درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مبحث اجماع

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  بحث درباره اجماع بود شیعه از چه باب حجت است؟ اجماعی که شیعه می‌گوید آن اجماع سنی نیست لذا از چه باب حجتش بکنیم؟ فرموده‌اند که اگر راستی همه فقها یک حرف بزنند خب قطع پیدا می‌کنیم این قول امام است برای این که اینها قیاس استحسان که ندارند العیاذ بالله بی خودی ما لایعلم که ندارند بی خوده‌ای گتره‌ای که حرف نمی‌زنند و همه‌شان اگر یک چیز بگوئید قطع پیدا می‌کنیم قول امام علیه السلام است.

  لذا مسئله تمام است، مسئله بسیار هم عالی است و در آن هیچ اشکالی هم نیست و اجماع، اگر اجماع باشد اگر اتفاق کل باشد اگر آن اتفاق کل مدرک نداشته باشد با همان تقریبی که کردم خب این یک تقریب عوامانه هم هست خیلی لازم نیست که فکر دقی فلسفی اصولی باشد همه یک چیز گفتند مدرک هم ندارند قیاس و استحسائها اینها را هم که حجت نمی‌دانند خب معلوم است که قول امام علیه السلام دست‌شان بوده الا این که در اصول بزرگان رفتند روی بحث دیگر و آن این است که قطعی که پیدا می‌شود از چه باب است؟ حالا یک کسی بگوید نمی‌دانم خب بس است دیگر نمی‌دانم از چه باب است می‌دانم قطع است یعنی می‌دانم همه فقها مدرک ندارند یک حرف زدن می‌دانم اینها قیاس و استحسان ندارند ‌می‌دانم مالایعلم ندارند می‌دانم همین جوری العیاذ بالله نسبت به اسلام ندارند پس قطع دارم که قول امام است.

  حالا یکی به من بگوید این قطعت از کجا پیدا شد؟ می‌گویم از هر کجا می‌خواهد این قطع هست آن هم نه قطع شخصی یعنی عرف که اسمش را می‌گذارند علم عادی عرف از این جور قضایا یقین پیدا می‌کند گفته اینها گفته امام است اما رفتند دنبال این که سبب قطع را پیدا بکنند تویش ماندند والا اگر دنبال این حرف نباشند که لازم هم نیست، لازم نیست سبب قطع را پیدا کنیم ولی حالا رفتند دنبال سبب قطع لذا 6-5 قول در مسئله پیدا شده و معلوم هم می‌شود به اندازه‌ای برایشان مشکل است که حتی بعضی رفتند روی تشرف گفتند پی می بریم به تشرف آن وقتها تشرف خیلی بوده زمان غیبت صغری که خیلی بوده بعد از زمان غیبت صغری هم در غیبت کبری تشرف بوده و یکی از اینها خدمت امام زمان رسیده آن یکی منتقل کرده قول امام علیه السلام را به دیگران، دیگران روی آن تشرف نمی‌خواستند بگویند تشرف صلاح نبوده بگویند تشرف گفتند قول امام خب نباید هم اسم تشرف بیاورند بهانه بدهند دست نااهل‌ها یا عوامها یعنی امر به اندازه‌ای برایشان مشکل شده که رفتند روی تشرف و معلوم است که تشرف آنجا که باشد مربوط به فروع فقهیه نیست آن هم انتقاد کردن یک نفر 2 نفر به همه، همه روی آن تشرف فتوا بدهند بگویند هم که مدرکمان چیست این معلوم است یک چیزی است که فقط صرف فرض است اما تحقق و امکان ذاتی‌اش آری اما امکان وقوعیش مسلم نه که از زمان ائمه تا الان یک چنین قضیه‌ای واقع شده باشد امکان ذاتی دارد اما امکان وقوعی ندارد انصافا دیگر.

  لذا آن تشرف معلوم است یک فرض امکان ذاتی است نه امکان وقوعی دخولی‌ها هم ، این هم یک چیز مشکلی شده انصافا که اگر مثلا ً فرض هم کردند توی یک مجلسی این طور که نقل می‌کنند من نمی‌دانم نقلها چه اندازه درست است، سید مرتضی گفتند در یک جلسه‌ای یا شیخ مفید، شیخ مرتضی با آن همه دقت‌شان حالا این جور می‌گویند در یک مجلسی اگر یک قولی گفتند بدون مدرک و یک آدم ناشناس آنجا باشد می‌گوئیم این امام است این معلوم است از درد ناعلاجی یک چیزی می‌خواستند ببافند چون اصل مطلب مسلم بوده هیچ اشکال نداشته لذا رفتند روی سبب قطع این قطع از کجا پیدا می‌شود.

  لذا دیروز می‌گفتم این دخولیها بیش از این نمی‌خواهند بگوئید این که اگر همه، یک مجلس و اینها که نه همه قدما یک حرف بزنند مثلا مخالف ابن جنید باشد که در همه جا مخالف است همه یک حرف بزنند این همه نه قیاس دارند نه استحسان دارند نه گتره‌ای حرف می‌زنند نه ما لایعلم دارند خب اینها قطع پیدا می‌کنیم قول امام این است اما این که یک ناشناس تویش باشد بگوئیم امام است این هم مثل همان قاعده‌ای است که تشرف است امکان ذاتی‌اش ممکن است اما اصلا امکان وقوعی نداشته و ندارد همان دخولیها هم تا به حال ندیدم کسی ادعا بکند که امکان وقوعی‌اش را در واقع چنین چیزی واقع شده اصلا اجتماع همه چیز محالی است اصلاً.

  لذا آن تشرف و دخولی آمده، مرحوم شیخ طوسی دیدند اینها را نمی‌شود درست کرد رفتند روی قاعده لطف دیروز می‌گفتم قاعده لطف هم ناتمام است برای این که فرض ما اینجاست که فقها یک چیزی فرمودند همه همه می‌گوئیم قول امام توی این حرفها قاعده لطف آنجاست که گفته باشند امام علیه السلام اگر مطابق واقع است ساکت باشد اگر مخالف با واقع است طرد بکند و بحث ما این است که می‌خواهیم با قول امام آن مجمعین را درستش بکنیم.

  ولی دیروز می‌گفتم یک حرف دیگر در قاعده لطف هست و آن این است که قاعده لطف مربوط به اصول و مربوط به مبانی و پایه‌های تشیع است نه مربوط به مسائل فقهی خب مسائل فقهی را آقا امام زمان گفتند که بلکه مسائل حکومتی را مراجعه کن به این، خب این زمان ائمه طاهرین علیهم السلام هم بوده و بعضی اوقات هم اشتباه می‌کردند.

  ابان ابن تغلب کسی است که امام صادق می‌گوید دوست دارم تو فتوا بدهی دوست دارم تو بنشینی برای مردم فتوا بدهی همین ابان ابن تغلب می‌آید خدمت امام صادق می‌گوید یابن رسول الله یک مسئله مشکلی برایم پیدا شده این که از شما نقل می‌کنند اگر 3 تا انگشت یک زن را قطع کردند این مساوی با مرد است اگر 4 تا قطع کردند دیگر می‌شود نصف یعنی اصلا این جور سوال کرد یک انگشت زن را قطع می‌کند فرمودند 10 تا شتر گفتند 2 تا انگشت فرمودند 20 تا شتر عرض کرد 3 تا انگشت گفتند 30 تا شتر گفت 4 تا انگشت گفت 20 تا شتر آن وقت نمی‌دانم ابان هم خیلی بالا بوده این چیز که این جور گفته گفت یابن رسول الله این حرف را به ما می‌زدند ما می‌گفتیم هذا قول شیطانی امام خیلی عصبانی شدند از این حرفش فرمودند که مهلا مهلا یا ابان السنه اذا قیست محق الدین خب آنها فتوا می‌دادند اشتباه هم می‌کردند بنا نیست که امام صادق روی هر آن وقتها که مجتهد بود روی هر قولی حرفی بزنند بله کلی می‌گفتند خطا کرده مجزی یا می‌گفتند عدم اجزا با حدیث لاتعاد قول مجتهد را درست می‌کردند.

  در زمان آقا امام زمان هم همین است فرمودند که من کان ساعنا لنفسه حافظا لدینه مطیعا لامر مولا فللعوام ان یقلدوه اشتباه هم می‌آید خب بیاید حکم ظاهری است دیگر خب حکم ظاهری برای همه حجت است.

  لذا این را هم نمی‌شود درست کرد بعد از شیخ طوسی رفتند روی کشف اصل کشف همان است که گفتم در وقتی که همه فقها یک چیز بگویند مدرک هم نداشته باشند کشف می‌کنیم قول امام همین است این تا اینجا دیگر بیش از این نیست اما این طریق کشف را 4-3 قول برایش گفتند و بعضی گفتند این 4-3 تا حرف هر 4-3 تا خوب است بعضی گفتند آقا ذنون متراکمه موجب قطع است وقتی ببینیم این فقیه گفته آن فقیه گفت، آن فقیه گفت همه فقها گفتند از یک به یک ظن پیدا می‌شود و روی هم ظنون متراکمه قطع پیدا می‌شود خب حرف خوبی است دیگر مثال هم زده گفته مثل خبر متواتر قطع پیدا می‌شود از کجا قطع پیدا می‌شود؟ خب آن اولی می‌گوید مظنه است دومی می‌گوید مظنه است سوم و چهارم و پنجم می‌گوید کم کم مظنه متاخم با علم یک 20-10 تا که بگویند یقین پیدامی‌کنیم اینها درست می‌گویند می‌شود خبر متواتر موجب یقین اینجا هم همین طور است در وقتی که برویم مثلا توی این 25 تا کتابی که از قدماست به آن کتاب مراجعه کنیم می‌بینیم بدون دلیل یک حرف زده به آن کتاب مراجعه کنیم بدون دلیل یک حرف زده 25 کتاب را ببینیم می‌بینیم هر 25 تایشان یک حرف زدند بدون دلیل ظنون متراکمه موجب قطع است قول امام همین است.

  خوب است بعضی دیگر روی قاعده استلزام عرفی جلو آمدند گفتند که آقا وقتی ببینیم که قوم همه‌شان یک حرف می‌زنند پی می‌بریم این حرف، حرف رئیس است بعد هم می‌گویند ما قطع دقی فلسفی که نمی‌خواهیم قطع عرفی می‌خواهیم، عرف وقتی برود توی قومی ببیند همه‌شان یک حرف اساسی دارند پی می‌برند رئیسشان همین را می‌گویند که موسس حوزه علمیه قم این را فرموده استاد بزرگوار ما حضرت امام هم خیلی رویش پا فشاری داشتند در درس.

  خب این هم خوب است . مرحوم آخوند در کفایه کشف را حدس معنا می‌کنند می‌فرمایند آقا در وقتی که ببینیم همه قدما یک چیز گفتند گتره‌ای که نمی‌گویند قیاس و استحسان که ندارند حدس می‌زنیم قول امام است خب این هم خوب است و مرحوم آخوند در کفایه هم می‌فرماید نمی‌خواهم دقت عقلی و فلسفی بگویم می‌خواهم حدس عرفی درست بکنم همان کشف است دیگر به این تقریب آمدند جلو.

  استاد بزرگوار ما آقای بروجردی یک حرفی دارند ظاهراً بهتر از همه حرفها باشد ایشان می‌فرمایند که وقتی قدما یک حرف زدند همه‌شان پی می‌بریم روایاتی توی کار بوده آن روایات به دست آنها بوده به دست ما نرسیده بعد هم می‌فرمودند ما می‌دانیم که ما بیش از 100 هزار روایت داریم ما اصول اربعه مئه داریم دیگر این اصول اربعه مئه یعنی 400 تا کتاب از شاگردهای ائمه طاهرین علیهم السلام همه‌اش روایت بوده مخصوصا شاگردهای امام صادق و اینها کتاب نوشتند 400 تاکتاب بوده این 400 تا کتاب مورد تایید ائمه طاهرین بوده امضای شیعه رویش است و این 400 تا کتاب به دست ما نرسیده حتی به دست کلینی و شیخ طوسی و صدوق نرسیده در کتب اربعه نیامده ایشان می‌فرمودند این اصول اربعه مئه و بعضی‌اش دست صاحب سرائر بوده روایاتی نقل کرده در حالی که خبر واحد را حجت نمی‌داند این حجت می‌دانسته و این‌ها این آخر سرائر توی کتب اربعه نیست می‌فرمودند که بعض اوقات می‌بینیم محقق صاحب شرایع یا شهید اول یک کتابها داشتند از اصول اربعه مئه و این کتابها را قدرش را ندانستند حتی مثلا در باب شهید اول دارد که ارتش را ارثی که نداشته هر چه داشته می‌خواستند قسمت کنند دخترش گفته این یک کتاب را بدهید به من دیگر من هیچ چیز نمی‌خواهم یک کتاب خطی روایات اهل بیت شاید یکی از اصول اربعه مئه بوده خب آن وقتها روایات بوده این سنی‌های متعصب مثل القاعده‌ای ها، این القاعده‌ای ها الان اگر العیاذ بالله به یک کتابخانه شیعه برسند با خاک یکسان می‌کنند همه‌اش را خاکستر می‌کنند آن وقت هم همین جور بود دیگر ریختند توی محله کرخ همه شیعه را کشتند قتل عام، بعد هم آمدند توی مدرسی که مربوط به شیخ طوسی بود همه را آتش زدند بعد هم رفتند کتابخانه شیعه و کتابخانه شیعه را به آتش کشاندند اصول اربعه مئه خیلی‌اش آنجا از بین رفت یک کمی‌اش باقی مانده در دست بزرگان که این کتب اربعه را نوشتند می‌فرمودند خب اینها معلوم می‌شود که آنجا که اجماعی توی کار باشد یعنی یک حرف گفته باشند الا شاذا و مدرکی هم برای حرفشان نباشد آدم قطع پیدا می‌کند اینها یک روایاتی دست‌شان بوده.

  عمده اجماع قدماست آقای بروجردی روی اجماع قدما حرف دارند اصلا اجماع متاخرین را اولا نداریم اگر هم داشته باشیم همین حرف توی اجماع متاخرین هم می‌آید فرق نمی‌کند اگر پیدا کردیم در متأخرین یک قول بلا دلیل کاشف بر این است که مثل محقق که یک کتاب یا چند تا کتاب اصول اربعه مئه پیشش بوده اگر متأخرین یک قولی بگویند 100 درصد بدون مدرک اما جازم خب چی می‌بریم یک اصولی دست‌شان بوده به ما نرسیده و از این چیزها که زیاد است در زمان متأخرین خیلی چیزها در امان متاخرین بوده به ما نرسیده کتابهای ارزنده‌ای بوده متروک شده روایات بوده این روایات که می‌بیند علامه مجلسی این روایات را جمع کرد از کجا جمع کرد؟ خب این 110 جلد بحار بیش از 300 هزار روایت خب انصافا علامه مجلسی به قول حضرت امام باید بگوئیم که کرامت کرده در سر حد اعجاز است خیال هم نکنید که باز و داشته نه مثل حالا که ما بازو نداریم شماها بازوی ما نیستید در زمان علامه مجلسی هم همین جورها بود پول هم می‌داد اما آن که می‌خواست نمی‌شد و بعدش هم آن شاگردشان آمد جلو و به اندازه بحار او هم کتاب نوشته دیگر همین کتاب روائی بعد این روایت‌ها از کجا پیدا شده در حالی که مشهور در کتابخانه‌ها نبوده و نیست مشهور در روایات اهل بیت نبوده و نیست اما با تلاش و کوشش علامه مجلسی بالاخره بحار درست شد.

  لذا این اجماع اگر در متاخرین هم باشد می‌گوئیم در قدما باشد می‌گوئیم.

  یک حرف دیگر که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی نمی‌فرمودند و من می‌گویم که شهرت هم همین است، شهرت فتوایی از قدما، از متاخرین اگر راستی ببینیم یک عده‌ای که راستی پیش ما عظمت دارند مثل محقق، علامه شهیدین 10-8 نفر از این افرادی یک فتوا دادند هیچ مدرک ندارد بلکه مدرک عکس هم دارد اصل مطابقش نیست هیچ چیز ندارد اما آنها جز ما فتوا دادند ما از همین قطع پیدا می‌کنیم که روایت معنوی پیش اینها بوده به دست ما نرسیده لذا من شهرت را هم می‌گویم همین جور که اجماع را حجت می‌دانم شهرت فتوایی را هم حجت می‌دانم اما شهرت فتوایی که بلا مدرک باشد و این فرمایش آقای بروجردی خیلی فرمایش خوبی است دیگر حتی عرض کردم آقای بروجردی راجع به شهرت نمی‌گویند ما راجعبه شهرت هم می‌گوئیم که انسان قطع پیدا می‌کند به این که این مجمعین یا این مشهورین یک روایات متنابهی دستشان بوده آن روایتها به ما همین جور که الان این روایتها به ما نرسیده ببینید صاحب سرائر خب خبر واحد را هم حجت نمی‌داند اما آخر سرائر مستطرفات درست کرده و خودش می‌گوید مثلا این کتاب بزنتی دو دفعه می‌گوید این کتاب فلان شاگرد امام صادق 5-4 تا بلکه شاید بیشتر اصول اربعه مئه پیش این آقای سرائر بوده آخر مستطرفات آورده هیچ کدامش در کتب اربعه نیست و نمی‌توانیم بگوئیم العیاذ بالله صاحب سرائر بدعت گذاشته، بیخودی گفته اینها دروغ است اینها را خب نمی‌شود به صاحب سرائر گفت و دو دفعه بعدش انسان می‌بیند در میان علما و بزرگان کتابهایی بوده فقهی و اصولی و تفسیری منجمله کتابهای فقهی و روایی بوده و اینها متروک شده خب اجماعش باشد بلا مدرک می‌گوئیم و پی می‌بریم به قول امام شهرتش باشد می‌گوئیم و پی می بریم به قول امام از همین جهت ما شهرت فتوایی را که مدرک نداشته باشد مثل اجماع که مدرک نداشته باشد حجت می‌دانیم و دلیل‌مان همان است که روز اول گفتیم لم قطعمان همان است که آقای بروجردی می‌فرماید.

  حضرت امام توی درس این را قبول داشتند مخصوصا این که حضرت امام مقید بودند بروند درس آقای بروجردی و از کسانی که آقای بروجردی را قبول داشتند به علما حضرت امام بودند که راستی قبول داشتند از همین جهت بعضی از مبانی حضرت امام گرفته شده از همان درس آقای بروجردی است.

  حضرت امام توی درس 2 تا ایراد می‌کردند به آقای بروجردی علی الظاهر ایرادها هیچ کدام وارد نیست؛ یک می‌فرمودند این کتابها اگر بوده چرا به دست قدما نرسیده؟ خب جواب ایشان این کتابهای صاحب سرائر چرا به صدوق نرسیده چرا به دائی‌اش نرسیده به شیخ طوسی این حرف نشد که چرا این کتابها بدست صاحبان کتب اربعه نرسیده ؟ یک ایراد دیگر که ایشان داشتند می‌فرمودند که خب از کجا که این روایت بدست ما می‌رسید غیر از این می‌فهمیدیم آن چه آنها فهمیدند؟

  خب فرمایش ایشان اگر شخصی و تکی باشد حرف خوبی است اما حساب شخصی که نیست یک قوم گفتند خب معلوم می‌شود روایات ظاهر الدلاله صحیح السند بوده گفتند آن روایتها به ما هم می رسید می‌گفتیم این که آن روایتها اگر به ما برسد ممکن است غیر از آن بگوئیم نه، دیگر اگر امر شخصی باشد خوب است بگوئیم این کتاب پیش شما بوده و شما رویش فتوا دادی اگر پیش من بود شاید غیر از آن که شما می‌فهمیدید می‌فهمیدم و مخالف فتوا می‌دادند این ایراد حضرت امام خوب است ولی اگر بردیمش روی اجتماع جمعیت، جمیعت قدما که بیش از 40-30 نفر بودند که این کتابی که الان چاپ شده برای مال 25 نفرشان است این 50-40 نفر همه‌شان ما هم مجبوریم این ماه رجب را تعطیلش بکنیم فردا درس هست، هم فقه هست هم اخلاق اما دیگر شنبه تا اول ماه شعبان برای شما انشاء الله روز اول ماه شعبان که یک ماه درس بخوانیم تا ماه رمضان بیاید مثل پارسال این بحث اجماع منقول را مباحثه می‌کنیم اگر خدا بخواهد اگر عمری باشد امید وارم که مورد رضایت امام زمان باشد .

 وصلی الله علی محمد و آل محمد