درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مقدمات حکمت - مطلق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث ما در بیان مقدمات حکمت بود گفتیم اگر مطلقی موضوع حکم واقع شود گفت مثلاً اذا افطرت اعتق رقبه این رقبه را موضوع حکم قرار داد و واجب کرد اگر کسی افطار ماه مبارک رمضان بکند باید بندهای را آزاد کند این اعتق رقبه این رقبه یک ماهیت لابشرط است یک کلی طبیعی در خارج است تمام رقبهها را علی سبیل البدل میگیرد برای این که تنوین تنکیر دارد بنا شد قید وحدت داشته باشد لذا میشود یک رقبه حالا این یک رقبه مومن باشد یاکافر ندارد آیا جوان باشد یا پیر از کار افتاده یا نه؟ نگفته است رقبه مومنه گفته رقبه خب این اگر در مقام بیان خصوصیات باشد که بگوید هر رقبهای این هم رقبهای را آزاد کند کفایت میکند اما اگر در مقام بیان خصوصیات بنا شد گفته است که صوم ستین مسکینا و او اطعام مسکین ستینا او اعتق رقبه در مقابل اون 2 تا قرار داده باشن این مهمله حکم را آورده طبیعت من حیث هی هی را آورده اما بخواهیم گردنش بگذاریم هر رقبهای نمیشود چرا نمیشود؟ برای این که در مقام بیان خصوصیات نبوده در مقام بیان طبیعی در مقابل طبیعی .
مرحوم شیخ انصاری در احل الله البیع و حرم الربا همین را میگویند میگوید اگر حرم الربا نبود احل الله البیع بود و میخواست بگوید هر بیعی خب ما میگفتیم که این احل الله البیع در مقام بیان خصوصیات است اما چون حرم الربا آمده در مقام بیان خصوصیات نیست میخواهد بگوید این مهمل است این طبیعت در مقابل آن طبیعت ، آن طبیعت حلال است ، این طبیعت حرام است و اما این طبیعت با هر خصوصیتی دیگر چون در مقام بیان نبوده نمیشود استفاده کرد.
لذا مرحوم شیخ انصاری در مکاسب میفرمایند که همه اطلاقات در قرآن شریف چون در مقام بیان تشریع حکم است از او اطلاق گیری نمیتوانیم بکنیم وقتی میتوانیم اطلاق گیری کنیم که در مقام بیان خصوصیات باشد.
بنابراین طبیعت من حیث هی هی این ماهیت لابشرط این کلی طبیعی این وقتی مصبّ حکم شد ممکن است طبیعت اراده کرده باشد نه خصوصیت نظیر الرجل خیر من المرئه خب در این که نمیتوانی اطلاق گیری کنی و بگوئی هر زنی بهتر از هر مردی و هر مردی بهتر از هر زنی خب ما جواب میدهیم حضرت زهرا بهتر از همه مردها اصلاً نظر به افراد و خصوصیات ندارد و میخواهد بگوید این طبیعت بهتر از آن طبیعت این را میگویند طبیعت آمده مصبّ حکم شده و نظر به خصوصیات نداشته است و بعضی اوقات هم ممکن است در مقام بیان خصوصیات باشد پس این طبیعی که مصب حکم است این طبیعتی که موضوع احکام است علی سبیل قسمین است؛
یک قسمت طبیعت اراده شده نه خصوصیت.
یک قسمت طبیعت اراده شده با خصوصیت.
حالا تشخیص ما که این طبیعت مهمله نیست بلکه ساریه جاریه است بلکه بیان خصوصیات هم دارد باید یک قرینهای در کار باشد مثل الرجل خیر من المرئه که قرینه توی کار است که طبیعت مهمله است طبیعت من حیث هی هی است نه خصوصیات، اگر هم بخواهیم در احل الله البیع در اعتق رقبه بگوئیم در مقام بیان خصوصیات است باید یک قرینه در کار باشد تقریباً مثل لفظ مشترک همین طور که از قرینه و معینه میخواهد این هم قرینه میخواهد این قرینه را برای این که ما طبیعت را ساریهاش بکنیم و گردن مولا بگذاریم که در صدد خصوصیات هم بودی به آن میگوئیم مقدمات حکمت این مقدمات حکمت را بعضی یکی دانستند مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و حضرت امام بعضیها 2 تا دانستند مثل مشهور بعضی 3 تا دانستند مثل مرحوم آخوند در کفایه، مرحوم آخوند در کفایه میفرماید مقدمات حکمت این است باید اثبات کنیم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده قدر متیقن در مقام تخاطب نیست آن وقت گردنش بگذاریم طبیعت ساریه میخواهی یعنی این طبیعت در هر فردی باید قبول بکنی به اینها میگویند مقدمات حکمت.
راجع به آن اولی خب یک مقدار صحبت کردیم که به قول اینها میگویند مما لا بد منه اثبات کردن این که مولا در مقام بیان خصوصیات است نه در مقام بیان کلی گوئی، مهمله گوئی، طبیعت گوئی این را باید اثبات بکنیم اگر اثبات نشود چون لفظ مشترک است نمیتوانیم گردن مولا بگذاریم که هر خصوصیتی مثل این که شیخ انصاری همین را میگویند که احل الله البیع را ما بخواهیم گردن مولا بگذاریم بگوئیم هر بیعی نمیشود برای این که مولا جواب ما میدهد من که در مقام بیان خصوصیات نبودم من در مقام بیان طبیعت بودم در مقام تشریع حکم بودم میخواستم بگویم این طبیعت حلال است آن طبیعت حرام است.
لذا اگر ما بخواهیم بگوئیم که طبیعت ساریه یعنی هر فردی از این طبیعت را ببری کلی طبیعی بردی و تکلیف را ادا کردی باید اثبات بکنی یک قرینه که مولا در مقام بیان مراد است.
مثل این که همه این را پذیرفتند من بررسی کردم ندیدم کسی در اصول بگوید این مقدمه را لازم نداریم فقط مرحوم حاج شیخ در دُرر این مرد بزرگوار که مرحوم آقای داماد (رض) که از شاگردان ایشان از خواص ایشان است در درر هم هست ایشان منکر این مقدمه شدند.
تقریب این که منکر شده یک مقدمه را برداشته، یک مقدمه دیگر جایش گذاشته و عجب هم هست که مرحوم حاج شیخ وقتی که مولا در مقام بیان مراد است و میزند میفرماید بنابراین آن اولی که لازم نیست آن دومی هم که قدر متیقن در مقام تخاطب هم برمیگردد به دوم، دوم هم این که قرینه نباشد خب معلوم است قرینه باید نباشد .
لذا اصلاً ایشان میگویند مقدمات حکمت یوخدور که مرحوم حاج شیخ در درر میکنند این است که شاگردهایشان هم مخصوصاً مثل آقای داماد پافشاری روی آن داشتند میفرماید وقتی میگوید جئنی برجل یا اعتق رقبه اگر این جئنی برجل طبیعی باشد دون خصوصیات بالاصاله اراده شده اگر مراد اعتق رقبه مومنه باشد بالعرض استعمال شده حکم روی آن اعتق رقبه است و این اعتق رقبه بدون مومنه مجاز است دوران امر است بین این اعتق رقبه بالاصاله یا بالعرض؟ بالاصاله یک بار دیگر تکرار کنم، مرحوم حاج شیخ در درر میفرماید اگر مولا بگوید جئنی برجل اگر از این رجل طبیعت ساریه اراده کرده باشد این بالاصاله است بالاصاله جئنی آمده روی این موضوع و اما اگر جئنی برجل مرادش به مومن باشد مرادش جوان باشد اراده روی آن جوان است و این رجل بالعرض است چون وصف و موصوف است بالعرض گفته جئنی برجل در حقیقت جئنی بالمومنه است و دوران امر است بین این که بالاصاله باشد یا بالعرض، بالاصاله مقدم است وقتی مقدم شد پس رجل میخواهد من دون وصفی از اوصاف این فرمایش ایشان.
مرحوم آقای داماد (رض) هم اصرار رویش داشتند و ما به آقای داماد میگفتیم اصلاً فرمایش مرحوم حاج شیخ مشی عن غیر طریق است اصلاً بحث ما این نیست.
بله فرمایش مرحوم حاج شیخ بگوئید درست وقتی میگوید جئنی برجل نمیدانم رجل بالاصاله موضوع واقع شده یا بالعرض بگوئید بالاصاله خوب است اما حالا که بالاصاله مراد است این بالاصاله طبیعت من حیث هی هی است یا طبیعت ساریه؟ خب این مقدمه دیگر این را اثبات نمیکند باید یک چیز دیگر بیاید بگوید طبیعت ساریه است نه طبیعت مهمله و آن چیست؟ مقدمات حکمت باید بگوئیم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس از این اعتق رقبه سریان هر رقبهای و این فرمایش مرحوم حاج شیخ ربطی اصلاً به این مقدمه ندارد اگر کسی خیلی زرنگ علمی باشد مثل استاد بزرگوار ما آقای داماد به ایشان میگفتم که خب حالا شما زرنگ در علم مقدمه مرحوم حاج شیخ برمیگردد به همین مقدمه مشهور یا ربطی به بحث ما ندارد یا اگر ربطی به بحث ما هم داشته باشد مترادف است ما آن که میخواهیم این است گفته است احل الله البیع نمیدانم در مقام بیان تشریع است یعنی این طبیعت در مقابل طبیعت ربا حلال است یا این که نه این طبیعت ساریه است میخواهد بگوید هر بیعی الا ما اخرجه الدلیل حلال است خب کدام است؟ با چه باید بگویم هر بیعی؟ باید بگویم مولا در مقام بیان خصوصیات است و آن حرف مرحوم حاج شیخ که میگویند بالاصاله است نه بالعرض میگوئیم خیلی خوب بالاصاله اما بالاصاله حالا حرف این است بالاصاله که گفته اعتق رقبه آیا اعتق رقبه کافر را هم میگیرد یا نه؟ اعتق رقبه کافره باشد قید میخواهد، اعتق رقبه مومنه باشد قید میخواهد بالعرض است اعتق رقبه من حیث هی هی باشد بالذات است این حرف مرحوم حاج شیخ خیلی خوب قبول میکنیم اما حالا بفرمائید بالذات است اعتق رقبه بالذات است اما در مقام تشریع است میشود طبیعت مهمله در مقام خصوصیات است میشود طبیعت ساریه مقدمه شما نمیتواند اثبات بکند که آیا طبیعت، مهمله است یا ساریه؟
تا اینجا این جور شد که مقدمه اول لابد منه است باید احراز کنیم مولا در مقام بیان مراد است تا این که گردنش بگذاریم خصوصیات نگفتی پس خصوصیات موضوع حکم تو نیست یا بگوئیم خصوصیات را در مقام بیان بودی نگفتی پس خصوصیات ضمنی موضوع حکم نیست گفته است اعتق رقبه نمیدانم مومن یا کافر نگفته مومن یا کافر میگوئیم در مقام بیان موضوع حکمت بودی خصوصیت نیاوردی پس اراده کردی طبیعت من حیث هی هم مومن را بگیرد هم کافر را بگیرد. مقدمه دومی که به عقیده ما خیلی واضح است باید باشد این که قرینهای در کار نباشد والا اگر قرینه حالیه، قرینه مقالیه در کار باشد ولو گفته احل الله البیع و در مقام بیان باشد هر بیعی اما قرینه حالی داریم قرینه مقالی داریم که ربا نه، و چون قرینه در کار است اطلاق ندارد.
به عبارت دیگر بر میگردد به این که گفته است احل الله البیع نگفته است بیع غیر ربوی اما میدانیم این بیع غیر ربوی این مسلم در اسلام است قرینه حالیه توی کار است بعضی اوقات هم قرینه مقالیه گفته است که احل الله البیع حرم الربا یعنی ربا در اسلام حرام است مقدمات حکمت جاری نیست چرا؟ برای این که قرینه توی کار است آن قرینه به ما میگوید مولا در مقام بیان همه خصوصیات نبوده یا این که قرینه را ذکر کند میگوید اعتق رقبه مومنه خب این مومنه نمیگذارد بگوید مولا در مقام بیان همه خصوصیات است کبری بدون صغری نمیشود حتی اگر کبرایی داشته باشیم صغرایش نیامده باشد باید بگوئیم نمیشود نمیشود بگوئیم که کبرای فقط نتیجه بدهد در وقتی نتیجه میدهد که کبری و صغری با هم یا مقدم یا موخر موجود باشد تا ما نتیجه بگیرم، بگوئیم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس مطلق اراده کرده والا اگر کبری باشد صغری نباشد معلوم است نتیجه نمیتوانیم بگیریم.
این مقدمه هم مثل این که مسلم در اصول ماست یک ضرورت است اما استاد بزرگوار ما آقای بروجردی جدا منکر این مقدمه دوم بودند میگفتند لازم نیست حضرت امام (رض) هم متابعت از استادشان آقای بروجردی توی درس میفرمودند این مقدمه لازم نیست چرا؟ میگفتند محقق موضوع است شرط نیست، محقق موضوع است و ما درمقام بیان شرایطایم، شرایط اطلاق گیری و چون در مقام بیان شرایطایم آن محقق موضوع شرط نیست پس نمیتوانیم جزء مقدمات حکمتش حساب کنیم این فرمایش آقای بروجردی در درس و حضرت امام هم متابعت از ایشان.
خب جوابش هم این است که اصلاً همه شروط محقق موضوع است من این را به حضرت امام هم میگفتم گفتم آقا مگر شرطی میتوانی پیدا کنی متحقق موضوع نباشد؟ میگوید نماز بخوان بعد که میگوید نماز بخوان یک شرایط خارجی، یک شرایط داخلی ذکر میکند همه شرایط میشود محقق موضوع نماز را تبیین میکند.
لذا تا بیان شرایط نکرده باشد از شما میپرسند نماز چیست؟ میگوئید نمیدانم اقم الصلاه آتی الزکاه چیست ؟ میگوید نمیدانم اما وقتی شرایط را تعیین کرد گفت اوله التکبیر آخره التسلیم از شما میپرسم نماز چیست؟ میگوئید نماز یک مرکب است اوله التکبیر آخره التسلیم همه این شرایط شد محقق موضوع اصلاً اگر با دقت عقلی بیائیم جلو یک جا پیدا نمیکنیم که شرط باشد محقق موضوع نباشد فرمایش آقای بروجردی برمیگردد این که ما کبرای بدون صغری میتوانیم داشته باشیم خب معلوم است نمیتوانیم داشته باشیم دیگر اگر هم ذکر نشود به وضوح باقی گذاشته شده همه صغراها و کبراها چه شکل اول و چه شکل دوم چه سوم و چه چهارم همه این شکلهابروید توی منطق ببینید هیچ جا نمیشود کبری بدون صغری، صغری بمنزله مصداق است ، کبری بمنزله کلی است شما باید کلی و جزئی را با هم تشکیلش بدهید ثم نتیجه بگیرید هذا عالم کل عالم یجب اکرامه هذا یجب اکرامه و اما اگر بگوئید که کل عالم یجب اکرامه فهذا یجب اکرامه غلط است مگر بگوئید به وضوح باقی گذاشته شده ، هذا عالم دیگر این مدفی است اما بالاخره معنایش این است کبری بدون صغری نمیشود هر دو باید باشد تا نتیجهها بار بر این کبری و صغری شود.
لذا این فرمایش 2 استاد بزرگوار ما هم که میفرمایند نه مقدمه دوم لازم نیست نه، مقدمه دوم لازم است حالا چیزی که خیلی مهم است این مقدمه سوم مرحوم آخوند است که معنایش چه؟ که ایشان میفرماید که قدر متیقن در مقام تخاطب خودشان گفتند اما وقتی که کفایه را مطالعه کنیم بخواهیم معنا کنیم یک قلمبه سلمبه عجیبی است بعد رفتند توی حاشیه باز هم معنا کنند نمیدانیم چه میخواهند بگویند دیگران هم که این قدر متیقن در مقام تخاطب را میخواهند معنا کنند هر کسی چیزی میگوید اما دلچسب نیست آقای بروجردی چیزی میگویند دیگران چیز دیگر میگویند و این قدر متیقن در مقام تخاطب یعنی چه؟
این را تقاضا دارم مطالعه کنید جدی تا فردا رویش حساب بکنیم استفاده کنیم انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد