درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حدیث رفع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما بحث مشکلی است امروز و آن این است که در حدیث رفع شیخ بزرگوار فرمودند مؤاخذه در تقدیر است و دیروز گفتیم که به چه دلیل ؟ اگر ما باشیم و عرف اگر ما باشیم و ادبیت رفع الخطا یعنی هر آثاری که این خطا، دارد خود خطا که یک امر تکوینی است نمیشود مرفوع باشد خیلی خوب ، حالا که نشد تقدیر میخواهد حالا یا مجاز در کلمه یا مجاز در اسناد یا حقیقت ادعائیه یا آن فرمایش زیبای مرحوم نایینی خب جمیع الآثار است، ظهور این است خصوص مؤاخذه به چه دلیل؟ لذا بعد از مرحوم شیخ دیگر مشهور شده که مؤاخذه فقط نه، بلکه رفع ما لایعلمون هر اثری دارد.
مرحوم آخوند در کفایه اگر یادتان باشد در خصوص رفع ما لایعلمون یک حرف شیرین دیگر هم دارند میفرمایند مای موصول رفع ما لایعلمون اعم از حکم یا وضع، مرحوم آخوند میگوید راجع به رفع ما لایعلمون حرف نزن راجع به ما بقی بگو آیا مؤاخذه در تقدیر است یا نه؟ خب آن هم که وحدت سیاق اقتضا میکند جمیع الآثار حالا گفتم مرحوم صاحب کفایه این جا نه ولی خیلی جاها این جاها را حقیقت ادعائیه میداند که استاد بزرگوار ما حضرت امام روی این حقیقت ادعائیه خیلی پافشاری دارند همه جا من جمله این جا، خب تا این جاها بحث طلبگی تمام است و خوب است و رد مرحوم شیخ هم میتوانیم بگوییم مؤاخذه در تقدیر نیست و ظاهر ادبیت ظاهر عرف فهم عرف این است اگر گفت رفع الخطا خطا که نمیشود مرفوع باشد پس رفع آثار الخطا.
ظهور عرفی میگوید این خطا نیست، خودش که نمیتواند نباشد پس اگر بخواهد خودش نباشد باید آثارش نباشد تا این نسبت را بتوانیم بدهیم بگوییم رفع الخطا.
اثر وضعیش این است که اگر این با این دهان نجس نماز خواند میگوییم نمازش درست است اما حالا آن نجاست آن بحث بعد ماست حالا عرض میکنم، مشکل بحث هم همین جاست پس تا این جاها مسئله طلبگیمان تمام میشود و عالی میشود به مرحوم شیخ میگویی مکه رفع الخطا ظهور عرفیاش این است چون نسبت داده شده میگوید خطا نیست ، خطا که نمیتواند نباشد برای این که مردم خطا و نسیان و اضطرار و اکراه زیاد دارند، نمیتواند باشد پس بنابراین جمیع الآثار که درجاتش عالی است عالیتر مرحوم نایینی فرمودند اصلاً بگو که نه، همین خطا را هم میتواند رفع بکند اصلاً مجاز در کار نیست حقیقت است تا مؤاخذه و جمیع الآثار و اینها نرویم جلو، بگویید واقعا رفع الخطا تکوین نه، این مربوط به شارع نیست، تشریع یعنی وقتی که در محیط تشریع نگاه بکند میبیند واقعا رفع الخطا رفع النسیان رفع ما استکرهوا علیه رفع ما اضطروا الیه برای این که موضوع حکمی که واقع نشد واقع در تشریع نیست شارع مقدس هم مربوط به تشریع دارد حرف میزند نه تکوین، حرف شیرینی است انصافاً .
حالا دو تا مطلب امروز داریم که مطلب را مشکل کرده یک این که ما در روایات صحیح السند داریم که مؤاخذه نه، اعم از مؤاخذه، و مرحوم شیخ که این تسلط بر روایات هم داشته همین روایت بزنطی را همین جاها یک جا ذکرکرده چه جور ایشان فرموده مؤاخذه ؟ روایتش را بخوانم.
روایت زیاد هم هست صاحب وسائل جلد 16 روایت 12 از باب 12 کتاب ایمان روایاتی نقل میکنند من جمله روایت صحیح السند فی المحاسن عن ابیه عن صفوان عن البزنطی عن ابی الحسن علیه السلام، بزنطی روایت را از حضرت رضا سلام الله علیه نقل میکنند، فی الرجل یستکره علی الیمین فیحلف بالطلاق و العتاق و صدقه ما یملک مجبور شد قسم بخورد زنش طلاق داده بشود و غلامانشان هم آزاد بشوند آن چه هم دارد صدقه واقع بشود ایلزمه ذلک ؟ آیا این قسم میتواند کار بکند؟ قال لا قال رسول الله صلی الله علیه و آله ، روایت را آوردهاند همان روایت رفع عن امتی تسعه، وضع عن امتی ما اکرهوا علیه و ما لایطیقون ما اخطئوا اگر اکراهی در کار باشد پیامبر اکرم فرمودند وضع عن امتی ما اکرهوا علیه و چون این اکراه شده دیگر هیچ چیزی برایش نیست، زنش زنش است و مالش مالش است غلامانش هم مالش است آن قسم هم هیچ، خب الان ببینید مؤاخذه در کار نیست بلکه همهاش احکام وضعیه است طلاق و آزادشدن بندهها و همچنین مالش صدقه باشد حضرت فرمودند این قسم چون قسم اکراهی است آثاری ندارد خب این صریح در این است که اصلاً جای مؤاخذه نیست ، مؤاخذه در کار نیست بلکه امام علیه السلام وضع عن امتی رفع عن امتی الخطا و النسیان را بردند روی احکام وضعیه.
بله یک مطلب دیگر هم هست که روایت تقیه است برای خاطر این که اصلاً کاری به وضع نداریم و طلاق اکراهی اصلاً انشاء ندارد طلاق باطل است و بخواهد مالش را بگوید برای دیگران اگر اضطرار باشد اگر اکراه باشد آن قصد انشاء نمیتواند بکند از همین جهت هم فرمودند که طلاق اکراهی و صدقه اکراهی و کارهای اکراهی و عقد اکراهی گفتند همه اینها باطل است چرا باطل است؟ گفتند این قصد انشاء نمیتواند بکند، امام علیه السلام چون که میخواستند این چیزی که عامه میگویند طلاق اکراهی درست است اگر مکره هم شد این که مالش صدقه باشد باید مالش صدقه داده بشود امام علیه السلام در مقابل آنها تمسک کردند به روایت پیامبر اکرم و لی علی کل حال تمسک کرد دیگر، تمسک کردند برای این که آثار وضعیه این ندارد، شاید مرحوم شیخ همین در نظر مبارکشان بوده که تمسک به روایت نمیشود بشود چون تقیه است بنابراین این روایت هیچ، رفع مالایعلمون اظهر خواصش مؤاخذه است مؤاخذه در تقدیر است ، ولی انصاف قضیه این است که اولا رفع ما لایعلمون رفع الخطا رفع النسیان اگر بدهیم دست عرف برای این که نسبت به تکوین داده شده باید جمیع الآثار باشد تا این از نظر ادبیت عالی در بیاید علاوه بر این مؤاخذه فقط وجهی ندارد که ما بگوییم تکلیف آری وضع نه، ولی علاوه بر این روایت شریف هم راجع به وضع است راجع به تکلیف نیست میفرماید رفع الخطا مثل این که خطا نباشد یعنی تمام آثار و من جمله طلاق اکراهی به قاعده گفته پیامبر اکرم نه، این طلاق اکراهی حکمی ندارد.
خب تا این جاها این بحث دو روزمان را مثل این که میشود حل کرد واین که رفع ما لایعلمون این مای ما لایعلمون به قول مرحوم آخوند عام است دیگر، موصول است عام بدلی است رفع مالایعلمون آن چه ما لایعلم است مرفوع است حالا حکم باشد حکم تکلیفی یا وضع باشد مثل بیان اجزاء و شرایط و امثال اینها این فرمایش مرحوم آخوند هم در خصوص ما لایعلمون خیلی حرف خوبی است ولی این جوری که من عرض کردم یعنی فرمودند دیگر احتیاج به جمله مرحوم آخوند هم نداریم برای این که وحدت سیاق را هم به هم نمیزنیم و راجع به همه همه میگوییم که این 9 چیز مرفوع است هم از نظر تکلیف هم از نظر وضع، احکام وضعیه نه، احکام تکلیفیه هم نه.
مرحوم آقای داماد این مرد محقق مدقق راستی دقت آقای داماد خیلی بالا بود من یک دوره اصول در خدمت ایشان رفتم اصولش هم سه چهار سال بیشتر طول نمیکشید اما انصافاً پر از دقت بود، آقای داماد در درس میفرمودند این حدیث رفع مربوط به مؤاخذه است یعنی احکام تکلیفیه، احکام وضعیه را اصلاً نمیگیرد که مرحوم حاج شیخ در درر هم یعنی استاد آقای داماد مؤسس حوزه علمیه قم ایشان پافشاری دارد تبعا لشیخ انصاری که مؤاخذه در تقدیر است حالا آن که آقای داماد میفرمودند این بود، میفرمودند اگر بخواهیم بگوییم که احکام وضعیه فقه جدید لازم میآید یک فقهی که ربطی به فقه شیعه ندارد آن وقت برای اثبات مطلبشان با آن تبسمهای ملیحشان چند تا مثال میزدند.
میفرمودند اگر کسی را مکره کردند بر جماع، مثل این که زنش زور شد و این از او منی بیرون آمد یا العیاذ بالله اختیار را از دستش گرفتند و اضطرار جلو آمد، فرق بین اکراه و اضطرار این است که اکراه مقدماتش کره است اما خودش به جا میآورد، به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی مثال میزدند میگفتند مثلاً مثل این که میآید به او میگوید پاشو برو بیرون به قول ایشان تفنگ را هم گذاشته روی سینهاش روی سرش میبیند اگر نرود بیرون میکشندش پا میشود با اراده خودش میرود بیرون این را میگویند اکراه، اما اضطرار کجاست؟ آن جا که این اراده را بگیرند مثل این که دست و پایش را میگیرند میاندازندش بیرون، آن صورت اول خودش میرود این صورت دوم دست و پایش را میگیرند میاندازندش بیرون، اضطرار است، حالا آقای داماد مثال میزدند اکراهش، اضطرارش حالا افتادند روی او و بالاخره از این منی بیرون آمد یا این که اکراهش کردند برای این که آبرو ریزی نشود جماع کرد حالا یا حلال یا حرام، میفرمودند بنابراین باید این منی پاک باشد، غسل هم بر این واجب نباشد، خب مسلم است غسل بر این واجب است مسلم است این منی هم نجس است ، بله این کتک نمیخورد چه رفع ما استکرهوا علیه چه رفع ما اضطروا الیه، و اما بخواهیم بگوییم آثار وضعیه یعنی منی هم پاک است و این جنب نیست برای این که اکراه بوده، نه، هم جنب است هم این منی نجس است، این مثال اول.
مثال دوم میفرمودند که اگر دست نجس را مالیدند به لباس کسی و این نمیخواست اما آن مالید دستتر نجس را مالید به بدن این یا خواباندند و بدنش را ملوث کردند خب اگر بگویند که این گناهی ندارد گناهش گردن آن کسی که این کارها را کرد این اصلاً گناه ندارد این خوب است و اما اگر بخواهید بگویید که این علاوه بر این که گناه ندارد آثار وضعیه نه، هم لازم میآید با این بدن بتواند نماز بخواند هیچ کس نگفته، مسلم است که باید برود بدنش را آب بکشد لباسش را آب بکشد و نماز بخواند رفع ما استکرهوا علیه رفع ما اضطروا الیه این جاها نمیآید همچنین خطا و نسیان، نسیان کرد پایش را گذاشت روی این نجاست یا روی یک فرشتر نمیشود که بگوییم پای این نجس نشد مسلم پایش نجس شد و باید پایش را آب بکشد ولو این که خطا بوده نسیان بوده، این هم مثال دومشان.
مثال سوم مثال میزدند میگفتند که اگر نسیانا ملاقات کرد با نجسی، دستش را گذاشت توی یک آب نجسی بعد کشف خلاف شد فهمید که این دست نجس است باید بگوییم که رفع الخطا رفع النسیان میگوید دستت پاک است خب مسلم دستش نجس است باید برود دستش را آب بکشد و نمیشود با این دست نماز بخوانیم.
مثال چهارم میفرماید که یک کسی مضطر شد البته بعد میآییم میگویم اضطرار عرفی نه اضطرار عقلی، مضطر شد و خانهاش را فروخت، مثل این که مثلاً بچهاش را احتمال خطر میدهد باید ببرد مریضخانه بخواباند هیچ چیزی ندارد جز فروش منزلش التماس هم میکند منزل را به قیمت کم هم میفروشد اما بالاخره مضطر است این خانه را بفروشد باید بگویید عقدش باطل است در حالی که مسلم عقدش صحیح است و عقد این جورها که مضطر باشد عقدش اشکال ندارد.
مثال پنجم ایجاب و قبول باید با هم باشد نسیاناً قبول آمد ایجاب نیامد ایجاب آمد قبول نیامد خب مسلم عقد باطل است و بخواهیم بگوییم رفع النسیان رفع الخطا این عقد را درستش بکند نمیتواند درست بکند.
هفت هشت تا مثال دیگر هم نظیر این 5 ، 6 تاست که من به ایشان میگفتم که این مثالها اگر ما بنشینیم تا صبح بتراشیم میشود 6 تا نیست 60 تاست که رفع النسیان رفع الخطا اگر بخواهد بیاید آن جا لازم میآید یک فقه جدید و این فقه جدید نباید بگوییم پس رفع النسیان رفع الخطا رفع ما لایعلمون را باید بگوییم مؤاخذه فقط در تقدیر است.
اشکالی که ما به مرحوم آقای داماد میکردیم حالا من فقط نه، بسیاری از بزرگان درس ایشان حالا من نه ولی درس خواص بود همیشه چه فقهاش چه اصولش، کم بود از نظر کم اما از نظر کیفیت انصافاً درس ایشان خیلی با کیفیت بود همه ما به ایشان ایراد میکردیم بابا اینها خارج از بحث ماست بحث ما که میگوییم جمیع الآثار مثلاً مثل اجزاء و شرایط چیزهایی که دست شارع است شارع مقدس میگوید نماز بخوانید نماز چیست؟ باید بیان اجزاء و شرایط را خود شارع بکند ما نمیتوانیم بکنیم اگر شارع نگفته بود که مقارنات نماز 12 تاست مقدمات نماز 6 تاست ما نمیدانستیم نماز چیست؟ و پیامبر اکرم باید بگود که نماز چیست خب شارع مقدس بیان کرده گفته مقارنات نماز اجزای نماز 12 تاست دیگر هیچ چیز نگفته حالا ما شک میکنیم که اضافه بر این 12 تا چیز دیگر هم هست یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید نه، بحث ما این جاست ، طرز وضو را یاد ما داده موانعش را هم به ما گفته حالا شک میکنیم اضافه بر این موانع مانع دیگر هم هست یا نه ؟ اضافه بر این اجزاء دیگر هم هست یا نه؟
