درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مفهوم لقب و مفهوم عدد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

فرمودند مفهوم لقب و مفهوم عدد گفتند لقب مفهوم ندارد عدد هم مفهوم ندارد برای اینکه انتفاء عند الانتفاء غیر از اینست که مفهوم درست بکنیم ، علت منحصره درست بکنیم مفهوم لقب را خب مثال زدند اینکه حکمی آمده روی یک موضوعی تا این موضوع هست حکم هست وقتی موضوع نباشد حکم هم نیست مثل زید قائم تا ایستاده تا زید هست قیام هم هست اما یک وقتی دیگر زید هست قیام نیست یک وقت هم اصلاً میرود ، میمیرد دیگر معلوم است قیام نیست ، سالبه به انتفاء موضوع است آنوقت عطف دادند عدد را به لقب گفته نماز ظهر 4 رکعت باید بیاید اما حالا اگر 4 رکعت نیامد خب آن نماز نیامده انتفاء عند الانتفاء اما آیا علّت منحصره است گفتند مثل لقب میبیند قضیه سالبه به انتفاء موضوع است و انتفاء عند الانتفاء غیر از علّت منحصره هست مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی همه اینها را از مفاهیم میداند .

لذا در اصول 6 تا مفهوم آمده یعنی 6 تا مفهوم بحث شده آقای بروجردی هر 6 تا را میفرمایند مفهوم دارد مفهوم هم اگر باشد معلوم است حجت است وقتی هم میخواهند معنا بکنند میفرمایند ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء ثبوت عند الثبوت قضیه منطوق است انتفاء عند النتفاء قضیه مفهوم است ان جائک زید فاکرمه ان لم یجئک زید فلا یجب الاکرام این 2 تا قضیه یکی منطوق است یکی مفهوم است ما نحن فیه هم زید قائم خب معنایش این است تا زید هست قیام هست وقتی زید نباشد قیام نیست ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء ظاهراً از کسانی مه مفهوم لقب را حجت میداند مفهوم عدد را حجت میداند استاد بزرگوار ما آقای بروجردی است و ایشان میفرمایند قدما همه همه چنیناند .

من نمیدانم اما معلوم است حرف ایشان حجت است مخصوصاً که ایشان خیلی اهمیت به اقوال قدما میدادند روی اقوال قدما خیلی کار کرده بودند که ما آن اندازه کار نکردیم لذا قبول داریم حرف آقای بروجردی را بعنوان خبره بعنوان خبر ثقه و ایشان میفرمایند این 6 تا مفهومی که در اصول آمده هر 6 تا مفهوم درست است یعنی مفهوم هست ومعلوم است وقتی مفهوم باشد حجت است اما مفهوم را معنا میکنند ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء زید عالم است یکدفعه مرد دیگر نه زیدی هست نه علمی ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء زید عالم است دیگر ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء عمر دیگر عالم نیست انتفاء عند الانتفاء یعنی قضیه زید عالم به ما میگوید که عمر عالم نیست 4 رکعت نماز بخوان یعنی بیشترش نمیشود کمترش هم نمیشود ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء خب روی فرمایش آقای بروجردی باید بگوئیم لقب مفهوم دارد عدد مفهوم دارد چنانچه همه میگویند درفقه زیاد است که از

لقب مفهومگیری میکنیم از عدد مفهومگیری میکنند .

اینجوری که آقای بروجردی میفرمایند ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء برای همه این 6 چیز منجمله لقب منجمله عدد هست اما آنکه متأخرین میگویند که آقای بروجردی اصلاً قبول ندارند به قول ایشان میگفتند لا افهم منه شیئا آنکه متأخرین میگویند ، می گویند بابا 3 چیز است یکی ثبوت عند الثبوت یکی انتفاء عند الانتفاء یکی هم کون الموضوع علتا منحصره کون شرط علتاً منحصره کون الوصف علتا منحصره کون الغایه علتا منحصره کون الحصره علتا منحصره میگویند این سومی غیر از آن اول و دوم است.

لذا ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء یک امر ضروری است یک امر مسلم است و شکی نیست نمیشود که موضوع نباشد حکم باشد نمیشود که عدد میگوید 4 تا ما 3 تا بجا بیاوریم یا 5 تا لذا میگویند ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء امر ضروری است اما آنکه ما توی اصول میخواهیم بحثش را بکنیم این است که آیا از این شرط از این وصف از این غایت از این حصر از این عدد از این لقب یعنی موضوع آیا ما علّت منحصره هم میفهمیم یا نه ؟

لذا مشهور در اصول و آنکه در اصول ما داریم بحثش را میکنیم غیر از آنست قدما میگویند ما قبول داریم حرف قدما را ما قبول داریم حرف آن کسی که میگوید در هر جملهای ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء نه قبول داریم یک امر ضروری است اما ما مفهوم را در اصول آوردیم خود مفهوم را هم حجتش کردیم حرف در تشخیص مصادیقش است و آن اینست که آیا اگر گفت ان جائک زید فاکرمه این علت منحصره است این شرط هیچ چیز جایش نمیتواند بنشیند اگر دیدیم توی روایات یک چیزی جایش نشسته تعارض بین 2 تا دلیل است مثل اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر 2 تا هر دو معارضاند برای اینکه اذا خفی الجدران فقصر میگوید علّت منحصره برای قصر خفای جدران است او میگوید خفای اذان است باهم میجنگند .

لذا اگر یادتان باشد بالاخره حرف بود که این اذا خفی الجدران فقصر اذا خفی الاذان فقصر با هم متعارضاند چه کنیم ؟ گفتند آقا دست از علّت منحصره بردار بگو ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء دیگر مطلب صاف میشود دیگر نه او با این میجنگد نه این با آن میجنگد هر دویشان علّت از برای قصر است و این غیر از آن است که قدما میگویند آنوقت آنکه توانستند بگویند که مفهوم هست یکی شرط بود یکی هم حصر بود دیگر وصف و غایت را گفتند مفهوم ندارد بحث امروزمان هم لقب و عدد مفهوم ندارد .

بله بعضی اوقات دلیل هست آن یک حرف دیگر آن دلیل به ما میگوید علت منحصره نیست یا علت منحصره هست مثلاً نماز ظهر و عصر 8 رکعت خب آن دلیل به ما میگوید علّت منحصره است بمعنا 4 رکعت لاغیر لا زیادتاً لا نقیصتاً گاهی مثلاً تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها 33 تا این 33 تا را خودش میگوید نه کمتر نه زیادنر حتی اگر کسی کمش بکند تسبیحات حضرت زهرا نیامده زیادش بکند تسبیحات حضرت زهرا نیامده ذکر آمده لذا اگر بعنوان ذکر 100 تا الله اکبر بگوید طوری نیست 34 تایش مال حضرت زهرا میشود مابقیاش دیگر میشود ذکر اما بعنوان تسبیح حضرت زهرا خب نمیشود .

لذا میگویند هم بدعت است نه میشود کم بکنی نه میشود زیاد بکنی میگویند این قرینه است اما مشکلی که من دارم امیدواریم شما حلش بکنید این است که من خیال میکنم این عدد مثل حصر است و خودش دلالت میکند براینکه من علّت منحصره هستم یعنی همین که میگوید 34 تا اللهاکبر 33 مرتبه الحمدالله 33 مرتبه سبحانالله این خودش میگوید نه کمتر نه زیادتر اصلاً عدد یعنی نه کمتر نه زیادتر 5 تا یعنی 4 تا نه و 6 تا هم نه 5 تا هم نه .

لذا این قضیهای که مشهور است چونکه 100 آمد 90 هم پیش ماست این غلط است برای اینکه صد ، صد است نه نود با 10 تا 90 برای خودش یک عدد خاصی است 100 هم برای خودش یک عدد خاصی است چونکه 100 آمد 100 پیش ماست نه 90 ، 90 پیش ما نیست وقتی 90 باشد نه 91 آنوقت 90 پیش ماست .

لذا در عدد یا نیست یا خیلی کم است که آن قرینه میخواهد که بگوید من حقیقت منحصره نیست مثل اذا خفی الجدران فقصر و اذا خفی الاذان فقصر والا عدد خودش میگوید 5 تا نه زیادتر نه کمتر زیادتر باشد 5 تا نیست کمتر هم باشد 5 تا نیست خب وقتی که حکم بیاید روی 5 تا هم ثبوت عند الثبوت است و هم انتفاء عند الانتفاء است هم هیچ چیز جایم نمیشود بنشیند .

لذا خود لفظ پنج تا ، 3 چیز در بردارد ؛

یکی ثبوت عند الثبوت 5 نفر را اطعام بکن .

یکی انتفاء عند الانتفاء اگر 5 تا را افطار نداد 60 مسکین را اطعام

نکرد . یکی هم علّت منحصره حکم روی من است نه روی 4 تا نه روی 6 تا روی 5 تا میشود مفهوم .

لذا آن کسانی که مثلاً مفهوم لقب را حجت میدانند الیته با قرینه آنها همین را میگویند میگویند قرینه آمده میگوید فقط این موضوع جای این موضوع هیچ چیز نمیتواند بنشیند وقتی این قرینه باشد ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء با قرینه علت الموضوع علت منحصره خب من عرض میکنم در لقب درست است قرینه میخواهیم اما در عدد خودش قرینه است وضع 5 تا برای اینکه نه 4 تا نه 6 تا .

در همین نماز قصر خب اگر بگوید 2 رکعت حالا معنای 2 رکعت اینست که 4 رکعت نمیتوانی بخوانی ولو قرآن میگوید لا جناح اما روایت ما میگوید نه ، این لا جناح یعنی حتماً روزه حتماً در حضر و اما در مسافرت نه .

لذا روایت داریم روایت صحیح السند هم هست ما رویش فتوا هم دادیم اینکه امام صادق سلام الله علیه روزه بودند روزه مستحبی مثل اینکه میرفتند مکه توی راه روزه هم میگرفتند اینها به حج خیلی اهمیت میدادند پیاده میرفتند کم چیز میخوردند و حرف کم میزدند و منجمله اینکه روزه بودند روزه مستحبی بودند اما در وسط راه ماه رمضان شد فرمودند غذا بیاورید بخورم گفتند :

یابن رسول روزه مستحبی گرفتی حالا واجب است روزهاش را نمی گیرید ؟

فرمودند : خب آن یک حکم است این هم یک حکم است راجع به واجب خدا گفته است که باید در مسافرت بخوری اما خدا نگفته است روزه مستحبی در مسافرت نگیر .

لذا ما فتوایمان همین است که روزه مستحبی مطلقاً در مسافرت اشکال ندارد دلیلمان هم همین روایت و نظیر این روایت است من خیال میکنم عدد اگر بالاتر از حصر نباشد از نظر مفهوم گیری کمتر نیست و این قیاس کردن عدد به موضوع کم لطفی است .

لذا فقها رویش فتوا میدهند میفرمایند که اگر گفت مثلاً در باب صدقات مثال میزنند در باب صدقات گفته که ده به یک حالا این ده به یک نه میخواهد 5 به 1 بدهد گفتند خب اشکال ندارد پس معلوم میشود علّت منحصره نیست خب ما جواب میدهیم آقا این اگر بخواهد بعنوان خمس بجای 5 به 1 2 به 1 بدهد نصف مالش را بدهد لذا عدم زیاده و عدم نقیصه آنکه در کفایه آمده دلالت بر عدم نقیصه ندارد دلالت بر عدم زیاده ندارد میگوئیم هم دلالت بر عدم نقیصه دارد هم دلالت بر عدم زیاده نماز ظهر 4 رکعت است خب معنایش این است نه کم نه زیاد تسبیحات حضرت زهرا 34 تا است تسبیحات اربع اینرا فتوا میدهند فقها هم اینها را سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر یا یکی یا 3 تا حالا بخواهد 2 تا بعنوان تسبیحات اربع در نماز نمیشود بیشتر از یکی کمتر از 3 تا میگویند نمیشود برای اینکه یا یکی یا 3 تا تخییر بین اقل و اکثر خب این معنا که 2 تا نمیشود یعنی چه ؟ ما همه اینها را بخواهیم بگوئیم قرینه توی کار است خب بجای قرینه بگو دلالت توی کار است بگو این لفظ 5 تا نه کم نه زیاد خمس 5 به یک نه کمتر نه زیادتر تسبیحات حضرت زهرا 34 تا الله اکبر نه کمتر نه زیادتر این نه کمتر نه زیادتر اگر نگوئید منطوق است لااقل مفهوم است .

دیروز راجع به حصر میگفتم اصلاً اسمش را بگذارید منطوق نگوئید مفهوم اینقدر واضح است بگوئید مفهوم ، حصر مفهوم دارد ما رأیت الا زید اگر عمر هم دیده باشد دروغ است دیگر در اینجا هم ما رأیت الا خمسه الا 4 تا دیده باشد غلط است 5 تا دیده باشد باز هم غلط است یا الا را نیاور بگو رأیت خمسه حالا 4 تا دیده غلط است 5 تا دیده غلط است اگر کسی بخواهد همه مالش را خمس بدهد خب نمیشود بدعت است به قول ایشان این غلط هم هست که ایشان میگویند چونکه 100 آمد 90 هم پیش ماست این غلط است ایشان میگویند حالا خمسش را داده بیشتر هم داده می گوئیم بله خمسش را داده اما بیشترش اگر صدقه باشد درست اگر بعنوان خمس باشد حرام است 3 مرتبه سبحان الله و الحمد الله و لاالهالاالله و الله اکبر خب این حالا 100 مرتبه گفت اگر مابقی بعنوان ذکر است خوب است بعنوان ذکر نیست حرام است بدعت است گفته یک حمد و سوره حالا بخواهد 2 تا حمد بخواند خب نمیشود دیگر لذا 2 تا حمد خواندن نمیشود حتی اینجاها که بعضی از فقها گفتند یکی برای نماز و یکی برای قرآن باز هم گفتند نمیشود شاید مثلاً اجماعی در کار است وگرنه میشود 2 تا سوره قرآن بین سور تین خب میگویند نمیشود سببش هم همین است این عدد هم ثبوت عند الثبوت است هم انتفاء عند الانتفاء است هم علّت منحصره یعنی من هستم لاغیر مثل ما رأیت الا زید هر کجا دلیل نداشتیم میگوئیم خود این عدد میگوید من نه کمتر نه زیادتر بله هر کجا دلیل داشتیم آن دلیل به ما میگوید آنهم نمیدانم چه جوری مثلاً دلیل آیا در باب نماز میگویند که می توانی مثلاً امام صادق سلام الله علیه بعضی اوقات که حال داشتند 100 مرتبه میگفتند ایاک نعبد و ایاک نستعین حالا اینها همهاش جزء نماز بود ؟ خب باید بگوئیم نه یکیاش را امام صادق میگفتند بعنوان جزء الحمد مابقی را میگفتند بعنوان قرآن برای اینکه کل شیء یکون قرآنا او دعائاً او ذکراً فلا بأس فی الصلاه اگر اینرا هم نداشتیم میگفتیم میشود بعنوان قرآن .

عرف هم همین را میگوید که عدد مفهوم دارد مابقیاش را بعنوان ذکر بگوئید طوری نیست مابقی را بعنوان صدقه بدهید طوری نیست اما بخواهید خود درآوری بگوئید من دلم میخواهد همه درآمدم را خمس بدهم خمس نه ، همه درآمدم را بجای خمس بدهم خب نمیشود ، میشود همه درآمدش را بدهد در راه خدا ؟ این صدقه است این چیز خوبی است انفاق است اما بعنوان خمس نمیشود .

لذا من خیال میکنم اگر ما قائل بشویم به این کسی نگفته قائل بشویم به اینکه عدد مفهوم دارد با این تقریبی که عرض کردم اشتباه نکرده باشیم دلیل ما هم تبادر است دلیل ما هم عرف است دلیل ما برمیگردد تبادر و عرف به وضع یعنی واضع لفظ 5 و لفظ 1 و لفظ 10 و لفظ 100 را وضع کرده برای عدد خاصی نه کمتر نه زیادتر .

دیگر فردا مربوط به عام و خاص است اما روی این مطلب چونکه کسی نگفته شما یک مقدار فکر بکنید اگر چیزی به نظرتان رسید که من را رد بکنید حتماً بیائید بگوئید تا رد شود .

وصلی الله علی محمد و آل محمد