درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : ادامه بحث مطلق و مقید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله آخر در باب مطلق و مقید یک مسئله مشکلی است امیدواریم با فکر شما این مسئله مشکل حل شود.
مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند که مقدمات حکمت گاهی برای ما عام استیعابی درست میکند مثل این که مثلاً میفرماید احل الله البیع یعنی هر بیعی اگر مقدمات حکت در او جاری بکنید میشود هر عیبی چنانچه مشهور اوفوا بالعقود و احل الله البیع و امثال اینها را میگویند عام استیعابی است غیر مشهور مثل شیخ انصاری میگویند که اصلاً در مقام بیان نیست نه این که اگر در مقام بیان باشد عام استیعابی نیست میگویند در مقام بیان تشریع است در مقام بیان این که بیع حلال، ربا حرام پس نمیتوانی بگوئی مقدمات حکمت جاری بکنی اما معمولاً حرف مرحوم شیخ را قبول ندارند و میگویند مثل احل الله البیع برای ما عام استیعابی درست میکند یعنی هر بیعی ولوکالی به کالی.
مرحوم آخوند میفرمایند گاهی هم عام بدلی درست میکنند مثلاً جئنی برجل یعنی یکی علی سبیل البدل عام همه رجلها را میگیرد اما یکیشان را جئنی برجل یعنی یک مرد بیاور مقدمات حکمت را جاری میکنی مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده قدر متیقن در مقام تخاطب نیست پس هر مردی را یکی ببرم کفایت میکند میگویند مقدمات حکمت عام بدلی درست میکند میفرمایند که مقدمات حکمت گاهی نه عام بدلی درست میکند نه عام استقراقی و استیعابی بلکه علاوه بر این که عموم درست نمیکند یک تضیق هم میآورد مثال میزنند به این که هیأت امر این، اگر مقدمات حکمت برایش جاری بکنی برای تو واجب تعیینی درست میکند در مقابل واجب تخییری واجب عینی درست میکند در مقابل واجب کفایی واجب نفسی درست میکند در مقابل واجب غیری برای این که مقدمات حکمت میگوئی مولا در مقام بیان مراد است و نگفته است کفائی نگفته است تخییری و نگفته است غیری پس عینی، تعیینی و نفسی درست میکند تضیق آمد به جای این که معمولاً مطلق یعنی توسعه این توسعه درست نکرد مقدمات حکمت تضیق درست کرد گفت واجب غیری نه، واجب کفائی نه، واجب تخییری نه پس این هیأت که بواسطه او امر شده این امر برایمان واجب تعیینی برایمان واجب عینی واجب نفسی درست میکند، این خلاصه حرف مرحوم آخوند است و مسئله آخر و فرمایش مرحوم آخوند سر تا پا اشکال دارد دیگر شما مرد جواب باید باشید از مثل مرحوم آخوند جدا باید دفاع بکنید.
اما آن جمله اول که میفرماید مقدمات حکمت برای ما واجب استیعابی واجب بدلی درست میکند نه، مقدمات حکمت هیچ کدام را نمیکند مقدمات حکمت مثل احل الله البیع این جور میگوید که متکلم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس طبیعت را میخواهد من حیث هی هی میگوید طبیعت را بیاور توی خارج نه بدل تویش خوابیده نه استیعاب.
بله ، چون الف و لام دارد آن الف و لام برای ما استقراق درست میکند تعدد دال و مدلول است مقدمات حکمت استیعاب درست نمیکند آن ال برای این که اگر یادتان باشد ال را منقسم کردیم به هفت قسم مرحوم آخوند هم که منقسم کردند به یک قسم بالاخره قبول کردند که الف و لام با قرینه استیعاب است.
لذا احل الله البیع این البیع اگر مقدمات حکمت در او جاری نشود مهمله است وگرنه ساریه است آن وقت مقدمات حکمت چه میگوید؟ میگوید که طبیعت من حیث هی هی آن الف و لام چه میگوید؟ میگوید همهشان تعدد دال ومدلول.
لذا اگر الف ولام نباشد مرحوم آخوند نمیتواند استیعاب درست بکند دیگر چنانچه آن وقتی که تنوین داشته باشد میفرمایند این مقدمات حکمت برای ما عام بدلی درست میکند، مقدمات حکمت که درست نمیکند آن تنوین که سابقاً دربارهاش صحبت کردیم که گفتیم اسم جنس به یکی از سه چیز تمام میشود:
یا با تنوین نکرده دلالت بربدل میکند.
یا با الف و لام دلالت بر استیعاب میکند.
یا با اضافه دلالت بر تضیق میکند.
لذا مقدمات حکمت برای ما نه بدل درست میکند نه استیعاب بلکه مقدمات حکمت برای ما میگوید که این مهمل گوئی نیست در صدر مهمل گوئی نیست در صدد این که بخواهد بگوید الرجل خیر من المرئه نظر به افراد نداشته باشد نیست بلکه نظر دارد حالا نظر به افراد دارد آیا استیعاب یا بدل؟ باید ببینیم به چه تمام اگر به الف و لام تمام شده میگوئیم استیعاب اگر به تنوین تمام شده میگوئیم بدل آن عام بدلی آن عام استیعابی آن زیر سر الف و لام و تنوین تنکیر است نه زیر نظر مقدمات حکمت.
لذا مقدمات حکمت نه برای ما استیعاب درست میکند نه بدل هیچ کدام بلکه مقدمات حکمت برای ما آن مهمله را ساریهاش میکند یا این هم ما قبول نداشتیم اگر یادتان باشد میگفتیم که مشهور شده اسم جنس قبل مقدمات حکمت مهمله بعدش ساریه میگفتیم نه ساریه هم اسمش را نگذار این بعد از مقدمات حکمت میگوید آن طبیعت دیگر خصوصیت ندارد این جور میگوید مثل کلی طبیعی است که این طور است گاهی جنس است گاهی هم فرد است اگر جنس اراده کرده باشد الف ولام میآورد. اگر فرد اراده کرده باشد تنوین میآورد.
این اشکال اول است اشکال واضحی هم هست اما حالا چه جور شده مرحوم آخوند خب توجه به این حرف نکردند و در دوره بعد هم حاشیههایی زدند بر اینجا و حاشیه زدند و بالاخره مقدمات حکمت برای ما عام استیعابی درست میکند برای ما عام بدلی درست میکند.
آن که عام بدلی درست میکند مقدمات حکمت است و تنوین آن تنوین عام بدلی درست میکند آن الف ولام است که الف و لام جنس است که استیعاب درست میکند آن مقدمات حکمت هم سریان درست میکند میگوید خصوصیت این احل الله البیع خصوصیت ندارد مقدمات حکمت این را درست میکند میگوید که اگر البیع استیعاب باشد و همین استیعات یک احل الله البیع غیر کالی به کالی ، خب اگر این جور شد دیگر مقدمات حکمت برای شما نمیتواند عام استیعابی حسابی درست میکند برای این که آن قرینه، آن قید میآید متقیدش میکند مقدمات حکمت میگوید قید نیست خب این خوب است خصوصیت نیست اما عام استیعابی است یا عام بدلی؟ مقدمات حکمت درست نمیکند بعبارت دیگر مقدمات حکمت میگوید قید نیست اما عام بدلی است یا عام استیعابی؟ مقدمات حکمت درست نمیکند اگر الف و لام باشد میگوئیم عام استیعابی اگر تنوین باشد میگوئیم عام بدلی، این یک حرف است.
مقدمات حکمت همه جا برای ما میگوید قید نداریم فقط مقدمات حکمت این را درست میکند که اگر مقدمات حکمت جاری نشود نمیتواند بگوید قید نداریم برای این که میگوید مهمله است، مهمله را دیگر نمیتواند بگوید قید نداریم یا قید داریم اما اگر مقدمات حکمت جاری شد میگوید این کلام قید ندارد مطلق است خیلی خوب حالا مطلق یعنی مقدمات حکمت گفت این مطلق است، مطلق آیا استیعاب است یا بدل؟ دیگر مقدمات حکمت دلالت ندارد اگر الف و لام داشته باشد آن الف و لام میگوید استیعاب اگر تنوین باشد آن تنوین میگوید بدل اما مقدمات حکمت نه بدل درست میکند نه استیعاب، این یک مطلب.
مطلب دوم که مرحوم آخوند این حرف را در باب اوامر هم فرمودند که میگویند مقدمات حکمت برای ما واجب تعیینی درست میکند واجب نفسی درست میکند، واجب عینی درست میکند مقدمات حکمت را جاری میکنند میگویند که مولا در مقام بیان مراد است قید کفایی نیاورده پس واجب عینی است قید غیری نیاورده پس واجب نفسی است قید تخییری نیاورده پس واجب تعیینی است خب به مرحوم آخوند عرض میکنیم آقا ما بعکسش میکنیم میگوئیم این اطلاق میگوید واجب غیری است چرا؟ برای این که نگفته تعیینی پس غیری است نگفته کفایی پس عینی است نگفته عینی پس کفایی است کل واحد این 3 تا قید میخواهد و این که جور نگفته تخییری پس عینی است به چه دلیل؟ مطلق به ما میگوید این مطلق است نه عینی است نه کفایی نه تعیینی نه تخییری نه نفسی نه غیری طبیعت من حیث هی هی که سازگار با هر 6 تاست خب اگر بخواهیم بگوئیم عینی است قرینه میخواهد مقدمات حکمت نمیتواند به ما بگوید عینی است مقدمات حکمت میگوید این مطلق است مطلق اعم است از عینی و کفایی مطلق اعم است از تعیینی و تخییری مطلق اسم است از نفسی و غیری خب مقدمات حکمت به ما میگوید این اعم است حالا کفایی است یا عینی یک دلیل میخواهیم که بگوید این عینی است مهمله نیست درست است اما عینی است یا کفایی؟ دیگر دلالت ندارد تعیینی است یا تخییری؟ دیگر هیأت دلالت ندارد مقدمات حکمت دلالت ندارد مقدمات حکمت میگوید قید ندارد درست هم هست اما حالا که قید ندارد واجب تخییری است یا تعیینی قرینه میخواهد و همچنین تا آخر.
لذا مقدمات حکمت برای ما واجب عینی، تعیینی ، نفسی درست میکند، حرف مرحوم آخوند درست نیست ولو آنجا گفتند اینجا هم تکرار میکنند و آن که برای ما مقدمات حکمت درست میکند میگوید هیأت مطلق است مهمل نیست اما حالا که مطلق است، عینی است یا کفایی؟ دیگر دلالت ندارد، تعیینی است یا تخییری؟ دیگر کفایت ندارد، نفسی است یا غیری؟ دیگر دلالت ندارد باید یک قرینه دیگر بیاید این تعیینیت را درست بکند تا تخییریت را درست بکند یک دلیل دیگر باید بیاید و عینی بودن را درست بکند نمیدانم، نفسی بودن را درست بکند و الا خود هیأت نمیتوانیم بگوئیم عینی، نفسی، تعیینی.
بله ما آنجا میگفتیم که عرف، ظهور که ما میگفتیم دلالت بر وضع هم میکند میگفتیم وضع شده هیأت برای واجب نفسی چون وضع شده ظهور دارد در واجب نفسی نه مقدمات حکمت ظهور، یعنی تا هیأت را بدهند به آن مخاطب از آن واجب نفسی میفهمد نه غیری از همین جهت هم اگر خودش بجا نیاورد و بدون قرینه کسی دیگر بجا آورد مولا میتواند موأخذه کند چرا خودت بجا نیاوردی؟ ظهور دارد در واجب نفسی ظهور دارد در واجب عینی ظهور دارد در واجب تعیینی اما واجب کفایی واجب غیری، واجب تخییری، این قرینه میخواهد این ظهور عرفی است.
لذا اصول حرف مرحوم آخوند درست است نه از باب مقدمات حکمت از باب ظهور حالا این ظهور را اگر حرف من را بپسندید بگوئید کاشف از وضع است اگر هم نه در همین جاها حضرت امام راجع به امر دال بر وجوب است یا نه آنجا میگفتند ایشان میگفتند ما نمیدانیم اما میدانیم ظهور در وجوب دارد وضع برای وجوب شده یا نه؟ میگفتند نمیدانیم و من به ایشان میگفتم نمیدانیم کدام است؟ اگر ظهور دارد این ظهور یعنی وضع حالا یا وضع اولی یا وضع ثانوی حالا وضعش هم نگوئید اما دیگر ظهور را دیگر نمیشود بگوئیم آن ظهور میگوید واجب عینی آن ظهور میگوید واجب تعیینی آن ظهور میگوید واجب نفسی لذا اگر هم مثلاً امر کرد و این نمیداند تخییری است یا نه؟ حتماً خودش باید بجا بیاورد اگر نه مواخذه میشود غیری است یا نفسی حتماً باید بیاورد اگر نه مواخذه میشود به این عنوان که من نمیدانستم غیری است یا نه پس هیچ چیز نه، کتک میخورد میگوید اگر واجب غیری بود قرینه میآوردم و حیث که قرینه نیاوردم پس ظهور هیأت ظهور افعل و ما بمعناها این ظهور دارد در واجب تعیینی نه تخییری در واجب نفسی نه غیری در واجب عینی نه کفایی.
لذا اطلاق برای ما طبیعت من حیث هی هی درست میکند یعنی از مهمل میآوردش بیرون میگوید این کلی طبیعی است ، کلی طبیعی بمعنا این که امر آمده روی طبیعت من حیث هی هی من غیر قید این را بیاورش توی خارج کلی طبیعیاش کن و آن که هیأت و ما بمعناها این جور میگوید قید ندارم نه میتواند نفسی درست بکند نه غیری مقدمات حکمت اصلاً این کاره نیست مقدمات حکمت میگوید که قید نیست اما حالا قید نیست قید تعیینی هست که مرحوم آخوند میگویند؟ نه دیگر مطلق من حیث هی هی اما اگر حرف من را بزنید مقدمات حکمت نه، ظهور عرفی میگوید واجب تعیینی است نه تخییری عینی است نه کفایی نفسی است نه غیری دلیلش چه یعنی اگر بعنوان این که احتمال میدهد غیری باشد نیاورد کتک میخورد و کتکش هم عقلا بجا میدانند بهانه بیاورد این که نمیدانستم تعیینی است پس نیاوردم کتک میخورد این ظهور دلالت میکند بر این که عرفا واجب، نه مقدمات حکمت ظهور عرفی، دلیل ، ظهور عرفی میگوید که هیأت و ما بمعناها وضع شده برای واجب تعیینی نه تخییری برای واجب عینی نه کفایی برای واجب نفسی نه غیری.
لذا همین است وقتی که شک کنیم این واجب چیست؟ مقدمات حکمت نمیگوید تعیین است میگوید قید ندارد اما تعیینی است یا تخییری دیگر مقدمات حکمت دال بر آن نیست اگر بخواهیم تعیینی درست بکنیم قرینه میخواهد اگر بخواهیم عینی درست کنیم باز هم قرینه میخواهد برای این که طبیعت من حیث هی هی این لیس الا هی لا تعیین و لا تخییر لا کفائی و لاعینی لا نفسی و لا غیری طبیعت من حیث هی هی.
لذا بنای عقلا حالا اسمش را هم عقل نگذارید تا بگویند شما که عقل ندارید پس چرا بنای عقلا دیگر اسمش را میگذاریم آن ادله اربعه ما همین است دیگر یعنی عقل متعارف یعنی حکم عرف یعنی حکم ما اگر ذهن ما خالی از اصطلاحات باشد آن مقدمات حکمت برای ما مطلق درست میکند اما عینین و کفائیت و تخییریت تعیینیت و کفایی بودن و غیری بودن و نفسی بودن و این قیدها هیچ کدام مقدمات حکمت نمیتواند درست بکند پس از کجا باید استفاده بکنیم؟ از خارج اگر نتوانیم از خارج استفاده بکنیم که حرف من را نزدند وقتی نزدند میشود اصلاً هیچ چیز نه واجب تعیینی، نه تخییری نوبت میرسد به اصل و اصل برای ما واجب بعکس میشود اصل برای ما واجب غیری درست میکند نه نفسی اصل برای ما واجب کفایی درست میکند نه غیری اصل برای ما واجب تخییری درست میکند نه تعیینی برای این که نمیدانم واجب تعیینی است یا نه اصل این است که واجب تعیینی نیست یعنی من گرفتارش نیستم نمیدانم کفایی است یا نه من گرفتارش نیستم نمیدانم آیا واجب غیری است یا نفسی؟ من گرفتارش نیستم بعکس فرمایش مرحوم آخوند میشود اصل اقتضا میکند کفایی است نه عینی اصل اقتضا میکند تخییری است نه تعیینی اصل اقتضا میکند که غیر است نه نفسی البته اصل نمیگوید غیری است اصل میگوید تو گرفتارش نیستی که لازمهاش واجب غیری میشود، لازمهاش واجب تخییری میشود لازمهاش واجب کفایی میشود.
و اما اگر اصل را جاری نکنیم هیچ چیز مهمل است یعنی هیچ چیز برای ما درست نمیکند مقدمات حکمت جاری است چیزی درست نمیکند.
اگر حرف من را بزنید مقدمات حکمت بدرد میخورد اما آن تعیینیت و امثال اینها را عرف درست میکند.
ما مدعی هستیم عرف روی وضع است برای این که تبادر معنایش همین است دیگر تبادر یعنی آنجا که عرف یک چیزی را بگوید دلیل نباشد متبادر به وضع است اگر تبادر یادتان باشد این معنایش است دیگر تبادر برایمان وضع درست میکند یعنی واضع کرده هیأت را برای واجب عینی یا واضع وضع کرده واجب را برای تعیینی برای نفسی.
لذا حر ف مرحوم آخوند ناتمام است.
اما این بحث آخر است و چند سطر هم مرحوم آخوند فرمودند به سر تا پایش اشکال داریم اشکال خیلی وارد است اگر چیزی به نظر شما رسید فردا بگوئید تا تکرار کنم والا بحث فردایمان در مجمل و مبین انشاء الله یک مباحثه هم بیشتر نداریم فردا جلد اول تمام شود انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد