درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : قطع موضوعی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
در باب قطع موضوعی که انصافاً باید بگوئیم یک مسئله مشکلی در اصول است گرچه نتیجه هم نداشته باشد جز نتیجه علمی بس است که ما این مسئله را باید خوب درستش بکنیم و ما نفهمیدگی در این مسئله قطع موضوعی داریم و این نفهمیدگی ما را ما را شما باید رفع بکنید.
مطلب اول که دیروز دربارهاش صحبت کردم این بود که این قطع موضوعی معمولاً این است که موضوع حکمی قطع درج در آن بشود و این را مرحوم آخوند اصلاً متعرض نشدند معمولاً متعرض نشدند عمده در قطع موضوعی همین است مسئله بگوید که معلوم البول نجس اما بول نجس است یا نه؟ نه و آن قطع، آن دخالت دارد اگر یقین پیدا کرد موضوع متحقق میشود یعنی نجاست میآید اگر علم پیدا نکرد بول من حیث انه بول لیس ینجس به این میگوئیم قطع موضوعی که دیروز میگفتم ندیدیم کسی بگوید نسبت هم ندیدیم کسی بدهد غیر از صاحب حدائق آن هم احتمال داده این که معلوم النجاسه نجس حالا عمده در قطع موضوعی اینجاست که علم شما درج بشود در موضوع حکم، حکم بار بر این امر مرکب بشود و اما آن که مرحوم آخوند دارند این است که قطع درج بشود نه در موضوع حکم در خود حکم و 2 تا یعنی این امر مرکب موضوع واقع شود برای حکم دیگری اصلاً قطع موضوعی را مرحوم آخوند این جور معنا کردند آن وقت مثال هم زدند گفتند که اذا قطعت بوجوب شیء یجب علیک التصدق که مرحوم آخوند مدعی هستند این اذا علمت بوجوب الشیء این علم شما با وجوب این 2 تا مرکب برای موضوع حکم که یجب علیک التصدق علم موضوعی را این جور ایشان معنا میکنند این جور مثال زدند و بحث هم ولش کردند گفتند این مثال من درست است و اگر بخواهد درج در خود حکم بشود نمیشود و اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک همان شیء میگوئید نمیشود و که بعد دربارهاش صحبت میکنیم و اما بگوید اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق 2 تا مخالف است مانعی ندارد و از مسئله رد شوند اما قبول میکنند قطع موضوعی این است و ایرادی که ما دیروز داشتیم این است که این اذا قطعت بوجوب شیء یجب علیک التصدق بدهیم به عرف این قطع طریقی میداند قطع موضوعی نمیداند مثل این است که اذا نودی الی صلاه جمعه وجب علیک صلاه الجمعه این هم همین است اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه علم طریقی آمده میگوید هر وقت نماز جمعه وقتش است برو نماز جمعه تصدق بده این اصلاً از بحث ما بیرون است و این مثال مرحوم آخوند اگر بدهندش دست عرف، عرف از او میفهمد قطع طریقی را قطع موضوعی را حالا اگر مرحوم آخوند بگوید که این قطع موضوعی است میگویم خب اگر قطع موضوعی باشد این طور میشود اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق یعنی صلاه الجمعه المعلومه والا اگر این معلوم را نیاوریم که موضوع همان ذات شیء میشود همان نماز جمعه میشود مثلاً مثال مشهور این است مرحوم آخوند نزده مثال مشهور این است اذا علمت بوجوب صلاه جمعه یجب علیک صلاه الجمعه میگویم خب اگر جزء موضوع باشد این طور میشود اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه نه، یجب علیک صلاه الجمعه المعلومه و اصلا صلاه جمعه معلومه توی خارج نمیتواند بیاید برای این که قید ذهنی است همان است که مرحوم آخوند را یادتان دادند دیگر اگر تقید ذهنی باشد اصلاً توی خارج نمیتواند بیاید آن که میتواند توی خارج بیاید نماز جمعه است اما توی خارج نماز جمعه مقید به علم من اصلاً نمیتواند بیاید آن که توی خارج میآید نماز جمعه است نه نماز جمعه معلومه آن که واجب است نماز جمعه معلوم است لذا ما اصلاً توی موضوع علم قطع موضوعی توی موضوعش ماندیم که یک مثال بتوانیم درست بکنیم برای قطع موضوعی که درج در حکم بشود برای این که اگر درج در حکم شد آن حکم موضوع نیست حکم و علم 2 تا موضوع برای حکم دیگر هستند و حکم من حیث هو حکم میشود در خارج بیاید اما حکم من حیث انه مقید به علم در خارج نمیشود بیاید پس اصلاً باید بگوئید که نمیشود علم ما درج در وجوب شود 2 تا علت بشوند، موضوع بشوند به حکم دیگری.
آن که مصداق طبیعی کلی برای حکم واقع میشود آن مصادیق در خارج است و اما اگر این مصداق تقیید شد به یک امر خارجی توی خارج بیاید مثل زید عالم اما اگر متقید شد به یک امر ذهنی دیگر معقول نیست توی خارج بیاید برای این که جایش توی ذهن است چون جزئش ذهن است اگر شما گفتید که مقطوع واجب نیست بلکه مقطوع المعلوم واجب است میگویم مقطوع المعلوم توی خارج نمیتواند بیاید آن چه میتواند بیاید همین است من علم دارم شما دارید میشنوید شما علم دارید من دارم میگویم داریم با هم حرف میزنیم اما من علم داشته باشم شما که مقطوعید مقطوع المعلوم اید یعنی علم درج در موضوع شده باشد درج در شما شده باشد این مسلم اصلاً نداریم در خارج اما مرحوم آخوند هم بارها یادمان دادند فرمودند که اگر چیزی متقید در ذهن شد دیگر این نمیتواند توی خارج بیاید و در قطع موضوعی اگر قطع موضوعی حکم بیاید روی موضوع آن میشود و اما اگر 2 تا را یعنی وجوب را با قطع یک امر مرکب این را موضوع قرار دادیم برای حکم دیگر این حکم نمیتواند متحقق در خارج شود برای این که موضوعش نمیتواند متحقق در خارج شود آن وقت ما میگوئیم مرحوم آخوند (رض) باید وقتی میخواستند قطع موضوعی را بگویند آن صورت اول را باید فرموده باشند که بعضی از فقها گفتند مصالح و مفاسد نفس الامری روی ذات شیء است بول نجس است من حیث انه بول اما بعضیها گفتند بول من حیث انه بول نجس نیست بلکه بول مقطوع نجس است قطع شما هم باید باشد بول هم باید باشد این 2 تا آن وقت میشود مقطوع البول نجس باید این مثال را زده باشند اما اصلا راجع به این قطع موضوعی صحبت نکردند و همان که مشهور است توی فرائد هم هست بودند قطع موضوعی را آنجا که یک وجوبی با قطع شما این 2 تا موضوع واقع شود برای یک حکم دیگری آن حکم بار باشد بر این موضوع مرکب که ین موضوع مرکب یکی وجوب است یکی هم قطع شما آن وقت مثال هم میزنند اذا علمت همان طور که مرحوم آخوند مثال زدند اذا علمت بوجوب شیء یجب علیک التصدق مثالشان هم این است و روی این مثال ما 2 تا اشکال داریم.
آقا این قطع طریقی است قطع موضوعی نیست.
اگر قطع موضوعی هم باید تحققش در خارج محال است.
این یک مطلب که تقاضا دارم مطالعه کنید تقاضا دارم از دیگران بپرسید تقاضا دارم اینها را حلش بکنید و این جوری یک دوره اصول حل شده دوره اصول ما هم که کم است بعضی از بزرگان یک دوره اصول میگویند 18 سال خب این 5-4 دوره اصول ما 4 سال 5 سال و امسال هم شاید بشود 3 سال بنابراین یک دوره اصول منقح که ذرهای هم از گفتارها کم نمیآوریم باید توی دستتان باشد اما خب مطالعه میخواهد بررسی میخواهد و اشکالهای مهم از دیگران پرسیدن میخواهد ان قلت قلت میخواهد درس که نمیشود حوزه باشد همین الان به من میگفتند آقا چرا حرف میزند؟ گفتم این یک امتیاز هم توی درس داریم آقا که حرف میزند این حرف را هم میخواهید از درس ما بگیرید بجای این که همهتان یک ان قلت قلتهای شیرینی داشته باشید ما افتخار میکنیم روزی که شما را گیر بیندازیم بگوئیم باشد برای فردا بعضی اوقات درس آقای بروجردی این جور بود وقتی که راستی شبهه وارد بود میگفتند برای فردا بعضی اوقات هم آقای بروجردی اقرار میکردند به اشکال این را میگویند درس خارج و چه خوب است.
خب این مطلب اول میگویم برای خاطر این که ان قلت قلتی پیدا شود.
مطلب دوم راجع به تقسیم در علم موضوعی ما آن دورههای اول و دوم 200 قسم برای این درست میکردیم میگفتیم قطع موضوعی منقسم میشود به 200 قسم حالا آنها بماند آن که مهم است و مرحوم آخوند در کفایه دارند این است که این قطع گاهی درج در موضوع میشود موضوع برای حکم گاهی درج در حکم میشود کل واحد اینها گاهی قطع تمام موضوع است گاهی قطع جزء الموضوع است این تمام موضوع را ظاهراً نداریم کم پیدا میشود که بگوئیم قطع ما حکم میآورد معلوم النجس نجس آن نجس نه، معلوم من حیث انه معلوم نجس که تمام موضوع باشد اما علی کل حال در تقسیم میآید گاهی علم ما تمام موضوع است گاهی جزء الموضوع است کل واحد اینها گاهی به نحو کشفیت است گاهی به نحو صفتیت یعنی درج در موضوع که میکند میبیند قطع یک امر مقدسی است لذا بعنوان تقدسش بعنوان انه قطع درج در موضوع میکند گاهی هم نه بعنوان طریقت آئینه است برای راهنمائی چون آئینه است خب معلوم است باز هم یک تقدس دارد تقدس را درج در موضوع میکند لذا تقریباً میشود 9 قسم یا کمتر یا بیشتر مابقی را خیلی بدرد نمیخورد از این جهت هم مرحوم آخوند که نگفتند ما هم روی فرمایش مرحوم آخوند میخواهیم برویم جلو بنابراین هر چه مرحوم آخوند گفتند این اندازه است این هم امر دوم .
امر سوم که مرحوم آخوند باز با اشاره فرمودند این است که فرمودند قطع ما یک شی درج بشود در موضوع حکمی گفتند آن حکم اگر مخالف باشد میشود اما اگر عین حکم اول باشد نمیشود برای اجتماع مثلین اگر ضد او باشد نمیشود برای میشود اجتماع ضدین پس باید مخالف باشد اگر مطالعه کرده باشید که مسلم مطالعه کردید با اشاره مرحوم آخوند میفرماید که درج در حکم مخالف لاضده و لامماثله بنابراین آن چه مرحوم آخوند میگویند این است اگر بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق میگویند نمیشود این درست است که قطع شما حکمی وجوب صلاه جمعه درج شده در موضوع حکمی یعنی وجوب تصدق میگویند این طوری نیست برای این که 2 تا حکم مخالف است وقتی2 تا حکم مخالف باشد اشکال عقلی نداریم اما اگر بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه میگویند نمیشود. چرا نمیشود؟ خب یک دور است چرا دور است؟ برای این که موضوع متوقف بر حکم است حکم متوقف بر موضوع است برای این که تا نماز جمعه واجب نشود موضوع نمیآید وقتی هم واجب شد آن معمول متوقف بر موضوع است موضوع متوقف بر آن.
مِثلَیْنِش را هم میگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه جمعه دیگر میگوید این هم که در خارج نمیشود 2 تا نماز جمعه اجتماع مثلین است اگر هم بگوید اذا علمت بوجوب صلاه جمعه یحرم علیک صلاه الجمعه میگویند این هم نمیشود برای این که اجتماع ضدین است هم واجب هم حرام پس چه میشود بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق یا يجب علیک سعی الی صلاه الجمعه این فقط میشود لذا منحصر میکنند مرحوم آخوند تبعا لمرحوم شیخ بزرگوار مشهور هم هست تقریباً قول مشهور است که قطع شما درج شود در یک حکمی مثل وجوب صلاه الجمعه آن 2 تا موضوع واقع شود برای حکم مخالف مثل وجوب تصدق میگویند این میشود اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق میگویند این میشود اما آن 2 تا بخواهد اصل حکم باشد مثل حکم باشد ضد حکم باشد نمیشود برای این که جمع بین ضدین است دور است تسلسل است هیچ کدام نمیشود خب این فرمایش مرحوم آخوند را همه هم گفتند الا شاذ آن که ما ایراد داریم همیشه ایراد داریم و این در ذهن مبارک شما باید باشد این است که این دور و تسلسل و جمع بین ضدین و جمع بین مثلین و نقیضین و همه اینها مربوط به تکوین است نه تشریع به قول حاجی سبزواری (رض) در جمع بین ضدین میفرماید تواردا آن هم عرضین علی شیء واحد اذا تواردا ضدین علی شی واحد این نمیشود جمع بین ضدین است مربوط به تکوین است اما در تشریع اصلا ما نه دوری داریم نه تسلسلی داریم نه جمع بین ضدینی داریم مثلا الان من دارم با شما حرف میزنم حرفم که تمام شد یادم رفت ضدش را گفتم خب جمع بین ضدین متحقق شد اما این جمع بین ضدین نمیشود؟ میشود حالا که شد چه؟ من خطا کردم اما جمع بین ضدین نمیشود خیلی اوقات اصلا تمام سهو و نسیانها در همین جمع بین ضدین است که انسان میکند.
لذا من حکم میکنم میگویم بیا نیا جمع بین ضدین کردم اشکال هم ندارد یعنی متحقق در خارج هم میشود بیا نیا میشود دیگر خب جمع میشود آن که میگوید مرحوم آخوند میگویند نمیشود بکند نمیشود ، اما میشود جمع بکنی که در عالم اعتبار میشود در عالم تکوین نمیشود سیاهی و سفیدی عمدا نسیانا توی شیء واحد نمیشود جمع شود یک کسی بخواهد سیاهی و سفیدی یا وجود و عدم توی خارج ایجاد بکند عمدا نمیشود ظلما نمیشود نسیانا نمیشود برای این که جمع بین ضدین است نمیشود جمع بین نقیضین است نمیشود اما در احکام که خارجیت ندارد اعتبار است فراوان میشود این همه روایات مخالفی که ما داریم خب اینها همه امام علیه السلام فرمودند که به یک کسی نماز جمعه واجب است به یک کس دیگر فرموده نماز جمعه حرام است خب جمع بین ضدین شده مائیم که باید جمع بکنیم که امام علیه السلام که اینجوری حرف نمیزنند چرا زدند بالاخره جمع بین ضدین شد دیگر اصلا باب تعارض یعنی جمع بین ضدین باب تعارض یعنی جمع بین نقیضین و حل مسئله هم همین است که اینها مربوط به فلسفه است نه مربوط به احکام نه مربوط به اصول است نه مربوط به فقه اینها اختلافها اینها همه اضداد است دیگر میگویند که شیخ الرئیس خیلی بالا بوده انصافا خب شفا را نوشت بعد صدر المتألهین آمد 63 اشکال اصولی از این شیخ الرئیس دارد و در عالم علم شیخ الرئیس با صدر المتألهین جمع بین ضدین کردند اینها که جمع بین ضدین نیست اینها یک تخالفی در مسائل است یکی یک جور میگوید یکی یک جور میگوید و توی خارج واقع هم میشود کتاب شفا داریم کتاب اسفار داریم و اینها با هم همه توی خارج جمع بین اضداد است و اشکال هم ندارد حالا یک کسی بگوید اینها از 2 نفر است میگوئیم خیلی خب همین مرحوم صدر المتالهین اشکالها به اوست چنانچه مرحوم شیخ الرئیس اشکالها به اوست اما بالاخره ندانسته از این زیاد است.
مثلاً مرحوم علامه (رض) توی فقه خب این خیلی تخالف دارد سببش هم همین است امروز این مسئله را میفرمودند خیلی رویش فکر نمیکردند میخواستند کتاب فقهی زیاد باشد فردا توی کتاب دیگرشان مخالفش را میگفتند حالا اینها در خارج واقع نشد؟ واقع شد اما به آن میگوئیم ایراد دارد برای آن که آن چه آنجا گفتی با اینجا گفتی با هم نمیسازد و اما وجود در خارج چون از اعتباریات است تحققش اشکال ندارد لذا در خارج نه دور داریم نه تسلسل نه جمع بین ضدین داریم نه جمع بین نقیضین آن که مربوط به دور و تسلسل و جمع بین ضدین و جمع بین نقیضین و اینهاست مربوط به فلسفه است که موضوعش وجود است اما موضوع علم اصول ما اعتباریات است موضوع فقه ما یک مفاهیم است مفاهیم اعتباری و نه دوری نه تسلسلی اصلاً نباید این چیزها باشد و لذا وقتی انسان کتابهای قدما را مطالعه میکند من که یاد ندارم آنها گفته باشند جمع بین ضدین است آنها گفت باشند جمع بین نقیضین است این همین است که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رض) فرمودند که فلسفه را آوردند توی اصول برای این که چاق شود اما متأسفانه باد کرد دردسر شد مثل باد کردن ماها که الان لاغری و چاقی یک مصیبت شده است دیگر چاقی ها یک مصیب راستی هم فلسفه را آوردند توی اصول مثل چاقی ماست که تازه پیدا شده و یک مصیبت پیدا شده برای جامعه.
بنابراین اگر باشد که نمیدانم هست یا نه این را رویش فکر بکنید مانع عقلی ندارد که شارع مقدس وجوب و علم شما را این 2 تا موضوع قرار بدهد برای حکمی آن حکم ولو عین همان حکم اول باشد یا ضد او باشد یا نقیض او باشد یا مخالف او و اینکه مخالفش را مرحوم آخوند و دیگران قبول کردند اما مابقیاش را رد کردند ظاهراً وجهی ندارد و من از شما وجه میخواهم انشاء الله فردا وجهش را بگوئید.
و صلی الله علی محمد و آل محمد