درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : تمسک برای برائت به قاعده قبح عقاب بلا بیان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما در قاعده قبح عقاب بلا بیان بود که مشهور در میان بزرگان این که قاعده قبح عقاب بلا بیان به ما میگوید که اگر تفحص کردیم برای حکمی و چیزی پیدا نکردیم دیگر آن اگر شبهه واجب است واجب نیست اگر شبهه حرمت است حرام نیست به عبارت دیگر برائت از وجوب برائت از حرمت و این که باید بگوییم طبق قواعد دیگر باید بیاییم طبق قواعد رفع ما لایعلمون ، این قاعده قبح عقاب بلا بیان این جوری که در جلسه قبل من صحبت کردم یک قاعده عقلایی است.
لذا میگفتم عقل هم نگویید بگویید عقلایی ، عقلاء این جورند که اگر مولا چیزی نگفت و بعد بگوید چرا احتیاط نکردی؟ چرا به جا نیاوردی؟ چرا به جا آوردی؟ عقلاء میگویند مولا ظالم است این جور حقی ندارد به عبدش بگوید، عدم وصول عدم علم بعد از تفحص دیگر نمیشود گفت واجب است، حرام است ، نه واجب است نه حرام، شبهه وجوبیه باشد یا شبهه تحریمیه.
مرحوم شیخ انصاری فرموده بودند که یعنی احتمال داده بودند نقل کرده بودند این که قاعده دفع ضرر محتمل میگوید احتیاط آن قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید آن جا که بیان نباشد این عقاب نیست ، قاعده دفع ضرر محتمل میگوید من بیان، من بیان یعنی چه؟ یعنی عقل میگوید احتیاط، پس دفع ضرر محتمل حکومت پیدا میکند یا ورود پیدا میکند بر قاعده قبح عقاب بلا بیان.
مرحوم شیخ انصاری جوابش را دادهاند خوب جواب دادند فرمودند که مراد این دفع ضرر محتمل آیا ضرر دنیوی؟ یا ضرر اخروی؟ اگر مراد ضرر اخروی باشد یعنی عقاب نه، ما قطع داریم عقاب نیست لذا دفع ضرر محتمل این دفع ضرر محتمل سالبه به انتفاء موضوع میشود آن میگوید اگر احتمال ضرر بدهی احتیاط بکن قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید تو احتمال نمیدهی مسلم ضرر نیست.
اما راجع به ضرر دنیوی میفرمایند این اصلاً ربطی به بحث ما ندارد و اصلاً ما دفع ضرر محتمل دنیوی نداریم در میان عقلا چون عقلا سیره ایشان است روششان است به ضرر محتمل اهمیت نمیدهند حالا و لو این که برای این که به نفعی برسند شبانه روز ما ضررهای دنیوی را متحمل میشویم یقینیاش را چه رسد احتمالش را برای این که به نفعی برسیم اصلاً زندگی میچرخد روی ضررهای جزئی برای این که برسیم به نفعهای کلی، در ضررهای یقینی همین است چه رسد ضرر محتمل باشد و ضرر محتمل را عقلاء اصلا اعتنا به آن ندارند بله اگر در مهام امور شد آن را عقل میگوید باید احتیاط کنی و مثال زدهاند گفتهاند باب دماء باب فروج و عرض و باب اموال مردم اینها را باید احتیاط کرد و اما اگر مربوط به اموال و حق الناس نیست مربوط به عرض دیگران نیست مربوط به قتل و احتمال قتل نیست دیگر نه مابقی ضررها ولو یقینی واجب الدفع نیست چه رسد محتمل، الا در این سه چیز که مسلم عقل ما میگوید باید احتیاط کنیم، این مباحثه قبلی ما بود.
لذا تا این جا این قاعده قبح عقاب بلا بیان دلالتش خوب است برای برائت بلکه همه آیات در روایات و اجماع همه بر میگردد به همین قاعده قبح عقاب بلا بیان برای این که آنها هم ارشاد به همین حکم عقل است .
استاد بزرگوار ما آقای طباطبائی یک شبههای داشتند این جا میگفتند قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری نیست چرا؟ یک مثالهایی میزدند مثالها را تطبیق میکردند با احکام شرعیه میگفتند که مولا زندان است و میدانید که این کار دارد میدانید این یک حوائجی دارد و شما میتوانید حوائج را بر آوری ولو احتیاط کنی بروی آن جا که زندان است به او بگویی کار داری یا نداری؟و بخواهی با قاعده قبح عقاب بلا بیان بیایی جلو به قول ایشان وقتی که از زندان آمد بیرون توی سرت میزند ، تو میدانستی من یک حوائجی دارم چرا نیامدی ؟ چرا احتیاط نکردی؟ چرا نیامدی به من بگویی؟ این یک مثال.
یک مثال دیگر میفرمودند اگر یک نامهای مولا به شما نوشته باشد اما این نامه گم شده باشد و شما احتمال میدهی در این نامه یک احکامی باشد حالا بخواهی بگویی قاعده قبح عقاب بلا بیان، مسلم این جاها جاری نیست بلکه عقل ما میگوید باید احتیاط بکنی ، عقل ما میگوید آن چه به نظرت می رسد که در این نامه هست باید احتیاط بکنی، پس قاعده دفع ضرر محتمل، حالا ایشان دفع ضرر محتمل را نمیگفتند، قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری نیست بلکه قانون دفع ضرر محتمل جاری است این هم مثال دوم.
مثال سوم می زدند این که اگر مانع در کار باشد میگفتند مولا در میان مردم نشسته نمیتواند حرف بزند وشما میدانید این یک حوائجی دارد شما میدانید این یک حرفهایی دارد اما نمیتواند بزند لمانع وقتی مانع در کار باشد بنابراین شما با عقلتان میگویید باید احتیاط بکنید و این که بخواهی رفع ما لایعلمون جاری بکنی بخواهی قاعده این که اگر بیان نکنی عقاب ندارد میگفتند نه، و ایشان پافشاری داشتند این که این قاعده قبح عقاب بلا بیان مختص یک موارد خاصی است که مربوط به این جاها نیست آن وقت تطبیق میکردند میفرمودند که خب در احکام این جوری است مثل آن نامه خیلی از احکام را گفتهاند اما به ما نرسیده مثل آن نامه که گم شده به شما نرسیده خیلی از احکام هم گفته شده شما میدانید این احکام به ما نرسیده در آن اصول اربع مأه بوده در آن کتابهایی که در کتابخانه محله کوخ که سنیها آتش زدند نابود کردند در آن جاها بوده و به ما نرسیده همان طور که آن جا باید احتیاط کرد این جا هم باید احتیاط کرد مگر این که ایشان میگفتند رفع ما لایعلمون را برایش یک اطلاقی درست بکنیم و اما قاعده قبح عقاب بلا بیان را نمیشود.
باز مثال می زدند میگفتند که خب ائمه طاهرین علیهم السلام محصور بودند نمیتوانستند حرفشان را بزنند، میخواستند بزنند نمیشده، نمیگذاشتند مثل همان است که مولا زندان باشد و میدانید حوائج دارد حالا که میدانید حوائج دارد بنابراین نروید با رفع ما لایعلمون بخواهید بیایید جلو مسلم عقلاء میگویند باید تفحص کنی باید بروی ببینی این چیز میخواهد یا نمیخواهد؟
برای آن مثال سوم مانع هم میفرمودند این روایات ما خیلی از آنها تقیتا صادر شده ، نگفتنش تقیه بوده و خیلی از احکام را ائمه طاهرین نگفتهاند لمانع، برای تقیه، یا این که یک جوری گفتند با معارض گفتند نحن نلقی الخلاف بینکم حفظا لدمائکم مانع در کار بوده واین مانع در کار بوده مثل همان است که در جلسه نشسته نمیتواند حرفهایش را بزند نمیتواند امر و نهی به شما بکند چه جور باید احتیاط بکنید این جا هم عقل ما میگوید باید احتیاط بکنید، این خلاصه حرف آقای داماد است.
من یادم نمیرود دو سه مرتبه ایشان در اصول یک دوره اصول من پیش ایشان بودم خیلی اصول منقح خوبی بود انصافاً ، آن جا این را میفرمودند بعد هم توی فقه من 13 ، 14 سال فقه ایشان رفتم انصافاً آدم مدققی بود و علاوه بر این که ما استاد و شاگرد بودیم من حسابی ادب را مراعات میکردم اما با هم رفیق هم بودیم لذا من خوب میتوانستم با ایشان حرف بزنم و راجع به این قاعده قبح عقاب بلا بیان دو سه مرتبه من با ایشان حرف زدم اما ایشان حرفهای من را نمیپذیرفتند و میگفتند نه همین است که گفتم، حالا من به ایشان چه میگفتم؟ میگفتم آقا همه این حرفهای شما برمیگردد به این که اگر مانعی در کار باشد برای گفتن و بدانیم مانع هست یا این که تفحص نکرده بخواهیم برائت جاری بکنیم و یا این که یک جایی ببینیم که ائمه طاهرین یا مولا میخواسته چیز بگوید و نتوانسته برمیگردد به این که عدم وصول قبل از تفحص یا عدم علم لمانع قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری نسیت خب ما هم میگوییم لذا هی مرتب این را ما اصرار میکردیم هم در قرآن هم در روایات هم راجع به این قاعده قبح عقاب بلا بیان اصرار داریم این که این قاعده قبح عقاب بلا بیان مربوط به موضوعات که نیست مربوط به احکام است یعنی یک مجتهد جامع الشرایط میخواهد استنباط کند حکمی را، استناط به این معنا که میخواهد ببیند مثلاً جلسه استراحت واجب است یانه؟ این مجتهد چه باید بکند؟ اول باید اقوال را ببیند زمینه درست بشود حتی به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی اصرار داشتند این که بدون اقوال عامه را دیدن استنباط کوتاه است باید زمینه درست بشود بعد از آن که زمینه را درست کردم باید ببینم دلیل چیست؟ قرآن چه دلالت دارد؟ باید ببینم نقل اقوال، اصحاب چه در مسئله گفتهاند ؟ باید ببینم روایات اهل بیت چه دلالت دارد؟ حالا در همین روایات اهل بیت اگر احتمال تقیه بدهم خب حجت نیست مگر این که در تعارضی باشد و تعارضها آن تقیه را سوم بکند، ولی اگر راستی احتمال عقلایی بدهیم برای تقیه خب دیگر به روایت نمیشود عمل کرد ، اگر تفحص نکنم به روایت نمیشود عمل کرد و اگر اختلاف باشد به روایت نمیشود عمل کرد، فرض ما آن جاست اختلاف نیست ، تقیه نیست ، تفحص هم هست بعد از آن قاعده قبح عقاب بلا بیان به ما میگوید که اگر باشد دیگر مولا حق ندارد بگوید چرا؟ دیگر مولا نمیتواند باز خواست حکمش را بکند چه واجب باشد چه حرام باشد و این مثالهای شما ربطی به این حرف ما ندارد، مثالهای آقای داماد همهاش مثالهای خوبی است شکی نیست مثالهای خوب به این معنا که تفحص نکرده ما بخواهیم رفع ما لایعلمون جاری کنیم قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری کنیم جایز نیست معلوم است اگر مانع در کار باشد و بدانم مانع در کار است رفع ما لایعلمون قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری نیست مسلم است اگر بدانیم که گفته برای تقیه یا تعارضی باشد احتمال قوی در باب تقیه باشد این حجت نیست ما همه اینها را باید بگذاریم کنار بعد از آن که مانع میدانیم نیست بعد از آن که تفحص خودمان را کردیم و بعد از آن که میدانیم احکامشان برای این است که به ما چیز بفهمانند آن وقت گردش میکنم چیزی نمی یابم چه عدم وصول باشد چه عدم علم، عدم وصول یعنی به من نرسیده، عدم علم معنایش این است که نه، گفتهاند به من نرسیده میگوییم فرق دیگر نمیکند، عدم وصول باشد یا عدم علم باشد عقل ما میگوید مولا حق مؤاخذه کردن ندارد چنانچه خودشان هم میگویند رفع ما لایعلمون عقل ما هم میگوید دیگر این قاعده قبح عقاب بلا بیان اعم است از این که به من نرسیده باشد یا این که بیان نکرده باشند، بیان نکرده باشند جلسه قبل میگفتم گاهی بیان نمیکنند برای این که مانعی در کار است و الا احکام که همهاش بیان شده، اما صلاح در این بوده که احکام مثلا امام صادق علیه السلام به همین اندازه که گفتند دیگر مابقی برسد در زمان امام زمان و یک دریا از علم آقا امام زمان بگویند.
حالا الان ولو این که مصلحت در تأخیر بوده یعنی عدم وصول است اما باز هم همین که نگفتهاند ما هم تفحص کردیم نیافتیم عقل ما میگوید باز خواست موقوف یعنی عقاب دیگر نه، چه واجب واقعی باشد چه حرمت واقعی چرا؟ برای این که خب الان من چیزی ندارم ،احتمال قوی میدهد چیز ندارم برای خاطر این باشد که سکت الله عنه، یا ائمه طاهرین علیهم السلام از آن ساکت شدند برای این که زمینه برای گفتن نبوده ، رفع ما لا یعلمون ، قاعده قبح عقاب بلا بیان ، لذا این سه تا مثالی که ایشان میزدند که این سه تا مثال برمیگردد به این که ائمه طاهرین علیهم السلام، تقیتا گفتهاند و روی آن قواعد تقیه میدانم تقیه است اگر آن قواعد هم نباشد میدانم تقیه نیست بالاخره آن جا که احتمال قوی در تقیه باشد خب این سه قسم است این سه قسم هر سه قاعده قبح عقاب بلا بیان دارد چنانچه رفع ما لایعلمون دارد و اگر من عمل را نیاورم به قاعده رفع ما لایعلمون نمیشود اسلام مرا مؤاخذه بکندکه چرا احتیاط نکردی ؟ بله میتواند اسلام بگوید خوب است احتیاط بکنی و اما بخواهد باز خواست بکند قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید نه چرا نه؟ میگوید که اگر این مقصر باشد عقاب دارد اما مجتهد این جوری قاصر است مقصر که نیست یعنی ماها خب معلوم است این رساله که مینویسیم روی هر مسئلهاش هم قسم حضرت عباس میخوریم یقین هم داریم اما آیا مطابق با واقع است یا نه؟ خب خیلی مطابق با واقع نیست ، ولی جهل مقصر نیست جهلمان، جهل قصوری است جهل مرکب است ما یقین داریم واقع همین است لذا همین که مرحوم علامه میگویند خیلی حرف خوبی است هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله جزماً روی آن هم قسم حضرت عباس می خورد فهو حکم الله ولو این که طریق ظنی است اما منافات ندارد که استنباط من قطعی باشد اما این استنیاط من قطعی است خیلی جاها جهل مرکب است جهل مرکب مسلم انسان معذور است ،از جهل مقصر آیا معذور است یا نه؟ آن اختلاف است و اما در جهل قصوری من جمله جهل مرکبی که ما طلبهها داریم مثل آن جاست که آن 4 قسم جهل قصوری مثل آن جاست که اصلا دسترسی ندارد و ما نحن فیه ولو جهل مرکب، جهل مرکب مسلم است آقای داماد هم قبول داشتند جهل مرکب معذور است ، جاهل به جهل مرکب معذور است ، میگفتیم این جهل مرکب است واقع را نیاورده مولا یا رفع ید میکند از واقع یا تقبل میکند ناقص را به جای کامل بالاخره عقاب نمیتواند بکند و این که عقاب نمیتواند بکند یعنی قاعده قبح عقاب بلا بیان . این خلاصه حرف آقای داماد و آن که من به ایشان میگفتم.
اما این دو سه مطلبی که ایشان مثال میزدند باز قبول نمیکردند و میفرمودند قاعده قبح عقاب بلا بیان نداریم.
مرحوم حاج آقا رضا همدانی توی کتاب صلاتشان آقای داماد میگفتند ایشان هم در ک کرده بودند این حرف را لذا قاعده قبح عقاب بلا بیان را برگرداندند به این که اگر راهی نداشته باشیم به احکام آن وقت قاعده قبح عقاب بلا بیان داریم و ایشان میگفتند بیین ایشان هم میگویند قاعده قبح عقاب بلا بیان نداریم، بردهاند آن جاها که راهی نباشد به رسیدن واقع، ولی اینها دیگر لفظ عوض کردن است آن کسی که میگوید قاعده قبح عقاب بلا بیان همین را میگوید آن کسی هم که میگوید راهی به واقع نداریم همان قاعده قبح عقاب بلا بیان است دیگر یا مثلا مرحوم ناییینی میفرمایند آن جا که مقصر نباشد ، باز همین است برمیگردد به این که جاهل قاصر معذور است کی معذور است جاهل قاصر ؟ در آن وقتی که تفحص بکند در آن وقتی که تقصیری برایش نباشد معذور است ، قاعده قبح عقاب بلا بیان هم همین است الفاظ را زیر و رو کردن عوض کردن نمیتواند حرف آقای داماد را درست بکند.
فتلخص مماذکرناه این که قاعده قبح عقاب بلا بیان درست است آن ایراد مرحوم شیخ که نقل کردند وارد نیست ایراد آقای داماد هم وارد نیست تغییر لفظ هم نمیتواند قاعده قبح عقاب بلا بیان را اشکال به آن وارد بکند.
حالا چون که بحث مشکل است یک مقداری روی آن فکر بکنید اگر فکرتان به جایی رسید له آقای داماد نه علیه، علیه را که گفتیم، که راستی حرف آقای داماد را درست کنیم اگر چیزی به فکرتان رسید بگویید تا فردا تکرار کنم. انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد