درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/04/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مبحث حجیت منقول به خبر واحد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
آیا اجماع منقول به خبر واحد حجت است یا نه؟
سابقاً گفتم که این بحث را باید بعد از حجیت خبر واحد فرموده باشند که حالا که خبر واحد حجت شد آیا اجماع منقول هم میگیرد یا نه؟ خب معمولاً از مصادیق خبر واحد است و آری اما در اصول ما قبل از خبر واحد بحثش را کردند چرا؟ نمیدانم بالاخره بحث الان این است که آیا اجماع منقول به خبر واحد حجت است یا نه؟
خب ما اگر خبر واحد را حجت بدانیم این هم از مصادیقش است معلوم است اشکال ندارد مثلا مرحوم صاحب مفتاح الکرامه که در این باره یک کتاب خوبی است انصافا نقل اقوال میکند و یک به یک اسم میآورد مرحوم مفید چنین گفته است مرحوم ابن زهره چنین گفته است ابن جنید چنین گفته است شیخ مفید شیخ طوسی چنین گفتهاند متاخرین مرحوم محققین چنین گفتهاند مرحوم شهیدین چنین گفتهاند و بالاخره نقل اقوال میکند خب معلوم است این حجت است دیگر لازم نیست من بروم آن کتابها را ببینم.
لذا اگر این اجماع منقول این جوری باشد یا این که اصل اجماع را میگوید ابن زهرا ادعای اجماع کرده است شیخ مفید شیخ طوسی ادعای اجماع کردهاند میگوید هر کجا مرحوم محقق مثلاً در معتبر مرحوم علامه در تذکره مرحوم شهید در مسالک مرحوم شهید اول در ذکری ادعای اجماع کردهاند خب معلوم است حجت است اگر نقل قول بکند قول را نقل بکند حجت است اگر هم اجماع نقل بکند آن هم حرفی نیست حجت است و ما بگوئیم اگر مثلاً زید به شما بگوید که عمر آمد این حجت است یا زید به شما بگوید عمر چنین گفت این حجت است اما اگر صاحب مفتاح الکرامه بگوید که در معتبر چنین آمده بگوئیم حجت نیست خب معلوم است غلط است .
به طریق اولی وقتی از کتابی نقل بکند خود قول حجت است اجماعش هم حجت است یعنی میگوید که این افراد ادعای اجماع کردهاند.
ظاهراً در این مسئله تا اینجا حرفی نیست حرف مهمی که در مسئله هست این است که این اجماع، که در کتابها آمده این اجماعهایی نیست که ما بتوانیم بگوئیم حجت است.
مثلاً صاحب مفتاح الکرامه میفرماید شیخ طوسی در خلاف گفته است در این مسئله اجماع هست تا اینجا حجت است دیگر لازم نیست من بروم خلاف ببینم اما یک اشکال هست و آن این است که مرحوم شیخ طوسی همان جا که میگوید اجماع هست میگوید که و یدل علیه الروایه خب این دیگر اجماع نشد این دیگر اجماع مقطوع المدرکیه شد و معمولاً این اجماعها که در کلمات است اینها همه همه از این باب است.
صاحب مفتاح الکرامه که گفته مرحوم محقق در معتبر گفته توی مسئله اجماع داریم تا این اندازه خوب است لازم نیست من بروم معتبر ببینم اما همین محقق در معتبر اقرار میکند میفرماید این اجماعات در کلمات قوم همه همه اینها مرادشان این است که نص معتبری توی کار است که به قولی استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند این که مرحوم شیخ طوسی می گویند علیه الاجماع یعنی علیه نص معتبر تقریباً مسئله را حل کردندد مرحوم شیخ انصاری هم توی فرائد نقل میکند مرحوم محقق فرمودند این اجماعها در کلمات قوم آن اجماع مصطلح نیست یعنی همه قوم جمع بشوند روی یک قولی که مدرک نداشته باشد اجماع اهم اسمش را میگذاریم یعنی همه یک چیزی گفتند که مدرک روی آن نیست ما از این گفتههای بدون مدرک پی میبریم قول امام علیه السلام اینجاست حالا هر کسی هر چه گفته است که گذشت بحثش.
مرحوم محقق در معتبر میفرماید مرادشان از این اجماعها این نیست بلکه مرادشان از این اجماعها یعنی یک دلیل میفرماید که گاهی آن دلیل روایت است گاهی قاعده است گاهی اصل است مثلاً برائت است، استصحاب است . یعنی گفته اجماع داریم مراد از این اجماع داریم یعنی اصلی از اصول اینجا هست همان که از آقای از استاد عزیزمان آقای بروجردی نقل کردند و بعد مرحوم محقق میگویند خیال هم نکنید تدلیس باشد بخواهند کسی را گول بزنند نه، یک اصطلاح است یعنی آنجا که یک روایت باشد میتواند بگوید روایت داریم میتواند بگوید اجماع داریم یک اصطلاح است و حالا چرا این اصطلاح را هم تراشیدند؟ این را دیگر مرحوم محقق نمیگوید من خیال میکنم قضیه سبب و مسبب است این میبیند یک روایت معتبری هست میگوید خب هر کس این روایت را می بیند طبقش فتوا میدهد لذا روایت را طبقش فتوا میدهد میگوید علیه الاجماع یک حدس این جوری میزند.
حالا حدس بزند یا نزند از هر کجا باشد ظاهراً شیعه اجماع ندارد سنیها معترض بودند به شیعه، شما دلیلی بنام اجماع ندارید و ما دلیل داریم بنام اجماع توی فقهمان که روز اول گفتم دلیل اینها اصولی هم هست یعنی ابی بکر را هم با این چیز میخواهند درست بکنند و اعتقادی است و اصلی است هم فرهنگی.
لذا اینها چون در مقابل عامه بودند دیگر خواه ناخواه باید یک چیزی در مقابل عامه داشته باشند بنام اجماع لذا آنجا که نص معتبری در کار باشد آنجا که قاعده مهمی، قاعده مسلمی در کار باشد آنجا که اصلی از اصول مسلم در کار باشد اینها بجای این که بگویند مسئله این است دلیلمان هم استصحاب نمیگویند دلیل استصحاب میگوید مسئله این است اجماع هم رویش است.
مرحوم شیخ طوسی چون خیلی زرنگ است آن دیگر توی خلاف که این کتاب خلاف را تقریباً متروکه بود استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رض) زندهاش کرد و انصافاً کتاب خوبی است دیگر یعنی میگردد روی اقوال عامه و قول شیعه در حقیقت نقل قول شیعه را در مقابل اقوال عام قرار بدهد برای این که در آن زمان قول شیعه اهمیتی نداشت در جامعه و شیخ طوسی قول شیعه را در مقابل عامه زنده کرد آنوقت ، در خلاف این کتاب خیلی عالی که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی زندهاش کرد این رسمشان همین است مسئله را میگویند اقوال عامه را هم در مسئله میگویند بعد راجع به مسئله خاصه میفرماید دلیلنا اجماع الفرقه آن وقت بعد که میگوید اجماع الفرغه میگوید استصحاب داریم یا میفرماید قاعده ید داریم یا میفرماید روایت داریم خلاف این جوری است گاهی تمسک میکند به قاعده ید گاهی تمسک میکند به استصحاب گاهی تمسک میکنند به روایت و روایتش را هم در خلاف ذکر میکنند اما قبلش میفرماید دلیلنا اجماع الفرقه.
مرحوم شیخ انصاری در فرائد این حرف را قبول کردند عالی هم هست غیر از این هم چارهای نیست بگوئیم به قول مرحوم محقق تدلیس هم هست اما تدلیسی نیست که حرام باشد یک اصطلاح شده در میان شیعه یک اصطلاح شده و این که اگر یک روایتی داشتیم معتبر ظاهر الدلاله ولو این که ظاهر الدلاله پیش خود آن رادی اگر یک اصلی از اصول داشتیم برای مسئله اگر یک قاعدهای از قواعد فقهی داشتیم در مسئله این میتواند بگوید که روایت داریم میتواند بگوید قاعده داریم میتواند بگوید اصل داریم میتواند بگوید اجماع داریم و مرادش از اجماع ذکر مسبب به جای سبب البته با یک حدسی میگوید این روایت است سندش که خوب است ظاهر الدلاله هم که هست هر کس این روایت را ببیند طبقش فتوا میدهد پس اجماع است.
اگر یادتان باشد مرحوم شیخ انصاری در فرائد در اینجاها خیلی مفصل صحبت میکنند و علی کل حال آن چه گفتم مورد رضایت همه فقها چه از قدما چه از متاخرین چه از متاخر متأخرین خب وقتی چنین باشد این اجماعات هیچ کدام حجت نیست چرا؟ برای این که اجماع منقول یعنی نقل اقوال این که نقل اقوال نشد. این از یک کسی توی کتابش گفته اجماع داریم مراد از اجماعش هم این که روایت داریم روایت هم که دست ما نیست ما بخواهیم بگوئیم قول این حجت است نمیشود گفت برای این که نقل نیست حدس است فتواست یعنی فتوای خودش را برای این که یک روایت داشتیم جا انداخته بنام اجماع البته اصطلاح بوده یعنی اصطلاح در فقه و هر فنی یک اصطلاحی دارد اصول ما اصطلاحات دارد فقه ما اصطلاحات فراوان دارد ادبیت اصطلاح دارد شما اصلا نمیتوانید یک علمی را پیدا بکنید اصطلاح در آن علم نباشد اصطلاحات هم قرار دادی است یعنی قرار دادی در میان فقها این که اگر یک روایتی یک اصلی در مسئله باشد فقه میتواند فتوا بر طبقش بدهد آن وقت توی کتاب به جای این که روایت داریم بگوید اجماع داریم.
و اگر بیرسند کجا اجماع؟ که جایی نیست؟ نقل اقوال جایی نیست؟ بگوید اجماع یعنی نص معتبر به قول آقای بروجردی علیه نص معتبر خب وقتی چنین باشد دیگر ما نمیتوانیم اجماعات در خلاف را بگوئیم حجت است بلکه باید برویم دنبال مدرکی که موجود است آن مدرک یا نص است یا قاعده یا اصل خودمان بررسی بکنیم ببینیم طبق آن روایت چه جور باید فتوا بدهیم؟
بالاخره اینها این جور میگویند همان که اجماع را نقل میکند میگوید که مرادم از اجماع یعنی روایت شیخ طوسی در خلاف همین کار را میکند دیگر بلکه معمولاً وقتی برویم در این 25 کتاب از قدما نه برویم توی جواهر خودمان این شیخ المشایخ وقتی برویم توی اجماعات صاحب جواهر میبینیم که صاحب جواهر میگوید علیه الاجماع و یدل علیه 5-4 تا روایت نقل میکند بعد هم میگوید یدل علیه مثلاً استصحاب که این اجماع یعنی اجماع خلاف.
لذا گاهی آیه میآورد گاهی روایت میآورد گاهی قاعده میآورد در حقیقت شیخ طوسی شاید هم یاد آنها داده شیخ طوسی چرا این کار را کرده؟ خودشان در اول مبسوط میفرمایند که عامه سرزنش به ما میکردند شما رساله عملیه ندارید من این رساله عملیه را نوشتم که بدانم ما فروعاتمان خیلی بیشتر از عامه است و یک رساله عملیه در مقابل عامه نوشتم خلاف را نوشتند برای این که هی مرتب آنها میگفتند اجماع، اجماع را اجماعهایشان هم دروغ ایشان هم در مقابل آنها میگفتند اجماع داریم آن اجماعهای آنها مثل اجماع اصلش بود 20-10 نفر که هزار بار گفته بودند که پیغمبر گفته بود انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اینها جمع شدند داد و فریاد که مناالامیر، مناالامیر بعضیها هم یک حرف مزخرف این که اگر امیرالمومنین باشد اختلاف میافتد اسلام از بین میرود باید این طرف و آن طرف بزنیم بالاخره توی اجماع توی 20-10 نفر 5 تا را میآورد که ابی بکر خلیفه ریختند بیرون و به زور امیر المومنین خانهنشین شد ابی بکر آمد روی کار با 5 تا رأی اسمش را گذاشتند اجماع و این اجماع چه مصائبی درست کرد و اینها حرفهای عامه است بعد هم مثلاً غزالی وقتی که میبیند اجماعی توی کار نیست میگوید که اهل حل و عقد اینها یعنی آن 5 نفر از عقلای قوم بودند و قولشان در مقابل پیغمبر اکرم حجت است دیدند نمیشود گفتند آقا اینها چیست میگوئی؟ الحکم لمن غلب حالا ولو یزید ابن معاویه و معاویه ابن ابی سفیان باشد دیدند نمیشود گفتند که پیغمبر اکرم اشتباه کرده و هرکس که انتخابات بخواهد همان درست است حالا اتفاقا انتخابات هم دیگر نیست و بعنوان شاهنشاهی هر کسی که آمد جلو درست است خلفای بنی امیه بنی العباس همهشان قضیه شاهنشاهی شد اما شیعه در مضیقه بود شیعه نفس میکشید سرش را میبریدند.
لذا علما در مقابل اینها که چارهای نداشتند یک اجماع درست بکنند.
اما اجماع با مدرک میگفتند خب این قضیه این فتوا که ما میخواهیم بدهیم روایت دارد خب روایت هم که معتبر است ظاهر الدلاله هم که هست.
پس بنابراین هر کسی این روایت را ببیند طبقش فتوا میدهد در مسئله اجماع هست میگفت دلیلنا اجماع الفرقه و یدل علیه روایت حتی مرحوم محقق در معتبر میفرمایند که بر فرض هم نگوید دلیلنا روایت همان که میگوید دلیلنا اجماع الفرقه یک اصطلاح است یعنی دلیلنا نص معتبر و این قولش حجت است.
اما آیا این کاری که این کرده این فتوایی که این داده حجت
است یا نه؟ دیگر تو باید رویش فکر بکنی ببینی آیا از آن روایت چه استفاده میکنیم بعد هم محقق میفرماید خیال نکن که این تدلیس باشد تدلیس هم نیست بلکه یک اصطلاح است همه اصطلاح دارند دیگر همین شعرا من موافق نیستم با این شعرا که یکی می درست میکند اراده میکند چه را یکی نگارد یکی یار و این حرفهایی که توی شعرها هست من موافق نیستم اما خب اینها اصطلاح دارند دیگر و اصطلاحهایشان اگر ببینیم دیگر تکفیرشان نمیکنیم حالا کارشان درست است یا نه؟ از می اراده کنند قرآن را یا نمیدانم شراب 14 ساله اراده بکنند 14 معصوم را اینها بد است، حالا این بد است را نمیدانم به شعرا بگویم بد است یا نه؟ علی کل حال آن چه توی حافظ هست اینها همه اصطلاح است تکفیر جا ندارد غلط است باید ببینیم هر کسی حرف خاصی برای خودش دارد این حرف خاص چه میخواهد بگوید؟ عرفا برای خودشان یک اصطلاحات عجیبی دارند فلاسفه برای خودشان یک اصطلاحات عجیبی دارند و آن اصطلاحات باید ببینیم مرادشان از اصطلاحشان چیست؟
در مسئله ما هم این است توی اصول ما یک اصطلاح درایم بنام اجماع این اجماع یعنی نص معتبر یعنی قاعده یعنی اصلی من الاصولی.
وقت گذشت باید یک مقداری دیگر دربارهاش صحبت کنم انشاء الله فردا صحبت میکنم.
وصلی الله علی محمد وآل محمد