درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : تمسک برای برائت به قاعده قبح عقاب بلا بیان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
تمسک شده است برای برائت به قاعده قبح عقاب بلا بیان و چون که میخواهند ادله را اربعه را تمام بکنند قبلش تمسک به اجماع هم کردهاند اگر ما چیزی پیدا نکردیم برای حکمی برائت است به ادله اربعه لذا چند تا آیه آوردهاند برای برائت چند تا روایت آوردهاند برای برائت بعد هم تمسک کردهاند به اجماع این که از قدما، متأخرین اجماع داریم برای برائت و این که بعضی از اخباریها به واسطه روایاتی گفتهاند احتیاط نقض آن اجماع هم هست، اما معلوم است اجماع خیلی اهمیت ندارد برای این که اگر مثل مرحوم صدوق و مرحوم کلینی و امثال اینها اخباری باشند خب دیگر خواه ناخواه اینها مخالفت کردهاند و ما بخواهیم باز هم تمسک به اجماع بکنیم مخصوصاً بعد از آن که اجماعمان هم مقطوع المدرکیه است خیلی اهمیت ندارد و اصلاً اجماع در اصول خیلی اهمیت ندارد لذا عمده اصلاً مرحوم شیخ تمسک به ادله اربعه کردهاند من جمله اجماع برای خاطر همین صورتا بگویند ادله اربعه داریم و الا صغراً و کبراً این جور اجماعها معلوم است حجت نیست، در اصول ما باید دلیل بیاوریم نه تمسک به اجماع بکنیم لذا عمده این دلیل چهارم است برای این که آیات و روایات هم برمیگردد به همین دلیل چهارم برای این که اگر این دلیل چهارم تمام باشد دیگر خواه ناخواه هم آیات و هم روایات و هم اجماع این ارشاد به همین حکم عقل است که سابقا گفتیم الان هم میگوییم عقیده ما هم همین است این که این جا هم بنای عقلاء روی آن هست هم برائت و هم تخییر و هم اشتغال و هم استصحاب، بنای عقلاء روی این اصول عملیه است حالا من جمله این برائت، وقتی بنای عقلاء باشد حکم عقلی باشد دیگر خواه ناخواه آیات و روایات اینها میشوند ارشادی و بحث خوبی هم کردیم از شماها یک دلیل میخواستیم که از شما نمیتوانیم استفاده بکنیم متأسفانه و چرا؟ نمیدانم و گفتیم این که فرق گذاشتند بین برائت نقلی و برائت عقلی ما فرق نمیبینیم فرقهایی که مرحوم شیخ انصاری گفته بودند گفتیم و نتوانستیم قبول بکنیم لذا عمده در برائت این دلیل عقلی است قاعده قبح عقاب بلا بیان ، اگر گشتیم و چیزی از طرف مولا پیدا نکردیم نمیتواند مولا ما را مؤاخذه بکند قبیح است مولا بلا گفتن بلا بیان کسی را مؤاخذه بکند، علاوه بر این که عقل میگوید قبیح است سیره عقلاء روی آن است قبیح است یک حرف عوامانه هم هست مثلاً پدر به پسر میگوید چرا این کار را نکردی ؟ میگوید مگر گفتی که بکنم؟ نگفتی نکردم و این زیاد این حرف عوامانه در میان مردم هست عقلاء هم میگویند باید بگوید تا واجب شود تا حرام بشود و تا نگوید نه واجب است نه حرام ولو این که وا قعا واجب باشد واقعا حرام باشد و به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام ما نوکر واقع نیستیم ما نوکر ظاهریم ما باید ببینیم روایت چه میفرماید ، ما باید ببینیم اصل چه اقتضا میکند و اما واقع اصلاً کسی تکلیف منجز روی واقع ندارد واقع گفته شده مسلم ما من شیئ یقربکم الی الجنه و یباعدکم عن النار الاوقد امرتکم به و ما من شیئ یبعدکم من الجنه و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه در مقام انشاء قرآن کپیه عالم وجود است همه چیز گفته شده به قول امام صادق علیه السلام حتی آن نخ وسط هسته خرما این هم حکمش گفته شده به قول امام صادق علیه السلام یک نیشگون گرفتند اول اجازه گرفتند بعد که اجازه گرفتند پوست گوشت طرف را گرفتند بعد فرمودند خدا حکم این را هم که من پوست گوشت تو را گرفتم حکم این را هم فرموده است لذا واقع گفته شده، اسلام دین تام و کامل است نمیشود چیزی باشد اما حکمش در اسلام نباشد الی یوم القیامه خب این مقام انشاست اما این مقام انشاء کی تنجز میشود؟ کی به فعلیت می رسد ؟ آن انشاء را بدهند به مردم، این میشود مقام فعلیت بتوانند مردم بیاورند این میشود مقام تنجز، مقام فعلیت و مقام تنجز این 90 درصد احکام بنابر این که امام زمان یأتی بدین جدید 90 درصد احکام گفته نشده یعنی در مقام انشاست، در مقام فعلیت نشد بیاید خب مثل امام جواد سلام الله علیه باید یک عمر طبیعی بکنند و دشمن هم بگذارد مثل جدشان امام صادق علیه السلام 300 هزار روایت بگویند اما خب نمیگذاشتند دیگر، 25 ساله او را شهید کردند لذا احکام در حال انشاء ماند به مقام فعلیت نرسید، نگفتند نشد بگویند وقتی مقام فعلیت نباشد مقام تنجز هم نیست به معنا این که عقل ما بگوشد حکم را بیاور خب نیست، مقام فعلیت نیست مقام تنجز هم نیست حالا چه بکنم؟ قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید هیچ، هیچ کار نکن، نمیدانی آیا واجب است یا نه؟ برایت چیزی است ، نمیدانی آیا حرام است یا نه؟ جا آوردنش طوری نیست ، به این میگویند قاعده قبح عقاب بلا بیان، اگر حکمی بیان نشده باشد یعنی به مقام فعلیت نرسیده باشد مثل آن جاست که به مقام تنجز نرسیده باشد مثلاً من حکم را میدانم اما نمیتوانم به جا بیاورم خب مقام تنجز ندارد ، میداند باید 4 رکعت نماز رو به قبله ایستاده با آن شرایط بخواند اما نمیتواند رو به قبله، قبله را نمیداند کجاست ، نمیتواند ایستاده و بالاخره نمیتواند تام الاجزاء و الشرایط خب مقام تنجز ندارد یعنی عقل ما میگوید حکم بالفعل است اما برای تو تنجز ندارد و قاعده قبح عقاب بلا بیان هم روی فعلیت فعلیت را میزند میگوید فعلیت نیست ولو واقع و نفس الامر هم باشد فعلیت نیست پس بر تو واجب نیست بر تو اگر هم حرام باشد حرام نیست ، خب این قاعده قبح عقاب بلا بیان در کلمات زیاد دیده میشود توی فقه ما زیاد دیده میشود توی اصول ما از آن اول که اصول نوشتهاند مثل عده شیخ طوسی تا به الان زیاد دیده میشود و معنایش هم همین است که فعلیت را میزند یعنی میگوید من کاری به انشاء ندارم، انشاء میخواهد باشد یا نه، انشاء در وقتی برای تو لازم است بیاوری یا اگر حرام است ترک کنی که از انشاء بیاید به مقام فعلیت، بگویند ،برسانند وصول باشد و اما اگر نه، این مقام فعلیت نیست وقتی مقام فعلیت نشد ولو مقام انشاء هم باشد دیگر رفع ما لایعلمون، لذا بعضی اوقات هم به مقام فعلیت می رسد اما حکم منجز نیست آن بحث ما نیست، برای این که بحث ما در ندانستگی هاست و مقام تنجز مقام عمل است آن جاست که بداند اما نتواند به این میگویند مقام تنجز یعنی عقل ما میگوید که ولو این که حکم هست اما چون نمیتوانی لازم نیست بیاوری، مقام فعلیت مقام عقل نیست مقام تنجز نیست مقام نقل است مقام وصول است یعنی آن انشاء آمده در میان مردم، ائمه طاهرین علیهم السلام حکم را گفتهاند ، آن حکم که انشاء کرده است خدا آن حکم را گفتهاند لتبین للناس ما نزل الیهم این را گفتهاند این را میگویند مقام فعلیت، حالا یک دفعه نگفتهاند، نشده، به من نرسیده ، عدم وصول باشد عدم علم باشد لمانع باشد خب نرسیده دیگر، من هم تقصیر ندارم یعنی بررسی کردهام قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید که تو مجتهد اول باید بررسی بکنی یعنی انشاء نه، دنبال حکم بالفعل باشی مثلاً نمیدانی تسبیحات اربعه یک مرتبه واجب است یا سه مرتبه؟ برو توی روایت ببین روایات اهل بیت در این باره چه میگویند؟ اگر پیدا کردی یک مرتبه یا سه مرتبه خب، این مقام فعلیت که دنبالش بودی پیدا کردی، پیدا کردی مقام تنجز توی رساله بنویس سه مرتبه.
لذا تفحص و معارضها را این طرف و آن طرف زدن روایات آیا حمل بر تقیه میشود یا نه؟ بالاخره اجتهاد خودش را میکند اما یک دفعه اجتهاد خودش را میکند به هیچ جا نمیرسد یا میرسد دو روایت متعارض است و بالاخره روی روایت فتوی نمیتواند حالا چکار بکند؟ قاعده قبح عقاب بلا بیان هم عقل و هم عقلا و هم عرف میگوید که عقابی در کار نیست، میگوید میتوانی بگویی که این حکم واجب نیست، این حکم حرام نیست.
اخباری راجع به این که این حکم واجب نیست گفتهاند یعنی هیچ کس نگفته از اخباریها که در شبهات وجوبیه باز هم احتیاط، در شبهات تحریمیه برای خاطر یک روایاتی گفتهاند آن جا باید احتیاط بکنی اگر نرسیدی و احتمال حرمت میدهی باید احتیاط بکنی در مقابل اصولی که میگوید نه، دلیلش هم همین قاعده قبح عقاب بلا بیان است میگوید فرقی نیست بین شبهه تحریمیه یا شبهه وجوبیه، وقتی بررسی کردی و به جایی نرسیدی رفع ما لایعلمون که آیات به خوبی دلالت داشت روایات به خوبی دلالت داشت آیات و روایات را ما گفتیم حکم عقل است ارشاد به حکم عقل است هم عقل ما هم عقلا هم عموم مردم میگویند رفع ما لایعلمون عقل ما میگوید که این قاعده قبح عقاب بلا بیان رفتهاند روی عقل، ای کاش نرفته بودند میگوید عقل ما میگوید عقاب قبیح است، سیره عقلا میگویند تا نگویی حق مؤاخذه نداری عموم مردم هم میگویند که مگر گفتی که نکردم؟ اگر گفته بودی کرده بودم یا به قول عوام مردم یک مثال عوامانه امروز یک مثال عوامانه دیگر هم بزنم میگوید که« گوشت نیاورده کوفته» میخواهد گوشت نمیبرد ظهر که میرود خانه پلو خورشت میخواهد خب خانمش میگوید بابا« نیاورده از من آورده میخواهی »خب معلوم است نمیشود یا مثلاً شوهرش ظهرمیرود خانه میگوید چرا فلان کار را نکردی؟میگوید خب نگفتی، نکردم مگر گفته بودی که نکردم تا بگویی چرا؟ لذا این قاعده قبح عقاب بلا بیان هم عقل است عقلی دقی فلسفی هم عقل است و هم بنای عقلا، یعنی عقل عادی هم روش عوامانه به این خلاصه حرف است.
دو تا اشکال در مسئله شده یک اشکال مرحوم شیخ انصاری کردهاند این فرمایش ایشان و آن این است که گفتهاند دفع ضرر محتمل عقل میگوید واجب است وقتی دفع ضرر محتمل واجب باشد ما احتمال میدهیم که اگر این واجب را نیاوردیم عقاب داشته باشم یا ضرر داشته باشم اگر این حرمت را آوردم منهی عنه باشم یا ضرر داشته باشم و دفع ضرر محتمل را عقلا لازم میدانند این دیگر عقلی نه، عقلایی، یعنی عقلا اگر یک چایی گذاشتند جلوی شما احتمال بدهید توی این چایی زهر است مسلم میگویند نخور، اگر بخوری و بمیری عقلا میگویند خود کشی کردهای دفع ضرر محتمل واجب است لذا این عوامانه هم هست یعنی مشهور در میان عوام هم شده دفع ضرر محتمل واجب است.
مرحوم شیخ انصاری ایراد را که میکنند به دفع ضرر محتمل جواب میدهند میفرمایند که این دفع ضرر محتمل مراد عقاب است؟ خب اگر عقاب باشد قاعده قبح عقاب بلا بیان حکومت دارد بر این دفع ضرر محتمل آن میگوید ضرر محتمل را باید مراعات بکنی باید احتیاط بکنی قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید که لازم نیست ، ورود دارد دو تا دلیل عقلی یک کدام وارد بر دلیل دیگری، این راجع به عقاب.
واگر مراد ضرر دنیوی است میفرماید خب ضرر دنیوی اصلاً کی گفته دفع ضرر مثل همین مثالی که من زدم که مشهور در میان فقهاء شده در سه چیز یکی دماء یکی فروج یکی اموال در این سه باید احتیاط کرد و قاعده دفع ضرر محتمل در مهام امورحتما باید احتیاط بکنیم اما اگر مهام امور نشد کی گفته احتیاط ؟ ما الان همه ما سوار اتومبیل میشویم از این طرف به آن طرف بعضی اوقات به مشهد، تهران، در حالی که با این تصادفات خیلی قوی است تصادف بکنیم و اما دفع ضرر محتمل بخواهد جلوی ما را بگیرد حتما نمیگیرد و در غیر مهام امور آن همه صدمهها را میخورد حتی ضررهای قطعی را متحمل میشود برای این که به نفعهای حسابی برسد و این حرف خیلی حرف خوبی است که دفع ضرر محتمل در مهام امور بگویید عقل میگوید واجب است ، راجع به اموالش هم نمیدانم دفع ضرر محتمل راجع به اموال واجب باشد یا نه؟ اصل نباشد، استصحاب نباشد اما راجع به دماء و فروج مسلم هست، راجع به دماء و فروج بگویید دفع ضرر محتمل هست اسمش را میگذارند در مهام امور.
دماء در این جا یعنی آبرو، راجع به آبروی خودمان راجع به آبروی مردم حتما آن جاها که شک بکنیم باید احتیاط بکنیم عرض اسمش را میگذارند عرض به معنا عام، گاهی عرض مربوط به فروج است گاهی نه مربوط به آبروست گاهی راجع به چیزهای دیگر بالاخره راجع به این سه چیز مشهور شده دماء و فروج بعضی جای این فروج را عرض گذاشتهاند دماء و عرض و اموال، اما راجع به غیر این سه تا دفع ضرر محتمل واجب باشد میگویند واجب نیست.
بله احتیاط مستحب خوب است، انسان بتواند اگر احتیاط برایش درد سر درست نشود اگر احتیاط برای مقلدین دردسر درست نشود احتیاط خوب است به شرطی که دردسر برای دیگران یا برای خودش درست نشود ولی در غیر مهام امور دفع ضرر محتمل دیگر واجب نیست خب انصافا حرف مرحوم شیخ انصاری خیلی خوب است دیگر که آقا اگر مراد عقاب است ما میدانیم عقاب نیست دیگر وقتی میدانیم عقاب نیست دفع ضرر محتمل، ما میدانیم ضرر نیست یعنی قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید ضرر نیست مولا حق ندارد که عقاب بکند، تا نرساند تا نگوید تا به من نرسد حق ندارد و گفتم حرف عوامانه هم هست میگوید مگر گفتی کهحالا میخواهی مؤاخذه کنی، اگر گفته بودی و من نکرده بودم خیلی خوب، نگفتی که، لذا عقاب چه از طرف اسلام چه از طرف موالی عرفیه تا نگوید حق عقاب کردن ندارد و عقل ما میگوید عقاب نیست یعنی یقین داریم عقاب نیست به عبارت دیگر اگر عقاب بکند ظلم است، اگر «گوشت نیاورده کوفته بخواهد» داد و فریادش بلند بشود همه میگویند این ظالم است اگر نگوید، بعد بگوید چرا نکردی؟ همه میگویند ظالم است لذا راجع به دین اسلام عزیز هم همین است اگر بخواهد در حالی که نگفته در حالی که به من نرسیده عدم وصول است عدم علم است مانع است بالاخره نرسیده به من، تقصیر هم ندارم بررسی خودم را هم کردهام تقصیر ندارم اما عدم وصول است عدم علم است لمانع است آنها گفته اند لمانع به من نرسیده خب بالاخره الان من چه تقصیری دارم در این که این حکم را نیاوردم؟اگر قاصر بودم که هیچ، مقصرش هم همین است که صحبت کردیم که من راجع به جاهل مقصر هم میگوید کتک بخور اما این که قضا کند باز هم نه، حالا بالاخره حالا بحث ما جاهل قاصر است نه مقصر، تا به او نرسد حق ندارد بگوید چرا؟ بنابراین به قول مرحوم شیخ انصاری حرف خوبی است که آقا این قاعده قبح عقاب بلا بیان ورود دارد یعنی موضوع دفع ضرر محتمل را میبرد، ورود دیگر همان بود ورود آن بود که دو تا دلیل بیاید و یک کدام موضوع دلیل دیگر را ببرد تعبداً ،ما نحن فیه همین است یک دفع ضرر محتمل داریم یک قاعده قبح عقاب بلا بیان داریم آن میگوید در جایی که احتمال ضرر بدهی احتیاط کن، قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید تو یقین داری ضرر نیست احتمال ضرر نمیدهی یقین داری ضرر نیست برای خاطر این که اگر بخواهد ضرر بزند عقاب بکند سزاوار نیست بلکه ظلم است بنابراین دفع ضرر محتمل آن جاست که یقین نداشته باشیم لذا قاعده قبح عقاب بلا بیان موضوع دفع ضرر محتمل را میزند.
دفع ضرر محتمل هست آن جا که احتمال ضرر بدهی و من احتمال ضرر نمیدهم من یقین دارم ضرر نیست وقتی یقین دارم ضرر نیست دیگر دفع ضرر محتمل چه میتواند بگوید؟ دفع ضرر محتمل میگوید اگر احتمال بدهی ضرر باشد احتیاط کن قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید حتماً ضرر نیست، میشود ورود.
این آقا میگوید دلیل داریم، اگر دلیل داریم خب هیچ و اما این که دلیل داریم یا یقین داریم آن که بحث ما نیست خب میرسیم به قول اخباری ببینیم آیا دلیل داریم یا دلیل نداریم؟ حالا این حرف مرحوم شیخ عمده حرف استاد بزرگوار ما آقای داماد است برای دوشنبه انشاءالله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد