درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1389/01/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مطلق و مقید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
در باب مطلق و مقید تعریف مطلق را کردند مادل شایع فی نفسه یا فی جنسه مطلق آن است که دلالت میکند شیوع دارد در افرادش جنسه یعنی افراده.
لذا بعضی هم به جای مادل علی شایع فی جنسه گفتهاند مادل علی
شایع فی افراده مطلق آن است که شیوع دارد در افرادش مثلاً در لفظ رجل یک مطلق است زید را میگیرد عمر را میگیرد خالد را میگیرد تا آخر جریان دارد سریان دارد در افرادش بمعنا این که همه افرادش را علی سبیل اصول شامل میشود آن وقت فرمودهاند که اگر مقدمات حکمت جاری شود دیگر مثل کل میبیند اگر مقدمات حکمت جاری نشود مادل شایع فی جنسه یا فی افراده اما علی سبیل الاهمال علی سبیل الاجمال نه علی سبیل الجریان.
لذا یک جملهای بین طلبهها مشهور شده میگویند که مطلق قبل از جریان حکمت مهمله است بعد از جریان حکمت ساریه است این مشهور در میان طلاب است المطلق قبل جریان الحکمت مهمله و بعد جریان الحکمت ساریه اینها یک چیزهایی است که در اول باب مطلق و مقید گفته شده و مثل این که یک امر تسلمی در میان اهل اصول شده.
ایرادی که ما داریم و شما باید این ایراد را رفعش بکنید تا قول مشهور درست شود این است که مطلق یک معنای لغوی دارد اصلاً معنای اصطلاحی ندارد یعنی مرسل یعنی بدون قید یعنی یله و رها که اگر این را بخواهیم ببریمش توی اصطلاح اسمش را میگذاریم ماهیت من حیث هی هی اسمش را میگذاریم کلی طبیعی و در ماهیت نه سریان هست نه جریان و نه اهمال هست نه غیر اهمال طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی لاساریه و لاجاریه و لامهمله به قول اینها و لامبغوضه و لامحبوبه لفظ رجل این جور است که سریان در افراد ندارد اما اگر زید را در نظر بگیریم میبینیم انه رجل عمر را در نظر بگیریم میبینیم انه رجل اما آن ماهیت من حیث هی سریان در رجل و در زید و عمر داشته باشد قبل مقدمات حکمت ندارد.
لذا مادل علی شایع فی جنسه این درست نیست و یا قبل مقدمات حکمت مهمله بعد از مقدمات حکمت ساریه این هم درست نیست راجع به کل که کل رجل آن کل رجل هم اگر سابقاً یادتان باشد میگفتیم که حکم آمده روی عنوان کل رجل و این عنوان کل رجل این صادق بر زید و عمر و بکر و خالد است.
لذا حتی کل رجل را هم ما میگفتیم یک ماهیت من حیث هی هی است سریان و جریان نیست و سریان و جریان را از جای دیگر باید استفاده بکنیم.
در وقتی که مقدمات حکمت جاری نشود مثلاً گفته جئنی برجل
اما در مقام بیان نبوده مثال بهترش گفته احل الله البیع و حرم الربا این احل الله البیع، الف و لام، الف و لام جنس است البیع مطلق است حالا چون که در مقام حرم الربا بوده احل الله بیع را نمیتوانیم بگوئیم که هر ربائی اما اگر حرم الربا نداشتیم احل الله البیع را میتوانستیم بگوئیم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس هر بیعی که آن مقدمات حکمت بجای کل مینشیند اما چون مقدمات حکمت نمیتوانیم جاری کنیم احل الله البیع برای این است که بگوید حرم الربا در مقام بیان خصوصیات نیست لذا نمیتوانیم با احل الله البیع بگوئیم هر بیعی با حرم الربا بگوئیم هر ربائی باید مقدمات حکمت جاری بکنیم بگوئیم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس هر بیعی پس هر ربائی و چون در اصل تشریع است در مقام بیان خصوصیات نیست پس به قول شیخ انصاری در مکاسب احل الله البیع و حرم الربا اطلاق ندارد یعنی مهمل است.
لذا این سریان جریان چه قبل از مقدمات حکمت چه بعد از مقدمات حکمت در مطلق نیست بلکه مطلق لا تدل الا علی اطلاقه سرایت نه شمول دارد مثل احل الله البیع و حرم الربا می گوئیم که مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده اطلاق دارد جلویت را میگیریم میگوئیم مولا در مقام بیان مراد نیست در مقام اصل تشریع حکم است پس مطلق نیست پس این مهمله است هر بیعی را و هر ربائی را نمیتوانی بگوئی اما اگر مقدمات حکمت جاری کنی میگوئی مولا در مقام بیان مراد است قید نیاورده چون قید نیست ماهیت من حیث هی هی است هم شامل این میشود هم شامل آن قید میشود هم شامل او اما نه این که ماهیت سریان داشته باشد جریان داشته باشد چه قبل از مقدمات حکمت چه بعد از مقدمات حکمت سریانی جریانی در ماهیت من حیث هی هی نیست که اصلاً گفتم اصطلاح خاصی ما در باب مطلق و مقید نداریم بلکه همان معنای لغویاش را گرفتن و آوردن و موضوع برای احکام قرار دادند مطلق یعنی مرسل یله و رها.
اگر گفت اکرم رجل مطلق است اگر گفت اکرم رجل عالما مقید است اما آن رجل با قیدش، بدون قیدش یله و رهاست به این معنا که معنا جوری است مثل کلی طبیعی الحق ان کلی طبیعی بمعنا جمیع افراده علی سبیل البدل.
لذا کلی طبیعی توی خارج است اسمش را میگذاریم کلی طبیعی همان ماهیت است این ماهیت شامل میشود علی البدل همه را اگر حرف من را بپسندید ما میگوئیم که المطلق شایع فی جنسه سار فی جنسه نه سریان نیست اما ماهیت من حیث هی هی است در حالی که لیس الا هی نظیر بی رنگ است گاهی اسیر رنگ میشود یعنی شامل تمام رجلها اگر مقدمات حکمت جاری کنیم میشود و شاید هم این که گفتند مادل علی شایع فی جنسه همین شیوع شمولی مرادشان باشد اگر این باشد دیگر نزاع ما لفظی میشود او گفته مادل علی شایع فی جنسه ما هم میگوئیم مادل علی شایع فی جنسه علی سبیل البدل دیگر با هم خیلی تفاوت ندارد.
اگر ما گفتیم اطلاق دارد دیگر خواه ناخواه باید بگوئیم حرم الربا قید است برای احل الله البیع است و اگر نگفتیم و گفتیم که در مقام تشریع حکم است میگوید مهمله این حکم حلال است مهمله آن حکم حرام است اما بخواهیم بگوئیم که هر بیعی هر ربائی دیگر چون در مقام تشریع حکم است دلالت ندارد این یک مسئله.
مسئله دومی که در باب مطلق و مقید است فصل دوم در باب اسماء این مطلق است مطلق به چی میگویند وضع برای چی شده؟ 6-5 چیز را در اینجا آوردند اول گفتند اسم جنس از الفاظ مطلق یکی اسم جنس است اسم جنس مثل چی؟ گاهی جامد است مثل رجل گاهی مشتق است مثل عالم گاهی از جواهر است مثل رجل گاهی از اعراض است مثل عالم مثل علم.
لذا اسم جنس وضع شده برای همه اجناس چه مشتق باشد چه جامد چه از ذاتیات باشد چه از عوارض.
لذا رجل اسم جنس است گفتند این مطلق است و از الفاظی که برای مطلق وضع شده مثل لفظ رجل آن وقت همان حرفی که در آن فصل زده شده در این فصل هم زده شده این که این رجل یک ماهیت من حیث هی هی است که گفتند ماهیت لابشرط مقسمی و چون ماهیت من حیث هی هی است هر رجل را علی سبیل البدل میگیرد جوان باشد پیر باشد عالم باشد جاهل باشد و تا آخر .
لذا مثلاً به اندازه مردان در جهان فعلاً ما رجل داریم اما علی سبیل الوحده که بعداً درباره سبیل الوحدتش صحبت میکنم مثلاً 2 میلیارد رجل داریم اما به این معنا که آن اسم جنس که رجل باشد چون ماهیت لابشرط است هم شامل رجل عالم میشود هم جاهل هم شامل رجل پیر میشود هم جوان تا آخر اما باز نه از راه شمول و سریان و امثال اینها نه، چون بیرنگ است اسیر هر رنگی میشود چون ماهیت من حیث هی هی است دیگر این ماهیت من حیث هی هی شامل همه افراد میشود بمعنا این که همه افراد در خارج یصدق انه رجل از همین جهت هم میگوئیم کلی طبیعی توی خارج است.
اگر یادتان باشد در منطق کلی را منقسم کردند به 3 قسم کلی منطقی و کلی عقلی و کلی خارجی؛
کلی عقلی جای او در ذهن است مثل این که تصور میکنید شما رجل را به این میگویند کلی عقلی یعنی جای او در عقل است جای او در ذهن است و آن خارجیت ندارد.
کلی منطقی به آن کلی میگوئیم که قطع از نظر از جا از زمان از مکان روی او صحبت میکنیم.
کلی خارجی به آن کلی میگوئیم که میآید توی خارج صد در صد هم میآید توی خارج.
لذا آن که میآید توی خارج اسمش را میگذاریم کلی طبیعی و میگوئیم به اندازه افراد در خارج کلی طبیعی موجود در خارج داریم.
یک مسئله دیگری که بد نیست اینجا متعرض بشویم این است که اینها یک واقعیات است نه اعتباریان یعنی این جور نیست که کلی را وقتی اعتبار توی ذهنش بکنیم چی میشود وقتی اعتبار در منطقش بکنیم چی میشود وقتی اعتبار توی خارج بکنیم چی میشود امر اعتباری نیست همه اینها یک امر واقعی، نفس الامری است یعنی مما فی النفس را خب یک امر واقعی ، نفس الامری است دیگر آن واقع و نفس الامر را اسمش را میگذاریم کلی عقلی یا در وقتی که منطق میخوانیم و روی کلی صحبت میکنیم مثلاً کلیات خمس خب اینها اعتباری که نیست موضوع است برای منطق ما و همه چیز متوقف بر منطق ما و همچنین وقتی که میگوئیم خارجی اعتبار نیست که ما به ازای نداشته باشد یک امر واقعی و نفس الامری توی خارج است یعنی راستی الان 3-2 میلیارد کلی طبیعی موجود در خارج است.
لذا این که بعضیهاگفتند امر اعتباری است. مرحوم حاجی سبزواری یک جملهای گفتند این جمله مشهور شده در میان طلبهها و هیچ اصل ندارد یعنی از اشتباهات بزرگ مرحوم حاجی است یا باید تأویل کنیم یا باید بگوئیم اشتباه کرده و آن راجع به ماهیت به شرط لا به شرط شیء ، لا بشرط گفته همه اینها اعتباری است در حالی که ماهیت منقسم میشود به چند قسم میدانید توی منطق خواندید ماهیت به شرط شیء مثل زوجیت برای اربع، زوجیت برای اربع این اربع نمیشود زوج نباشد این را میگوئیم ماهیت به شرط شیء یعنی این واقع و نفس الامری این اربع در خارج این ملازم زوجیت است هم خودش در خارج است هم آن بشرط لابودنش در خارج است اسمش را میگذاریم ماهیت به شرط لا یک واقعیت یک خارجیت هر چه چاره توی خارج زوجیت با اوست چنانچه گاهی ماهیت به شرط لا است مثل واحد با زوجیت خب تیانع دارد دیگر وقتی تمانع دارد میگوئیم ماهیت به شرطی که وحدت نباشد یک واقعیت است.
گاهی هم لااقتضاست یعنی بیرنگ است اسمش را میگذاریم ماهیت لابشرط آن وقت این چون در مقابل ماهیت به شرط شیء، ماهیت به شرط لاواقع شده اسمش را میگذاریم لابشرط قسمی مثل انسان راجع به همه افراد در خارج خب یک واقعیت است دیگر یعنی انسان توی خارج این جثه خارجی یصدق علیه انسان یصدق علیه عالم یصدق علیه رجل خب همه اینها نمیشود بگوئیم که اعتبار است پوچ است هیچ است خب مسلم یک واقعیت است توی خارج آن وقت این 3 قسم چون پهلوی هم واقع شده حتماً یک مقسم میخواهد نمیشود قسم باشد مقسم نباشد آن وقت آن مقسم را اسمش را میگذاریم لابشرط مقسمی میگوئیم ماهیت من حیث هی هی لابشرط مقسمی آن اولی را میگوئیم قسمی این دومی را میگوئیم مقسمی اینها همه یک واقعیت است و این که مرحوم حاجی میگوید که مخلوطه او مجرده اینها اعتبارات فیه دائمه اینها یا باید تاویلش بکنیم یا باید بگوئیم اشتباه است و متأسفانه این اعتبار مرحوم حاجی آمده توی اصول ما و میبینمی که در کتابهای بزرگان این لفظ اعتباری بودن ماهیت لابشرط آمده در حالی که همین طور که برایتان گفتم همه اینها چه به شرط لا چه به شرط شیء چه لابشرط چه قسمی چه مقسمی همه اینها یک واقعیت در خارج است همه اینها نفس الامری است از همین جهت مطلق را ما میگوئیم ماهیت لابشرط مقسمی و معنایش این است که این ماهیت لابشرط در وقتی که بیاید توی خارج مثل لفظ رجل مثل لفظ انسان شامل همه افراد میشود علی سبیل بدلیت یا وحدت رجل یک ماهیت لابشرط است که میخواهید هم بگوئید رجل یک مطلق است که شامل همه اینها میشود اما این هم باید توجه داشته باشیم این که میگوئیم ساری است رجل همدانی یک وقت نشویم نمیدانم یادتان است توی منطق یا نه؟ و مشهور که شیخ الرئیس مسخره میکند میگوید یک کسی را دیدم در همدان یک ریش و پشمی داشت اما آخوندنما، یک آخوندنمائی را داشتیم میگفت کلی طبیعی علی نحو الاشتراک است مثل آب که جریان دارد در چشمهها و شیخ الرئیس نسبت میداد به یک آدم جاهل اما عالم نما یعنی مسلم است علی نحو اشتراک نیست در حالی که ماهیت من حیث هی هی خود مستقل است اما زید رجل است عمر رجل است بکر رجل است همه از مصادیق این هستند و معنای مصداق این است که این زید توی خارج تمام رجل است تمام انسان است دلیلش هم این است که میتوانید حمل بکنید بگوئید زید رجل، زید انسان عمر انسان خب اگر توی آن بود دیگر نمیتوانست حمل بر این بشود حتی اشتراک هم بود نمیتوانست حمل بشود این که میبینید حمل میکنید بر افراد او میشود مصداق او میشود کلی مشمول نیست مصداق است اشتراک نیست حمل به تمام معنا زید رجل یا زید عالم، بکر عالم، عمر عالم یعنی همه اینها مصادیق آن کلی.
این هم حرف دوم که حرف دوم این شد که اسم جنس که
همان مطلق است این کلی طبیعی است یعنی ماهیت لابشرطی است که توی خارج آمده و علی سبیل حمل محمول و مصداق همه افراد توی خارج را میگیرد و همه افراد توی خارج رنگ آن کلی دارند.
لذا زید انسان رنگ انسان دارد، عمر انسان رنگ انسانیت دارد مصداق است نه اشتراک، مصداق نه اعتبار پس اینهائی که گفتند اعتبار غلط است اینهائی که گفتند اشتراک غلط است پس چیست؟ دیگر باید علمیاش بکنیم بگوئیم ماهیت لابشرط مقسمی ماهیت من حیث هی هی لیس الاهی اما در حالی که لیس الاهی صادق بر همه افراد هم میباشد.
تفاضا دارم یک مقدار روی اینها فکر بکنید اگر اضافه بر این چیزی پیدا کردید یا اشتباهی پیدا کردید به من تذکر بدهید تا انشاءالله رفع اشتباه من بشود.
وصلی الله علی محمد وآل محمد