درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : نهی در عبادات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله امروزمان به بعد راجع به این است که اگر یک عبادتی یا یک معاملهای، یک چیزی نهی از امر بشود که به آن میگویند نهی در عبادت نهی در معامله، آیا آن عبادت باطل است اگر بیاورد یا نه؟ عبادت مثل اجتماع امر و نهی، عبادت صحیح است کتک هم دارد یا اگر یک معاملهای را انجام بدهد که نهی از آن شده باشد فسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع آیا این معامله باطل است یا نه معامله صحیح است اما کتک میخورد مثل باب اجتماع امر و نهی.
لذا عنوان که میخواهند بزنند چون که محل بحثشان عبادت است مسئله آمده نهی در عبادات آیا موجب فساد است یا نه؟ ولی مرادشان عبادات فقط نیست از همین جهت هم بعد بحث در معاملات میکنند برمیگردد به این که اگر از یک چیزی نهی شد عبادت باشد آن عبادت یا آن معامله باطل است یا نه؟ اما وقتی وارد بحث میشوند راجع به عبادات صحبت میکنند آن وقت بعد میگویند و اما المعاملات یعنی آن چیزی که برایشان خیلی اهمیت داشته نهی در معاملات بوده بحث ممهد برای همین بوده اما طردا للباب تتمه نهی در معاملات را هم دربارهاش صحبت کردند و ظاهراً اگر عنوان زده بودند هل النهی فی شیء عبادت کان او معامله یوجب الفساد ام لا؟ شاید بهتر بود مرحوم آخوند برای این که مطلب را جا بیندازد 7 مقدمه اینجا آوردند معلوم میشود مثل باب اجتماع امر و نهی پیش ایشان این بحث خیلی مهم بوده.
لذا در باب اجتماع امر و نهی 14 مقدمه آوردند و در اینجا 7 تا که این 7 تا هم برمیگردد به بیش از 10 تا همین طور که در باب اجتماع امر و نهی فهمیدیم که آن 14 مقدمه اگر نگفته بودند وارد بحث شده بودند میتوانستند بحث را تمامش بکنند و گمان نکنم یکی از آن 14 تا بحث نفی و اثبات متوقف بر آن باشد یعنی راستی مقدمه باشد اما نحن فیه هم همین است این 10- 8 مقدمه گمان نکنم اصل بحث ما متوقف بر این 10 - 8 مقدمه باشد و این که میگویم نمیخواهم ایراد به مرحوم آخوند بکنم میخواهم به شما بگویم که ببنید راستی بدرد میخورد؟ مقدمات بدرد میخورد مفید است هر کدام اما متوقف است یا نه؟ مقدمه است یا نه؟ظاهراً به هیچ کدامش احتیاج نداریم چنانچه به آن 14 مقدمه هم به هیچ کدام احتیاج نداشتیم میتوانست مرحوم آخوند در یک صفحه باب اجتماع امر و نهی را امتناع بودند دلیل امتناع بیاورند مجوزی را هم رد بکنند ما نحن فیه هم همین است این 10- 8 مقدمه یک کدامش راستی بحث ما توقف بر او داشته باشد ظاهراً نیست اما چون رئیس ما، آقای ما مرحوم آخوند این 10 - 8 مقدمه را فرمودند دیگر ما هم باید متعرض این 10 - 8 مقدمه بشویم.
مقدمه اول فرق بین باب اجتماع امر و نهی و نهی در عبادات چیست؟ خب حالا بحث خوبی است یک بحث علمی است اما نهی در عبادات یا اجتماع امر و نهی متوقف بر او بشود، متوقف نیست حالا ما ندانیم فرقش چیست میتواند مرحوم آخوند امتناعی بشوند در باب اجتماع امر و نهی یا فسادی شوند اینجا بدون این که ما بفهمیم فرق بین اجتماع امر و نهی در عبادات چیست اما خودش یک بحث خوب و علمی و اصولی است اما بحث نهی در عبادت وابسته به این کلام باشد ظاهراً وابستگی ندارد. خب اجتماع امر و نهی اینجاست شیء واحد معنون است به 2 عنوان، به یک عنوان امر آمده به یک عنوان نهی آمده البته امر و نهی آمده روی عنوان نه روی معنون، معنون که ماتی به است مقام امتثال است معنا ندارد خود مرحوم آخوند هم فرمودند آن ماهیت آن عنوان وسیله واقع میشود و معنایش هم این است که آن ماهیت و آن عنوان را بیاورش اطلب منک الصلاه پس باب اجتماع امر و نهی این است اطلب منک الصلاه و اطلب منک تصرف در غصب خب این 2 عنوان هیچ ربطی به هم ندارند نه آن اصطکاک با این دارد، نه این اصطکاک با آن دارد کی با هم میجنگند؟ آن وقتی که بیاید توی خارج آن 2 عنوان را این بیاورد توی خارج آن وقت با هم اصطکاک دارد یعنی صلاه میگوید تصرف در غصب نه، تصرف در غصب میگوید صلاه نه.
2 عنوان آمد توی خارج اصطکاک پیدا شد یعنی این صلاه را برد توی غصب بسوء اختیارش شارع نگفته بود بکن، نه گفته بود نکن، شارع نگفته بود نماز را ببر توی غصب یا نبر توی غصب، فرموده بود صل، لاتغصب یک امر و یک نهی روی 2 تا عنوان مجزا از هم از نظر مامور به نه آن اصطکاک با این دارد نه این اصطکاک با آن اما این مکلف است که شارع گفته اطلب منک الصلاه و نهی عنها عنک تصرف در غصب این 3 تا عنوان را این آورده توی خارج رفت توی خانه غصبی بنا کرد نماز بخواند لذا وقتی نماز تمام شد، این نماز درست است یا نه؟ آن که مجوزی است میگوید خب بله نماز درست است برای این که ماتی به مطابق شده با مامور به، مامور به نگفت که نماز توی غصب نخوان گفته بود نماز بخوان، خب این هم نماز خواند آن نهی را هم ماتی به مطابق شده با مامور به، مامور به این بود که لاتغصب ، این غصب کرده.
لذا عنوانین روی شیء واحد بعبارت دیگر ماتی به این بلا را سر خودش آورده حالا این نماز صحیح است یا نه؟ امتناعی میگوید نه باطل است مبعد مقرب نمیتواند باشد اما مجوزی میگوید مقرب من جهه میتواند مبعد من جهه، مبعد من جهه میتواند مقرب من جهه باشد این باب اجتماع امر و نهی اما باب نهی در عبادت نه، هر دواش مال مکلف است مال شارع است، شارع مقدس فرموده نماز بخوان خب این زن حائض را هم میگیرد عام است اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل همه مکلفین را میگیرد ایها المکلفون اذا صلوا ایها المکلفون اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل اما شارع مقدس یک استثناء قائل شد فرمود ای زن حائض نماز نخوان دع الصلاه ایام اقرائه این یک تخصیص است یک عام است این خاصش است اما عام و خاص دیگر معلوم است موضوع یک چیز است 2 عنوان نیست یک عنوان است عنوان صلاه این گاهی در حال حیض است این صلاه را شارع مقدس فرموده نخوان به خلاف باب اجتماع امر و نهی 2 عنوان بوده یک معنون آن 2 عنوان را شارع نه، مکلف آورده در یک جا اما باب نهی در عبادت مربوط به مکلف است یک عامی مکلف شارع مقدس یک عامی گفته اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل ثم همین شارع مقدس تخصیص زده نهی آورده دع الصلاه ایام اقرائک یعنی ایها المکلفون صلوا الا زن حائض.
لذا عام و خاص، عام آمده روی عنوان، خاص هم آمده روی عنوان معنون یکی عنوان هم یکی به خلاف باب اجتماع امر و نهی معنون یکی عنوانین 2 تا در باب اجتماع امر و نهی عنوانین عامین من وجه است همه جا، مثل صلاه و غصب اینها عامین من وجه است گاهی نماز نیست غصب است گاهی نماز است غصب نیست گاهی هم، هم نماز است هم غصب است این را میگویند عامین من وجه دیگر لذا بین 2 تا وجه نیست عام و خاص است یک عام داریم صل یک خاص داریم که به زن حائض میگوید دع الصلاه ایام اقرائک. آن که اول گفتم ظاهراً هم دقیقتر است هم رساتر، این که باب اجتماع امر و نهی 2 تا عنوان آمده روی یک معنون کار هم، کار مکلف است نه مکلف در باب نهی در عبادات امر و نهی آمده روی عنوانه کار هم کار مکلف است نه مکلف اگر هم میخواهید بگوئید که اصلاً در باب نهی در عبادات شارع است که عام را تخصیصش میدهد اما در باب اجتماع امر و نهی این مکلف بدبختی درست میکند و نماز را میبرد توی غصب 2 عنوان را میآورد روی یک معنون این هم باب نهی در عبادات بنابراین نهی در عبادات هیچ ربطی به اجتماع امر و نهی ندارد باب اجتماع امر و نهی هم هیچ ربطی به باب نهی در عبادات ندارد خب این یک مقدمه.
مقدمه دوم که باز ربطی به اصل مسئله ندارد اما یک مسئله خوبی است و این مسئله در باب اجتماع امر و نهی گفتند اینجا هم میفرمایند نمیدانم چرا تکرار کردند و آن این است که این مسئله از مباحث الفاظ است نه مسائل عقلیه برای این که بحث دلالت است.
اگر یادتان باشد در منطق گفتند دلالت منقسم میشود به 5 قسم، دلالت مطابقی، دلالت تضمنی، دلالت التزامی و آن دلالت التزامی التزام بمعنی الاعم یا التزام بمعنی الاخص که 5 تا هم نیست میشود 4 تا یعنی آن التزام میشود 2 قسم آن بحث التزام را هم بحث لفظیاش گفتند، که دلالت است چرا؟ گفتند برای این که لازم بمعنی الاخص، لازم بمعنی الاعم احتیاج به لفظ دارد تا لفظ نباشد ما التزام را نمیتوانیم بدست بیاوریم در مقابل چه؟ در مقابل آنجا مباحث عقلیه مثل مباحث فلسفی یا مباحث منطقی که احتیاج به لفظ ندارد به قول ملاکبری منطق احتیاج به لفظ ندارد اگر هم لفظ میآورد این برای خاطر تفهیم و تفهم است.
لذا بحث عقلی آن که احتیاج به لفظ ندارد مثلاً اصاله الوجود و اصاله الماهیه اینها 2 تا بحث عقلی است.
بله در گفتگوها خب باید لفظ بگوئیم آن معنای عقلی را بفهمانیم اما معنای عقلی خودش مستقل است هیچ ربطی به لفظ ندارد و اگر در منطق در فلسفه ما گفتگو میکنیم این گفتگوها آلت و وسیله است ابزار است اما بحث دلالت التزامی بمعنی الخاص التزام بمعنی الاعم آن بحث دلالت است شما مثلاً مثل مثالها که میزنند وقتی که لفظ خاتم توی نظرتان میآید این لفظ شما را میبرد به سخاوت حالا گاهی این معنا فوراً به ذهن میآید که میگویند لازم بمعنی الاخص گاهی نه با فکر با تصور و تصدیق بعد از تصور موضوع و تصور محمول تصدیق، این را میگویند لازم بمعنی الاعم اما بالاخره احتیاج به لفظ دارد، لفظ است که باید تصورش کنیم، تصدیقش کنیم باید تصور موضوع، تصور محمول، تصدیق ثم آن لازمه بیاید توی ذهن ما.
بحث اجتماع امر و نهی بحث الفاظ است بحث نهی در عبادات هم بحث الفاظ است چرا؟ برای این که مثلاً آن کسی که میگوید نهی در عبادات موجب فساد است میگوید همین و ذروا البیع ارشاد الی الفساد است میگوید نیاور که نمیشود یا مثلاً در باب معامله که میگوید ذروا البیع یاد در باب دع الصلاه ایام اقرائک شارع مقدس به زن میگوید خانم نماز نخوان که فایدهای ندارد چیزی واقع نمیشود نیاور که نمیشود خب این میشود بحث لفظ بحث لفظ یعنی چه؟ یعنی خود آن دع الصلاه ایام اقرائک عام و خاص است دیگر یا عامین من وجه هر دو مربوط به لفظ است استقلالیت ندارد لذا بحث اجتماع امر و نهی از مباحث الفاظ است وابسته به لفظ است یعنی مقام ثبوت و مقام اثبات هر دو وابسته به لفظ است بخلاف مباحث عقلیه وابسته به لفظ نیست اما اگر بخواهیم گفتگو بکنیم اگر بخواهیم مطلب را بیان بکنیم یا با کتابت هر دو میشود ابزار.
لذا مثلاً وسایل الشیعه از مباحث الفاظ است اسفار ملاصدرا از مباحث عقلیه است.
بله در این وسایل الشیعه یا مثلاً جواهر که وابسته به لفظ است گاهی هم مباحث عقلی میآید البته نباید هم بیاید بحث اصول ما نباید این مباحث عقلی در آن آمده باشد اما علی کل حال آمده طرداً للباب است. فقه ما موضوعش کتاب و سنت و عقل و اجماع یعنی موضوعش نه آن که وابسته به او باز آن کتابش که معلوم است لفظ است و سنتش هم معلوم است لفظ است اجماعش برمیگردد به همین الفاظ یعنی شما اگر اجماع درست میکنید میگوئید که کاشف از نص معتبر راجع به مباحث عقلیاش هم آن عقل دقی فلسفی مراد نیست آن عقل عقلا، که باز میگردد به الفاظ یعنی عقلا ببین از این لفظ چه میفهمند؟ عقلا ببین از این روایت از این آیه شریفه چه میفهمند؟
بنابراین در حقیقت اخباری میگوید نسبت فقط ما میگوئیم نه، هم سنت است هم قرآن است هم عقل است هم اجماع. اخبار میگوید از قرآن چیزی نمیفهمم روایت باید معنا بکند عقل هم که حق ندارد دخالت در فقه بکند اجماع هم که قول دیگران است قول دیگران که حجت نیست.
بنابراین پایه فقه سنت است خب از یک جهت خوب میگوید دیگر ما هم قبول داریم راستی اگر نخواهیم هو بکنیم راستی همین است برای این که فقه ما میگردد روی روایات اهل بیت اگر ما قرآن هم میگوئیم همین بحث فقه امروز ما همین بود که قرآن میفرماید یک کلی ما از کلیات قرآن که چیزی نمیتوانیم استفاده بکنیم فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق از بالا به پائین یا از پائین به بالا دیگر آن را باید امام علیه السلام بفرماید عقلش هم همین است عقلش یک دفعه عقل غیر متعارف است برمیگردد به استحسانها اینها 9 تا دلیل دارند سنیها، ما که 4 تا میگوئیم آنها 9 تا میگویند عمدهاش برمیگردد همین قیاس واستحسان و امثال اینها خب آنها یک توهمات عقلی است لذا ما شیعه میگوئیم اینها حجت نیست اگر عقل را میگوئیم حجت است آن عقلی که متعارف باشد اسمش را میگذاریم عرف موضوعات را از عرف باید گرفت از عقل باید گرفت شما بگوئید از عقل اما یعنی عقل عقلا بنابراین اگر اخباری میگوید که موضوع فقه ما پایه فقه ما سنت است فقط خب حرف خوبی است دیگر قرآن کلیات است تفسیرش را روایت باید بکند عقل هم آن معنای عرفی است که گفتگوهاست ظهورات است و اجماع هم که بالاخره باید برگردد به روایت و الاجماع من حیث هو هو لیس بالحجه.
بنابر این، این جزء اول اصول اینها درست آمده همهاش مباحث الفاظ است برای این که این جزء اول این جور است یک مقدار درباره ظهورات صحبت میکند بعد میآید در باب اوامر بعد میآید در باب نواهی بعد می رود مفهوم بعد عام و خاص بعد مطلق و مقید بعد مجمل و مبین همه اینها اعراض لفظ است همه اینها وابسته به لفظ است که میگوئیم مباحث الفاظ است همه اینها وابسته به لفظ است که میگوئیم مباحث الفاظ و در باب آن جلد دوم هم که عقل است آن هم راستی آن عقل دقی فلسفی نیست همهاش برمیگردد به الفاظ اگر مشهور شده.
جلد اول مربوط به الفاظ است جلد دوم مربوط به عقلیات است، عقلیات به این معنا نه آن عقلیات دقی فلسفی یعنی باز هم عقلیاتی که مربوط به لفظ است وابسته به لفظ است تا لفظ نباشد استصحاب نمیتوانیم درست بکنیم تا لفظ نباشد برائت نمیتوانیم.
لذا میبینید مرحوم شیخ انصاری برائت عقلی درست میکنند، برائت نقلی درست میکنند آن وقت برائت عقلی را بگوئید بنای عقلا بدون لفظ ولی غالب آن مباحث جلد دوم مربوط به الفاظ است آن که مسلم است جلد اول کفایه این 8 - 7 بحث پایهاش لفظ است دلالات است حالا یا دلالت مطابقی به دلالت تضمنی یا دلالت التزامی بمعنی الاعم یادلالت التزامی بمعنی الاخص.
پس این مسئله ما نهی در عبادات درست آمده توی جلد اول اصول
آمده درست آمده از مباحث لفظیه است نه مباحث عقلیه نگفته بودند در این بحث ما ظاهراً بهتر میشد پیش برویم این هم مقدمه دوم .
مقدمه سومش هم انشاء الله بر ای آینده.
وصلی الله علی محمد و آل محمد