درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : مساله بداع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مساله نسخ را فی الجمله مباحثه کردیم و بالاخره فهمیدیم که از نظر ما نسخ در قرآن نیست.
مرحوم آخوند بعد از مساله نسخ یک مساله مشکلی را جلو آوردند و مختصر از مساله گذشتند و آن مساله بداع و ما آنوقتی که قم بودم راجع به بداع تقریباً یک ماه صحبت میکردم یک جزوهای هم در این باره نوشتم و مساله بداع از مسائل مشکل در علم کلام است نه در علم کلام فقط هم نه فلاسفه مثل مرحوم صدر المتالهین یک بحث مفصلی درباره بداع دارند یا عرفا مخصوصاً حضرت امام (رض) در این مصباح الهدایه یک بحث بالائی در عرفان راجع به بداع دارد و مباحثه کردن این جوری برای شما فایدهای ندارد حال ندارید.
لذا همین بحث نسخ را حالش را نداشتید که تمام بکنیم یک ماهی دربارهاش صحبت بکنیم.
لذا ما هم بحث بداع را 2 جلسه بیشتر دربارهاش صحبت نمیکنیم همین 2 روزی که وقت داریم دیگر اگر خدا بخواهد زنده باشیم بعد از عید یعنی بعد از 13 بدر انشاء الله مطلقاً بحث ما میشود مطلق و مقید.
این که سیزده بدر گفتم علی حده گفتم یادم نمیرود من مدرسه حجتیه بودم روز عید یعنی روز سال نو به قول مردم اول که روز عید است نه، روز بعشد روز سال نو قبل از ساعت 8 توی مدرسه حجتیه جارچی آقای بروجردی داد زد گفت درس حضرت آیت
الله العظمی آقای بروجردی امروز شروع میشود.
ما افت علم داریم دیگر باید روی آن فکر بکنیم.
حالا علی کل حال ما 2 روز در باب بداع صحبت میکنیم راجع به بداع اقوال مختلفهای هست که اصلاً بداع یعنی چه؟ مثل مرحوم شیخ طوسی و اهل اصول معمولاً منجمله مرحوم آخوند نمیدانم درست باشد یا نه؟ نسبت هم به میرداماد دادند گفتند بداع یعنی اظهار بعد الاخفا گفتند تخصیص تکوینی همین طور که عام و خاص داریم گاهی عام را میگوید بعد خاصش را میگوید همین طور که نسخ داریم اول مطلق میگوید بعد موقتش را میگوید در تکوین هم این جور است اول به حسب ظاهر عمومیت دارد بعد میفهمیم این عمومیت را نداشته اظهار بعد الاخفا آن وقت مثال میزنند میگویند که مثلاً قبله که تفاوت کرد این نسخ اسمش را میگذاریم چون در تشریع بوده اما قضیه حضرت یونس این در تکوین بوده هر دو یک چیزاند اظهار بعد از اخفاست که حتی بعضی از اهل دل سقیفه بنی ساعده را همین جور معنا میکنند اظهار بعد الاخفا پیغمبر میدانستند چه میشود اما نگفتند آن چه کردند نصب خلیفه مسلمین علی ( علیه السلام) بوده اما همان بعد از نصب هی مرتب کنایه میزدند نیش میزدند میآمدند توی قبرستان بقیع میگفتند خوب شد مردید این چند روزه بدتر از مردن جلو میآید و امثال اینها مخصوصاً پیغمبر اکرم بعد از نصب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خیلی در کلماتشان دیده میشود گفتند همه اینها بداع است اظهار بعد الاخفاء در تکوین لذا گفتند اظهار بعد الاخفاء هر وقت در تشریع باشد اسمش را میگذاریم نسخ اگر در تکوین باشد اسمش را میگذاریم بداع حتی بعضی از بزرگان همین قضیه کعبه را هم که مسأله است تشریع است همین را هم میگویند بداع پیغمبر اکرم میدانستند که بالاخره بیت المقدس نمیتواند قبله مسلمانها باشد و آن اواخر هم منتظر بودند به قول قرآن سرشان را بالا میکردند و میشود فول وجهک شطر المسجد الحرام بیاید بعضیها گفتند همین هم اسمش را بگذارید بداع اظهار بعد از اخفا و علی کل حال یک معنای بداع که مشهور در کلام است مشهور در فقه است مشهور در اصول شده معنای بداع یعنی اظهار بعد از اخفا یا اصلاً بگوئید اظهار بعد از خفا یک چیزی بوده مصلحت نبوده ظاهر شود یک وقت ظاهر میشود. مثلاً قضیه حضرت یونس خب خدا که میدانسته اینها بالاخره توبه میکنند توبهشان قبول میشود اما به حضرت یونس خطاب شد که عذاب الهی میآید مقدمات عذاب الهی هم آمد پس زلزلههایش هم آمد اما خب آنها توبه کردند و توبهشان قبول شد عالی هم قبولشد گفتند که این که عذاب نیامد و توبه قبول شد و اینها همه اظهار بعد الخفاء یا اظهار بعد الاخفاست و مثال زیاد دارد آن عروسی که حضرت عیسی گفت امشب شب عزای اینها بعد اتفاقاً نشد از حضرت عیسی پرسیدند و آمد و یک ماری در زیر رختخواب اینها بود اما چون اینها صدقه داده بودند رفع آن بلا شد آن مردنش را حضرت عیسی گفتند اما آن که مخفی بود اگر صدقه بدهد نمیمیرد این را بعد گفتند مثل عام و خاص.
آقای بروجردی میفرمودند من مقرر درس مرحوم آخوند بودم درسشان تمام میشد یک جلسه دیگر درست میشد درست قائم مقام آقای آخوند ، آقای بروجردی این جور چیزها هم باید باشد.
حالا علی کل حال ایشان هم میفرمایند که همین طور که مشهور مثل شیخ طوسیها مثل مرحوم آخوند در کفایه فرمودند بعضی اوقات حکمت الرای اقتضا میکند اسمش را هم بگذارید مصلحت تامه ملزمه، مصلحت توی کار است یک چیزی که هست این چیز را نگویم بعد بگویم و این تأخیر یعنی اظهار این تأخیر از مصالح ملزمه به قول ایشان از حکم الهی است.
خب این یک معنای نسخ که مرحوم آخوند به همین جا تمامش میکنند و میفرماید اظهار بعد الاخفاء راجع به نسخ هم مسأله را تمام میکنند میگویند که اثبات بعد از ثبوت حالا بهترش این که مرحوم آخوند هم میگویند کسان دیگر هم گفتند بگوئید اظهار بعد الاخفاء اگر در تشریع باشد اسمش را میگذاریم نسخ اگر در تکوین باشد اسمش را میگذاریم بداع یک اصطلاح است هر دوتایش هم با لغت جور میآید برای این که نسخ به معنای ازاله است این هم ازاله حکم شده بداع هم بمعنا اظهار است این هم اظهار بعد از اخفا شده خب حرف خوب است و مشهور در علم کلام و مشهور در میان ما و از همین جهت هم عامه ما را هو میکنند حسابی مثلاً فخرالمتشککین این یک بحث مفصلی علیه شیعه دارد در ذیل آیه یمحوا الله مایشاء و یثبت و عند علم الکتاب میگوید این شیعه قائل است که خدا گاهی نمیداند بعد میداند لذا آن ندانستگیهای خودش را ظاهر میکند و خیلی هوچی بازی شیعه آن است که خدا را جاهل میداند شیعه آن است که خدا را میگوید که نمیداند بعد میفهمد و امثال اینها بنابراین مشرک است برای این که علم خدا را محدود میکند در حالی که این حرفهائی که ما میزنیم هیچ ربطی به محدودیت علم خدا ندارد به قول همین آیه یمحوا الله ما یشاء و یثبت اما عنده علم الکتاب این علم الکتاب یعنی همه ما سوی الله علم موجودات لذاگاهی محو میکند گاهی اثبات میکند یعنی گاهی اظهار بعد الاخفاء و گاهی اثبات بعد ثبوت میکند اما عنده علم الکتاب همه علوم به ما کان و یکون و ما هو کائن پیش خدا .
فقط ایرادی که به این قول هست این را یک مطالعه بعد رویش بکنید تا فرد این است که خب این یک چیزی است که همه میفهمند اما در روایات ما میگوید بداع مختص به خواص است کسی نمیفهمد باید اگر مردم میدانستند بداع چقدر ارزش دارد مطالعهها رویش میکردند و مجالسی رویش داشتند گفتگوها باهاش داشتند یا از نظر ثواب میفرماید که آدم بحث بداع بکند از علمی بالاتر از هر حج و عمرهای بالاتر این جور روایتها مرحوم کلینی (رض) در جلد اول اصول کافی صفحه 144 بابی دارد به نام باب البداع و در آنجا پیش از 20 روایت مربوط به بداع اهمیت بداع این که شیعه نیست اگر مسأله بداع را نداند و امثال اینها نقل میکند این روایتها با این قول نمیسازد خود قول خوبهها اما این قول خیلی اهمیت ندارد خب معلوم است هر عامی میداند پروردگار عالم لایعذب عنه مثال ذره فی السماوات و الارض حالا ما بخواهیم بحث بکنیم بگوئیم که بداع یعنی اظهار بعد الاخفاء عنده علم الکتاب خب این راه همین را میدانند.
این هم روایت راجع به بداع و بداع بمعنای اظهار بعد الاخفا ظاهراً درست درنمیآید شما یک مطالعه بکنید این روایاتی که میگوئیم امشب حتماً ببینید شاید جواب اشکال من داده بشود.
بنابراین این جور شد که مشهور در میان اصول اهل کلام مشهور در میان فقها بداع را این جور معنا کردند گفتند اظهار بعد از اخفا مثل عام و خاص است مثل نسخ است الا این که آن علم خاص و نسخ اینها در تشریع است این بداع در تکوین است ، این یک معنا معنای دوم ، فلاسفه برای بداع معنا کردند آنها هم در فلسفه بحث مفصلی راجع به بداع دارند منجمله مرحوم صدر المتاهلین اصلاً بابی فصلی مفصل در باب بداع دارند.
استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی هم در ذیل یمحوا الله مایشاء و یثبت و عنده علم الکتاب آن همیک بحث مفصلی راجع به بداع دارد اما بداع را معنا میکند غیر از آن که الان گفتم یک معنا برای خودش میفرماید که این جوری است که بعضی اوقات پروردگار عالم آن چه نفس الامر واقعی است آن را میگوید اما بعضی اوقات مقتضیات را میگوید نه شروط و موانع را و خدا به هر دو علم دارد که یک روایت داریم ان له علمان و این له علمان را علامه طباطبائی این جور معنا میکند میفرماید علم به واقعیات علم به مقتضیات گاهی اوقات مقتضی هست اما باید شروط و رفع موانع هم بشود تا آن شیء واقع شود گاهی علت تامه موجود است آن شیء واقع میشود میگویند بداع معنایش آن مقتضیات است که گاهی مقتضیات را میگویند شروطش را نمیگویند رفع موانعش را نمیگویند . مقتضیات برایمان گفته میشود خیال میکنیم مطابق واقع نفس الامری است بعد میفهمیم که نه مقتضی فقط بوده و همین مثال حضرت یونس خوب مثال خوبی است دیگر اقتضا بوده برای این که اینها عذاب شوند مقتضی بوده به این که اینها عذاب شوند اما گناهشان علت تامه نبوده آن وقتی که عذاب نیامد برای این که توبه کردند خب فهمیده شد که آن چه خدا گفته مقتضیات بوده آنچه نگفته و باید پنهان شود موانع یا شروط بوده اینها توبه کردند مانع از عذاب شد یا اینکه اینها توبه کردند شرط پیدا شد دیگر خواه ناخواه عذاب نیامد برای این که مقتضی بودند علت تامه هر کجا علت تامه باشد میآید هر کجا نه ، نه.
این هم حرف خوبی است انصافاً یعنی ما وقتی برویم توی فلسفه دیگر اسمی از علت و معلول و شرط و مشروط و حرف از مقتضی و مانع و مقتضی و رفع مانع و این جوری حرف بزنیم و اصل مطلب خوب است شاید همان معنای اثبات بعد ثبوت و اظهار بعد از اخفا باشد اما روی اصطلاح فلسفه بحث آقای طباطبائی یا صدر المتاهلین اینجاست همان اشکال اولی که کردم اگر بتوانید این اشکال را درستش بکنید این هم اصل مطلب خوب است در فلسفه 2 ، 3 و 4 است بحث علت و معلول در تکوین است در تشریع هم نیست برای این که در تشریع نیست که یک کسی بگوید آقا امور اعتباری که فلسفه بردار نیستند، بحث تکوین است بحث خارج است.
لذا بداع را این جور معنا کردن توی فلسفه من ایرادی نمی بینم ایرادی ندارد شاید از آن بحث مرحوم آخوند در کفایه بهتر باشد حالا یا بگوئید مثل هم او برای عموم مردم آن هم برای خواص اما اشکال این است روایات اهل بیت راجع به بداع به این معنای اول و دوم نمیخورد اگر بتوانید بخورانید تناسب بدهید خب همین بحث بداع یا معنای اول یا دوم معنای سوم که میخواستم بگویم وقتش گذشت آن دیگر خیلی بالاست که اگر حالش را داشته باشید وقتش را داشته باشید مرحوم حضرت امام توی مصباح الهدایه که انصافاً کتاب بالائی است در عرفان ایشان بحث بداع میکند و بحث بداع را یک معنای فوق العاده مشکل مهم عرفانی انشاء الله فردا دربارهاش حرف میزنم.
وصلی الله علی محمد و آل محمد