و در جزئیات ما بخواهیم بگوئیم که شریعت مقدس اسلام این جورگفته آن جاها درست است که هردو محل ابتلا باشد والا استهجان خطاب است، لغویت است و نمی‌تواند علم اجمالی که یک حکم است اجتنب عن النجس فی البین نمی‌تواند اینجا هم بیاید خوب است گر چه توی کتاب‌ها نیست و آن‌ها به طور کلی گفتند که آن جا که محل ابتلا نیست استهجان خطاب است یالغویت در تکلیف است، لغویت در خطاب است لغو است نمی‌شود اما مسلم مرادشان همین است که در تکالیف جزئیه در تکالیف جزئیه این جور است که اگر بخواهد خطاب بکند به یکی کسی بگوید بپر به هوا خب قدرت شرط است این استهجان خطاب است این فایده ندارد به یک کسی بگوید اجتناب کن از آن ظرفی که ریخته شد یا دزد برد یا مثالی که مرحوم شیخ می‌زنند حالا بعد درباره‌اش صحبت می‌کنیم مثال می‌زننم به کاسه‌ای آن هم نه در هندوستان در مقابل پادشاه هندوستان بگویند از آن ظرفیکه پیش اوست و از آن ظرفی که پیش توست اجتناب کن می‌گویند این فایده ندارد استهجان در خطاب است که محل ابتلا را هم این جوری درستش کردند بردند یک کاسه مال پادشاه هند و یک کاسه هم مال تو یک مستضعف به تمام معنا و یک مستکبر به تمام معنا خب این حرف‌ها خوب است . خب همین است دیگر که علم اجمالی هست اما تنجیز تکلیف روی آن که مبتلا به نیست نمی‌تواند بکند چرا؟ لغو است به یک کسی بگویند که از آن که هیچ وقت دسترسی نداری اجتناب بکن هم خطاب مستهجن عرفی ، عقلی است هم نتیجه ندارد تکلیف باید نتیجه داشته باشد علم اجمالی باید نتیجه داشته باشد اگر علم اجمالی نتیجه ندارد مثل اصول عملیه هم همین طور است ، اصول عملیه نتیجه باید داشته باشد مثلا استصحاب به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام می‌گفتند که الان ما اینجا نشستیم استصحاب بکنیم این که علی آباد قم موجود است به تو چه موجود است یا موجود نیست گفتند این استصحاب جاری نیستند دیگر استصحاب حتی برائت همه اصول چه اصول عملیه چه اصول عقلائیه و فقهیه چه امارات چه تعیین همه اینها باید مفید باشد تا من به کارش بیندازم و الا اگر مفید نباشد معلوم است لغو است پیش عرف استهجان خطاب دارد هر دو هم ظاهراً یک چیز است 2 تا عبارت است استهجان خطاب و این که لغو است ظاهراً یک چیز هم باشد حالا مرحوم شیخ 2 تا بیش کردند مرحوم آخوند هم 2 تایش کردند معمولا هم توی کتابها 2 تا آمده است جلو. اما باید مختص به جزئیات باشد.

  لذا در بحث‌های ما خوب است اگر یک ظرف را دزد برد یا ریخت ثم علم اجمالی آمد این خطاب علم اجمالی نمی‌تواند آن که ریخته بگیرد چرا؟ استهجان خطاب است چرا؟ لغو است فایده‌ای ندارد که و در خطایات باید فایده باشد.

  لذا روی آن که موجود است خطاب دارد نمی‌تواند بگوید اجتنب عن هذا خطایش چیست؟کل شی طاهر حتی تعلم اماره‌ی آن طرف دیگر نه اصل دارد نه استصحاب دارد نه اماره دارد نه علم اجمالی، علم اجمالی نمی‌تواند بگوید اجتناب بکن از آن چرا نمی‌تواند؟ لغویت در خطاب است.

  لذا نفرمودند بلکه ظاهر عبارت غیر از این می‌فهماند بله مسلم مرادشان همین است خطایات شخصیه این باید موضوع داشته باشد موضوع نداشته باشد خطابات شخصیه نیست از همین جهت هم در خطابات شخصیه حالا آن در خطابات کلی هم هست برمی‌گردد به خطابات شخصی باید عقل داشته باشد باید بالغ باشد باید توجه باشد و امثال این‌ها.

  بله 2 تا مطلب در این جا هست توجه به این 2 تا مطلب اینجا خیلی خوب است؛

 یک در خطابات کلی این حرف‌ها نیست در خطابات کلی شارع مقدس می‌داند این که خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند خیلی‌ها گناه می‌کنند خیلی‌ها غیبت می‌کنند این را شارع مقدس یقین دارد اما شارع مقدس روی افراد که حساب نمی‌کند روی کلی شارع مقدس می‌بیند که غیبت کردن گناهش خیلی بزرگ است انشاء می‌کند، انشاء روی کلی غیبت حرام است برای کی؟ برای مکلف، کلی. آن وقت اگر مردم این خطاب را بهش عمل کردند ، کردند و اگر مردم این خطاب را بهش نکردند دیگر اینجا جهنم و این که چرا به خطابات ما عمل نکردی؟ آن خطابات کلی است و این که استهجان تکلیف و لغویت در خطاب و اینها در آنجاها نیست بلکه یک کلی تکلیف می‌آید روی کلی ، کلی از نظر مکلف به و از نظر چیزهای دیگر گفتم که غیبت حرام است این اقتضا کلی است انشاء غیبت حرام است لایغتب بعضکم بعضا حالا ولو این که شارع می‌داند ما طلبه‌ها غیبت خیلی می‌کنیم روی این حساب، اصلا نظر ندارد نظر روی مکلف است یا ایها الناس آمنوا و در آن یا ایها الذین آمنوا دیگر ما بخواهیم بگوئیم اگر خطاب به فرد است و لغویت است این‌ها دیگر در کلیات نمی‌آید یا مثلا در جزئیات باید داعی باشد والا لغو است مکلفین می‌خواهند داعی داشته باشند می‌خواهند نه، تکالیف کلی، مکلف باید داعی داشته باشد تا لغویت در خطاب لازم نیاید و مکلف کی داعی پیدا می‌کند؟ شارع مقدس اسلام کی داعی برایش پیدا می‌شود تا انشاء بکند ایها الذین آمنوا لایغتب بعضکم بعضا؟ وقتی که ببیند این تکلیفش توی خارج پیاده می‌شود حالا ولو روی بعضی و می‌داند هم تکالیف کلی این جور نیست که همه مردم به آن عمل بکنند اول کلی را تکلیف را وضع می‌کند، کلی همه همه بعد هم می‌فرماید هر کسی بجا آورد مثاب است هر کس بجا نیاورد معاقب است.

  لذا اصلا نظر به خارج ندارد تا استهجان خطا و داعی و لغویت و امثال این‌ها بیاید جلو. در جزئیات مثل اجتنب عن النجس فی البین کلی نیست جزئی است چون جزئی است این 2 تا دلیل آقایان خیلی خوب است .

  و اما در تکالیف که در اسلام آمده دیگر داعی و لغویت و بجا بیاورد و می‌تواند بجا نیاورد نتواند بجا بیاورد این‌ها هیچ در مسئله نیست.

  بله در جزئیات مکلف باید داعی داشته باشد تا بشود برآن خطاب بشود اما در کلیات مکلف باید داعی داشته باشد یعنی ببیند که چیزی که می‌خواهد وضع بکند تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است و در اینجا می‌خواهد امر بکند می‌بیند مصلحت دارد می‌خواهد نهی بکند می‌خواهد مفسده دارد آن داعی می‌شود که بگوید که یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه آن داعی می‌شود بگوید لایغتب بعضکم بعضا.

  لذا اگر کسی خیال نمی‌کنم، اگر کسی مرادش از این 2 تا فرمایشی که در مسئله داریم کلی باشد دلیلش درست نیست حرفش درست نیست و اما اگر مرادش جزئی باشد بحث ما هم جزئی است حرفش درست است اشکال ندارد این یک مسئله.

  یک مسئله دیگر هم که مسئله مهمی است نمی‌دانم چرا شیخ انصاری این قدر محل ابتلا و عدم ابتلا را دورش کردند؟ نمی‌دانم چرا؟ و مثال زدند مثلا می‌دانم یا این کاسه نجس است یا آن کاسه که پیش پادشاه هندوستان است در حالی که مثالش در میان مردم زیاد است آن که مرحوم شیخ می‌گویند اصلا سالبه به انتفاء موضوع است هیچ وقت پیدا نمی‌شود اما آن که در میان مردم است حسابی قبای من و قبای شما یک ترشح شد نمی‌دانم به قبای شما یا به قبای من؟ خب این محل ابتلا، قبای من محل ابتلای شما نیست قبلای شما محل ابتلای من نیست هیچ وقت محل ابتلا هم نمی‌شود

 والا شاذا.

  آب ترشح کرد نمی‌دانم، آب نجس ترشح کرد ریخت به زمین، ترشح کرد نمی‌دانم به شلوار من یا شلوار شما خب نه شلوار من مورد ابتلای شماست نه شلوار شما مورد ابتلای من و این مثال زیاد دارد نمی‌دانم چرا شیخ انصاری به این مثال زده بعد هم تبعاً لشیخ انصاری همه‌شان ابتلا و عدم ابتلا را بردند به ابتلا و عدم ابتلای عقلی در حالی که ابتلا و عدم ابتلای عرفی، نه عقلی مثل همین مثالی که زدم که عبا را دزد برد حالا دزد را بگیرید و عبا را برگرداندند و خیلی بعید است حالا علم اجمالی پیدا کردم یا عبا نجس است یا قبا در این جا هیچ چیز قبا که موجود است کل شیء طاهر دارد یا مثلا این مثال که زدم مثل قبای من، قبای شما لباس من، لباس شما خب هیچ کدام، نه لباس من مبتلا به شماست نه لباس شما مبتلا به من باید فرض بعید بکنیم یک وقتی من و شما توی مسافرت باشیم نمی‌دانم مبتلا به باشد لباس شما با من، لباس من با شما آن وقت بشود مبتلا به یک چیز عقلی که اصلا عرف نمی‌پسندد.

  بعضی از کتابها ظاهرا مرحوم شیخ نمی‌دانم حالا یادم نيست می‌گویند اصلا این مسئله ، مسئله نادر است ، مسئله شاذی است چون مثال مرحوم شیخ این است که آن کاسه‌ای که پیش هند است آن وقت می‌گویند آقا اصلا این قضیه این مسئله تنبیه دوم یک مسئله بیخودی است ولی این مثالی که من عرض می‌کنم تنبیه دوم خیلی بدرد می‌خورد حتی بیشتر از مسئله اولی تنبیه دوم به کار می‌آید در آن اضطرار باید بگوئیم که کم است اما در عدم ابتلا باید بگوئیم زیاد است و من و شما داریم وضو می‌گیریم یک ترشح شد و نمی‌دانم به لباس من یا به لباس شما علم اجمالی دارم یا لباس من یا لباس شما علم اجمالی منجز نیست چرا؟ برای این که شما مبتلا به من نیستید من مبتلا به شما نیستم لذا اگر مثال بخواهیم بزنیم مسئله دوممان از مسئله اولمان که اضطرار باشد هر چه آن مشکل بود آن هم آسان است هر چه آن بی فایده بود این بی‌فایده است هر چه آن نادر بود این شیاع بسیار دارد شیاع عالی دارد.

  لذا ضابطه‌ای که درست کردند مثل این که عرفا این مثلا این 2 تا ظرف یا کاسه در هندوستان پیش اون یا کاسه پیش من هیچ وقت این کاسه مبتلا به من نیست هیچ وقت من داعی ندارم روی آن کاسه بخواهم حرف بزنم یا مبتلا به باشد ولی من عرض می‌کنم آقا ضابطه‌تان خوب است اما مثال را نبر روی کاسه پادشاه هند تا مسخره‌مان بکنند خودمان را مسخره می‌کنیم همان وقتی که فرائد می‌خواندیم راستی مسخره می‌کردیم که این حرف یعنی چه؟ این چیه نمی‌دانم می‌دانم یا لباس من یا لباس پادشاه هند حالا مرحوم شیخ انصاری به لباس هم مثال نمی‌زند به کاسه آن ظرفی که پیش پادشاه هند است در مقابلش می‌خواهد شراب بخورد شراب را من می‌گویم ولی به شیخ به دیگران عرض می‌کنیم که آقا مثال فراوان است و معمولا مردم ابتلا به هم ندارند خویش و قومها هستند که با هم ابتلا دارند آن هم این زمان ما که خویش و قومها تا خویش و قوم شدند ولی معمولا همسایه‌ها حیت 10 سال همسایه‌اش را نمی‌شناسد نه آن او را نه او آن را حالا لباس یک کدام نجس شد آن به وظیفه‌اش عمل می‌کند این هم به وظیفه خودش عمل می‌کند اصلا علم اجمالی این که یا لباس من یا لباس همسایه عرف می‌گوید که لباس خودت ببین چه جوری است لباس همسایه به تو چه؟ همین که می‌گوید لباس همسایه به تو چه یعنی غیر مبتلا یعنی مبتلا به نیست مگر علم اجمالی اول تنجیز تکلیف کرده باشد بعد بگوید اجتنب عن هذا و علم اجمالی نمی‌تواند تنجیز تکلیف بکند بعد پیدا شود لذا دلیل خیلی واضح است آن استهجان خطاب و آن لغویت مرحوم شیخ و مرحوم آخوند این درست است اما باید فرضش بکنیم در جزئیات نه در تکالیف کلیه در تکالیف کلیه این 2 شرطی که ایشان کردند هیچ کدام شرط نیست نه استهجان خطاب نه لغویت اما در جزئیات مسئله ما چون جزئی است این استحسان خطاب مرحوم شیخ درست است هم آن لغویت و عدم فایده داعی نبود از برای ارتکاب و مسئله بعدمان که مسئله شیرینی است این است که این ابتلا و عدم ابتلا خیلی بیشتر از اضطرار و عدم اضطرار است باید بگوئیم اضطرار این نادر است شاذ است اما و عدم ابتلا زیاد است همه ما که این جا نشستیم عبا و قبایمان مختص خودمان است هیچ وقت من مبتلا به عبا و قبای شما نمی‌شوم الا شاذا که الشاذ کالنادر، النادر کالمعدوم که عرف اصال اینها را مصداق نمی‌داند اگر الشاذ کالنادر ، النادر کالمعدوم یک امر عقلی عقلائی است مسلم. مسئله سوم ما که دیر شد برای جلسه بعد انشاء الله این است اگر کسی شک بکند مبتلا یا عدم مبتلا در اینجا چه باید گفت؟ حرف زیاد است انشاء الله. برای جلسه بعدمان.

 و صلی الله علی محمد و آل محمد