درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حدیث رفع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به این حدیث رفع یک اموری یک مسائلی هست که باید متعرض این مسائل بشویم، مسائل خوبی هم هست ولو در ذیل حدیث رفع است اما عام در اصول ماست مخصوصا در این برائت اما نمیدانم چه جور شده که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه.
همهاش را انداختهاند و یک اشارهای به بعضی از آنها دارد؟
مسئله اول که صحبت کردیم راجع به این رفع عن امتی تسعه که آیا این دفع است یا رفع؟ که گفتم ولو این کلمه رفع، دفع گاهی به جای دیگر استعمال میشود اما این جا مشهور در میان فقهاء گفتهاند که به معنا رفع، در امم سابقه بوده احکامش، در اسلام رفع شده و خیلی در این باره حتی مرحوم شیخ هم خیلی در این باره صحبت نکردهاند و مفروغ عنه گرفتهاند این منتا علی الامه است و گفتهاند در امم سابقه یک گرفتگیها بوده و آن گرفتگیها برداشته شده ، حالا وجوب تحفظ باشد وجوب احتیاط باشد وجوب قضا باشد هر کسی چیزی گفته که ما نتوانستیم قبول بکنیم و گفتیم این رفع به معنا دفع است و این که تکلیف مشقت آمیز در همه ادیان نداریم لذا ما لایطاق و ما استکرهوا علیه و خطا و نسیان و ما لا یعلمون و این 9 چیز لایکلف الله نفسا الا وسعها ، این مطلب اول بود، که دلم هم میخواست از شماها استفاده کنم تا حال که نشده.
مطلب دوم راجع به این حدیث شریف گفتهاند باید یک چیزی در تقدیر داشته باشد برای این که رفع یا دفع الخطا که خب معلوم است همین امت اسلام خطا و نسیان خیلی دارند ما استکرهوا علیه دارند ما اضطروا الیه دارند ما لایطیقون دارند، تکویناً که نمیشود بگوییم رفع، پس باید تقدیری باشد، گفتم شیخ انصاری میفرمایند تقدیر مؤاخذه است ، مردم آخوند گفتند تقدیر جمیع الآثار است استاد بزرگوار ما حضرت امام گفتند که حقیقت ادعائیه است و بالاخره ما رسیدیم به این جا که حرف مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه بهترین حرف هاست و آن این است که اصلاً مجاز نیست ولو حقیقت ادعائیه بالاخره یک مجازی است ، مجار نیست چرا مجاز نیست؟ برای این که شارع مقدس وقتی در شریعتش نگاه بکند میبیند خطا در این شریعت نیست، برای این که خطا موضوع برای احکام است احکام که نیست پس خطا هم نیست، خیلی حرف خوبی است دیگر، لذا مرحوم نایینی گفتهاند اصلاً این رفع الخطا رفع النسیان حقیقت است نه مجاز باشد ، این هم مطلب دوم که بالاخره درست کردیم تمام شد.
مطلب سوم این که این حدیث رفع حکومت دارد بر ادله اولیه، معنای حکومت هم همین است که وقتی دو تا دلیل را با هم بسنجیم میبینیم احدهما نظارت دارد بر دیگری مثل مثلا در باب شکیات شکهایی که اعتبار ندارد دلیلشان حکومت دارد بر ادله شکیات ، آن میگوید که شک سه و چهار بعد از هر کجا باشد نماز را تمام کن دو رکعت نماز نشسته یا یک رکعت ایستاده، لاشک لکثیر الشک میگوید الا آدم وسواسی به این میگوییم حکومت ، نظاره دلیل علی الدلیل ما نحن فیه همین است این رفع الخطا رفع النسیان رفع ما لا یعلمون رفع ما استکرهوا علیه نظر دارد به ادله اولیه مثلاً ادله اولیه میگوید که اگر یادت رفت حمد و سوره بخوانی خب نماز باطل است چرا؟ اذا انتفی الجزء انتفی الکل این رفع ما لایعلمون میگوید که نه الا در خطا و نسیان، لذا فقهاء به آن میگویند شرط ذکری یعنی همیشه شرط نیست، اگر عمداً نیامد نماز باطل است شرط است و اما اگر سهواً نیامد ، جهلاً نیامد، اکراه روی آن بود که نیامد اضطرار روی آن بود نیامد، نماز باطل نیست در حقیقت نتیجه هم نتیجه تخصیص است این رفع ما لایعلمون تخصیص میزند ادله اولیه را و اسمش را هم میخواهید بگذارید این که احکام اولیه عنوان اولی این حدیث رفع احکام ثانویه است نه احکام اولیه، احکام ثانویه یعنی چه؟ یعنی العرف وفق جمع بین دلیلین بکند بگوید آن ادله اولیه مال عامد است نه ناسی، چرا؟ برای این که این رفع ما لایعلمون تخصیص میزند آن ادله اولی را، تخصیص نیست نیتجه التخصیص است یعنی فقیه در وقتی که بسنجد این که یجب فی الصلواه القرائه این حکم اولی است دیگر و بسنجد با رفع ما لایعلمون رفع ما لایعلمون میگوید که این درجایی است که متذکر با شیی اگر متذکرنباشی این حمد با این سوره این حمد واجب نیست و روی جمع بین حکم واقعی و ظاهری هم یک چیز خوبی از آن در میآید اگر یادتان باشد خب یک بحث مفصلی بود در جمع بین حکم واقعی و ظاهری ابن قبه میگفت نمیشود ما خبر واحد را حجت بکنیم برای این که لازم میآید تحلیل حرام ، تحریم حلال و تحریم حلال و تحلیل حرام محال است از شارع مقدس لذا آمدند جمع بین حکم واقعی و ظاهری کردند و بهترین چیزها که گفتند این است مولا رفع ید میکند از این سورهای که در این نماز واجب بوده ولو این که مصلحت از بین رفته اما چارهای ندارد تقبل ناقص به جای کامل یا رفع ید از تکلیف ، آن وقت برای این که این قضیه مفصل درست بشود گفتند ما شرط ذکری داریم و شرط واقعی مثل لاتعاد الصلوه الا من خمس آن خمسش شروط واقعی اما ما بقی نماز شرط واقعی نیست شرط ذکری است شرط ظاهری است اگر توجه داشته باشی و نیاوری نماز باطل است اما اگر توجه نداشته باشی و نیاوری نماز باطل نیست جمع بین حکم واقعی و ظاهری لذا 90 درصد احکام ما اینها احکام واقعی نیست احکام ذکری است چه راجع به اصل، چه راجع به اجزاء و شرایط و موانع، ظاهراً ندیدیم کسی مخالفت بکند ولو خیلی هم در این باره بحث نکردهاند حتی شیخ انصاری به طور اشاره از بحث رد شدهاند اصلاً مرحوم آخوند مثل این که از واضحات قبول کردهاند و اصلاً بحثش را نکردهاند اما علی کل حال بحث مفیدی است همه جا به درد میخورد من جمله این جا و آن این است که اگر کسی مثلاً حمد و سوره را یادش رفت بخواند بعد یادش آمد این رفع ما لایعلمون میگوید که نمازت درست است چرا نمازت درست است؟ رفع ما لایعلمون حکومت پیدا میکند بر ادله اولیه ادله اولیه میگوید حمد و سوره واجب است در صورت عمد نه صورت سهو، میشود تخصیص اما چون چشمک میزند حدیث رفع به آن ادله اولیه، نظارت دارد به آن میگوییم که حکومت، نظاره احدالدلیل لدلیل الآخر آن وقت اسمش را میگذاریم عنوان ثانوی و میگوییم که این حدیث رفع از اول تا آخر از عناوین ثانویه است نه عناوین اولیه، نظارت دارد به عناوین اولیه و عناوین اولیه را تخصیص میزند آن وقت جمع بین حکم واقعی و ظاهری را هم میآوریم جلو میگوییم این حمد وسوره ولو واجب است و این که نخوانده باید بگوییم نماز باطل است و این حدیث رفع که میگوید نماز صحیح است این جور میگوید، میگوید که مصلحت از بین رفته، تقویت مصلحت شده اما برای خاطر تسهیلا للامر شارع مقدس رفع ید میکند آن جا که سهو و نسیان جلو بیاید یا تقبل ناقص به جای کامل، یعنی نماز بدون حمد و سوره را قبول میکند به جای نماز با حمد و سوره ، این همه خوب است که این حدیث رفع دلالت میکند بر این که هر کجا جزء کل حتی خود اصل مگر دلیل بیاید بگوید نه اگر ترک شده مولا قبول میکند ناقص را به جای کامل رفع ید میکند از تکلیف و میگوید همین تکلیف ناقص به جای کامل بس است دیگر اعاده ندارد قضا هم ندارد، این هم این مطلب.
مطلب چهارم هم که خیلی مطلب خوبی است اما مشکل است به اندازهای که مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه یک مثال میزنند مثال هم عجیب است خیال نمیکنم در فقه ملتزم بشوند و آن این است ما میگوییم فرقی نیست در حدیث رفع نسبت داده بشود به وجود یا نسبت داده شود به عدم، نسبت داده شود به وجود مثل این که بگوید اگر حمد و سوره را نیاوردی نمازت درست است ، رفع مالایعلمون آمده آن چیزی که منسوب به وجود است را برداشته ممکن است راجع به موانع باشد مثل این که آن موانعی که در نماز است یک کسی مثلاً سرش را از قبله برگرداند توی نماز حرف بزند خب قاعده اقتضا میکند نماز باطل باشد اما این رفع ما لایعلمون نسبت به مانع داده میشود میگوید اگر مانعی بیاید نماز باطل نیست مثل آن جا که اگر جزئی ترک بشود این جا مانع بیاید بنابراین این جور میشود حدیث رفع هم نظر دارد به اجزاء و شرایط و موانع .
اشکال مهمی که شده گفتهاند آقا ترک یک امر عدمی است چه جور میشود ما نسبت بدهیم به امر عدمی، موضوع قرار بدهیم رفع ما لایعلمون موضوع قرار بدهیم ترک را و بگوییم من ترک حرف زدن را به عبارت دیگر کسی که حرف بزند این نمازش درست است به چه دلیل؟ به رفع ما لایعلمون، گفتهاند که ترک یک امر عدمی است و امر عدمی در اسلام نه، در فسلفه نه، در میان مردم هیچ تأثیر ندارد به قول حاجی سبزواری در منظومه ما لیس فهو لیس خب این اصل اشکال ، میگویند وقتی که ما لیس فهو لیس نسبت رفع ما لایعلمون را به عدم نمیتوانیم بدهیم ولو عدم مضاف.
اما ما میگوییم اشکال ندارد چرا اشکال ندارد ؟ برای این که عرف این حرفهایی که میزنیم فلسفه است ، عرف نسبت را همین جور که به وجود میدهد به عدم هم میدهد مثلاً من ترک الصلوه متعمداً فقد کفر، نسبت را فقط کفر را به ترک صلوه، ترک صلواه یک امر عدمی است دیگر، آن که واجب است نماز است ترک نماز که دیگر حرام نیست و این میگوید ترک نماز حرام است من ترک الصلواه متعمداً فقد کفر لذا عرفا همین جور که گاهی نسبت فعل را به وجود میدهند نسبت فعل را به عدم میدهند و این زیاد است هم در روایات ما و هم در فقه ما.
سر مطلب هم این است یک چیزی توی فلسفه هست میگویند که عدم مضاف بهرهای از وجود دارد خب معلوم است این دروغ است برای این که عدم مضاف مثل عدم زید آن که موجود است زید است اما عدم زید چه بهرهای از وجود دارد به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام کلاه صدر اعظم سر نوکر گذاشتهاند مضاف الیه موجود است عدمش را میگویند موجود است، لذا توی فلسفه میگویند عدم مضاف مثل عدم صرف است بهره از وجود ندارد اما وقتی بیاییم توی عرف عدم مطلق را با عدم مضاف فرق میگذارد من ترک هیچ چیز را فقد کفر این کفر اما من ترک الصلوه ، ترک اضافه بشود عدم مضاف بشود بهرهای از وجود دارد، من ترک الصلواه عدم مضاف است لذا در مسئله ما هم همین را میگوییم، میگوییم آقا این عدم مضاف دقت عقلی فلسفه بهره از وجود ندارد اما بیا توی عرف اینها سرش نمیشود میگوید ما وجود دو قسم داریم یک وجود حسابی یک وجود نصفه حسابی آن وجود نصفه چیست؟ عدم مضاف زیاد هم استعمال دارد اگر نیایی بهره ات قطع میشود اگر نیایی کتکت میزنند و زیاد هست دیگر لذا این حدیث رفع نسبت داده میشود به وجود رفع مثلاً وجوب حمد و سوره ، نسبت داده میشود به عدم رفع موانع در صورتی که نسیان باشد، خب مسئله تا این جا درست شد.
اما مرحوم نایینی با آن همه شرافتش ایشان مثال میزند میگوید اگر کسی نذر بکند از آب فرات بخورد خدا قسمت همه ما بکند که ولو آب فرات تصفیه شده هم نیست هم آن جا بخوریم هم شنا کنیم و هم غسل کنیم و زیارت حسین علیه السلام برویم، ایشان میگوید اگر کسی نذر بکند از آب فرات بخورد اما نتواند آن روز روز جمعه توی خانه مریض باشد اصلاً نتواند غسل بکند یا جلویش را بگیرند ایشان میفرمایند حنث نذر باید بکند چرا ؟ میفرماید برای این که حدیث رفع به عدم متعلق نمیشود وقتی به عدم متعلق نشد بنابراین این نذر را عمل نکرده باید کفاره بدهد ولو این که این نذر را عمل نکرده برای سهو و نسیان و اکراه بوده میفرمایند که نه، حدیث رفع توی موانع نمیآید و این از عجایب کلام ایشان است اما علی کل حال ایشان دارند و روی این عرضی که ما کردیم فرمایش ایشان درست نیست و عجب این است که در فقه هم مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه ملتزم به این حرف نیست ، این هم مطلب چهارم.
مطلب پنجم که یک مطلب مفصلی است که انشاء الله بر ای فردا این است ، مشهور در میان اصول، اصولیین من جمله شیخ انصاری ، مرحوم آخوند، دیگران میگویند که فرق است بین حدیث رفع و قاعده قبح عقاب بلا بیان، سه تا فرق هم برایش درست میکنند و ما میگوییم نه، حدیث رفع ارشاد است،تعبد نیست وقتی ارشاد باشد رفع ما لایعلمون با قاعده قبح عقاب بلا بیان هیچ فرق ندارد و تمام اصول را ما ارشادی میدانیم حتی استصحاب را و میگوییم این ها عقلاء در ظرف شک اصول دارند، اصول تعبدیه عقلائیه من جمله برائت است من جمله تخییر است من جمله اشتغال است من جمله استصحاب است اما غیر از اینها هم اصول تعبدیه عقلائی زیاد است بیش از 100تا ما اصول عقلائیه داریم اصلاً چرخ فقه ما میگردد روی همین اصول تعبدیه عقلائیه، اما قبول ندارند، این که این جوری حرف میزنم برای خاطر این است که بگردید ببینید که آیا درست میگویم یا نه؟
لذا ما میگوییم هیچ تفاوتی بین این اصول یعنی بین رفع ما لایعلمون حالا فعلاً در رفع ما لایعلمون حرف میزنیم هیچ فرقی بین حدیث رفع و قاعده قبح عقاب بلا بیان نیست اما آقایان بدو ن این که حرفها را بزنند همین جا توی باب برائت متعرض میشوند فرق بین این حدیث رفع و قاعده قبح عقاب بلا بیان چیست؟ مرحوم شیخ 3 تا فرق میگذارند غالب هم این سه تا فرق را قبول میکنند. مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد