درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  مسئله‌ای که گذشت از مسائل مهم علم اصول است و حتی اگر بخواهند طلبه را گیرش بیندازند همین مسئله جمع بین حکم واقعی و ظاهری را از او می‌پرسند و می‌بینم مثلا مرحوم آخوند در حالی که بنایشان بر ایجاز بوده اما اینجا مفصل صحبت کردند و این حرف ابن قبه هم نیست حالا او مبدا آن بوده و آن این است که این احکام ظاهریه چه مودای امارات باشد چه مودای اصول مخالف با واقع خیلی درمی‌آید شاید یک معنای یعطی به دین جدید هم همین باشد و شاید 30-20 در صد اماره‌ها مخصوصا مودای اصول مخالف با واقع است شما خبر ثقه را حجت می‌دانید و این آقا 10 هزار روایت نقل کرده و یک تعارض‌ها یک تهافت‌ها توی این روایات هم هست و ما بگوئیم همه این روایت‌ها حکم الله است خب معنایش این است که بعضی از این روایتها می‌دانیم حکم الله است خب معنایش این است که بعضی از این روایتها می‌دانیم حکم الله نیست اما بگو حکم الله است و مخالف با واقع حسابی مخصوصا مودای اصول قاعده ید که آن هم اماره هست قاعده طهارت، قاعده حلیت اینها خیلی‌اش مخالف با واقع است اما امام علیه السلام نه، عرف مردم می‌گویند طبق قاعده ید برو جلو حتی فکرش را هم نکن اگر می‌تواند اگر می‌توانی فکر کنی باز هم فکرش را نکن آمد خدمت امام صادق سلام الله علیه گفت دماغم خون افتاد نمی‌دانم به لباسم چکید یا به زمین ؟ حضرت فرمودند لا تنقض الیقین بالشک نگفتند روی زمین چکید فرمودند تو ترتیب اثر نده با همان لباس نماز بخوان گفت یابن رسول الله اگر نگاه کنم می‌توانم ببینم آیا به لباسم یا روی زمین؟ حضرت فرمودند خب اگر می‌خواهی نگاه کنی بکن اما لاتنقض الیقین بالشک یعنی تفحص هم لازم نیست از همین جهت هم شما فضلا می‌گوئید که تفحص در شبهات موضوعیه لازم نیست حتی احتیاط در شبهات موضوعیه آن هم معلوم نیست درست باشد.

  یک چیزی مشهور در میان فقهاست این که انسان می‌تواند کارهایش را یا با اجتهاد یا با تقلید یا با احتیاط اما بسیار از بزرگان مثل مرحوم صاحب جواهر در نجات العباد محشین در حالی که محتاط هم بودند اما می‌گویند نه عمل طارق الطریقین باطل این دیگر خیلی طمطراق دارد یا باید با اجتهاد باشد یا باید با تقلید باشد با احتیاط نه و اگر هم انسان حالا نگوید باطل که شاید معنایش این باشد اصلا عموم مردم نمی‌توانند یا با اجتهاد یا با تقلید اصلا عموم مردم نمی‌توانند احتیاط بکنند چون احتیاط بجا هم کجا؟ اینها هم خود یک مسئله دانی حسابی می‌خواهد مردام اینجاست که طبق اصول عمل نکنیم حالا یا باطل است یا مرجوح است یا اصلا نمی‌خواهند و می‌گویند طبق اصول عمل بکن طبق قواعد فقهیه باشد مثل اصاله الصحه، اصاله الید یا این که اصل عملی باشد مثل اصاله الطهاره اصاله الحلیه آن که می‌خواهیم این است ان الله یجب ان تاخذ برخصه کما تحب ان یوخذ بعزائمه خدا دوست دارد انسان طبق همین اصول برود جلو در حالی که می‌دانیم خیلی اینها خلاف واقع است شارع مقدس می‌گوید خلاف واقع باشد، تو طبق اصول عمل کن خب لازمه‌اش این است که خیلی از واقعیات از دست داده بشود حالا این را چه کارش بکنیم؟ در حالی که می‌دانیم واقعیات از دست داده می‌شود اما ما باید طبق امارات یعنی مودای امارات طبق اصول یعنی مودای اصول ما باید این جوری برویم جلو.

  لذا کاری هم به حرف ابن قبه نداریم که دیروز عرض می‌کردم ابن قبه از باب سببیت آمده جلو و می‌گوید که ما 2 تا حکم داریم یکی حکم واقعی یکی حکم ظاهری.

  حکم ظاهری دوش به دوش حکم واقعی تا شما جواب بدهید ما اصلا حکم ظاهری نداریم این مودای امارات مودای اصول اینها حکم نیستند اماره طریق است اصل تعیین وظیفه در ظرف شک است اصلا مودای امارات که حکم نیست مودای اصول حکم نیست وقتی حکم نشد ضدین و اجتماع نقیضین و همه اینها سالبه به انتفاء موضوع می‌شود.

  دیروز می‌گفتم ولی بالاخره این باقی می‌ماند که بسیاری از امارات و اصول تطابق با واقع ندارد و چرا شارع مقدس امارات را حجت دانسته که خیلی از واقعیاتش از دست داده شود؟

  چرا اصول را حجت کرده تا خیلی از واقعیات از دست داده بشود؟ حالا ولو این که شما بزنیم حکم ظاهری را بگوئید حکم ظاهری نداریم که دیروز من می‌گفتم باز این مسئله باقی می‌ماند.

  جوابش را دیروز یک اشاره‌ای می‌کردم و آن این است که نمی‌شود در دینی مخصوصا دین اسلام که دین سهله و سمحه است مخصوصاً دین اسلام که مدعی است من جهانی هستم من تا روز قیامت هستم نمی‌شود این اسلام امارات نداشته باشد ظواهر و خبر ثقه یا اصول نداشته باشد قاعده ید و قاعده فراق و اصول عملیه مثل برائت و استصحاب و اینها را نداشته باشد نمی‌شود اصلا تعارض پیدا می‌کند با سمحه و سهله بودنش.

  لذا باید اماره داشته باشد باید اصول داشته باشد تا چرخ روزگار بگردد اختلال نظام لازم نیاید و دین اسلام دین جهانی است دین اسلام سمحه و سهله است دین اسلام تا روز قیامت است برای همه همه همه و این دین اسلام اگر امارات را حجت نمی‌کرد اصلا اختلال نظام لازم می‌آمد، می‌آید اگر اصول فقهیه اصول عملیه نداشته باشد اختلال نظام لازم می‌آید خب پس باید باشد اصلا اجتماع حالا یک ده دیگر چه رسد یک شهر دیگر چه رسد یک جهان قطع نظر از دین این اجتماع امارات نداشته باشد ظهور را حجت نداند خب همه‌شان می‌شوند کنگ هر کس هر چه بگوید حجت نیست خبر واحد و ثقه نداشته باشند خب یک اختلال نظام عجیب فتوی همان ده لازم می‌آید دیگر چه رسد در جهان دین اسلام بگوید من جهانی هستم اما کل شیء طاهر ندارم کل شیء لک حلال ندارم قاعده ید و قاعده سوق ندارم معنایش این است که این مسلمانها دنیا بگوید نداشته باشند بروند توی قبرستان تا بمیرند نمی‌شود که.

  لذا هر دهی، هر شهری هر زمانی، هر مکانی اینها مودای اماره را باید حجت بکنند یعنی امارات را باید حجت بکنند اصول هم باید داشته باشند تا این که چرخشان بگردد دنیاشان اصلاح بشود اختلال نظام لازم نیاید.

  خب حالا مخالف با واقعش را چه بکنیم؟ قانون اهم و مهم می‌گوید که رفع ید از تکلیف یعنی آنجا که اماره مطابق واقع است که هیچ چیز آنجا که مخالف واقع است اشرع مقدس رفع ید از تکلیف می‌کند مثل آنجا که یک کسی سهو کرد نماز ظهر و عصرش را نخواند توی وقت خب رفع مالایعلمون می‌گوید طوری نیست حالا بعضی اوقات قضا ندارد بعضی اوقات هم قضا دارد.

  یادش رفت و کاری که باید بکند نکرد یا کاری که باید نکند کرد خب می‌گویند که آقا جاهل بوده آقا ناسی بوده آقا معذور بوده به قول مرحوم آخوند دیگر تا دلیل ثانوی ببینیم قضا دارد یا ندارد؟ آن بحث الان ما نیست بحث الان این است که رفع ید از تکلیف بالفعل.

  بعضی هم فرمودند رفع تکلیف نه بگو تقبل ناقص بجای کامل.

  مرحوم حاج آقا رضای همدانی (رض) در کتاب فقه‌شان در صلاه در باب اجزا ایشان می‌گوید که یک آقایی یک گلدان داشته یک کل حسابی در این گلدان بوده خیلی دوست داشته و این را آبش می‌داده حالا یک روز، دو روز آب پیدا نکرد دیگر مجبور است آب شیرین که نیست آب شور به آن بدهد تا نمیرد در حالی که می‌داند هم برایش ضرر دارد شوره زاری می‌شود پای این گل اما بالاخره می‌گوید که نمردن بهتر از پژمردن است پس بگذار نمیرد آب شود می‌دهم حالا آب شور داد آب شیرین پیدا شد دیگر حالا بخواهد آب شیرین بدهد نمی‌شود اگر ضرر نداشته باشد نفع ندارد در حالی که ناقص بوده اما چاره‌ای نیست به آن می‌گویند تقبل ناقص بجای کامل.

  نماز 10 جزء است این یک جزئش را نسیان کرده یا نمی‌توانسته بیاورد، نمی‌دانسته بیاورد، نیاورده نماز را خوانده جمع بین حکم واقعی و ظاهری می‌گوئیم تقبل ناقص بجای کامل یعنی خدا این ناقص را بجای کامل قبول می‌کند عالی در می‌آید دیگر.

  لذا جمع بین حکم واقعی و ظاهری را چه جوری بکنیم؟

  یک، ما اصلا حکم ظاهری نداریم ان طابق الواقع فالتکلیف منجز به ان خالف الواقع تکلیف بحال خود باقی فهو معذور و ما در مقابل احکام واقعیه ما احکام ظاهریه داشته باشیم نه، این یک حرف.

  حرف دوم این که حالا حکم ظاهری نداریم اما بالاخره از دست دادن واقعیات بواسطه حجیت امارات و اصول زیاد است این را چه کارش بکنیم؟ که واقع از دست می‌رود این را هم جواب می‌دهیم بله، واقع از دست می‌رود بواسطه حجیت امارات و حجیت اصول مخصوصا حجیت اصول واقعیات از دست می‌رود اما چه چاره‌ای؟ دوران امر است بین این که اختلال نظام لازم باید اماره حجت نباشد اصول حجت نباشد یا اختلال نظام لازم نیاید و بعضی از واقعیات را از دست بدهیم دوران امر بین اهم و مهم است می‌گوید امارات را حجت کن اصول را حجت کن ولو واقعیات هم از دست داده بشود حالا واقعیات را که از دست می‌دهیم از چه باب است با رفع ید از تکلیف به قاعده اهم و مهم یا قانون تقبل ناقص بجای کامل هر دو درست است دیگر هر دو خوب است.

  کلمات مرحوم شیخ انصاری مرحوم آخوند و دیگران شاگردهای مرحوم شیخ و شاگردهای مرحوم آخوند ولو اینجا مثلا مثل مرحوم نائینی 20-10 صفحه صحبت کرده شاید یک ماه بیشتر در درست صحبت کرده یا اساتید ما مثل آقای بروجردی حضرت امام آقای داماد این جمع بین حکم واقعی و ظاهری را شاید بیش از یک ماه درباره‌اش صحبت شده اما همه وقتی که روی هم بریزیم عرضی است که من کردم.

  لذا امارات باید حجت باشد و این که آیا ممکن است یا نه؟ مسلم ممکن است نه ممکن است باید بگوئیم واجب است یعنی حجیت الامارات و حجیت الاصول من الواجبات آن که الان در فرائد و در کفایه و دیگران هست این است که هل ممکن ام لا؟ در مقابل ابن قبه که می‌گوید ممکن نیست این می‌گوید هل ممکن ام لا؟ امکان ذاتی، امکان وقوعی، امکان احتمالی آیا ممکن است یا نه؟ این طور که من عرض کردم این امکان را بردار بگذار وجوب بجایش آیا حجیت امارات این واجب است یا نه؟ آری آیا حجیت اصول واجب است یا نه؟ آری یجب علی الشارع به قاعده لطف، به قاعده بقای اسلام عزیزش امارات را حجت کند مودای امارات برایمان کار بکند تنزیل هم نه نمی‌خواهیم این که توی کلمات مرحوم شیخ هست و کلمات دیگر که تنزیل مظنه به منزله واقع، تنزیل و اینها نه اصلا تنزیل نیست شارع مقدس برای این که اسلام عزیزش باقی بماند باید امارات را حجت کند باید اصول را حجت کند برای این که امارات را حجت نکند اگر اصول را حجت نکند لازم می‌آید اختلال نظام دوران امر می‌شود بین این که بعضی از واقعیات اسلام از بین برود یا اصل اسلام از بین برود برای این که اختلال نظام لازم می‌آید دیگر اسلام از بین می رود دوران امر بین این دو خب معلوم است بعضی از قوانین اسلام از بین برود خود اسلام سهله و سمحه در میان مردم بماند خب مسلم است دوم بهتر است.

  پس واجب است به قاعده لطف امارات حجت باشد اصول هم حجت باشد دیگر اینجا چیزی نداریم اما اگر راستی بخواهیم جواب ابن قبه را روی آن قاعده‌ای که جلو آمده یک مقدار درباره‌اش صحبت کنیم به ابن قبه می‌گوئیم که آن جمع بنی ضدین که گفتید ولو این که ما حکم هم داشته باشیم جمع بین ضدین نیست برای این که ضدین و نقیضین و مثلین و اینها همه مربوط به عالم تکوین است نه عالم تشریع اصلا در عالم تشریع که در عالم اعتبارات چه مربوط به دین باشد چه مربوط به غیر دین جمع بین ضدین خیلی می‌شود جمع بین نقیضین خیلی اوقات می‌شود جمع بین مثلین خیلی می‌شود و هیچ اشکالی هم ندارد آن که اشکال هست این مبانی فلسفه همه همه مربوط به وجود است برای این که موضوع فلسفه وجود است وجود تکوینی نه وجود اعتباری وجود خارجی.

  در عالم اعتبار خیلی اوقات جمع بین ضدین می‌شود، جمع بین مثلین می‌شود جمع بین نقیضین می‌شود.

  بله طلب ضدین این هم نه برای این که آن ضدینش اشکال داشته باشد اگر کسی راستی متوجه باشد طلب ضدین نمی‌کند برای این که می‌داند این در خارج نمی‌تواند واقع نشود آن از آن باب است.

  لذا شارع مقدس نمی‌تواند بگوید که واقعا هم واجب است هم واجب نیست هم واجب است هم حرام است برای خاطر این که طلب ضدین اصلا تصور و شوق و اراده از آن سر نمی‌زند تا امر بکند یا نهی بکند.

  مبانی عرفی هم همین طور است و به پسرش با توجه این که نمی‌تواند بگوید بپر به هوا خب نمی‌شود به پسرش در حالی که نمی‌تواند بگوید که همین الان هم نان بگیر هم گوشت بگیر در یک زمان ، در یک مکان این طلب ضدین معلوم است محال است آن هم نه از ضدینش برای خاطر این که این آقا که می‌خواهد امروز بکند در آن واحد روی موضوع واحد این اصلا اراده نمی‌تواند بکند اگر اراده بکند از باب امتحان است از باب شوخی است از باب تحکم است والا امر واقعی، نهی واقعی در آن واحد خب معلوم است نمی‌شود.

  لذا آن جمع بین ضدین نه اما آن طلب ضدین بگوید هم واجب هم حرام خب این نمی‌شود اما همین جا اگر طلب ضدین بکند برای خاطر این که اختلال نظام لازم نیاید معنایش این است طلب حکم ظاهری مقدم بر حکم واقعی خب این طوری نیست بگوئیم در حالی که عناوین را برده روی طبیعت اما حالا روی حکم ظاهری، حکم می‌کند حکم ظاهری مقدم می‌شود بر حکم واقعی خب حکم واقعی چه؟ همان طور که گفتم رفع ید از تکلیف یا تقبل ناقص بجای کامل.

  دیگر دیر شد این تصویت هم عرض کنم، این تصویبی که گفته شده تصویت 2 تا معنا دارد این که اراده خدا تابع اراده مجتهد باشد خب این معلوم است خیلی حرف غلطی است خدا بنشیند تا این که مجتهد حکم به وجوب کند آن وقت واجب کنکد این با مصالح و مفاسد نفس الامری منافات دارد.

  بله اگر این جورها معنا نکنیم بگوئیم که احکام ظاهریه بعدد آرای مجتهدین هست و این احکام ظاهریه هم حجت است خب این طوری نیست همین جور هم هست این دیگر تصویب نیست به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رض) می‌فرمودند که اگر تصویب به این معنا باشد خب همه عقلا این تصویت را دارند اصلا در شریعت مقدس اسلام هم همین است فلا و امر ان یقلدوه معنایش این است که این فتوا این حجت است حالا فتوای او هم حجت است فتوای آن هم حجت است، اینها نقیضین است؟ اینها ضدین است؟ نه بعدد آرای مجتهدین حکم ظاهری هست نه حکم واقعی و بعدد آرای مجتهدین حکم ظاهری باشد خب چه اشکالی دارد؟ و تصویب به این معنا را همین جور که بعضی عامه گفتند درست است ما شیعه‌ها هم می‌گوئیم درست است و اما اگر بگوئید که این حکم ظاهری منافات دارد با حکم واقعی آن حرفهای قبلی می‌شود که رفع ید از تکلیف حکم واقعی یا وقتی رفع ید کرد تمام معنا برای این، تمام وظیفه برای این اگر مجتهد است به فتوایش اگر مقلد است به فتوای مجتهدش عمل کند. دیگر اینجاها چیز معتنا به نداریم حالا قبل از آن که برویم در اول اماره که ظهور است این حرف شیخ انصاری که می‌فرماید اصل حرمت عمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل را انشاء الله یکشنبه یک اشاره‌ای روی آن می‌کنم انشاء الله.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد