درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اسماء مطلق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودند که از اسماء مطلق یکی نکره است اسم جنس و علم جنس معرف و چهارم نکره مثل جئنی برجل.
دیروز عرض کردم که در ادبیت مشهور شده و همین هم هست غیر از این در استعمالها دیده نمیشود که این اسماء جنس وضع
شده برای ماهیت من حیث هی هی اما تلفظش به این ماهیت نمیشود کرد یعنی اصلاً نمیشود تلفظ کرد توی استعمالها مثلاً بگوید جئنی برجل نمیشود استعمال نداریم.
لذا توی استعمال این اسم جنس یا تنوین دارد میگوید جئنی برجل یا الف و لامدار است میگوید جئنی برجل یا اضافه است میگوید جئنی بغلام زید بغلام رجل.
لذا آن ماهیت لابشرط تمام میشود یا به اضافه یا به الف و لام یا به تنوین.
اگر با تنوین آمد که بحث الانمان است گفت جئنی برجل گفتند این دلالت میکند بر طبیعت با قید وحدت یعنی توی این برجل خوابیده یکی رجل یک ماهیت من حیث هی هی است اگر قید نداشته باشد این رجل هم عالم را میگیرد هم جاهل را هم جوان را میگیرد هم پیر را حتی فلج را هم میگیرد جئنی برجل اما وقتی که تنوین آمد همان است اما با قید وحدت جئنی برجل یعنی یکی از آن طبیعت من حیث هی هی که آن تنوین، تنوین تنکیر است کارش هم یک وحدت میدهد به آن ماهیت من حیث هی هی خب ایراد شده همین طور که دیروز مرحوم آخوند ایراد میکردند در اینجا ایراد شده که آقا اگر قید وحدت باشد نمیتواند توی خارج بیاید برای خاطر این که تعیُّن ذهنی است وقتی تعین ذهنی شد ذهن نمیتواند توی خارج بیاید آن که میتواند توی خارج بیاید ماهیت من حیث هی هی است قید وحدت نداشته باشد قید شخص نداشته باشد لاقید باشد تا شامل همه افراد بشود البته علی سبیل البدل اگر شما گفتید تنوین برای وحدت است معنایش این است که واضع وضع کرده رجل را برای یک مرد خب برای یک مرد این تعین ذهنی پیدا میکند یعنی موضوع له ما میشود ذهن میخواهیم بیاوریمش توی خارج وقتی توی خارج میآید رجل میآید نه رجل متصف به وحدت میشود همه استعمالها مجاز چنانچه مرحوم آخوند در کفایه راجع به معرفهاش همین را میگفتند، میگفتند رجل اگر شما بگوئی الف و لام معرفه، معرفهاش میکند معنایش این است که واضع وضع کرده برای آن تعین ذهنی و آن تعین ذهنی توی خارج نمیتواند بیاید آن که توی خارج بیاید آن ماهیت است نه ماهیت معینه آن که توی خارج میآید ماهیت است نه ماهیت موحده.
بنابر این استعمال میشود همیشه مجاز ، اشکالی که شده جوابش
هم دیروز ما دادیم گفتیم که این تنوین دلالت بر وحدت دارد نه این که رجل این طور باشد تعدد دال ومدلول است یعنی رجل را واضع وضع کرده برای ماهیت من حیث هی هی تنوین را جداگانه وضع کرده برای وحدت تعدد دال و مدلول میآید توی خارج جئنی برجل یعنی یکی ، یکی از آن ماهیت در معرفهاش هم همین را عرض کردیم به مرحوم آخوند گفتیم که واضع الرجل وضع نکرده واضع وضع کرده رجل من حیث هی هی الف و لام هم وضع کرده برای تعریف و وقتی میگوید جئنی برجل یعنی آن جنس اگر هم الف و لام تعریف باشد یعنی جئنی به این رجل خارجی تعریف ذهنی تعریف خارجی، تعریف ذکری.
لذا تعدد دال و مدلول است وقتی تعدد دال و مدلول شد رجل وضع شده برای ماهیت من حیث هی هی آن ماهیت من حیث هی هی کل طبیعی میشود میتواند بیاید توی خارج برای این که خارج زید و عمر و بکر همه میشوند مصادیقش آن موضوع له مصادیق پیدا میکند که آن مصادیق را اسمش را میگذاریم کلی طبیعی و ما قائلیم کلی طبیعی موجود در خارج است آن وقت آن کلی طبیعی موجود در خارج گاهی میگویم هذا الرجل این هذا الرجل هذا است معرفه میکند گاهی هم میگویم جئنی برجل آن تنوین است وحدت درست میکند الف و لام است تعریف درست میکند و آن تنوین است وحدت درست میکند وقتی چنین شد دیگر میشود نه کلی ذهنی که مرحوم آخوند میگویند، کلی ذهنی نیست تعیُّن ذهنی نیست نه کلی منطقی است بلکه کلی طبیعی است و معنای کلی طبیعی این است که بیاید توی خارج به عدد افراد 100 در صد میآید توی خارج از همین جهت هم میتوانیم حمل بکنیم بگوئیم زید انسان عمر انسان این که تناقض نیست، مصداق تمام رجل در زید است زیر رجل میتوانم بگویم.
بنابراین تنوین تنکیر به آن تنوینی، یا نکره به آن ماهیتی میگوئیم که تنوین داشته باشد و آن تنوین تعریفش نمیکند والا این که وضع کرده واضع تنوین را از برای وحدت.
لذا اگر با تنوین تمام شد مثل جئنی برجل لذا وضع میگوید، عرف میگوید، عقل میگوید این که هر مردمی که این رجل مصداق او باشد اگر ببرید تکلیف ساقط است همهاش را لازم نیست یکی لازم است از کجا یکی؟ این قید وحدت از کجا؟ از آن تنوینی که پیدا کرد واضع هم وضع کرده تنوین را برای وحدت قید دارد اما قید جداگانه نه قیدی که جزء موضوع له باشد و بگوئید که نمیتواند در خارج ایجاد بشود.
اگر هم به اضافه تمام شد مثل این که میگوئید جئنی بغلام زید آن غلام همان اسم جنس است دیگر همان ماهیت لابشرط مقسمی است میآید توی خارج الا این که آن اضافه یک کار دیگر هم میکند میگوید آن ماهیت لابشرط در غلام زید اگر زید مثلاً یک غلام دارد همان اگر 4 تا غلام دارد یکی از آنها و آن اضافه این غلام را محصورش میکند آن تنوین وحدت میداد اینجا اگر آن زید غلامی نداشته باشد جز این وحدت میدهد وحدت میدهد تعریف هم هست در جئنی برجل تعریف نیست اما درجئنی بغلام زید آن اضافه تعریف هم میدهد برای این که منحصرش میکند به یک فرد وقتی منحصر کرد به یک فرد آن اضافه یعنی معرفه از همین جهت هم توی ادبیت گفتند که از چیزهایی که معرفه میکند نکره را یکی اضافه است.
بله این را باید توجه کنیم که همیشه این تعریف نیست برای این که اگر مثلاً همین مثال من زید 4 تا غلام داشته باشد بگوید جئنی بغلام زید این معرفه نیست چرا معرفه نیست؟ محصوره شده در 4 تا اگر بگوید جئنی بغلام همه غلامها علی سبیل الوحده اما حالا که اضافه شده محصور شده در غلامهای زید اگر زید یک غلام داشته باشد میشود معرفه اگر زید 4 تا غلام داشته باشد باز به نکره خود باقی است اما نکره محصوره است بالاخره یک نحو تعریفی از برای این غلام پیدا میشود اما این را توجه کنید به تعدد دال و مدلول یعنی آن غلام وضع شده برای همان ماهیت من حیث هی هی آن اضافهاش دلالت میکند بر تعین تعدد دال و مدلول مثل الف و لام مثل تنوین و این که باز اشکال شده این که آقا نمیشود تعیُّن ذهنی بیاید توی خارج پس باید بگوئیم که مجاز است همیشه میگوئیم نه میتواند بیاید توی خارج گاهی قید وحدت به تعدد دال و مدلول گاهی محصور به اضافه گاهی هم محصور به معرفه همهاش تعدد دال و مدلول است آن الف و لام برایمان کار میکند تنوین برایمان کار میکند اضافه برایمان کار میکند من غیر این که سرایت بکند به رجل، رجل همان رجل و کل طبیعی و ماهیت من حیث هی هی اما گاهی اگر بگوئیم هذا الرجل، رجل معنایش فرق نمیکند آن هذا برایمان رجل را معرفه میکند چنانچه وقتی بگوئیم جئنی برجل چنانچه وقتی بگوئیم جئنی برجل آن تنوین کار نمیکند رجل همان رجل است همان کلی طبیعی است آن تنوین با تعدد دال و مدلول برایمان کار میکند اگر اضافهاش کردیم آن اضافه برای ما کار میکند اما غلام همان غلام ماهیت لابشرط من حیث هی هی است از همین جهت هم ماهیت لابشرط اگر یک فرد موجود باشد موجود میشود اگر هم معدوم بشود، معدوم میشود.
لذا این چیزی که مشهور شده در اصول درست نیست که میگویند الطبیعی یوجد بفرد ما و ینعدم بجمیع الفراد این اشکال دارد کلی طبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بفردما برای این که وقتی آمد توی خارج این خود یک کلی طبیعی است زید یک کلی طبیعی است و عمر یک کلی طبیعی است با هم تباین هم دارد اگر یادتان باشد مرحوم آخوند چندین مرتبه در کفایه فرمودند فرق بین جنس و ماده همین است که جنس خارجیت ندارد ماده خارجیت دارد وقتی که آمد توی خارج دیگر آن جنسی که در زید است حیوان ناطق غیر از آن جنسی است که در عمر است از نظر ماده از نظر تا خارج نیامده ماهیت لابشرط است هیچ چیز وقتی آمد توی خارج عوارض شخصیه میگیرد، عوارض شخصیه گرفت آن کلی طبیعی است اما با عوارض مشخصه به تعدد دال و مدلول از همین جهت هم زید غیر از عمر است ،عمر غیر از زید است نه از نظر عوارض مشخصه نه، از نظر ذاتیات هم از نظر حیوان هم از نظر ناطق هم از نظر عوارض مشخصه آن عورض مشخصه این را فردش میکند 2 تا فرد با هم متبایناند زید غیر عمر است، عمر هم غیر از زید است به عوارض مشخصهاش نه به عوارض مشخصه زید غیر از عمر است عمر هم غیر زید است از نظر جنس که اسمش را جنس نمیگذاریم ماده میگذاریم زید غیر عمر است عمر غیر زید است از نظر صورت هم که اسمش را فصل میگذاریم باز آن صورت توی خارج که آمده با صورت دیگر یک تباین پیدا کرده اما آن کلی طبیعی این که گفتند یوجد بفردما ینعدم بجمیع الافراد باید بگوئید یوجد بفردما ینعدم بفردما.
خب معنایش این است که این کلی طبیعی مرد، این کلی طبیعی غیر از آن کلی طبیعی است ، لذا مثلاً به اندازه، حالا اگر مثلاً 6-5 میلیارد جمعیت داشته باشیم به اندازه این افراد کلی طبیعی موجود در خارج هست اگر یک کدامشان مرد جنس و فصل این مرده، کلی طبیعی این مرده اما کلی عمر، بکر، خالد اینها هنوز هست کی نابود میشود وقتی که همه انسانها نابود شوند؟ آنوقت کلی طبیعی
از جهان رخت بر بسته است.
خب بالاخره کلی طبیعی به تمام معنا موجود در خارج است یعنی کلی طبیعی به تمام معنا موجود در خارج است لذا میگوئیم زید حیوان ناطق میگوئیم عمر حیوان ناطق، بکر حیوان ناطق ، نمیتوانیم که بگوئیم زید حیوان ناطق منجمله، عمر حیوان ناطق فی الجمله گفتم این همان حرف مرحوم شیخ الرئیس در شفاست که مسخره میکند میگوید من دیدم یک کسی با یک بار و بور طلبگی میگفت که کلی طبیعی به نحو اشتراک موجود در خارج است خب معلوم است حرف غلطی است دیگر کلی طبیعی مستقلاً به عدد افراد موجود در خارج است و اگر مثلاً زید امروز به دنیا آمد یک کلی طبیعی به دنیا آمده اگر عمر امروز مرد یک کلی طبیعی مرده بنابر این فرد کلی طبیعی یعنی کلی طبیعی زید حیوان ناطق عمر حیوان ناطق نمیگوئیم که عمر بعض حیوان ناطق اشتراکی که نیستیم، استقلالی است دیگر مصداقی هستیم به قول ایشان فردی هستیم به عدد افراد در خارج کلی طبیعی موجود در خارج آن وقت این کلی طبیعی موجود در خارج که اگر بخواهیم جنسش بکنیم بگوئیم جئنی برجل که آن معرفه نباشد آن اضافه هم نباشد باید با تنوین تمام بشود و آن تنوین دلالت میکند بر یکی از این حیوان ناطقهای جهان.
لذا اگر گفتیم جئنی برجل معنایش این نیست که جنس یعنی همه کلی طبیعیها نه، آن رجل میگوید ماهیت من حیث هی هی و آن تنوین میگوید یکی از آنها که آمده شد کلی طبیعی آمده دلیلش هم این است که میتوانیم بگوئیم زید حیوان ناطق زید انسان، زید حیوان ما افتخار میکنیم بتوانیم تابع مرحوم آخوند باشیم ما میگوئیم آن چه ما میگوئیم مرحوم آخوند نفرمودند حالا شما میفرمائید که خیر مرحوم آخوند هم همین را گفته به چه خوب است که ما متابعت بکنیم از مثل مرحوم آخوند (رض) آن مردی که 1200 تا مجتهد تحویل جامعه داد و آن هم مجتهدهایی مثل آقای بروجردیها مثل آقای حکیم مثل آقای نائینیها خیلی بالا بالا خیلی خب این مطلب دیگر تمام شد حالا آن مطلب خیلی مهم که از امروز باید شروع بکنیم این است این 4 تا که گفتیم معمولاً بحث ما روی این 4 تا نیست که اسم جنس و علم جنس و معرف و نکره، اینها هیچ کدام بحث ما نیست، بحث ما همان اسم جنس است مطلق یعنی مرسل که اگر یادتان باشد در مقدمه اول عرض میکردم اصلاً این که ما دل شایع فی جنسه این را اگر تأویلش نکنیم معنای خوبی نیست همان معنای عرفی یعنی یله و رها یعنی مرسل یعنی ماهیت لابشرط آن هم مقسمی از این 4 تا ما بحثی که الان داریم میکنیم روی اسم جنس است.
بله گفتم آن اسم جنس یا باید با نکره تمام شود که معمولاً بحث ماست با تنوین تمام میشود یا باید با الف و لام تمام بشود بحث ما نیست مثل الرجل خیر من المرئه خیلی کم است که بحث رویش بکنیم و معرف هم خیلی کم است که بحث بکنیم آن که بحث دارد این اسم جنس است، حالا این اسم جنس وقتی میگوید جئنی برجل خب احتمال دارد که در مقام بیان اهمال و اجمال باشد این احتمالش هست مثل این که الرجل خیر من المرئه این در مقام بیان خصوصیات نیست و الا غلط است برای این که خیلی زنها را داریم که بهتر از مردان پس الرجل خير من المرئه غلط است ، جنس است یعنی این که یک حکم میکند معنایش این است که اذا نظر الی این جنس و نظر الی آن جنس قطع نظر از خصوصیات به نحو طبیعت مهمله الرجل خیر من المرئه. الرجال قوامون علی النساء این احتمال هست که به آن میگویند در مقام بیان خصوصیات نیست احتمال هم هست که این جئنی برجل در مقام بیان خصوصیات باشد یعنی خصوصیات را دیده، دیده فرقی بین رجل عالم و رجل جاهل و رجل جوان و رجل پیر نیست و گفته جئنی برجل و در صدد بیان خصوصیات بوده است خب هر دو احتمال هست ما اگر بخواهیم بگوئیم، سریانش بدهیم، جریانش بدهیم و بگوئیم جئنی برجل، هر رجلی باید اثبات بکنیم در مقام بیان مراد است در مقام بیان خصوصیات است اگر نتوانیم همان نتوانستن بس است که ما نتوانیم اطلاق گیری بکنیم نتوانیم هر فردی را بیاوریم و بگوئیم که این رجل است باید اثبات بکنیم در مقام بیان مراد است در مقام باین خصوصیات است.
لذا یک مقدماتی را جاری کردند برای این که گردن مولا بگذارند این که این اسم جنس تو ساری، جاری در همه افراد است وقتی میگیرد جئنی برجل و در مقام بیان خصوصیات باشد شما هر مردی را ببرید تکلیف ساقط است اگر بخواهی این حرف را درستش بکنی توی خارج بگوئی هر کس را ببرم چون که کلی طبیعی صادق بر آن است من به تکلیف ادا کردم باید یک مقدماتی را جاری کنی به نام مقدمات حکمت این مقدمات حکمت را بعضی یک چیزی گفتن بعضی 2 تا گفتن بعضی 3 تا گفتن مرحوم آخوند در کفایه از خودشان هم نیست بعضی 4 تا گفتن و مرحوم آخوند 4 تا میگویند که اگر بخواهی مثلاً میگوید جئنی برجل تو هر رجلی را ببری اکرم رجل هر رجلی را اکرام بکنی باید این 4 تا مقدمه را تمامش بکنی مولا در مقام بیان مراد است قرینهای ذکر نکرده قدر متیقن در مقام تخاطب نداریم بنابراین، این سریان دارد، جریان دارد روی همه همه و هر مردی را ببری یا هر مردی را اکرام کنی تکلیف را آوردی و آن نمیتواند بگوید چرا در وقتی میتواند بگوید چرا بگوید چرا قدر متیقن نگرفتی؟ که بگوید من در مقام بیان خصوصیات نبودم یا من قرینه آوردم یا قدر متیقن در مقام تخاطب نبود حالا این مقدمات حکمت چه؟ حرف دارد انشاء الله برای جلسه بعدمان
وصلی الله علی محمد و آل محمد