درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مبحث اجماع

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  بحث دیروز راجع به اجماع بود گفتیم از نظر بزرگان اجماع من حیث هو اجماع حجیت ندارد اگر شیعه می‌گوید اجماع حجت است می‌گوید کاشف است این که قول امام علیه السلام همین است لذا قول امام حجت است نه قول فقها به خلاف سنی‌ها که می‌گویند اجماع من حیث اجماع حجت است حتی می‌تواند خلیفه درست بکند و انصافا این که یک کسی روایت ثقلین دارد اما این قدر مظلوم است از اول مظلوم بوده تا الان.

  یک کسی حدیث غدیر خم دارد در مقابل لاتجتمع امتی علی الخطا و این قدر زجر کشیده تا الان، الان زجر می‌کشد از دست این سنی آنها می‌گویند اجماع من حیث هو اجماع حجت است می‌تواند خلیفه درست بکند حالا دلیل چه؟ زور دلیل چه؟ تحمیل و بالاخره دلیل چه؟ پیغمبر به کسی گفته لاتجتمع امتی علی الخطا این کجا و حدیث غدیر خم کجا؟

  علی کل حال شیعه در مقابل سنی مجبور شده یک اجماعی تراشیده اما خب معلوم است شیعه زرنگ است گفته است اجماعی که درست می‌کنم به قول امام علیه السلام کاشف از این که قول امام علیه السلام همین است قول عترت است قول عترت حق است و حجت است.

  لذا شیعه اجماعی را حجت می‌داند که کاشفیت داشته باشد لذا دیروز می‌گفتم بر می‌گردد به این که همه فقها مخصوصاً قدما یک مسئله‌ای را گفته باشند دلیل نداشته باشد هر چه می‌گردیم در کتب معده از برای روایات، روایت پیدا نمی‌کنیم اما قول فقها جزمی است قول فقها متراکم روی این فتواست.

  مثلا قیام متصل به رکوع از همین باب است ما آن که در روایات داریم که مقازنات نماز اجزاء نماز اسمش را می‌گذاریم اول التکبیر بعد فاتحه الکتاب و سوره بعد رکوع و سجده و بالاخره ازگ 20 رکعت زیاده رکعت بعدی تسبیحات بعده هم تشهد بعد سلام اینها را همه رویش روایت داریم اما قیام متصل به رکوع رویش روایت نداریم اما یک اجماعی در میان قدماء متاخرین هست یعنی اجماع بلا مدرک اسمش را می‌گذارند اجماع بلا مدرک نه بلا مدرک آنها که مدرک داشند ما مدرک بر طبق قول این فقها نداریم آن وقت می‌گوئیم فقها که گتر‌ه‌ای حرف نمی‌زنند یک کسی منشی باشد بگوید العیاذ بالله اینها همین جوری حرف می‌زنند اینها مجتهداند متتبع اند اینها عادل اند ما فوق عدالت دارند مجتهد جامع الشرایط است رویش فتوا داده گتره‌ای نیست پس باید قول امام همین باشد حالا باید تفحص بکنیم ببینیم از چه راه قطع به این قول امام پیدا می‌کنیم؟ اما تا این اندازه دیگر مطلب درست می‌شود یک فتوایی از فقها هست که از متاخرین هم می‌شود گفت یک فتوا هست این فتوا مدرک ندارد ما می‌گوئیم که نمی‌شود که فتوای بدون علم باشد نمی‌شود که فتوا بدون مدرک باشد نمی‌شود ما نسبت فتوا بدون مدرک به فقیه بدهیم مثل صاحب جواهر مثل شیخ طوسی پس معلوم می‌شود چیزی در دست مبارکشان بوده آن چیز به ما نرسیده این را می‌گوئیم اجماع حجت است چون کاشف است چون قطع داریم به قول امام علیه السلام حالا این سبب قطعمان از کجا؟ مسئله الانمان است این مسئله قیام متصل به رکوع را گفتم این را معنا هم بکنم چند روز قبل توی جلسه‌ای بودیم از فضلا دیدم که آن رئیسشان قیام متصل به رکوع را معنا می‌کرد می‌گفت معنایش این است که اگر سوره را در وسطش برویم به رکوع قیام متصل به رکوع نیامده نماز باطل است.

  چند وقت قبل یک طلبه آمد با من کار داشت از قم توی مسجد دار الشفا این می‌خواست اظهار لیحه کند پاشد بین الصلاتین 3 تا مسئله گفت یکی همین قیام متصل به رکوع و هر 3 مسئله را اشتباه گفت خیلی هم مَن مَن می‌کرد منجمله قیام متصل به رکوع گفت که حمد و سوره که خواندیم یک مکث بکنیم برویم به رکوع این مکث را می‌گوئیم قیام متصل به رکوع و اینها همه دروغ است قیام متصل به رکوع اصلا نه گفتنی است نه کردنی خودش گاهی می‌آید گاهی نمی‌آید آنجا که می‌آید انسان حمد و سوره‌اش تمام شد خب می‌رود به رکوع قیامش با رکوعش پهلوی هم در آمد خود به خود قیام متصل به رکوع هم آمد می‌خواهد قصد قیام متصل به رکوع بکند می‌خواهد نکند می‌خواهد مکث کند می‌خواهد نکند می‌خواهد در وسط سوره برود به رکوع می‌خواهد نرود همین که قیامش متصل به رکوع شد قیام متصل به رکوع آمد آن وقت کجا نمی‌آید؟ خب صورت اختیارش حمد و سوره‌اش تمام شد مثلا خانم دید که بچه دارد گریه می‌کند خب حق دارد بنشیند نه بعنوان رکوع به عنوان این که پستانک را بگذارد دهان این بچه، گذاشت یا یک عقرب دارد می‌آید حق دارد بنشیند عقرب را بکشد خب نشست عقرب را کشت حالا این نیم خیز پاشد رسید به رکوع تا به رکوع رسید نمازش باطل است چرا؟ قیام آمده، رکوع آمده، همه چیز نماز آمده اما قیام این، متصل به رکوعش نبود بلکه قیامش متصل به نشستنی بود که مربوط به رکوع نبود رکوعش هم متصل به نشستن بود که مربوط به قیام نبود این را می‌گویند قیام متصل به رکوع این صورت عمد است.

  صورت اضطرارش حمد و سوره‌اش تمام شد آمد برود به رکوع پایش گرفت توی عبایش افتاد به زمین خب این باید پا شود بایستد از ایستادن برود به رکوع قیامش متصل به رکوع بشود این کار را نکرد این نیمه خیز بدون این که بایستد رفت به رکوع نمازش باطل است چرا باطل است؟ قیام متصل به رکوعش نیامده بلکه قیام متصل به خوردن زمین شد رکوع هم متصل به نشستن شده و قیام متصل به رکوع باید باشد نیامده صورت سهوش هم می‌شود حمد و سوره‌اش تمام شد خیال کرد رکوع را بجا آورده است به سجده حالا که رفت به سجده اگر سرش رسیده به مهر نمازش باطل است برای این که وارد رکن دیگر شده دیگر نمی‌شود برگردد رکوع را بجا نیاورد نمازش باطل است.

  اما اگر رفت به سجده سرش به مهر نرسیده متوجه شد که رکوع را نکرده خب می‌تواند برگردد اما باید پا شود بایستد وقتی که ایستاد از ایستادن برود به رکوع تا قیام متصل به رکوع بیاید اما این، این کار را نکرد بلکه همان که نشسته نیم خیز پا شد به رکوع رسید وقتی رسید به رکوع به راستی رکوع شد دیگر نماز باطل است چرا نماز باطل است؟

  برای این که قیام متصل به رکوع نشده دیگر هم نمی‌تواند برگردد پا شود بایستد چون که رکوع متحقق شده قیام متصل بوده به سهوا رفتن پائین رکوع هم متصل بوده به آن نشستن و قیام باید متصل به رکوع باشد.

  لذا ما توی رساله نوشتیم این قیام متصل به رکوع گاهی نمی‌آید عمداً گاهی سهواً گاهی اضطرار به این می‌گویند قیام متصل به رکوع و دلیلی هم برایش نداریم اگر آن اجماع را نداشتیم خب می‌گفتیم این نشسته مار بکشد عقرب بکشد، پستانک توی دهان بچه بگذارد بچه را آرام کند تا اینجا که این نشستن طوری نیست فعل کثیر که نیست رکوعش را بجا بیاورد خب این نیم خیز پا می‌شود به حد رکوع می‌رسد سبحان ربی العظیم و بحمده حمد و سوره‌اش را که خوانده الان هم رکوع و نمازش درست است خب همه چیز آن که شارع می‌خواسته همه چیز را آورده اشکال هم ندارد اما اجماع می‌گوید این نماز باطل است.

  لذا دلیلی برای قیام متصل به رکوع نداریم جز اجماع آن وقت همین جا این جور می‌گوئیم که این فقها با این دقتشان با این اهمیت دادن به مدرک فقهی‌شان با این باریک بینی‌ها در روایات اهل بیت نکند یک ذره کمتر یک ذره بیشتر اینها قیام متصل به رکوع توی نماز درست کردند دلیل هم ندارد کاشف از این است که یعنی قطع پیدا می‌کنیم که اینها بیخودی نگفتند قول امام بوده به ما نرسیده به آنها رسیده بوده و طبق آن قول امام علیه السلام فتوا دادند.

  حالا بحث این است که این قطع ما سببش چیست؟ یعنی قطع هست وقتی که ببینیم که فقها همه همه چیزی را گفتند قطع پیدا می‌کنیم که گفته اینها ، گفته امام علیه السلام است تا اینجا مطلب صاف است دیگر حرف نداریم حالا آن که مطلب ناصاف است این است که این قطع ما از کجا سرچشمه گرفته؟ سبب این قطع ما چیست؟

  بعضی‌ها گفتند دخول مثل سید مرتضی (رض) که دخولی هستند این متأخرین هم ظاهر صاحب معالم است دخولی است اینها این جور گفتند ما قطع داریم قول خود امام علیه السلام توی این اقوال بوده به آن می‌گویند دخولی یعنی وقتی که فقها یک چیزی گفتند در یک مجلسی مدرک نبود و جزم به حرف بود می‌فهمیم امام علیه السلام در میان اینهاست این را اسمش را گذاشتند اجماع دخولی و من هر چه فکر می‌کنم نمی‌تواند این اجماع دخولی را نسبت به مثل سید مرتضی و امثال اینها بدهم به اینها بگویم که اگر همه‌شان یک چیز گفتند معلوم می‌شود امام در میان اینها بوده اینها متابعت از امام علیه السلام کردند خب در زمان غیبت انسان این حرف را بخواهد بزند خیلی بعید می‌دانم این که نسبت دادن به سید مرتضی و امثال سید مرتضی از این حرفها بزنند من خیال می‌کنم این دخولی‌ها همین حرف ما را بزنند بگویند همه فقها اگر یک چیزی را گفتند اطمینان داریم فتوای امام همین است فتوای امام داخل در این اقوال است برای این که اینها گتره‌ای که حرف نمی‌زنند پس یک حرفی زدند دلیل ندارد معلوم می‌شود دلیلش قول خود امام علیه السلام است که آنها آن قول را بدست آوردند.

  لذا من خیال می‌کنم دخولیها همین حرف‌هاست والا سید مرتضی مثلاً نسبت به ایشان دادند که فقها 2 نفر بیشتر نیستند که فتوا دادند و ما می‌فهمیم از این 2 نفر امام سومش بوده آن هم شخص امام سید مرتضی مقامش خیلی بالا و عالی است.

  لذا این دخولیها خیال می‌کنم یک قول مستقلی نباشد شاید هم همین که مرحوم شیخ طوسی دیدند که نمی‌شود که قول دخولی ما نیست به مثل استاد شیخ طوسی سید مرتضی و امثال اینها بدهیم شیخ مفید بدهیم.

  لذا ایشان از راه لطف آمده جلو اسمش را گذاشتند اجماع لطفی گفتند ما یک قاعده لطف داریم بعضی اوقات این قاعده لطف هست این که عنایت خدا اقتضا می‌کند حتما چنین باشد حتماً چنین کند مثل ارسال رسل انزال کتب می‌گویند این قاعده لطف واجب است بر خدا این که برای راهنمایی پیامبر بفرستد قرآن بفرستد بعدش هم اوصیا بعدش هم ترغیب تحریص کند نصب کند روحانیت را بمنزله انبیاء تبلیغی واجب کند بر روحانیت تو هم پیغمبر دوره آخر الزمان اما پیغمبر تبلیغی یعنی واجب است لازم است برایش ترویج دین بکند به این می‌گویند قاعده لطف.

  مرحوم شیخ طوسی در کتاب فقهی و اصولیشان گفتند اجماع حجت است از باب لطف یعنی اگر همه فقها یک چیز بگویند و مدرک نباشد و اینها مخالف باشد واجب است بر امام ردعشان بکند و حیث اینکه ردع نکرده دلیل بر این است قول اینها صحیح است.

  ایرادی که به شیخ طوسی هست این است که نمی‌دانم چرا گفتند باید به شیخ طوسی عرض کنیم آقا این که شما می‌گوئید همه گفتند قاعده لطف این است اگر اشتباه کرده باشد اینها را متنبه بکن اصلا چه معنا دارد بگوئید همه اگر یک چیز بدون دلیل گفته باشد نمی‌شود که علما بدون دلیل چیز گفته باشند تا قاعده لطف درستش بکند نه، نمی‌شود که همه فقها یک چیز گفته باشند حالا مطابق واقع باشد همه فقها یک چیز گفته باشند بدون دلیل اتفاقا مطابق با واقع باشد این اصلاً بحث ما نیست اصلاً معقول نیست ما نسبت بدهیم به فقها بگوئیم یک چیز گفتند بدون دلیل اگر مطابق واقع است که هیچ چیز اگر مخالف با واقع است واجب است امام زمان ردعش بکند این اصلا مشی عن غیر طریق است باز هم من خیال می‌کنم دیگر اینها را باید مطالعه کنید مطالعه‌ها را به من بگوئید که شیخ طوسی از این حرفها نمی‌زند همان کشفی است که بعضی‌های می‌گویند که اگر همه یک چیز بگویند کاشف از این است که روایتی بوده که قول امام علیه السلام سینه به سینه به آنها رسیده قولی امام است اگر همه‌شان یک چیز بگویند و هیچ دلیل نداشته باشد کاشف است ا ز این که قول امام را دارند می‌گویند لذا اگر ما باشیم و آنچه نقل می‌کنند از شیخ طوسی درست نیست برای این که ما نمی‌توانیم بگوئیم که همه فقها بدون دلیل چیز گفتند اگر مطابق واقع است که امام زمان کارشان ندارد اگر مخالف با واقع است امام زمان ردعشان می‌کند حالا که ردعشان نکرده معلوم می‌شود قولشان مطابق با واقع است، این غلط است برای این که همه‌شان که یک چیز بگویند حتما با مدرک می‌گویند مدرک به ما نرسیده و ببینید آیا قاعده لطف و این جور که من عرض می‌کنم قول شیخ طوسی که ساده نیست شیخ طوسی خیلی بالا بوده راستی شیخ مرجعیت است چه رسد شیخ تشیع.

  یک حرف دیگر هم هست روی قاعده لطف این قاعده لطف آنجاهاست که اگر امام زمان لطف نکند شیعه نابود بشود نمی‌دانم شیعه به یک کجی حسابی برود اما حالا امام زمان روی قیام متصل به رکوع هیچ نظر لطفی نکند خب نکند اقوال اینها مطابق با اصل و اقوال اینها حجت است و هیچ اشکال توی مسئله نیست.

  لذا آن قاعده لطفی که ما در اصول می‌گوئیم غیر این است که در فروع بگوئیم.

  مثلا قاعده لطف برای امام زمان اینجاست قضیه انار است که یکی سنی متعصب مثل القاعده‌ای ها خدا لعنتشان کند توی قم یکی از امتیازهای قم این است که همیشه شیعه بوده هیچ وقت سنی‌ توی قم نبوده و راستی خیلی امتیاز برای قم است یک حکومت سنی فرستادند قم اما وزیرش ناجنس بود گاهی انسان ظالم است اما جنس‌اش خوب است گاهی ظالم است اما ولد الزنا است مثلاً ناجنس است این از آنها بود خیلی ناجنس بود این اول کاری که کرد بزرگان را خواست به این قمی‌ها گفتند ما هر چه می‌گردیم عمر در میان شما نیست همه شما علی و حسین و حسن، باید یک عمر بیاورید مشهور است می‌گویند این قمی‌ها زرنگی کردند یک آدم کج و بد ترکیب و شلی پیدا کردند گذاشتند توی یک طبقی با صلوات بردندش بعد این عصبانی شد گفت چرا چنین؟ یک زندی از آنها جواب داد آب و خاک قم بهتر از این عمر پرورش نمی‌دهد دیدند نشد برای این که این قمی‌ها را ناراحتشان بکنند یک درخت انار پیدا کردند یک قالب درست کرد اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و ان ابی بکر و عمر و عثمان و علی اولیاء الله و این انار کوچولو را گذاشت توی این قالب انار بزرگ شد پوستها رفت توی این قالب انار را بیرون آورد راستی حسابی انار شهادتین بعد هم شهادت به اولیاء الله ابی بکر و عمر و عثمان و علی آقا آورد پیش این خلیفه خیلی خوشحال بزرگان را خواست جواب این انار را بدهید خب معلوم است بزرگان مثل شما باید شایعه پراکنی نکنید باید شایعه پراکنی را قبول نکنید دفاع بکنید اینها دست از ولایت بردارند که نمی‌شود گفتند چشم جوابی می‌دهیم جلسه گرفتند گفتند قاعده لطف امام زمان اینجا باید کار کند این را می‌گویند قاعده لطف و بالاخره یکی از اینها رفت مثلاً مثل حالا که جمکران است آن وقت در بیابانهای قم تضرع و زاری خدمت آقا رسید آقا فرمودند خب این چیزی نیست این کار را کرده قالبش هم الان توی بالا خانه‌شان است این انار هم دانه ندارد در اثر ابی بکر و عمر و عثمان خاکستر شده و این انار را به این بگوئید که پاره کند وقتی پاره کرد دود این می‌ریزد به صورتش و صورتش هم سیاه می‌شود.

  خب خیلی خوشحال شد آمده جمعیت جمع و آنها جواب می‌خواهند و شیعه لرزان و بالاخره آمدند گفت که توی خانه وزیر و توی بالا خانه و آن کیسه را پیدا کردند و کیسه را گذاشت در مقابل آن استاندار که از طرف ظالم آمده بود و انار را هم گفتند که خود این پاره کند، پاره کرد خاکستر بود، خاکستر به صورتش نشست خب به این می‌گویند قاعده لطف اما حالا همه فقها جمع شده باشند روی یک فتوا اما مخالف واقع باشد خب باشد برای این که همه اینها مأجورند للمصیب اجران و للمخت اجر واحد و اصلا قاعده لطف من خیال نمی‌کنم که شیخ طوسی از این حرفها بزند.

  لذا من خیال می‌کنم آن دخولیها و این لطفی‌ها یک قول سوم که اسمش را گذاشتند کشف که مشهور در میان متاخرین است آن قول سوم باشد یک حرف هم مرحوم آخوند دارد که خیلی حرف خوبی است یک حرف هم آقای بروجردی استاد عزیزما دارد انشاء الله برای فردا.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد