درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تمسک برای برائت به روایت رفع مالایعلمون

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  تمسک کرده‌اند برای برائت به روایاتی، عمده روایات همین روایت رفع است عن الصدوق فی الخصال بسند صحیح عن ابی عبدالله علیه السلام.

  مرحوم صاحب وسائل این روایت را دو سه جا نقل کرده اما تقطیعش کرده ولی آن که در خصال است روایت را از اول تا آخر آورده قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله رفع عن امتی تسعه الخطاء و النسیان و ما اکرهوا علیه و ما لایعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا الیه و الحسد و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفتیه.

  از همین جمله رفع عن امتی یعنی روایت امتنانی است خب معنای امتنان این است که در این امت بوده در آن امم قبلی نبوده و الا اگر آن جا بوده این جا هم باشد دیگر امتنان معنا ندارد.

  خب یکی خطا، نسیان، اکراه بشود بر چیزی مثل این که بگوید زنت را طلاق بده و الا می‌کشمت ، و ما لایعلمون نصی برای چیزی نباشد، و ما لایطیقون یک چیزی ما لایطاق باشد حالا ولو ما لایطاق عقلی نباشد، ما لایطاق عرفی، به یک کسی بگویند که لخت شو برو بیرون، عریان برو بیرون، و ما اضطروا الیه این آب را باید بخورد و الا می‌میرد، اگر غسل بکند مریض می‌شود، حسد بخواهد نعمتی از کسی از بین برود زایل بشود، طیره فال بد بزند اول ماه صورتش بیفتد توی صورت یک آدم نکبتی بگوید این ماه هم که برای ما بد شد بد می‌شود، و التفکر فی الوسوسه فی الخلق بد دلی، سوء ظن به دیگران، ما لم ینطق بشفتیه این آیا به آن حسد و طیره و تفکر می‌خورد یا به تفکر فی الوسوسه فقط؟ ظاهرش این است که به والتفکر فی الوسوسه فی الخلق می‌خورد اما احتمال این هم هست که هم به حسد بخورد هم به طیره بخورد هم به تفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفتیه حسود است اما اظهار نمی‌کند، یا این که بد دل است اما اظهار نمی‌کند ترتیب اثر نمی‌دهد، مثلاً عطسه می‌کند می‌گوید صبر آمد این اهمیت نمی‌دهد می‌رود در حالی که فال بدش را هم توی دلش می‌زند، بد بین به کسی است می‌گوید این زن عفت ندارد اما ما لم ینطق بشفتیه این‌ها طوری نیست، اگر ما لم ینطق بشفیته را به سه تا بزنید ظاهراً به هر سه می‌خورد، بگوییم حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفتیه این گناه نیست یعنی رفع، گناه است اما مرفوع شده، مرتفع شده حالا اگر ما لم ینطق بشفتیه را هم به آخر بزنیم همین جورهاست یعنی مسلم پیش اصحاب است.

  مرحوم محقق در شرایع می‌فرماید الحسد معصیه و الاظهار به قادح للعداله این صفت حسد تا توی دل است گناه است باید رفع بکنند اما کی ضرر به عدالت می‌زند؟ در وقتی که مثلاً حسود است حسادتش گل کرده غیبت بکند و الاظهار به قادح للعداله، راجع به طیره هم همین جور است قرآن خیلی مذمت می‌کند اما آن جا مذمت می‌کند که ترتیب اثر بدهد مثلاً قرآن راجع به پیامبرها می‌گوید این مردم خرفت می‌گویند اطیرنامعکم بگو طائرکم معکم لذا تا اظهار نکند صفت رذیله است اما برداشته شده یعنی گناه آن نوشته نمی‌شود مرفوع است ، همچنین بدبینی، بد بینی معصیت است اما تا اظهار نکند ترتیب اثر ندهد طوری نیست طوری نیست به این معنا که گناهش مرتفع است گناهش رفع می‌شود خود رفع عن امتی هم همین را می‌گوید، می‌گوید حسدو طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق معصیه اما رفع عن امتی.

  لذا شاید هم از این روایت استفاده بکنیم این که تزکیه واجب است راجع به همه صفات رذیله باید ما تزکیه بکنیم باید خود سازی بکنیم من جمله حسد و طیره و التفکر این معصیت است صفت رذیله است باید رفع بکنیم اما راجع به خصوص این سه تا اگر نتواند رفع بکند ترتیب اثر هم ندهد معصیت است اما معصیتش مرفوع است و از همین روایت هم استفاده کنیم که تزکیه واجب است اما راجع به حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق این چرا رفع شده؟ درجاتش عالی عالی تر مرحوم آیت الله آقای مرعشی به من می‌گفتند چون شترش در خانه خود ما خوابیده چون کم پیدا می‌شود یک کسی حسود نباشد، می‌گویند 90 درصد غیبت‌ها و تهمت‌ها و شایعه‌ها از حسد پیدا می‌شود، کم پیدا می‌شود یک آدم خرافی نباشد این خرافت هایی که در میان مردم است این‌ها را ترتیب اثر ندهد مثلاً الان یک چیزی مشهور شده توی طلبه‌ها هم اتفاقاً آمده‌ از من پرس من نهی کرده‌ام رفته عمل کرده، فال گیر می‌گوید که نام تو با نام زنت با هم جور نمی‌آید از نظر ستاره شناسی، هر چه زودتر باید از همدیگر جدا بشوید این بدبخت هم می‌آید با دو سه تا بچه از زنش جدا می‌شود، یا مثلاً اسمت را عوض کن، اسمش حسین است ، محمد است خیلی بالاست موجب برکت توی خانه است اما فال گیر، ستاره شناس گفته است که اسمت را عوض کن والا گرفتار می‌شوی خیلی بد، این هم می‌آید اسمش را عوض می‌کند می‌گذارد پروین ، پرواز و امثال این‌ها ،کم پیدا می‌شود یک کسی طیره نداشته باشد همچنین تفکر فی الوسوسه فی الخلق آدم اصلاً سوء ظنی نباشد خیلی کم است به قول حضرت امام 40 سال خون جگر می‌خواهد تا بخواهیم این‌‌ها را ریشه کن بکنیم لذا ریشه کن کردن همه‌اش لازم است به قول مرحوم محقق الحسد معصیه لازم است اما اگر این سه تا را نتوانست، نکرد، نشد و در عمق جانش هست ما لم ینطق بشفتیه این مرفوع است این جوری درستش بکنیم و این حرف مرحوم آقای مرعشی حرف خوبی است است که آقا اگر راستی مرفوع است همه صفات رذیله مرحوم آخوند در اول جلد 2 کفایه همین را قائل است که صفات رذیله همه همه ما لم ینطق بشفتیه ایشان می‌گوید طوری نیست و یک قول مشهوری هم شده البته پیش علمای اخلاق نه، اما یک چیز مشهور شده که می‌گویند که مبارزه با صفات رذیله لازم نیست آن که لازم است این است که انسان معصیت کار نباشد ما لم ینطق بشفتیه، و اما اگر حسود است با حسد مبارزه بکند طوری نیست ، راجع به حسدش خب طوری نیست راجع به طیره هم طوری نیست راجع به تفکر فی الوسوسه فی الخلق آن هم طوری نیست چرا طوری نیست؟ آقای مرعشی می‌گفتند طوری نبودنش برای این که همه این جوری هستند، لذا چون همه این جوری هستند کم پیدا می‌شود یکی حسود نباشد یکی طیره باز نباشد یکی بد بین نباشد چون این جوری است تا اظهار نکند گناه نیست اگر اظهار بکند قادح للعداله ، ولی علی کل حال ما می‌گوییم از خود این روایت فهمیده می‌شود که مبارزه با صفات رذیله واجب است برای این که رفع عن امتی راجع به 3 چیز از صفات رذیله نه راجع به همه و این که مرحوم آخوند در جلد2 کفایه اصلاً مذموم است نه واجب باشد اگر کسی متکبر است اگر تکبرش را اظهار بکند قادح للعداله اما اگر مبارزه با آن نکند و تکبر در عمق جانش باشد مذموم است اما این که واجب باشد رفعش بکند مرحوم آخوند می‌گویند نه، مشهور هم می‌گویند نه، و خود این روایت می‌گوید آری الا این سه تا دیگر مابقی آدم متکبر تکبرش را حتما باید رفع بکند.

  خب راجع به خطا و نسیان هم یعنی مثلاً دستش را بلند کرد چیزی را می‌خواست بردارد خورد توی سر یکی ، خب نمی‌خواست دیگر معلوم است که مرفوع است گناه ندارد، اما منافات ندارد در حالی که گناه ندارد اما دیه هم داشته باشد لذا اگر صورت آن سرخ شد دیه دارد، همچنین سهو و نسیانش وعده کرده بود با شما بیاید جداً یادش رفت.

  و ما اکر هوا علیه مکرهش کردند به این که زنا بکند اگر زنا نکند می‌بیند که آبرویش می‌رود خب رفع.

  یکی هم ما لایعلمون که بحث ماست، تعیین وظیفه در ظرف شک ما لانص فیه، ما لایطیقون مثل این که گفتم به یک مردی به یک آدم آبرو داری بگویند باید از خانه تا بازار عریان بروی.

  و ما اضطروا الیه اضطرار پیدا کرد به چیزی ، اضطرار پیدا کرد به این که آب نجس را بخورد، خب این حدیث.

  آن خطا و نسیان و اکراه و مالا یطیقون و ما اضطروا الیه و حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق این‌ها هیچ کدام اصل نیست تعیین وظیفه در ظرف شک نیست لذا می‌گویند این‌ها اماره است ، شارع مقدس گفته رفع الخطا رفع النسیان رفع ما استکرهوا علیه اما این رفع ما لایعلمون این اصل است ، اصل است یعنی چه؟ تعیین وظیفه در ظرف شک، گفته‌اند فقط این ما لایعلمون است اما دیگر ما بقی دیگر همه‌اش اصل نیست همه‌اش اماره است و این ما لایعلمون اصل در ضمن اماره‌ها آمده یعنی هیچ کدام این‌ها تعیین وظیفه در ظرف شک نیست چه خطا و چه نسیان و چه اکراه چه ما لایطیقون و چه ما اضطروا الیه چه حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه هیچ کدام در ظرف شک حکم نیامده بلکه روی خطا من حیث هو خطاء، روی اضطرار من حیث هو اضطرار، اما ما لایعلمون حکم آمده روی ما لانص فیه تعیین وظیفه در ظرف شک ، خب این‌ها هم معلوم است.

  اقتضای ما لایعلمون یعنی ما لا نص فیه اما اقتضای خطا و نسیان و اکراه دیگر ما لا یعلم نمی‌خواهد خودش است حکم آمده آن جا روی مالایعلم یعنی تعیین وظیفه در ظرف شک اما در آن جا آمده روی خطا و نسیان و اکراه.

  بحث ما که راجع به برائت است فقط راجع به این رفع ما لایعلمون است راجع به ما بقی نیست.

  اما چیزی که انسان را گیرانداخته نمی‌داند چه جوری درستش بکند این است که خب خطا و نسیان یعنی در امم دیگر بوده؟ خیلی بعید است اگر حدیث را امتنانی نگیرید خوب در می‌آید کاری به امم قبل هم نداریم و آن این است که در اسلام 9 چیز مرفوع است خطا و نسیان و اکراه و مالایعلمون و ما لایطیقون و ما اضطروا الیه و حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق.

  در امت سابقه حالا چه امت حضرت موسی حضرت عیسی و دیگران خطا مرفوع نبوده نسیان مرفوع نبوده اکراه مرفوع نبوده، ما لایعلمون مرفوع نبوده تا آخر، چکارش کنیم؟ در حالی که خب ما لایعلمون که نمی‌شود قاعده قبح عقاب بلا بیان برای ماست نه برای آن، قاعده قبح عقاب بلا بیان برای حضرت موسی هم هست، حضرت موسی اگر بگویند روی گفته‌اش آنها عمل نکنند این عقاب دارد اما نگویند، بگوییم که باز هم عقاب دارد نمی‌شود که، ما لایعلمون یعنی قبح عقاب بلا بیان، قبیح است عقاب بشود تا حجت تمام نشود لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه بگوییم این آیه لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه مختص به اسلام است ، همه این‌ها مرفوع است باید بگوییم همه این‌ها مدفوع است دفع، برای این که خدا راجع به 124 هزار پیامبر بلکه راجع به همه همه تا روز قیامت نه حکم خطا دارد نه حکم نسیان دارد نه حکم اکراه دارد نه حکم ما لایعلمون دارد نه حکم ما لا یطیقون دارد نه حکم ما اضطروا الیه دارد نه حکم حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق که زیاد است نمی‌تواند ترتیب اثر ندهد همان که آقای نجفی فرمودند شترش در خانه خودمان خوابیده، همه، همگانی حتی طلبه‌ها ، لذا این امتنان را چه جور درستش بکنیم ؟

  هر کسی چیزی گفته، مرحوم راغب در مفردات در ذیل آن آمن الرسول، آمن الرسول هم همین است آمن الرسول هم اول می‌فرماید لایکلف الله نفسا الا وسعها یعنی همین 9 تا، خود قرآن می‌گوید لایکلف الله نفسا الا وسعها، نفسا معنایش این نیست که ما ها، همه همه، معنا ندارد یک چیزی که در وسع کسی نباشد بخواهد تکلیف روی آن بکند لذا خطا و نسیان و اکراه و ما لایعلمون و مالا یطیقون و ما اضطروا الیه و حسد و طیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق همه این‌ها در وسع انسان نیست پس لایکلف الله نفساً الا وسعها.

  اما بعدش می‌فرماید ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا می‌گوید این معنایش چیست؟ با آن لایکلف الله نفسا الا وسعها منافات دارد آن می‌گوید لایکلف، این می‌گوید یکلف، اما از خدا می‌خواهد می‌گوید خدایا ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ، مفردات راغب می‌گوید که معنایش این است که یعنی خدایا ایجاب احتیاط و تکلیف و این‌ها بر من نکن، یعنی معنایش این است در امم سابقه بوده که به او می‌گفتند اگر خطا مثل دیه اگر خطا کردی باید جبران کنی، لذا مثلاً اگر حمد و سوره توی نماز نخواندی باید نمازت را اعاده کنی همین جور که اگر کاسه مردم را شکستی دین است حالا هم اگر یک نسیانی یک خطایی کردی مطلقا آن وقت ربنا لاتؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ربنا و لا تحمل علینا اصرا خب مرحوم راغب می‌بیند نمی‌شود که بگوییم که در امم سابقه می‌گوید این جا معنایش عدم توفیق است یعنی خدایا به واسطه معاصی من جوری نشود که من توفیق از من سلب بشود، ربنا و لا تحملنا ما لا طاقه لنا به می‌گوید ما لا طاقه لنا یعنی تکلیف مشکل، در امم سابقه بوده اسلام سمحه سهله و خدا گفته مؤمنین از خدا بخواهید تا خدا هم درستش بکند تکلیف ما لا یطاق، یعنی تکلیف سخت نداشته باشیم، در حقیقت راغب اصفهانی شاید هم شیعه بوده، رحمه الله علیه،که این کتاب مفردات خیلی کتاب خوبی است انصافاً از نظر لغت در قرآن بلکه از نظر معنا، حالا ایشان این روایت را این جوری معنا کرده، که در امم سابقه بوده می‌شود هم باشد اما در اسلام نیست منتا علی الامه برداشته شده، چه برداشته شده؟ نه خطا و نسیان، آن که نمی‌شود رفع بشود، همه امم خطا و نسیان داشتند خطا و نسیان هم باید حکم نباشد، معنایش این است که خدایا توفیق بده به من من خطا نداشته باشم نسیان نداشته باشم تکالیفم را خوب به جا بیاورم.

  مرحوم شیخ انصاری توی ضمن صحبت بحثش را شیخ انصاری نکرده‌اند دیگران هم نکرده‌اند اما توی ضمن صحبت می‌فرمایند که معنایش این است که در امم سابقه گرفتگی می‌کردند اما در این امت آن گرفتگی‌ها که هست نیست، مثلاً می‌گفتند باید احتیاط بکنی تا خطا نکنی تا نسیان نکنی و معنای این رفع منتا علی الامه این معنایش است.

  مرحوم استاد بزرگوار ما آقای داماد ایشان می‌گفتند که در امم سابقه ایجاب احتیاط بوده این رفع عن امتی خطا نسیان اکراه یعنی ایجاب احتیاط لازم نیست.

  خب همه این‌ها می‌دانید چیست؟ توی یک اشکال مانده‌اند نتوانسته‌اند جواب بدهند لذا این جور تأویل‌ها توی روایت کرده‌اند، اشکال چیست؟ این که این 9 چیز مربوط به اسلام نیست مربوط به همه امم است برمی‌گردد به ما لایطاق ، حکم ما لایطاق نیست حکم سختی هم که راستی حرج باشد نیست، قبح عقاب بلا بیان در همه ادیان هست لذا این منت دیگر چیست؟ این 9 چیز راجع به امم است من جمله اسلام، چه باید بگوییم؟ چه باید بکنیم؟ جواب داریم یا نه؟

  اما در این که باید این امر عقلی را بپذیریم این که خطا و نسیان و اکراه و ما لایعلمون و ما لایطیق و اضطرار و حسد و طیره والتفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفتیه این اصلاً مذموم است این جور تکلیفی، معنا ندارد خدا این جور تکالیف بکند و ما بخواهیم این جور تکالیف در امم سابقه بوده در اسلام نیست نمی‌شود بگوییم، کتاب‌ها را ببینید حرف‌ها را ببینید امیدوارم یک جواب خوبی داشته باشید این‌ها که آقایان فرمودند فرار از بحث است ببینیم آیا از شما می‌شود استفاده کرد یا نه؟ برای فردا انشاء الله.

  وصلی الله علی محمد وآل محمد