درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/01/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مطلق و اقسام آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
قبل از آن که وارد بحث بشوم دیروز راجع به علم جنس صحبت کردم و گفتم این علم جنس تعریف لفظی است مثل شمس که تأنیث و مرحوم آخوند این که تعیین ذهنی است را قبول نکردند درست قبول نکردند و فرمودند تعریف لفظی است و از ابتکارات
مرحوم آخوند است.
یکی از فضلای جلسه الان گفتند از ایشان تشکر میکنم گفتند این حرف مال مرحوم رضی است و تفتازانی در مطول از مرحوم رضی نقل میکند که مرحوم رضی گفته است که تعین ذهنی نه، تعریف لفظی آری.
در حالی که اینها انسان خیلی باید مواظب باشد دیروز من ادعای ادبیت کردم خودم یک دوره شرح رضی را دیدم خوب هم دیدم این شرح رضی انصافاً بهتر از مطول بهتر از مغنی است خیلی عالی است و شیعه در آن ادبیت ما معمولاً سنیها خورد ما میدهند این شرح رضی این شیعه هم هست و ای کاش از اول این شرح رضی کتاب در ادبیت ما شده بود و راستی ملاست یعنی شرح رضی خیلی ملاتر، ممکن است تتبع ابن هشام بيشتر باشد اما راستی ملای در ادبیت از این نظر یک ابتکارها خیلی دارد از جمله ابتکار که ایشان فرمودند مرحوم آخوند گفتند تانیث تعریف لفظی است گرفته شده از تفتازانی گرفته شده از مرحوم رضی در شرح رضی، تشکر میکنم از ایشان خب بحث ما راجع به مطلق بود که این مطلق منقسم میشود به 4 قسم؛
یک قسمت اسم جنس دربارهاش صحبت کردیم اسماء جواهرات ، اعراض مشتقات جامدات.
قسم دوم علم الجنس که گفتیم بسیار کم است نگفته بودند اصلاً خیلی بهتر بود و علی کل حال مثال زده شده مثل اسامه و سواله این 2 تا لفظ کار معرفه یعنی در ادبیت با او رفتار معرفه میکنند در مقابل مترادفش مثل ثعلب و مثل اسد کار نکره میکند این هم دیروز دربارهاش صحبت کردیم.
سه، جنس معرف به الف و لام این را میدانید که نکره یعنی این ماهیت لابشرط در حالی که وضع دارد اما استعمال ندارد الا به یکی از 3 چیز یعنی مثلاً رجل وضع شده برای ماهیت من حیث هی هی که اسمش را هم نکره میگذارند بعد دربارهاش صحبت میکنیم این رجل وضع شده برای ماهیت لابشرط من حیث هی هی اما توی استعمالها احتیاج دارد به یکی از 3 چیز موضوع له خود استعمال ندارد و آن یکی از 3 چیز گاهی الف و لام است مثل الرجل گاهی اضافه است مثل غلام رجل گاهی هم تنوین است اسمش را میگذارند تنوین تنکیر مثل رجل، رجل و رجلاً اما یک جا ، اصلاً هم نمیشود یک جا پیدا کنیم که این رجل بدون تنوین بدون
اضافه بدون الف و لام باشد نمیشود، نیست نباید هم باشد.
لذا مثلاً اگر از شما بپرسند که این ماهیت من حیث هی هی در اسماء اجناس آیا این وضع دارد استعمال هم دارد یا نه؟ باید بگوئید نه برای این که در استعمال احتیاج دارد یا به تنویت یا به الف و لام یا به اضافه.
لذا در ادبیت اگر یادتان باشد این عرض مرا این جور فرمودند در ادبیت که این اسم به یکی از 3 چیز باید تمام شود؛
یا به الف و لام
یا به اضافه
یا به تنوین
خب حالا بحث الانمان راجع به اسم جنس است که الف و لام بر سرش بیاید مثل رجل بگوئیم الرجل.
در ادبیت این الف و لام را منقسم کردند به هفت قسم الف و لام موصوله که مختص به اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبهه است، الف و لام زائده مثل الحسین که اسمش را تزئین هم میگویند الف و لام تزئین و راستی هم در گفتن بگوئیم حسن، حسین تا بگوئیم الحسن و الحسین الف و لام که بیاید مثل خود امام حسین مثل خود امام حسن لفظ یک زینتی پیدا میکند و الف و لام تزئین.
لذا ابن هشام یک جمله دارد درست نیست میگوید لامعنا لحروف الزائد الا التاکید درست نیست برای این که حرف زائد خیلی اوقات برای تزئین است و خیلی هم مفید است برای تأکید هم نیست برای این که شما حسن و حسین بگوئید یا الحسن، الحسین بگوئید تأکید بواسطه الف و لام پیدا نمیشود پس این حرف ابن هشام غلط است اما ما الف و لام زائد زیاد داریم غالباً هم برای تزئین است بعضی اوقات برای تاکید است اما غالباً برای تزئین است از همین جهت توی اصول اسمش را گذاشتند الف و لام تزئین یعنی زائده.
سه، الف و لام معرفه، الف و لامی که جنس را معرفهاش میکند این جنس را معرفه کردن منقسم میشود به سه قسم؛
گاهی معرفه میکند مفرد را مثل الرجل که این الرجل معرفه است، البته جنس را معرفه میکند جنس را در میان اجناس دیگر یک تعیُّن به او میدهد.
گاهی هم استقراق است این همان است معمولاً بر سر جمع
میآید العلماء اکرم العلماء که به جای کل است یعنی اکرم کل العلماء .
گاهی هم برای عهد است.
لذا الف و لام معرفه این 3 قسم را دارد آن وقت آن الف و لامی که برای عهد است؛
گاهی عهد حضوری است .
گاهی عهد ذهنی است .
گاهی هم عهد ذکری است .
خب این 7 قسم الف و لام که در ادبیت آمده و مثل ملا مغنی خیلی عالی دربارهاش صحبت کرده روی هر هفت قسم ملا مغنی حرفها دارد.
توی اصول ما هم آمده و ندیدم کسی خدشه بکند این که این 7 قسمی که در ادبیت الف و لام هست نه، الف و لام منقسم به این 7 قسم نمیشود یا بیشتر است یا کمتر است همه اهل اصول گفتند که این 7 قسم الف و لام را داریم و 6-5 تایش برای معرفه بودن است آن وقت مثلاً معرفه بودن هم این جور است گاهی جنس را معرفهاش میکند مثل الرجل در مقابل مثلاً الرجل خیر من المرئه یعنی این جنس معین بهتر از آن جنس معین گاهی هم نه راستی معرفه شخصی است مثل الف و لام عهد ذکری که قبلاً ذکرش شده بعد با الف و لام اشاره به او میشود گاهی هم بیدار میکند ذهن طرف را که به آن میگوئیم ذهنی گاهی هم حضوری میگوید که الرجل یعنی هذا الرجل.
لذا در ادبا گفتند اصول هم گفته 7 تا مرحوم آخوند اینجا حرف دارد مرحوم آخوند میفرمایند که اصل الف و لام برای تزئین است اما اگر یادتان باشد چند وقت قبل از این آقای آخوند شنیدیم گفتند اصل در «ال » برای جنس است آن جا میگفتند یک معنا بیشتر ندارد جنس، اینجا میگویند 8-7 صفحه هم بیشتر نمیگذرد، آن در باب عام و خاص بود این هم در باب مطلق و مقید است و اینجا میگویند الف و لام برای تزئین است و اگر موصول استفاده میکنیم اگر عهد ذهنی عهد حضوری استفاده میکنیم اگر استقراق یا جنس استفاده میکنیم این هم باز قرینه است آن قرینه برای تو کار میکند میفرمایند خب حرف تو اشتراک است قرینه میخواهد بنابراین وقتی که قرینه برایمان کار بکند دیگر احتیاج نداریم منقسم به 7 قسمش بکنیم این یک اشکال ایشان دارد اشکال
ادبی .
یک اشکال، اشکال اصولی هم دارد میفرمایند که اگر وضع شده باشد برای تعیُّن این دیگر وجود خارجی نمیتواند پیدا بکند برای این که تعیُّن ذهنی است، آن تعیُّن ذهنی توی خارج نمیتواند بیاید وقتی نتوانست توی خارج بیاید پس همه استعمالهای الف و لام مجاز است چون که از ابتکاراتشان هم هست اگر کفایه مطالعه کرده باشید میبینید که مرحوم آخوند خیلی مانور میدهد چند صفحه در کفایه راجع به این حرف خودشان صحبت میکنند اما این چند صفحه برمیگردد به همین 2 تا مطلبی که من عرض کردم که ایشان میفرمایند الف و لام منقسم به 7 قسم نمیشود بلکه وضع الف ولام برای تزئین است و آن چیزهایی که تو میگویی میخواهی زیر سر الف و لام بگذاری نه، زیر سر قرینه است و آن قرینه است که دارد برای تو کار میکند آن قرائن خارجیه، قرائن داخلیه گاهی الف و لام را موصولش میکنند گاهی تعریفش میکند گاهی عهد ذکریاش میکند عهد خارجیش میکند همه اینها بواسطه قرائن است و این که الف و لام وضع شده باشد برای موصول الف و لام وضع شده باشد برای جنس معرفه الف و لام وضع شده باشد برای عهد ذکری برای عهد ذهنی، برای عهد حضوری نه، آن قرائن کار میکند و اگر هم وضع نباشد این قرائن را میخواهیم اگر هم وضع باشد این قرائن را میخواهیم پس وقتی که قرینه کار میکند وضع ما میشود لغو برای این که این قرینه را علی کل حال میخواهیم مرحوم آخوند میگویند ما که میگوئیم وضع نشده این قرائن را میخواهیم آنهایی هم که میگویند وضع شده چون اشتراک است این قرائن را میخواهد پس آن قرائن کار میکند دیگر وضع میشود غلط.
اما چیز مهمتر که مرحوم آخوند رویش پافشاری دارند این قضیه تعین است که در علم جنس هم این فرمایش را داشتند که اگر وضع شده باشد برای معرفه دیگر خواه ناخواه باید تعین ذهنی باشد وقتی تعین ذهنی شد دیگر آن تعین ذهنی نمیتواند بیاید توی خارج آن که میتواند بیاید توی خارج کلی طبیعی من حیث هی هی است نه کلی عقلی و تو میخواهی کلی عقلیاش بکنی و کلی عقلی آن است که تعینش توی ذهن است توی خارج دیگر نمیتواند بیاید از همین جهت هم اگر توی منطق یادتان باشد گفتند که موضوع منطق یعنی کلیات طبیعت من حیث هی هی است نه طبیعت عقلی نه طبیتع منطقی و شما تعین درست میکنید وقتی درست کنید دیگر توی خارج نمیتواند بیاید اگر استعمالش بیاید توی خارج استعمال در غیر ما وضع له است مجاز است آن وقت لازم میآید یک وضعی که هیچ وقت استعمال حقیقی نداشته باشد.
خب ما 3-2 تا ایراد داریم به مرحوم آخوند ببینیم که شما جواب چه دارید ؛
یک همین که الان گفتم شما چند روز قبل گفتید که الف و لام برای جنس است حالا میگوئید الف و لام برای تزئین است خب این حرفهائی که زدید آنجا هم میآید و اگر الف ولام برای جنس شد این الف و لام را بخواهی استعمال بکنی در عهد ذکری ، عهد حضوری میشود مجاز.
لذا مختص میشود به آن جنس اما دیگر مابقی استعمالها همه مجاز هر چه آنجا جواب دادید ما هم اینجا هم جواب میدهیم تهافت هم هست در کلماتتان برای این که یک جا میگوئید الف و لام برای جنس است فقط، یک جا هم میگوئید الف و لام برای تزئین و برای زائده است فقط.
اشکال دومی که مهمتر از این اشکالات است این است که شما میفرمائید که ما الف و لام تزئین داریم لاغیر حالا علاوه بر این که این اجماع ادبا را میشکنید توی اصول هی مرتب ما میگوئیم لولا الاجماع اگر اجماع نبود میگفتیم خب این اجماع ادبا را که نمیشود همین جور دورش انداخت بیخودی حالا بفرمائید دورش بیندازیم اما این حرف جلو میآید که شما میگوئید لغویت در جعل ما میگوئیم نه بابا الف و لام مثل هذا میبیند اصلاً شما اگر بگوئید الف و لام با هذا ترادف دارد هیچ اشکال ندارد مترادفند هر دو الرجل و هذا الرجل اینها متردفند گاهی میگوئیم الرجل گاهی میگوئیم هذه الرجل آن وقت این معرفه بودن در اثر رجل نیست در اثر الف ولام است تعدد دال و مدلول میشود میگوئیم هم میگوئیم الرجل تعدد دال و مدلول است آن رجلش دلالت میکند مثلاً اسم جنس آن الف و لا دلالت میکند بر معرفه یا آن الف و لامش دلالت میکند بر عهد لغویت در جعل نمیدانم یعنی چه اصلاً در الف و لام معمولاً به جای هذا است و همین طور که هذا الرجل تعدد دال و مدلول است این جا هم تعدد دال و مدلول است و آن تعدد برای ما کار میکند به عبارت دیگر ما نگفتیم مدخول الف و لام منقسم به 7 قسم میشود گفتیم الف و لام منقسم به 7 قسم میشود نگفتیم ما دخول ال موصوله، موصوله است گفتیم نه الف و لام موصوله داریم به جای الذی.
لذا الذی با الف و لام موصوله از باب تعدد دال و مدلول است این هم ایراد دومی که ما داریم.
ایراد سومی که در مسئله هست این است که این که شما میفرمائید ما علی کل حال قرینه میخواهیم پس بنابراین الف و لام یوخدور قرینه کار میکند میگوئیم خب در باب اشتراک میگوئید این حرف را؟ اشتراک کدام است؟ 2 تا وضع داریم 2 تا موضوع له داریم.
حالا شماها که میگوئید لفظ عین برای 7 معناست این 70 معنا با قرینه جدای از هم میشوند حالا این لازم میآید این که ما بگوئیم عین موضوع له ندارد آن قرائن 70 تا معنا درست میکند خب این که نمیشود گفت ما بگوئیم اصلاً اشتراک نداریم هر چه هست آن قرینه که اسمش را میگذاریم قرینه معینه آن قرینه است که برای شما کار میکند و اما لفظ اشتراک نداریم خب نمیشود گفت که ما لفظ اشتراک داریم بلکه 90 درصد البته آن اشتراکی که قبلاً صحبت کردیم80 درصد لغتهای ما اشتراکی است اصلاً شما الان نمیتوانید توی المنجد یک لفظ پیدا کنید این اشتراک نداشته باشد یک معانی حقیقی اول دارد ذکر میکند بعد هی معانی اشتراکی معانی اشتراکی حالا یا اشتراک بعد پیدا شده یا اشتراک اول وضع شده اما بالاخره لفظ این لفظ عین که میگویند 70 تا معنا دارد خب معمولاً آدم وقتی برود توی لغت میبیند که الفاظ معانی مختلف دارند با چه چیزی تمیز داده میشود؟ با قرینه حالا ما بگوئیم چون قرینه هست پس بنابراین لفظ را نمیخواهیم مرحوم آخوند این را میگوید دیگر میفرماید چون اشتراک است پس الف و لام وضع شده این را دیگر نمیخواهیم قرینه برایمان کار میکند من دون الف و لام، الف ولام را بگو زائده میتواند در باب اشتراک این را بگوید، بگوید عین 70 تا معنا ندارد 70 تا قرینه داریم عین چه؟ هیچ چیز، اصلاً موضوع له ندارد یا یک موضوع له دارد حالا داریم و بالاخره لفظ عین وضع شده یا وضع ابتلائی یا وضع بعدی برای 70 تا معنا این مسلم است دیگر بهش میگوئیم اشتراک یعنی گاهی لفظ عین را میگوئیم اراده میکنیم چشم را گاهی لفظ عین را میگوئیم اراده میگوئیم چشمه را خب با چه چیزی اگر گفت رأیت عینا با چه چیزی بفهمم؟ با قرینه، قرینه اشتراک باید بیاید آن قرینه مشترک را معینش بکند پس باید یک عینی وضع شده باشد ثم قرینه بیاید تعیینش بکند در یک معنا ما نحن فیه هم همین طور باید بشود باید یک الف و لامی وضع داشته باشد وضع اشتراکی آن وقت قرینه بیاید تعیینش بکند در یک معنا و اما ما بگوئیم چون قرینه هست پس وضع نمیخواهیم مثل این است که بگوئیم که چون قرینه هست پس لفظ عین را نمیخواهیم برای معنا نمیشود گفت.
فتلخص مماذکرنا همین طور که ادبا گفتند بسیار عالی است لفظ الف و لام 7 تا معنا دارد البته به تعدد دال و مدلول مدلول 7 تا معنا ندارد مدلول یک معنا دارد آن دال ، آن الف و لام 7 تا معنا دارد گاهی استعمال میشود در موصول سر اسم فاعل و مفعول در میآید گاهی استعمال میشود در جنس، جنس را معرفه میکند، گاهی استعمال میشود عهد ذکری، در عهد حضوری آن شیء را، آن لفظ را معرفه .
و علی کل حال از نظر وضعی دارای 7 تا معناست البته چون اشتراک است قرینه هم لازم داریم.
حالا بحث فردایمان راجع به نکره است تقاضا دارم اینها را مطالعه بکنید لااقل کفایه را ببینید تا راجع به نکره فردا صحبت کنیم انشاء الله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد