درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : واجب کفایی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث درباره واجب کفائی است همین طوری که در واجب تخییری گفتیم واجب کفائی از نظر اثبات یک مسئله مشهور در اسلام است همین طور که واجب عینی داریم واجب تخییری داریم، واجب کفائی داریم و معنای واجب کفائی این است که برهمه واجب است اما اگر کسیمتصدی شد از دیگران ساقط می‌شود.

لذا این واجب را در اسلام داریم در میان عقلا داریم و همین طور که واجب تعیینی در میان عقلا هست واجب کفائی هم در میان عقلا هست.

مسئله تمام است مثل همان واجب تخییری است که مسئله تمام است اما یک مسئله علمی شده برای این که همین جور ولش بکنیم که سزوار نیست لذا باید اصول است مشکلش بکنیم لذا رفتند سر یک مسئله مشکلی.

مسئله مشکل همان مسئله مشکل در باب واجب تخییری است و آن این است که کیفیت جعل چه جوری است؟ این مربوط به ما نیست حالا ما بفهمیم، نفهمیم، بدانیم، ندانیم.

یک میتی یک کسی مرده است این میت را همه باید غسل بدهند کفن کنند دفن کنند اما وقتی عده متقبل این کار شدند از دیگران ساقط است یک قدری برو بیشتر، همه باید رفع فقر از فقیر بکنند هم از نظر خوراک هم از نظر پوشاک هم از نظر مسکن هم از نظر ازدواج واجب است حالا یک نفر متصدی می‌شود از دیگران ساقط می‌شود 10 نفر متصدی می‌شوند از دیگران ساقط می‌شود اما اگر هیچ کسی متصدی نشد همه مسؤولند همه معاقبند واجب کفائی دیگر این است که اگر یک نفر آن واجب را آور از گردن دیگران ساقط است اگر هیچ کس نیاورد همه معاقبند.

برای این که به نحو کفایت برای همه واجب است و واجب کفائی در میان عقلا در شرع مقدس اسلام زیاد داریم اما کیفیت جعل را که شارع مقدس چه جوری جعل کرده؟ تصویر چه جوری است؟

مسئله مشکلی شدکه در اصول و همان 6 تا قولی که در واجب تخییری گفتیم در همین واجب کفائی هم آمده و اضعف اقوال حرف مرحوم آخوند در کفایه است که در واجب تخییری فرمودند، فرمودند که واجب کفائی آن است که اگر یک نفر آورد تکلیف ساقط است و اگر هیچ کس نیاورد همه معاقبند که در واجب تخییری هم فرمودند که واجب تخییری آن است که احدهما باید بیاورند اگر هیچ کدام نیاوردند هر دو معاقبند که اینجا هم می‌گوئیم به مرحوم آخوند گفتیم آقا معلوم است این محل اثبات را دارید می‌گوئید این را که می‌دانیم واجب کفائی چیست اصطلاحاً لغتاً، واجب تخییری چیست شما دارید لغت معنا می‌کنید که می‌گفتیم دلیل عین مدعاست شما دارید اصطلاح معنا می‌کنید شارع مقدس چه جوری وضع کرد واجب کفائی را همین طور که واجب تخییری را گفتیم چه جوری شارع مقدس جعلش کرده می‌دانیم درست جعل کرده می‌دانیم واجب کفایی داریم، معنای واجب کفائی را می‌دانیم، واجب تخییری را می‌دانیم اینها همه خیلی خوب اما آیا می‌توانیم کیفیت جعل را بدست بیاوریم یا نه؟

گفتم بتوانیم یا نتوانیم خیلی اهمیت ندارد ولی خب دیگر حالا توی اصولیم و فلسفه توی اصول آمده دیگر حکمت حکم و علت حکم و امثال اینها، کیفیت تصویر جعل و اینها را هم باید بحثشان را بکنیم والا نتیجه عملی ندارد.

آن که ما گفتیم در واجب تخییر همان را اینجا می‌گوئیم. معلوم است در واجب تخییری آن ابهام می‌آید روی مکلف در واجب کفائی ابهام می‌آید روی مکلف به معلوم است دیگر اینها را به وضوح باقی گذاشتند دیگر معلوم است واجب کفائی غیر از واجب تخییری است، واجب تخییری غیر از واجب کفائی است هر دو تایشان غیر از واجب عینی است.

آن حرفها همه تکرار است، دیگر تکرارش نمی‌کنیم 6 تا قول از اعلام نقل کردیم به نظر ما ناتمام بود و ناتمامش را هم عرض کردیم و آن که ما در واجب تخییری گفتیم خیال می‌کنیم درست باشد این است در واجب تخییری گفتیم که تصویر این است، حکم آمده روی احدهما اما نه احدهمای حقیقی برای این که احدهمای حقیقی در خارج موجود نیست اسمش را می‌گذاریم عنوان انتزاعی اسمش را می‌گذاریم جامع انتزاعی در مقابل جامع حقیقی که اسمش را می‌گذاریم طبیعت توی فلسفه اسمش را گذاشتند ماهیت جامع حقیقی را می‌شود توی خارج ایجاد کرد جامع انتزاعی را نمی‌شود توی خارج ایجاد کرد در جامع حقیقی که ماهیت باشد وقتی که فرد را مکلف ایجاد بکند خود به خود ماهیت را ایجاد کرده یعنی کلی طبیعی آمده توی خارج شارع گفته نماز بخوان، این هم نماز را خواند فرد موجود شد کلی طبیعی با فرد است همان است که شارع مقدس می‌خواهد مأتی به مطابق با مامور به.

اما در جامع انتزاعی گفته احدهما این توی خارج نمی‌تواند بیاید برای این که توی خارج که می‌آید آن فرد حقیقی است احدهما اگر صادق بر آن نیست بلکه یک جامع انتزاعی است که از آن انتزاع احدهما می‌کنیم ماهیتش وقتی بیاید توی خارج مثلاً زید آن حیوان ناطقش است اما احدهما دیگر این نه از اوصافش است نه ماهیتش است اما صدق هم بر او می‌کند می‌گوید که احدهما زید یا عمر اکرم زید می‌کند می‌گوید که تو نگفتی اکرام زید گفتی اکرام احدهما من هم اکرام احدهما کردم، اکرام زید کرده، می‌گوید اکرام احدهما کردم این احدهما برای زید نه ماهیتش است نه وصفش است اما عرف انتزاع می‌کند از این یک عنوانی را به عنوان احدهما.

لذا من مرتب گفتم که روی این قول هفتم که من دارم فکر بکنید اگر نشد قبول بکنید قولی خودتان انتخاب بکنید.

حالا الان همین است که اتفاقاً مرحوم آقای خوئی نگفتند و جور دیگر رفتند و دیگران هم جور دیگر رفتند الان بحث ما نیست آن که الان بحث ماست این است که بعضی اوقات عناوین ماهیت نیستند حالا اصلاً عناوین در اصول هیچ کدام ماهیت نیستند ماهیت نما هستند اما به عبارت دیگر بعضی از عناوین وجود خارجی دارند می‌شود وجود خارجی به آنها داد بعضی از عناوین را نمی‌شود وجود خارجی داد وجود خارجی ندارند حالا که وجود خارجی ندارند چه اسمش را بگذاریم؟ اسمش را گذاشتند وجود انتزاعی و این مسئله را هم که حالا تکرار می‌کنم برای این که در اصول خیلی جاها به درد ما می‌خورد.

لذا باید خیلی توجه داشته باشید که این عناوینی که صادق می‌شود بر افراد به آن می‌گوئیم ماهیت باید به آن بگوئیم طبیعت برای این که توی اصول طبیعت است نه ماهیت حالا اسمش را می‌گذارند ماهیت می‌گویند جامع حقیقی مثلاً زید عالم است این علم واقعاً صادق براین است آن علم که یک طبیعت است آن طبیعت آمده توی خارج شده مشتق شده ذات ثبت له العلم چنانچه حیوان ناطق هم صادق بر این زید است برای این که می‌گوئیم زید حیوان ناطق یعنی توی خارج ما علم داریم راستی توی خارج ما حیوان ناطق داریم به اینها می‌گویند عناوین متأصله جامع حقیقی، طبیعت، ماهیت همه اینها درست است اما بعضی از عناوین را داریم که اینها تأصل ندارد یعنی خارجیت ندارد در حالی که صادق بر فرد است اما این فرد واقعاً فروش نیست.

توی منطق منجمله حاشیه ملا عبدالله اسمش را گذاشت مصدوق علیه گفت، نگو مصداق بگو مصداق علیه حالا مثل چه؟ از جمله احدهما این لفظ احدهما یک تصور حسابی است که جامع دارد احدهما در خارج زیاد مصادیق دارد حالا این احدهما که یک متصور است و یک امر عقلی است گاهی می‌آید توی خارج، توی خارج که آمد مثلاً شما گفتید که اکرم زیداً او عمراً شما دست روی زید بگذاری احدهماست اگر اکرام زید کنی تکلیف ساقط است اگر عمر را اکرام بکنی تکلیف ساقط است خب اینها همه‌اش خوب است اما احدهما آیا مثل علم است یا نه.

احدهما صادق بر این است اما نه ماهیتش است، نه وصفش است متأصل وقتی که توی خارج نباشد شاید آن کسانی هم که می‌گویند فرد مردد همین مرادشان است؟ یعنی این احدهماست اما خارجیت ندارد.

لذا این می‌تواند وقتی حکم آمد روی احدهما این را بیاورد توی خارج چه جور؟ زید را اکرام می‌کند صادق است بر او احدهما تکلیف ساقط می‌شود یا عمر را اکرام می‌کند تکلیف ساقط می‌شود برای این که احدهما است، تکلیف نیامده روی زید خاص، روی عمر خاص، آمده روی احدهما این احدهما را می‌تواند بیاورد توی خارج اکرام زید می‌کند، احدهما را اکرام کرده، اکرام عمر بکند احدهما را اکرام کرده اما آیا مثل آنجاست که بگوید اکرم عالماً یا نه؟ اگر بگوید اکرم عالما زید عالم را اکرام کند راستی واقعاً علم را آورده توی خارج اما در اینجا احدهما را نمی‌تواند توی خارج بیاورد برای این که اصلاً مصداق ندارد توی خارج، چون آن احدهما انتزاعی است و آن انتزاعی که خیلی هست توی خارج هیچ کدام اینها وجود خارجی ندارد اما شارع مقدس می‌تواند متوسل شود به این جامع انتزاعی برای این که مطلوبش بیاید توی خارج چنانچه در جامع حقیقی هم همین است که وقتی می‌گوید حیوان ناطق، حیوان ناطق ماهیتی را که نمی‌خواهد یعنی آن ماهیت عقلی را، یا آن ماهیت منطقی را که نمی‌خواهد، ماهیت خارجی را می‌خواهد، لذا متوسل می‌شود به آن ماهیت حقیقی آن ماهیت حقیقی مثلاً می‌گوید صل خب متوسل می‌شود به صلاه یک عنوان متأصل این مکلف آن صلاه را، آن ماهیت را آن موضوع تکلیف را می‌آورد توی خارج وقتی آورد توی خارج آن صلاه که مورد تکلیف است تطبیق می‌کند بر این واقعاً یعنی راستی صلاه است.جامع متأصل است مصداق است، فرد متأصل است مأتی به مطابق با مأمور به می‌شود، مأمور به ساقط می‌شود لذا از این جهت هیچ تفاوت ندارد که جامع حقیقی باشد یا جامع متأصل.

ما مدعی هستیم که در واجب تخییری در واجب کفایی این جور است.

در واجب تخییری می‌گوید به یکی از این دو اکرام بکن.

در واجب کفایی باز همین را می‌خواهد آن که می‌خواهد این است که یکی از مکلفین این تکلیف را بیاورند حالا زید باشد، عمر باشد، خارج باشد می‌گوید یکی از شما، این وجود خارجی ندارد برای این که مثلاً در واجب کفایی همه مکلفند این مرده را دفن کنند، آن چه در خارج داریم یک است آن یک وقتی که مرده را دفن کرده آن همه صادق می‌شود بر این، وقتی صادق شد بر این، تکلیف ساقط می‌شود مثل همان احدهما.

لذا همه در حالی که وجود خارجی ندارد اما شارع متوسل می‌شود تکلیف را می‌آورد روی همه دیگر خواه ناخواه یکی که بجا آورد این همه تکلیف را ساقط می‌کند مثل احدهما وقتی یکی را اکرام کردی این احدهماست تکلیف ساقط می‌شود در حالی که همه یا احدهما را مثل فوقیت و تحتت می ‌بیند توی منطق توی فلسفه به آن می‌گویند انتزاعیات آن فوق و تحت، تقدم و تأخر این وجود خارجی ندارد به آن می‌گویند عنوان مشیر می‌گوید که آن سومی در صف سوم را اکرام کن خب این سومی وجود خارجی ندارد برای این که یک امر انتز اعی است دیگر این سومی اگر بیاید توی صف دوم می‌شود دومی برود آن طرف می‌شود اولی اینها هیچ کدام وجود خارجی ندارد اما به قول بزرگان این عنوان مشیر است توسل پیدا می‌کند بعنوان مشیر، برای تکلیفش، تکلیفش خارجیت دارد و آن این است که می‌خواهد زید اکرام شود، اکرام می‌شود.

لذا اگر هیچ کدام انجام ندادند همه معاقبند برای این که تکلیف آمده روی همه، همه معاقبند اگر یک کدام تکلیف را درست کردند تکلیف آمده توی خارج اما به عنوان انتزاعی، به عنوان همه‌تان، هیچ کس معاقب نیست آن وقت آن کسی که متوسل شده ثواب هم دارد آن کسی هم که رفته کنار اگر راستی آن مرده دفن شود نه ثواب دارد نه عقاب.

لذا واجب تخییری با واجب کفایی مثل هم است از نظر ما و این که مولا راجع به مکلف راجع به مکلف به گاهی متوسل می‌شود به امر تأصلی به آن می‌‌گویند جامع حقیقی و حکم را می‌آورد روی جامع حقیقی مطلوبش ساقط می‌شود یعنی به مطلوب می‌رسد در واجب کفایی حکم را می‌آورد روی مکلف به.

این مرده را همه شما باید دفن کنید، نمی‌گوید همه‌تان این مرده را یکی از شما، عده‌ای از شما باید دفن بکنید حکم برای همه است اما این همه‌تان یا بعضی‌تان این، وجود خارجی ندارد اما وجود انتزاعی دارد یعنی روی 100 تا بعضی است همه‌شان اگر 100 تا باشند روی همه‌شان است اما این همه‌شان یا بعضی‌شان هیچ کدام در خارج حیوان ناطق است، در خارج حیوان است در خارج عالم است اما در خارج بعضی دیگر یک جامع انتزاعی است، یک امر انتزاعی است و همین طور که در واجب تخییری راجع به مکلف می‌گفتیم احدهما در این واجب کفائی هم می‌گوئیم مثل همان همه‌تان، یا متوسل می‌شود به دفن میت برای همه‌تان خب بر همه واجب می‌شود برای این که دست روی هر کدام می‌گذارید یکی از همه‌تان است و بر همه واجب است.

لذا اگر هیچ کس نکرد همه معاقبند اما تکلیف به چه ساقط می‌شود؟ به بعضی ولو به یک نفر وقتی که آن میت دفن شد تکلیف از همه ساقط است. شارع مقدس چه کرد؟ واجب کفایی درست کرد متوسل شد به یک جامع انتزاعی برای مکلف به چنانچه در واجب تخییری متوسل شد به یک جامع انتزاعی برای واجب تخییری حکم منجز می‌شود، مثل همانجاست که واجب تعیینی، واجب تعیینی کی حکم منجز می‌شود؟ وقتی که اقتضا تمام باشد شارع مقدس انشاء بکند فعلیت درست شود عقل ما می‌گوید همه‌تان تو یکی از همه هستی باید بروی دنبال تشییع جنازه .

لذا مثل واجب عینی چه جور اگر هیچ کس نباشد این یک فرد باید این کار را بکند حالا هم که همه هستند حکم منجز است برای همه اما وقتی یک عده رفتند و این کار را متصدی شدند این آقا می‌تواند برود دنبال بازارش و دیگر لازم نیست، این همه‌تان ولو شامل این هست اما چون آن مطلوب شارع به وضع می‌آید به این می‌گویند دیگر خیلی خوب آن متصدی شد تو برو دنبال کار خودت.

احدهما و بعضهم و امثال اینها یک امر مبهمی است دیگر یک امر مبهمی است اما صدق دارد در خارج اما نه صدق حقیقی، صدق مجازی صدق انتزاعی اینها توی منطق گفتیم دیگر الان باید مثل موم توی دست همه شما باشد از نظر منطق جامع انتزاعی کدام است؟ جامع حقیقی کدام است؟ عنوان انتزاعی چیست؟ عنوان حقیقی چیست؟ طبیعت مجازی کدام است؟ طبیعت حقیقی کدام است؟ اینها همه چیزهایی است که در اصول گفته شده حالا آنچه منطق را می‌خواهیم بیاوریم اینجا این است تصویر جعل مولا، ما می‌گوئیم تصویر جعل مولا در واجب کفائی عنوان انتزاعی است نه عنوان حقیقی.

مسئله تمام شد الا این که دیر شد مرحوم نائینی یک فرعی آوردند اینجا و همه را توی دردسر انداختند فرع خوبی هم هست و آن این است می‌گوید که اگر 2 نفر توی بیابان آب نداشتند و اینها تیمم کردند برای نماز ناگهان کسی آب آورد ولی بر ای خوردن نه برای وضو گرفتن و یک نفر می‌تواند وضو بگیرد تیمم هر دو باطل است یا نه؟ تیمم صحیح است یا نه؟ آیا وضو واجب است برای هر دو یا نه؟ و امثال اینها، یک بحث مفصلی مرحوم نائینی کردند دیگران هم از شاگردهایشان ایراد کردند.

این فرع ولو شاذ است از نظر علمی معتنا به است مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.

وصلی الله علی محمد و آل محمد