رفع ما لایعلمون میگوید نه یا مثلاً گفته مقارنات نماز 12 تاست خب این حمد نخواند سهوا رفت به رکوع گفت الله اکبر رفت به رکوع اگر ما باشیم و احکام اولیه این نماز باطل است رفع الخطا رفع النسیان میگوید نماز درست است مگر شارع مقدس بگوید لاتعاد الصلوه الا من خمس آن مسئله دیگر میشود تخصیص میشود دیروز میگفتم منافات ندارد که این حدیث رفع تخصیص بخورد تقیید بخورد و خیلی جاها هم تقیید خورده دیگر، مثل لا تعاد الصلوه الا من خمس این تخصیص همین رفع ما لایعلمون است دیگر، لذا شارع مقدس یک دفعه میگوید اگر بدون وضو باشی عمداً سهواً خطاء نمازت باطل است خب هیچ، تخصیص خورده اما شارع مقدس هیچ نگفته گفته است اجزای نماز 12 تاست اگر ما باشیم و آن روایات اولیه نماز باطل است ما باشیم و روایات ثانویه یعنی حدیث رفع نماز صحیح است اصلاً همهاش برمیگردد به این که بعد هم میآِییم میگوییم حکومت ادله ثانویه بر اولیه، این حدیث رفع به منزله دلیل ثانوی است تخصیص میزند ادله اولیه را، ما اینها را میگوییم اما منی نجس است یا پاک؟ خطا و نسیان بتواند منی را یک امر تکوینی را پاک بکند و امثال اینها اینها مربوط به بحث ما نیست اصلاً ، یک اسبابی است یک مسبباتی است که قهری گاهی هست و گاهی نیست اصلاً ربطی به شارع ندارد در دست شارع مقدس نیست این که منی که واقعا نجس است بگوید پاک است، یا شراب نجس را بگوید پاک است بله شارع مقدس این اندازه میتواند بگوید اگر شراب خوردی نسیان گناه نداری و اگر با این دهان نجس نماز خواندی نماز تو صحیح است چرا ؟ رفع الخطا و اما شارع با رفع الخطا بگوید که شراب پاک است و اقعا، عناوین ثانویه ربطی به عناوین اولی ندارد عناوین ثانویه میآید تخصیص میزند این ظاهر را این اطلاقی که میگوید در حال سهو و نسیان هست این اطلاق را بر میدارد اما واقع و نفس الامر چیست؟ شراب نجس نجس است ، منی نجس نجس است اصلاً نمیتواند روی آن احکام تکوینی برود همهاش مربوط به همین است یک قاعده کلی، به آقای داماد من عرض میکنم آقا شما یک قاعده کلی یاد ما دادهاید این قاعده کلی را ما همه جا من جمله در حدیث رفع میآوریم و آن این است که یک عناوین اولیه داریم یک عناوین ثانویه آن عناوین ثانویه نمیتواند تصرف در واقع بکند بلکه رفع ید میکند مولا از تکلیف واقعی، رفع ید کردن الا این است که آن واقع و نفس الامر هست یا نیست ، نه، واقع و نفس الامر اصلاً نمیشود رفع بکنند الا نسخ بکنند نسخ هم که در اسلام نداریم، قضیه اگر نسخ باشد حدیث رفع بخواهد نسخ احکام واقعیه بکند حرف آقای داماد درست است و اما اگر نخواهد نسخ بکند بلکه میخواهد رفع ید از تکلیف بکند منتا علی الامه میگوید اجزاء و شرایط شرط ذکری است نه شرط واقعی میتواند این را بگوید و اما بگوید اجزاء و شرایطی که من جعل کردم رفع النسیان میآید نسخش میکند، نمیشود که ، اجزای نماز 12 تاست تا روز قیامت هم 12 تاست حدیث رفع داشتیم 12 تاست حدیث رفع هم نداشتیم 12 تاست اما صورت نسیان میآید میگوید اگر نسیان کردی این شرط است اما شرط ذکری است نه شرط واقعی به معنا این که نمازت باطل نیست، نمازت باطل نیست یعنی چه؟ رفع ید از تکلیف ، در جمع بین حکم واقعی و ظاهری همینها را گفتهایم دیگر.
حالا اگر توانستم بفهمانم که توانستم دیگر جلسه بعد راجع به یک فروعاتی است که عرض میکنم و اگر نتوانستم بفهمانم بفرمایید که باز هم تکرارش بکنم .
وصلی الله علی محمد و آل محمد