درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اگر مولا 2 مرتبه امر کرده باشد آیا 2 مرتبه باید انجام بدهد یا یک مرتبه؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله آخر در باب اوامر که اگر ذکر نکرده بودند خیلی بهتر بود مخصوصاً مرحوم آخوند که میخواستند موجز شود نباید این فرع را ذکر کرده باشند، این است که اگر مولا 2 مرتبه امر کرد که هنوز آن مامور امر را نیاورده گفت بیا دودفعه گفت بیا آیا دو مرتبه باید برود یا یک مرتبه؟ خب معلوم است که امر دوم تأکید امر اول است مثل این است که بیا حتماً بیا آن وقت که بلافاصله بگوید بیا حتماً بیا این تأکید است، این هم تأکید است دیگر حالا ما بگوئیم 2 تا امر است و مامور باید دو دفعه این امر را بجا بیاورد و 2 تا مأمور به است؟ معلوم است هیچ وجه ندارد الا یک مواردی پیدا شود که قرینه در کار باشد که آن قرینه به ما بگوید 2 مرتبه حرف دیگری است.
ساعت 8 بیا، ساعت 9 بیا خب معلوم است 2 تا امر است و 2 تا مامور به است و این باید هم ساعت 8 برود هم ساعت 9 برود چنانچه غالباً قرینه دارد بیا، حتماً بیا، یادت نرود خب اینها همه تأکید است حالا اگر یک جا پیدا بکنیم که قرینهای در کار نباشد گفته بیا، دو دفعه گفته بیا گفته زید را اکرام کن دو دفعه گفته زید را اکرام کن این 2 مرتبه باید اکرام کند؟ یا یک مرتبه کفایت میکند؟
قرینه برای وحدت نداریم که تأکید باشد قرینه برای تعدد هم نداریم. مرحوم آخوند میگویند ظاهر ماده دلالت میکند بر تأکید ظاهر امر دلالت میکند بر تأسیس و حیث این که نمیتوانیم احدهما را مقدم بر دیگری بیندازیم دیگر خواه ناخواه باید مراجعه کنیم به اصل، اصل هم اقل و اکثر میشود، آن هم اقل و اکثر غیر ارتباطی یک مرتبه برای آن واجب است دفعه دوم اکرام زید نمیدانیم واجب است یا نه، رفع مالایعلمون این هم معلوم است اما این که ما بگوئیم ماده اقتضا میکند تأکید را هیأت اقتضا میکند تأسیس را یک قدری مشکل است انصافاً این حرف را بزنیم. برای این که یک امر وحدانی است این انشاء خود به خود که استقلال ندارد باید بیاید روی یک مادهای تا استقلال پیدا بکند لذا بیا یا زید را اکرام بکن در حقیقت عرفاً یک چیز است ما بگوئیم مادهاش دلالت میکند بر تکرار انشائش دلالت میکند بر تأسیس و عدم تکرار ظاهراً وجهی ندارد برمیگردد به این که مولا 2 مرتبه امر کرده که اکرام زید بکنم نمیدانم 2 مرتبه تأسیس بوده یا تأکید؟ برمیگردد به این که یک مرتبه را میدانم باید اکرام بکنم اما مرتبه دوم را نمیدانم برایم واجب است یا نه؟ رفع مالایعلمون میگوید نه.
دیگر چیزی نداریم اینجا آن که الان که میخواهیم بحث نواهی را شروع بکنیم چیز داریم، دیگر هر کجا قرینه باشد برای تأکید، تأکید. هر کجا قرینه باشد برای تأسیس، تأسیس. هر کجا قرینه نشود مجمل است اقل و اکثر غیر ارتباطی است میدانم امر اول را باید بجا بیاورم امر دوم را نمیدانم باید بجا بیاورم یا نه رفع ما لایعلمون، نه.
و اما باب نواهی، باب نواهی ضد باب اوامر است یعنی امر، انشاء آن صیغه افعل و مابمعناها این وضع شده برای ترغیب و تحریص به فعل در حقیقت جای خارج نشسته همین طور که در خارج گاهی بیرونش میکند گاهی هم با زبان میگوید اخرج این انشاء، این تشریع جای تکوین است ترغیب و تحریص به فعل گفتیم هم دال بر وجوب است دلیلش هم عرف است اگر کسی مخالفت امر بکند کتک میخورد برای این که مخالفت امر مولا کرده است اما نهی ضد امر است یعنی زجر از فعل است آن ترغیب به فعل است این زجز از فعل است بعبارت دیگر اگر بخواهیم مثال تکوینی بزنیم گاهی نگه میدارد، نمیگذارد برود بیرون گاهی هم میگوید لاتخرج این لاتخرج جای آن باز دارنده را دارد تشریع جای تکوین.
لذا امر و نهی از 2 مقوله هستند 2 تا امر ضد است یکی ترغیب به فعل است یکی زجر از فعل است آنجا ترغیب به فعل باشد اسمش را میگذاریم امر آنجا که زجر از فعل باشد اسمش را میگذاریم نهی نه ربطی نهی به امر دارد اصلاً وجه اشتراک ندارد دو ضد است نه او ربطی به این دارد نه این ربطی به او هر دو هم امر وجودی البته اعتباری و آن که امر وجودی است آن خارج است در خارج یک دفعه هلش میدهد بیرون در خارج هم یک وقت نگه میدارد نمیگذارد برود بیرون آنجا که هلش میدهد بیرون به قول حضرت امام میگفتند که امر هل دادن نحو المطلوب. آنجا که میگوید برو بیرون مثل این است که دست بگذارد پشت گردهاش بیرونش بکند در نهیاش گاهی وامیدارد، یعنی میخواهد برود بیرون نمیگذارد برود بیرون آن وقت گاهی هم با زبان میگوید لاتخرج.
البته مشهور است اما از مرحوم آخوند توقع نداشتیم مرحوم آخوند در کفایه میفرماید که فرق بین امر و نهی یک قدر اشتراک دارد هر دو طلب است یک امتیاز دارد آن طلب فعل است این طلب ترک.
بنابراین میفرماید نهی و امر هر دو طلب است گاهی طلب میکند فعل را به آن میگوئیم امر گاهی طلب میکند ترک را به آن میگوئیم نهی و چه چیز نظر مبارکشان است طلب است یعنی چه؟ اصلاً هیأت نهی وضع برای طلب نشده هیأت امر را وضع کردهاند، صیغه افعل و ما بمعنا را وضع کردهاند برای طلب برای ترغیب برای تحریص به فعل امر صیغه لاتفعل را وضع نکرده برای طلب وضع کرده برای زجر از فعل نه طلب ترک.
لذا اصلاً و ابداً طلبی در کار نیست یکی طلب است، دیگری زجر است ضد طلب است.
لذا این طلب ترک اولاً در معنایش نخوابیده در لغت نخوابیده و نمیدانیم این طلب را مرحوم آخوند و دیگران از کجا آوردهاند اصلاً نهی طلب نیست، این یک معنا.
یک حرف دقی اصولی دیگر هم هست این که ترک یک امر عدمی است چه جور میشود طلب کند ترک را؟ طلب متعلقش باید یک امر وجودی باشد ترک یک امر عدمی است ما لیس فهو لیسا آن که نیست نیست. حالا طلب بکند نیستی را، طلب نیستی یعنی چه؟ اصلاً نمیتواند متعلق طلب باشد ترک تا این که ما بگوئیم طلب ترک است.
لذا چیزی نداریم تا طلب آن را بکنیم ترک یک امر عدمی است و امر عدمی نمیتواند مطلوب واقع شود آن که میتواند مطلوب واقع شود امر وجودی است که بگوید این کار را انجام بده بیاورش توی خارج مثلاً اگر گفت که اخرج یعنی بیاورش توی خارج یعنی اوجد آن خروج را.
اگر یادتان باشد خود مرحوم آخوند اقرار کردند مشهور در میان اهل اصول هم شد این که الحق ان الاوامر و النواهی متعلق به تبایع است من حیث هی هی وقتی متعلق به طبیعت شد نمیتوانیم که طبیعت را ماهیت را بگوئیم هیچ مسلم طبیعت یک چیزی است حالا ولو امر اعتباری ولو امر عقلی اما بالاخره ماهیت لابشرط یک چیزی است دیگر که رویش حساب میکنند رویش احکام بار میکنند آن وقت که طلب کند آن طبیعت را بالاخره مرحوم آخوند برگرداندند به این که اوجد الطبیعه یعنی آن طبیعت من حیث هی هی را بیاورش توی خارج میشود کلی طبیعی یعنی آن کلی منطقی را بیاور توی خارج خب این خوب است اما بیا توی نحو ترک من حیث انه ترک خب اصلاً طبیعت ندارد ماهیت لابشرط ندارد میشود انسان یک مفهوم اعتباری توهمی به معنا طبیعت الترک، اما طبیعت الترک نه خارجیت دارد نه کلی طبیعی است از نظر منطق و نه چیزی است تا بگوئیم نیاور توی خارج.
لذا ترک ولو این که عدم مضاف باشد به قول حضرت امام (رض) راجع به عدم مضاف میگفتند که کلاه صدر اعظم را سرنوکر گذاشتند آن که چیز است، آن مضاف الیه است نه مضاف عدم زید بهره از وجود دارد این از دروغهای دنیاست به قول ایشان، حالا عدم ، عدم است.
حالا عدم زید باشد یا عدم مطلق اصلاً ماهیت ندارد چه عدم مضاف چه عدم مطلق ماهیت ندارد، ماهیت مربوط به وجود است ماهیت مربوط به آنجاست که بتواند بیاید توی خارج آن وقت بگوید که اوجده، اوجد الطبیعه حالا بخواهد در طلب بگوید که طلب ترک، اوجد ترک را خب ترک چه هست که اوجد ترک را اصلاً ترک خب ترک است در آن مثلاً اخرج خب این بگوید ایجادش بکن توی خارج این میرود بیرون اما راجع به ترک بگوید اوجد ترک را بگوئیم یعنی چه؟ یعنی زجر از فعل خب این عبارت اخری وجود میشود معنایش طلب دیگر نیست طلب ترک معنا ندارد زجر از فعل خیلی خوب است یک امر وجودی است و خیلی هم عالی است و اما ما بخواهیم طلب بیاوریم مسلم نمیشود.
لذا این که مشهور شده است و مرحوم آخوند (رض) در کفایه میفرمایند نه طلب ترک است میگوئیم نه اصلاً طلب نیست ضد طلب است زجر از فعل است و این یک امر وجودی است مثل این که طلب فعل یک امر وجودی است آن میشو د ضد طلب، طلب میشود ضد زجر از فعل.
آنچه میدانم همین است که گفتم آن وقت یک بحث دیگر میآید جلو که این هم خیلی سر و صدا رویش است اگر یادتان باشد بلافاصله بحث میکنند منجمله مرحوم آخوند این که آیا نهی طلب ترک مطلق است یا طلب کف عن الفعل؟ و مشهور در میان اهل اصول این شده کف نیست خودداری نیست بلکه ترک مطلق است، روی عرض ما بحث سالبه به انتفاء موضوع میشود ولو این که اصلاً نهی زجر است نه ترک باشد تا بگوئید کف است یا ترک مطلق است هیچ کدام، نه کف است نه ترک مطلق و اما اگر جلو نیاید این ترک مطلق این نهی را امتثال کرده آن وقت تویش میمانند نهی و امتثال کرده یعنی چه؟
یعنی مثلاً شما همه که اینجا نشستید دزدی نمیکنید حالا دزدی که نکردید آن به آن امتثال کردید لاتصرف را؟ خب آن کسانی که میگویند ترک است میگویند آره میشود گفت؟ یعنی مرتب شما ثواب ببرید برای این که ترک کردید لاتصرف را نمیشود گفت.
لذا چون نمیشود گفتند کف است باید دزدی جلو بیاید این دزدی نکند آن وقت امتثال کرده نهی را.
لذا توی این حرف اگر یادتان باشد ماندهاند که اگر بگوئیم کف است به چه دلیل؟ اگر بگوئیم ترک مطلق است که مرحوم آخوند گفتند نهی ترک مطلق است گفتند طلب ترک است، ترک مطلق. گفتند ترک مطلق لازمهاش این است که اگر کسی اصلاً زمینه برای دزدی ندارد این امتثال کرده باشد نهی مولا را دائماً و این عرف پسند نیست که ما بگوئیم همه ما که اینجا نشستیم امتثال کردیم لاتصرف را.
لذا مجبور شدند بگویند که طلب ترک یعنی طلب الترک تا یک سر و صورتی پیدا بکند یعنی دزدی جلو بیاید این نکند آن وقت امتثال نهی کرده اما روی عرض ما همه اینها سالبه به انتفاء موضوع میشود و آن این
است که معنای نهی زجر از فعل است.
بله لازمه زجر از فعل کف است نه خودش معنایش طلب الکف نیست که مرحوم آخوند میگوید بلکه معنایش زجر از فعل است که لازم دارد کف را باید یک گناهی جلو بیاید این گناه را بگویند نکن تا این که زجر از فعل بیاید جلو اگر هم دلتان میخواهد اصلاً زجر از فعل را بگوئید کف اما طلب نه، طلب الکف نه، زجر از فعل یعنی کف.
لذا معنایش این جور میشود که زجز از فعل لازمهاش کف عن الفعل است برای این که کی میشود وادار کند؟ وقتی که بخواهد مثلاً از اینجا برود بیرون او را نگه میدارد این کف است اما نه طلب الکف باشد این نگاه داشتن این در مقابل ترغیب و تحریص به رفتن این است آن وقت کی میتوانیم بگوئیم این را نگاهش داشته زجر از فعلش آن وقت که میخواست برود بیرون نگذاشته به این میگویند زجر از فعل.
لذا برمیگردد بحث به اینجا که اصلاً توی نهی طلب نیست نه طلب ترک نه طلب کف بلکه در نهی زجر از فعل است این لازم دارد کف عن الفعل را. این هم بحث دوم، این خلاصه حرف است. حالا بحث بعدمان راجع به همین مطالعه کنید کفایه را لااقل کتابهای دیگر را هم ببینید تا فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد