درس خارج اصول آیت الله مظاهری
89/03/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : حجیت مظنه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودند اصل عدم حجیت مظنه است الا ما اخرجه الدلیل لذا فرمودند ظهورکلام مظنه است اما دلیل میگوید این مثل قطع است این حجت است لذا اصل عدم حجیت تخصیص خورده به ظهورات به گفتگوها این گفتگوها موجب مظنه است اما حجت است حالا
چرا حجت است بعد دربارهاش صحبت میکنیم.
اشکالی که من دارم و رویش فکر بکنید این است که ظهورات اینجا موجب ظن است یا موجب قطع؟ این حرفهایی که ما داریم با هم میزنیم این مکالمهها که ترتیب اثر میدهیم شما میگوئید من میگویم از آن چیز میفهمیم ترتیب اثر میدهیم اینها مظنه است؟ و سیره عقلا گفته بگو حجت است یا شارع فرموده بگو حجت است؟ یا نه این مکالمات علم عادی میآورد اطمینان میآورد؟ به آن میگوئی ظن متآخم با علم، اطمینان، علم عادی، علم دقی فلسفی هم که در اصول ما در فقه ما حجت نیست آن که حجت است علم عادی علم عرفی اطمینان ظن متآخم با علم اینها که همهاش معنایش این است علم عقلا، عقلائی نه عقلی دقی فلسفی این بنای عقلا هم که میگوئیم خب همین معنایش است عقلا یک مبناها دارند.
حالا حرف من این است این ظهور مظنه میآورد تا احتیاج داشته باشیم بگوئیم این مظنه حجت است یا اصلا این اصل عدم حجیت مظنه الا ما اخرجه الدلیل ظهور خارج از این است تخصصا نه، تخصیصا.
ما در خبر واحد البته خبر ثقه باز همین را میگوئیم یعنی اصلا شما در باب امارات که این قدر مفصل است و این قدر مفید است بالاخره 2 چیز است که خیلی پافشاری رویش دارید؛ یکی ظهور.
یکی خبر ثقه دیگر مابقی خیلی اهمیت ندارد مثل اجماع و خبره و دلیل انسداد و اینهایی که بعد میآیند عمده در بحث امارات شیخ انصاری که بعدش هم سیال است 2 چیز است که میخواهند اصل عدم حجیت مظنه الاما اخرجه الدلیل و ظهور و خبر ثقه از این اصل خارج شده و مظنه حجت است.
ما میگوئیم که خبر ثقه این اطمینان آور است ظهور علم آور است.
لذا نباید بگوئیم اصل عدم حجیت مظنه الا خبر ثقه، الا ظهور میگوئیم این تخصص است تخصیص که نیست و بعد دربارهاش صحبت میکنیم حتی ما راجع به این قواعد فقهیه که ما اماره میدانیم هم همین را میگوئیم قاعده ید این مظنه آور است پیش عقلا؟ یا مردم میروند بازار خریدشان را میکنند بدون این که به فکرشان بیاید ممکن است این دزدی باشد اگر ما طلبهها شبهه توی ذهنشان نیندازیم میروند مرغ میخرند گوشت میخرند بدون این که فکرش را بکنند این ممکن است ذبح شرعی نشده باشد.
گاهی ما طلبهها غرض داریم میبریمش توی میان عقلا و غرض خودمان را میخواهیم اشباع کنیم والا مردم قطع نظر از شبهات ما یقین دارند، به آن یقین ذمی فلسفی که این گوشت درست است این مرغ ذبح است این پارچه مال خودش بوده بیعش درست است تا آخر و اگر کسی شبهه بکند میگوئیم این وسواسی است یا این غرض دارد والا میگوئیم که مسلم قطع پیدا میشود قطع عقلایی ، عرفی ما در قواعد هم همین را میگوئیم حالا در قواعد نگوئید اما توی خبر ثقه توی خبر ضعیف خب بله، خبر ضعیف راستی نمیدانیم این حجت است یا نه؟ خب حجت هم نیست از آن اصل هم بیرون نیست مسلم است خبر ضعیف است و لیس بحجه اما خبر ثقه شما همین جاها نشستید یک نفر آدم حسابی که پیش شما حسابی است بیاید بگوید که بیرون خبرهاست خب همهتان اطمینان پیدا میکنید بخواهیم بگوئیم که این شوخی کرده این میخواسته ما را فریب بدهد اصلا احتمالش نیست همان گفتن شما را حرکت میدهد.
حالا اگر هم کسی راجع به خبر ثقه که من میگویم مرحوم آقا ضیاء ( رض ) هم فرموده ولی آن احتمال میدهد اما راجع به ظهور خیلی بعید است یک کسی الا آدم وسواسی باشد الا آدم دیر باور باشد که آن اصلا قولش حجت نیست آن باورش حجت نیست ولی متعارف از مکالمهها علم پیدا نکند مسلم است الان من دارم با شما حرف میزنم و شما دارید میشنوید توی گفتار من احتمال بدهید من دارم شوخی میکنم دارم خلاف واقع میگویم میخواهم شما را فریب بدهم عقل دقی فلسفی یا آدمهای وسواسی ممکن است که این جور چیزها توی ذهنشان بیاید والا همه تان الان از این گفتار من قطع پیدا میکنید علم عادی بعد هم اگر شبهه داشته باشید به من میگوید تو این جوری گفتی منم میگویم بله حالا این اولش و وسطش و آخرش اینها همه مظنه است عقلا گفتند حجت است یا نه علم عادی است دید عقلا نمیخواهد بگوید حجت است القطع حجت ذاتا.
لذا این شبهه را ما داریم و میگوئیم این ظهور کلام.
در عملش هم همین است اگر کسی عملی که جای آن کلام مینشیند بجا بیاورد خب این هم اطمینان آور است مثل اشاراتی که ما با دستمان با چشممان و امثال اینها داریم یا رفتارمان که جای قولمان مینشیند خب اینها همه .
شما رفیقتان را دعوت میکنید میآید خانه خب نهار به او میدهید خیلی تشکر میکنید خانهتان آمده حالا این میخواهد برود وضو بگیرد شک کند بگوید این راضی است من بروم وضو بگیرم من بروم تطهیر کنم یا نه؟ و اگر اجازه بگیرد خب میگوئید این وسواسی است به او میخندند.
لذا گفتار ما، کردار ما که کاشف از خمیر ماست این علم عادی میآورد ظن متأخم با علم میآورد اطمینان میآورد حتی اگر کسی شک بکند او را وسواسی حسابش میکنند او را مریض حسابش میکنند و میگویند که کلام آقا ظهور دارد در این معنا حجت است این یک مطلب که اگر شما حرف من را بشنوید دیگر باید ظهور را ببریدش توی همان اقسام قطع نیاوریدش در باب امارات و امارات یعنی آنجا که مظنه آور است بقول شیخ انصاری تصمیم کشف بشود کشفش ناقص باشد شارع مقدس آن کشف را تمام بکند یا به قول شیخ انصاری در جای دیگر که از باب مثال میزنند از باب تقریب به ذهن از باب تنزیل شارع مقدس نزل مظنه را به منزله قطع مثل امارات مثل ظهورات و چون نزل منزل هذا میگوید حکم او را دارد و ظهور یعنی مکالمهها حتی اعمال و رفتارها اینها همهاش قطع آور است البته قطع عادی این یک مسئله که اگر حرف من را قبول ندارید رویش فکر بکنید مرا متذکر بکنید ببینیم که چه باید گفت؟
همین الان شما دارید حرف میزنید من دارم حرف میزنم شما بگوئیم آقا این حرفهای تو حجت نیست باید بنای عقلا ضمیمه بشود تا حرف تو را حجت بکند.
خب مسلم اگر ظهور باشد باید روی آن فتوا بدهد اگر سندش تمام باشد اگر خلاف اجماع نباشد اگر خلاف روایات دیگر نباشد یک مکالمه از امام زراره مینشیند پیش امام صادق سوال میکند آقا هم جواب میدهم اگر احتمال تقیه میدهد خب حجت نیست اگر احتمال این که میخواهد زراره را توجیهش بکند خب هیچ چیز حجت نیست آن دیگر ظهور کلام نیست اگر نفهمیدگی باشد همان را ظرف میکند و اما هیچ کدام اینها نیست ظهور کلام امام علیه السلام است میشود حجت اما بگوئیم از باب مظنه ظاهراً این جور نیست.
مطلب دومی که مهمتر از مطلب اول است و نمیدانم شیخ انصاری و دیگران متعرض نشدند این است که ما قبل از آن که بخواهیم اصاله الظهور جاری بکنیم یک 10-8 اصل باید جاری بکنیم و تا آن 10-8 اصل را جاری نکنیم نمیتوانیم ظهور را از کلام بگیریم و این خیلی مهم است؛ مباحث الفاظ را که خواندیم همهاش باید بیاید تا اصاله الظهور درست شود مثلاً همان اول مباحث الفاظ تبادر، صحت سلب عدم صحت سلب تا این تبادر نباشد برای ما ظهور درست نمیشود اصل امر در وجوب است خب این را باید درستش بکنید تا اصاله الظهور بگیرید اصل نهی در حرمت است. نهی در عبادات موجب فساد است و امثال اینها مفاهیم حجت است یا نه؟ اصاله العموم ، اصاله الاطلاق تخصیص، متصل، منفصل و این که مشهور شده در میان طلبهها این که مباحث الفاظ را بگذار کنار خود این آقا را باید بگذاریم کنار.
2- ما اگر بخواهیم اصاله الظهور دست بکنیم قلبش باید اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه اصاله عدم سهو اینها را جاری بکنیم تا جاری نکنیم اصاله ظهور نمیتوانیم جاری بکنیم و همین جا یک جمله به شما بگویم، جمله خیلی جمله خوبی است مرحوم شیخ انصاری نمیدانم چرا متذکرش نشدند اما مرحوم آخوند گاهی توی کفایه به طور اشاره اصل عملی عقلایی ما همین جور که اصل عملی شرعی داریم که مرحوم شیخ منقسمش کردند به 4 تا اصاله البرائه اصاله الاشتغال اصاله التخییر استصحاب بیش از اینهاست حالا عمده شیخ انصاری این 4 تا را آوردند همین جور ما یک اصول عقلائی عملیه داریم یعنی تعیین وظیفه در ظرف شک مثل ما نحن فیه.
نمیدانیم آقا که دارد مکالمه میکند این سهو کرده یا نه؟ خب اصاله عدم سهو میخواهد دیگر.
نمیدانم این کتاب که دارم مطالعه میکنم آیا نقیصه دارد یا زیاده دارد؟ اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه اینها اصل عملی است اما عقلائی لذا برای این که چرخ روزگار بگردد یک اصولی عقلا دارند تعیین وظیفه در ظرف شک از همین جهت هم ما برائت و تخییر و اشتغال و استصحاب هم از اصول عقلائیه میدانیم شارع مقدس امضائش کرده چنانچه همین اصاله عدم خطا و اصاله عدم زیاده شارع مقدس اینها را امضا کرده و الا همه اینها از اصول عقلائی است، عقلائند که اصاله عدم خطا و اصاله عدم نقیصه و اصاله عدم زیاده دارند تا آنجا جاری بشود اصاله الظهور درست بکنیم.
حالا کجا نتیجه میگیرد؟ آنجا این مسلم پیش اصحاب است یک کسی خطائش زیاد شده نسیانش زیاد شده غفلتش زیاد شده دیگر این نامهها که مینویسد حجت نیست اصاله عدم زیاده نمیتوانیم دربارهاش جاری کنیم اصاله عدم نقیصه نمیتوانیم دربارهاش جاری بکنیم اصاله عدم نسیان اصاله عدم غفلت نمیتوانیم دربارهاش جاری بکنیم از همین جهت فتوایش هم حجت نیست میگویند که مرحوم میرزای قمی پیر شده بودند احتمال دادند نکند دیگر فتاوایم حجت نیست برای خاطر پیری که اصاله غفلت و نسیان و عدم زیاده و عدم نقیصه اینها دربارهام جاری نباشد؟
لذا یک جلسه گرفتن از فقها و در آن جلسه گفتند یک مسئله را متعرض شوید تا من ببینم میتوانم جواب بدهم یا نه؟ یک مسئله مشکل فقهی در آن جلسه متعرض شدند مرحوم صاحب قوانین خوب توانستند از مسئله رد شوند آقایان فتوا دادند که بله تو مجتهد جامع الشرایط هستی یعنی هنوز از کار نیفتادهای.
خب اینها دیگر باید باشد.
مرحوم آقای اراکی پیر شده بودند یک کمی قدشان خمیده شده بود دیگر هر چه اصرار کردند نماز بخواند نخواند یک کسی را گذاشت جای خودشان گفت که احتمال میدهم وظیفه امام جماعت این باشد که باید مستقام القامه باشد ولو این که حالا فتوایشان هم نیست ولی توی عمل گیرند دیگر محتاطاند.
لذا اینجا مرادم است این اصول عقلائی تا جاری نشود اصاله الظهور نمیتوانی جاری بکنی اصاله عدم نقیصه نمیدانیم آیا این امری که کرده است نقص هم داشته یا نه؟ اصاله عدم زیاده آیا زیاد گفته یا نه؟ و این زیاد هم اتفاق میافتد که انسان توی گفتارش یا توی نوشتههایش دیگر این نوشتهها همان ظهور است دیگر ولو مرحوم آخوند اینجا میگویند ظهور در کلام خب مسلم ظهور در نوشته را هم میگیرد دیگر.
یک نامهای مینویسد به شما حالا نمیدانیم چون احتمال میدهید که مرادش این نباشد کم نوشته باشد یا مرادش این نباشد بجای زید حسن گذاشته باشد یا این که اصلا اسم 8-7 نفر را آورده اسم رفیقش را نیاورده ممکن است که نقیصه باشد یا اسم دشمنش را آورده احتمال زیاد باشد هم اینها را اصول عقلائی برمیدارد.
و اگر مثلاً یک نامهای نوشت گفت زید و عمر و بکر یکی هم دشمنش است گفت او را اکرام بکن شما اکرام نکردی بعد بگوید چرا او را اکرام نکردی؟ بگوید احتمال میدادم زیاده نوشته باشی خب این عقوبت دارد دیگر عقلا قبول نمیکنند اصاله عدم زیاده اصاله عدم نقیصه، اصاله عدم غفله، اصاله عدم النسیان و امثال اینها.
8-7 تا اصل عقلایی باید جاری بکنید تا برسید به اصاله الظهور، اصاله الظهور را حجتش بکنید دیگر حالا این هم فرق نمیکند حرف من باشد یا حرف آقایان یعنی اصاله الظهور را از باب علم که من حجت میدانم از باب علم حجت بدانید یا از باب اماره و مظنه حجت بدانید اصول عقلائی که گفتم باید جاری بشود.
لذا تا اینجا این شد که کسی که میخواهد اصاله الظهور را به آن تمسک بکند قبل از این اصاله الظهور یکی مباحث الفاظ؛ یک : 10-8 اصل باید جاری بکند.
دو : 10-8 اصل راجع به این بنای عقلا اسمش را میگذاریم اصل عقلی، اصل عملی عقلی.
نمیدانم چه جور شده که مرحوم شیخ این اصول عقلی را اصلا متعرضش نشدند هیچ جا.
گفتم مرحوم آخوند هم که متعرض شدند به اشاره نه اسم بیاورند و این اصول خیلی جا دارد خیلی بحث دارد اما در اصول ما بحثش نشده حالا از جمله جاهایی که جا دارد تمسک به اصاله الظهور متوقف بر این اصول عملیه عقلائیه.
8-7 تا دیگر هم هست که هر کدامشان منقسم به 8-7 قسم میشود تقریباً شاید بتوانید بگوئید 10 تا اصل باید جاری میکنیم تا اصاله الظهور بشود برای ما حجت دیگر ما بقی برای درس بعدمان انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد