درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : ادامه مبحث امارات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما این بود که یکی از امارات را فرمودند ظهور کلمات، مکالمات که دیروز عرض کردم این ظهور کلمات نه بیشتر از اینها ظهور مکاتبات یا ظهور رموزات و مخصوصاً حالا که بحث ما هست ظهور مکالمات و ظهور مکاتبات یک نامهای برای شما نوشته شده ظهور این نامه حجت است یا دارید با هم حرف میزنید این مکالمات برای شما برای آن حجت است.
من دیروز کردم این را از امارات شمردن مشکل است باید بگوئیم قطع است از قطعیات برای این که نامه را وقتی شما دارید میخوانید شما قطع پیدا میکنید این که قطع عادی این که این نامه را نوشته و مضمونش مرادش بوده و ما شک بکنیم مضمونش مرادش بوده یا نه تا بگوئیم اماره است و حجت ظاهراً این جور نیست.
لذا من میگفتم که باب ظهورمکالمات و مکاتبات از باب قطع است نه از باب اماره حالا بزرگان فرمودند همه از باب اماره .
گفتم که 20-10 تا اصل به طور ناخودآگاه جاری میشود تا این ظهور لفظ یا ظهور کلام حجت بشود این مکالمات و یا مکاتبات حجت شود و بزرگان در این باره صحبت نفرمودند و این 20-10 تا اصل را یکی از آنها که خودش 20-10 تا بیشتر است گفتم مباحث الفاظ است مباحث الفاظ اصول باید باشد تا مکالمات حجت شود تا تبادر نباشد مکالمات حجت نیست تا اثبات نکنید امر ظاهر در وجوب است نهی ظاهر در قربت است ظهور حجت نیست تا اثبات نکنید عام را ظهور عام حجت نیست همچنین تا آخر.
2 نفر از فضلای درس دیروز میفرمودند که همین که تواصل جاری میکنی دلیل بر این است که ظهورات مظنه است نه قطع ولی ظاهراً ایرادشان وارد نیست این که شما از اینجا میخواهید بروید تهران خب سر هر راهی یک تابلو هست و به شما میگوید از این راه برو از آن راه برو خب اینها همه راهنماست دیگر همه ظهورات است هر چه هست راهنماست دیگر و این راهنماها یکی پس از دیگری شما را به راهنما میرساند وقتی به تهران رسید دیگر حتما میدانید اینجا تهران است.
اصولی که من عرض میکنم مثل همین راهنماهاست اصاله عدم زیاده اصاله عدم نسیان اصاله عدم غفله از اصول عقلائیه است اصل تعیین وظیفه در ظرف شک است اما حالا شک است تا کم کم وقتی این اصول را جاری میکنیم نوبت میرسد به اصاله الظهور. اصاله الظهور اینها میگویند اماره ما میگوئیم قطع همان آقایان هم که میگویند اماره باز اصول عقلائی که جاری میکنند تعیین وظیفه در ظرف شک است و این تعیین وظیفه در ظرف شک را جاری میکنند بعد نوبت میرسد به اصاله الظهور ، اصاله الظهور حجت است یا نه؟ میفرمایند که این اصاله الظهور اماره است دلیل بر حجیتش داریم پس حجت است .
ظاهراً این ایراد بعضی از فضلای جلسه وارد نیست و این را باید بدانیم ما قبل از آن که تمسک کنیم به اصاله الظهور با دلیل که ما گفتیم اصاله الظهور دلیلش قطع است آنها میگویند که دلیلش حجت است مثلاً بنای عقلا این مظنه را حجت کرده اما قبل از این تمسک به اصاله الظهور 20-10 تا اصل باید جاری بکنیم آن وقت نوبت میرسد به اصاله الظهور 2 تایش را که تقریباً بیش از 20 تا میشود 2تایش را دیروز عرض کردم؛ یکی مباحث الفاظ غالبش اصاله الظهور متوقف بر آن است.
یکی هم اصاله عدم غفلت اصاله عدم زیاده اصاله عدم نسیان اصاله عدم نقیصه خب اینها همه اگر متوقف بشوید به طور ناخودآگاه اصل را جاری میکنند که آیا این زیادی اینجا نوشته یا نه؟ اصاله عدم زیاده این کم نوشته یا نه؟ اصاله عدم نقیصه غفلت کرده و یک چیز ننوشته اصاله عدم غفله و امثال اینها لذا میگفتم این نتیجه هم خیلی دارد آن کسی که غفلتش زیاد باشد این مکالماتش حجت نیست آن کسی که سهو و نسیانش زیاد باشد این مکاتباتش حجت نیست و مسلم در فقه ما هم هست و باید متعارف باشد وقتی متعارف شد آن وقت اصاله عدم زیاده دارد اصاله عدم نقیصه دارد اصاله عدم غفلت دارد اصاله عدم نسیان دارد و امثال اینها این 2 تا.
سوم چیزی که نوشتند اصاله عدم تحریف و التوجیه و التصصف این الان یک نامهای هست نمیدانم این نامه تحریف شده یا نه؟ یعنی یک کسی دست برده توی این نامه کم کرده زیاد کرده یا تصحیف یک کسی جابجایش کرده یا این آقا که نوشته این توجیهگری کرده خب این 3 تا اصل باید جاری بشود تا این ظهور بشود حجت و الا اگر تحریف شده باید تصحیف شده باشد توجیهگری رویش باشد دروغ مصلحت آمیز بر آن نوشته شده باشد خب این اصاله الظهور ندارد دیگر.
لذا نتیجه هم بحث بعدیمان همین است که اخباریها میگویند قرآن حجت نیست العیاذ بالله.
حالا اخباری با سواد که نه توی دست و پا افتادهها چرا؟ میگویند قرآن تحریف شده وقتی تحریف شده باشد دیگر اصاله الظهور ندارد خب درست میگویند، اگر تحریف شده باشد میگویند قرآن جابجا شده و مثل ابی بکر با بند و بیلش قرآن را جمع کرده، عثمان قرآن را جمع کرده معلوم است خیلی جابجا شده تصحیف شده یا اعرابش و نمیدانم بعد از 50-40 سال بعد اعراب برایش آمده خب معلوم است اعرابی که یک ادیب بنویسد خیلی اشکال رویش پیدا میشود.
این حرفهایی که انشاء الله بعد دربارهاش صحبت میکنیم آمده توی دست و پای ما طلبهها حتی بعضیها تفقه به آن میکنند خب اینها ضرر به قرآن میزند اگر راستی قرآن تحریف شده باشد تصحیف شده باشد اگر قرآن اعرابش در 100 سال قبل باشد خب معلوم است این قرآن دیگر حجت نیست و لذا اخباری روی مبنای غلطش خب حرف خوبی است میگوید این قرآن تحریف شده دیگر حجت نیست برای این که اصاله عدم تحریف باید جاری کنیم نمیتوانیم جاری کنیم اگر توی معرض هم باشد نمیشود این چیزهایی که توی بعضی از روایات شیعه هم دارد متاسفانه که باید برایش گریه کرد این که میخواهند برای امیر المومنین یک فضیلت درست بکنند میگویند وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفتند قرآن یک تپه از ورقها بود نمیدانم شاخ گاو و کت گوسفتند و برگ درخت و چوب اینها ریخته بودند یک گوشهای این قرآن بود امیرالمومنین گفتند عبایم را روی دوش نمیکنم تا این قرآن را جمع کنم و قرآن را جمع کردند آوردند پیش این نامردها و اینها گفتند حسبنا کتاب الله قرآن امیرالمومنین را نپذیرفتند بعد خودشان قرآن را جمع کردند.
خب اگر راستی این جور باشد در معرض تحریف است در معرض تصحیف است در معرض توجیه است این دیگر قرآن نشد که و اگر خدا و پیغمبر و اینها این قدر سرشان نشود خب ما دیگر دنبال چه میگردیم یعنی خدا سرش نمیشد دیگر این قرآن باید جمع بشود پیغمبر اکرم این عقل را نداشتند این که قرآن را در زمان خودشان جمع کنند از این جهت روایت هم داریم که وقتی یک سوره میآمد پیغمبر اکرم، خدا به جبرئیل به پیغمبر اکرم این سوره را بگذار بین فلان سوره و بین فلان سوره وقتی که 10 تا آیه میآمد از طرف خدا به جبرئیل به پیغمبر اکرم این 10 تا آیه را بگذار در فلان سوره و فلان سوره و پیغمبر اکرم وقتی مردند قرآن به همین صورتی که الان دست ماست جمع شده بود لذا آن نامردها که قرآن امیرالمونین را کنار زدند گفتند حسبنا کتاب الله ما قرآن داریم در میان مان احتیاج به قرآن تو نداریم.
لذا معلوم میشود آن قرآن امیرالمومنین یک قرآن تفسیر بوده و یک تفسیر روی این قرآن بوده که اگر حالا بود خیلی مشکلات حل میشد نگذاشتند قرآن تفسیری امیرالمومنین را گفتند این مال خودت ما قرآن داریم بسمان است معلوم است قرآن جمع شده بود که گفت حسبنا کتاب الله بعد دربارهاش صحبت میکنیم اصلا این اسماء سور و منجمله فاتحه الکتاب این به امر خدا به جبرئیل به پیغمبر الکتاب این به امر خدا به جبرئیل به پیغمبر ما فاتحه الکتاب داریم اگر کتاب نداشتیم فاتحه الکتاب یعنی چه؟ فاتحه الکتابش سوره حمد است سوره بقره، پیغمبر اکرم میفرمود هر کس سوره بقره را بخواند این جور ثواب دارد و کسی آیه الکرسی در سوره بقره را بخواند این جور ثواب دارد هر آمن الرسول آخر بقره را، این روایات مال پیغمبر اکرم است که سوره بقره جمع شده و اولش فاتحه الکتاب و بعدش 5 تا آیه هر کس این 5 تا آیه را بخواند چقدر ثواب دارد و اینها همه از پیغمبر اکرم هم عامه نقل میکنند هم خاصه اصلا معقول نیست آدم بگوید که این قرآن جمع شده در زمان عثمان است اگر این جور باشد حرف اخباری درست است میگوید قرآن تحریف شده خیلیاش را انداختند قرآن تصحیف شده جابجا شده و به رأی خودشان جمع کردند و روی قرآن توجیه کردند توجیهگری شده بحران گری شده سیاست بازی شده خب معلوم است قرآن سیاست بازی توی آن توجیه و تحریف و اینها، این که قرآن نیست که همین حرف غلط را بعضی از این منحرفین فعلی برای خاطر این که تشیع را اسلام را بزنند نمیتواند بگوید مسلمان نیستم واقعا مسلم نیست به قول حضرت امام مسلم نیست مسلمان نیست اما میبیند میتواند به جوانها بگوید که این قرآن تحریف شده این قرآن را سنی و شیعه میگویند تحریف شده بنابراین قرآن تحریف شده دست روی هر آیه بگذاریم نمیدانیم چیست؟ و اینها بعضی اوقات خود ما برای خاطر این که ولایت را زنده کنیم ولایت را میکشیم برای این که امیر المومنین را زنده کنیم برای امیر المومنین یک حرفها میزنیم که درشان ولایت نیست ولایت زمین بزن شدیم به حسب ظاهر میگوئیم ولایت در واقع ولایت میکوبیم.
لذا ما اگر بخواهیم ، نه قرآن روایات اهل بیت هم همین است ما روایات را بخواهیم حجتش بکنیم یک اصاله عدم تحریف اول جاری بکنیم به طور ناخودآگاه جاری میکنیم بعد اصاله الظهور است اصاله عدم تحریف اصاله عدم تصحیف والا اگر این در یک روایت بیاید وسایل از کار میافتد هر روایتی که شما دست میگیرید این اصاله الظهور مکاتبهای دارد اما احتمال بدهید تحریف شده تصحیف شده خب دیگر حجت نیست مثل آنجا که بدانیم تحریف شده تصحیف شده.
لذا باید اصاله عدم تحریف توی این روایت جاری بکنیم اصاله عدم تصحیف توی این روایت جاری بکنیم اصاله عدم توجیه توی این روایت جاری بکنیم به طور ناخودآگاه جاری میشود بعد میشود حجت.
این هم سوم که این هم خودش 5-4 تا به بالاست.
چهار : یتوقف علی اصاله الحقیقه به طور ناخودآگاه باید بگوئیم که این کلمات مطابق با موضوع له است که اصاله الحقیقه خب یک اصل عقلایی است هر کجا شک کنیم مجاز است یا نه؟ هر کجا شک کنیم کنایه است یا نه؟ هر کجا شک کنیم کنایه است یا نه؟ هر کجا شک کنیم اراده واقعی از این شده یا نه؟ اصاله الحقیقه خب نتیجه کجا؟ آنجا که یک کلامی در معرض مجاز باشد مثل اشعار شعرا ما بخواهیم با اصاله الحقیقه این شاعر را بکوبیم نمیشود برای این که اصلا شعرش در معرض مجاز است به قول آن شاعر میگوید که هر شعری که مجازش بیشتر آن بهتر بنابران بالاترین دروغها در شعری که بهترین مجازها داشته باشد خب شاعر کارش مجاز گوئی است و حقیقت گوئی کار شاعر نیست لذا اصاله الحقیقه شعر ندارد یا یک کسی اصلا توی مجلس که نشسته در مقام بیان مجاز گوئی است نه حقیقت در مقام بیان کنایه گوئی است نه حقیقت و بالاخره در مقام استعارات است آن استعاراتی که سکاکی گفته است و ملا مطول که نمیخوانیم چقدر عالی بود دربارهاش بسیار خوب صحبت کرده.
لذا اگر اصاله الظهور بخواهیم جاری کنیم قبلش باید اصاله الحقیقه جاری بکنیم و تا اصاله الحقیقه جاری نکنیم اصاله الظهور نمیشود جاری کرد یعنی اگر یک ظهوری در معرض مجاز باشد میشود متهم و کلام متهم دیگر حجت نیست این هم یک مطلب.
یکی هم اصاله الجد این اصاله الجد که این اراده کرده است جدا این لظی که معنا میفهماند این معنا را جدا اراده کرده و تا اصاله الجد نباشد شما نمیتوانید اصاله الظهور بگیرید اصاله الظهور متوقف بر این است که این جدی حرف زده باشد بخواهد و اما اگر میگوئید که عام را که میگوید اصاله الد روی او نیست اصاله الاستعمال است اراده استعمالی است باید تفحص کنیم ببینیم تخصیصها کجا؟ تقییدها کجا؟ بعد از آن که تفحص کردیم تا چیزی پیدا نکردیم آن وقت اصاله الجد پیدا میشود آن وقت که اصاله الجد پیدا شد بعدش اصاله الظهور پیدا میشود و بمجردی که لفظ را ببینیم بخواهیم ببینیم این ظهور است معنا دارد تا اصاله الجد جاری نکنم ظهور در معنا ندارد برای این که ممکن است امتحان بخواهد بکند اوامر امتحانیه باشد ممکن است در معرض این باشد که میخواهد کلام جدی نگوید یک کلماتی گفته باشد یا عمده در باب عام و خاص در باب مطلق و مقید باید تفحص بکنیم اگر تقییدی نیست اگر تخصیصی نیست آن وقت اصاله الجد جاری میکنیم تطابق اراده جدی با اراده استعمالی آن وقت میگوئیم که این ظاهر در عام است.
و اینجا یک چیز دیگر هم نوشتم فکلام من یکون فی معرض الهزل لیس بحجه توی مجلس نشستند میخواهند با هم شوخی بکنند جلسه را گرم بکنند یک آدم پیدا میشود که این آدم خوب بلد است دروغ بگوید و مرتب یک حرفهایی میزند اما شوخی خب حالا حرفهای این حجت است یا نه؟ عقلا میگویند نه یادم نمیرود اول انقلاب با یک دستهای رفته بودیم باغ بنا بود در این باغ تا عصر بمانیم خدا بیامرزدش این آدم خیلی آدم خوبی بود، مقدس بود انقلابی بود زحمت کشیده بود اما خیلی شوخی میکرد دروغ میگفت تا نشستیم یک دروغ گفت به او گفتم آقا دروغ نگو دروغ چه جدی چه شوخی لایجد المومن طعم الایمان حتی یدع الکذب جده او هزل جمله نهج البلاغه به من گفت چشم شاید 5-4 دقیقه از این مطلب نگذشته بود دوباره یک دروغ گفت به او گفتم آقا میگویم دروغ چه شوخی چه جدی حرام است دروغ نگو میشود از راه غیر دروغ هم مجلس را گرم بکنی گفت چشم دفعه سوم یک دروغ گفت دید من دست از سرش بر نمیدارم گفت آقا اگر دروغ بگویم چه جور میشود؟ گفتم خب جهنم میروی دیگر گفت به درک که جهنم میروم بگذار کارم را بکنم خیلی هایمان همین هستیم الا این که گاهی به زبان میگوئیم گاهی هم نه دروغ میگوید شاخ دار و خودش هم میداند دروغ است دیگران هم میدانند دروغ است اما میگویند اصفهانیها حالا که دیگر عام است میگویند اصفهانیها این که به همدیگر دروغ میگویند هر دو هم قبول میکنند هیچ کدام هم نمیخندند میدانند هم دروغ است اما هیچ کدام هم نمیخندند.
حالا علی کل حال این اصاله الجد آنجا که اصاله الهزل باشد دیگر معلوم است که درست نیست.
ششم : یتوقف علی تطابق الاراده الاستعمالیه و اراده الجدیه یک مقدار حرف زدم انشاء الله در جلسه بعد این 10-8 چیزی که نوشتم عرض میکنم انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد