درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : کیفیت جعل در واجب تخییری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
امروز میخواستم درباره اقل و اکثر به نحو تخییر آیا جایز است؟ آیا ممکن است یا نه؟ اما آن بحث دیروز یکی اصل ششم را یادم رفته بگویم باید الان گفته شود و آن هفتم را هم که مال خودم بود گفتم گفتند که یک مقدار اجمال دارد و چون مربوط به اینجا هم نیست آن بحث هفتم
یک چیز سیال در فقهمان است و خیلی جاها بدرد میخورد.
لذا یک مقدار این بحث را تکرارش بکنم.
آن قولی که نگفتم قول مرحوم آخوند در کفایه، بحث ما این بود که ما واجب تخییری داریم از نظر اثبات هیچ اشکالی در مسئله نیست اما کیفیت جعل چه جوری است؟ شارع مقدس چه جور جعل کرده واجب تخییری را؟ گفتم چه جور جعل کرده واجب تعیینی را خوب میفهمیم اما چه جور جعل کرده کیفیت جعل، واجب تخییری را؟
گفتم که 6 تا قول توی مسئله هست و این اقوال را رد میکند و بالاخره اگر مطالعه کرده باشید لااقل کفایه را میبیند که بحث بغرنجی شده.
مرحوم آخوند قبل از آن که بعضی از اقوال را نقل میکنند خودشان انتخاب میکنند میگویند واجب تخییری آن است که جعل شده علی سبیل تخییر این حرف مرحوم آخوند است که میخواهند درستش بکنند بعد از آن که اقوال را این طرف و آن طرف میزنند و از شیخ بزرگوار و دیگران نقل میکنند و اتفاقاً باید بگوئیم ضعیفترین اقوال حرف مرحوم صاحب کفایه است چرا؟ برای این که دلیل عین مدعاست خود دعوا را مدعا قرار دادند.
دعوای ما چیست؟ این است که واجب تخییری کیفیت جعلاش
چیست؟ ایشان میفرمایند واجب تخییری آن است که واجب شده علی سبیل تخییر خب همین ادعای ماست کیفیت جعل چه؟
لذا باید بگوئیم ضعیفترین اقوال حرف مرحوم آخوند است برای این که تقریباً دلیل عین مدعاست و ادعا همین است که کیفیت جعل چیست؟ ما یک دلیل باید بیاوریم بفهمانیم کیفیت جعل این است و ما بخواهیم بگوئیم که کیفیت جعل واجب تخییری آن است که واجب تخییری است. خب من که میدانم واجب تخییری است شکی ندارم مراجع به کسی که یک روز عمداً روزهاش را افطار بکند شکی نداریم اگر حرام نباشد باید یا 60 تا روزه بگیرد یا 60 اطعام بکند یا یک بنده آزاد بکند.
حالا که نمیتواند بنده آزاد بکند منحصر میشود به آن 60 اطعام و آن 60 تا روزه گرفتن اگر هم مثلاً روزه را نتواند بگیرد منحصر میشود به همان اطعام اگر هم کسی است که اطعام را هم نتواند بکند المفلس فی امان الله دیگر ساقط میشود.
خب این واجب تخییری است همه ما بلدیم هم توی رسالهها نوشته است و هم در قرآن آمده است و در روایات آمده است .
لذا واجب تخییری کدام است؟ آن است که وجوب است علی سبیل التأخیر است اینها را که بلدیم کیفیت جعل چه جوری است؟
لذا من عرض کردم آن که به نظر میرسد این جور بگوئیم، بگوئیم کیفیت جعل مولا وضع کرده واجب تخییری را و موضوعش جامع انتزاعی راجع به جامع حقیقی شرط بکنم همه منجمله مرحوم آخوند درکفایه میفرمایند حق این است که احکام موضوعاتش طبیعت است الحق ان الطبیعی من حیث هی، هی موضوع للاحکام در مقابل کسانی که میگویند احکام آمده روی افراد در مقابل آن کسانی که میگویند طبیعت من حیث هی لیس الا هی لامحبوبه و لا مبغوضه بالاخره مرحوم آخوند رساندند به اینجا که احکام موضوعش ماهیات است که بهتر است اسمش را ماهیت نگذاریم برای این که ماهیت فلسفی که نیست همین طبیعت دیروز اگر یادتان باشد اسمش را گذاشتیم جامع حقیقی که همین جاها هم آمده مثلاً نماز را میخواهد واجب بکند چه چیزی را واجب میکند؟ نمازهای توی خارج را که نمیشود واجب کرد، دیگر خواه ناخواه باید طبیعت متوسل شود به طبیعت تا برسد به مطلوب خودش آن وقت میگوید که صل این صل هیأتش که آن صیغه افعل و ما به معنی است دلالت میکند بر ترغیب و تحریص و وجوب ماده چیست؟ صلاه یعنی هیأت موضوعش چیست؟ صلاه، کدام صلاه؟ طبیعت من حیث هی هی.
آن وقت این طبیعت من حیث هی هی را شارع مقدس متوسل میشود برای چه؟ برای این که آن نمازی که مصلحت تامه ملزمه دارد بیاورد توی خارج لذا در حقیقت صل یعنی اوجد الصلاه یعنی آن طبیعت را ایجادش بکن نماز را توی خارج میخواند این، این مأمور به نیست، این مأتی به است، این مأتی به مطابق میشود با مأمور به تکلیف ساقط میشود در حقیقت طبیعت را آن ماهیت من حیث هی هی را آورده توی خارج برای این که کلی طبیعی آن است که توی خارج است آن کلی عقلی را، کلی منطقی را میآورد توی خارج وقتی آورد توی خارج این طبیعت من حیث هی هی را لباس وجود به آن پوشانده این مأتی به آن شده، مطابق میشود با مأمور به که شارع گفته صل دیگر آن صل ساقط میشود در حقیقت شارع مقدس متوسل شده به ماهیت برای چه؟ برای رسیدن به مطلوبش.
مطلوبش چیست؟ نماز خارجی.
لذا این هم که میگویند طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی، لامحبوب و لامبغوض میگوئیم خیلی خوب آنها یک حرفهای دیگری است، آن که الان هست این است متوسل شدن شارع برای مطلوبش به طبیعت من حیث هی هی، اما طبیعتی که میشود درخارج بیاید، کلی طبیعی. این در واجب تعیینی است در واجب تخییری هم همین جور است متوسل میشود به طبیعت که بواسطه آن طبیعت به مطلوبش برسد.
الا این که در این 6 تا قول که خواندیم این را فهمیدیم که آن تخییر خارجی ماهیت ندارد ماهیتش ماهیت من حیث هی هی نیست بلکه ماهیتش انتزاعی است اسماش را میگذارند جامع انتزاعی.
آن وقت آن واجب انتزاعی بخلاف واجب حقیقی یعنی آن جامع حقیقی این کلی طبیعی است توی خارج فرد دارد اما آن جامع انتزاعی توی خارج فرد ندارد .
لذا توی منطق اگر یادتان باشد جامع انتزاعی را میگفت افرادش مصداق نیست مصدوق علیه است حرف خوبی است لذا توی خارج آن طبیعت جامع انتزاعی فرق ندارد مثل همان طبیعت متحصله هست که شارع مقدس به آن متوسل میشود برای رسیدن به مطلوبش الا این که در جامع حقیقی همان ماهیت من حیث هی هی است میگوید که کلی طبیعی را بیاور توی خارج این هم کلی طبیعی را میآورد توی خارج آن ماهیت را عوارض مشخصه به آن میدهد میشود فرد ماتی به مطابق با مأمور به میشود مأمور به ساقط میشود.
اما در ما نحن فیه طبیعت یعنی واجب تخییری طبیعت متأصله نداریم اما
طبیعت انتزاعی داریم طبیعت انتزاعی کدام است؟ این است که مثلاً واجب تخییری اما هذا او ذاک این را میآورد توی خارج و میشود بیاوری توی خارج آن طبیعت نمیآید توی خارج اما مصدوق علیه که میآید توی خارج اما هذا او ذاک است وقتی چنین باشد شارع مقدس میتواند متوسل شود به جامع انتزاعی برای رسیدن به مطلوبش گاهی برای رسیدن به مطلوبش متوسل میشود به جامع حقیقی یعنی به کلی طبیعی گاهی کلی طبیعی نیست کلی انتزاعی است متوسل به آن کلی انتزاعی میشود دیگر خواه ناخواه فرد در خارج میآید اما مصداق نیست مصدوق علیه است که شارع مقدس امر را رویش آورده است. اما دیگر تفاوت ندارد مصداق باشد یا مصدوق علیه تفاوت عملی ندارد میخواهد که به مطلوبش برسد گاهی به ماهیت مطلوبش میرسد گاهی به ماهیت نما گاهی به جامع حقیقی گاهی به جامع انتزاعی آن وقت این جامع انتزاعی این جور میشود میگوید یکی از این دو همان که توی آن حرفها داریم یکی از این دو را بیاور که دیروز میگفتم فرد مردد، یکی از این دو این در خارج نیست اما وقتی که یکی از این دو این در خارج میآورد فردی است که ماهیت ندارد اما آن ماهیت آن چیزی که شارع مقدس حکم را آورده رویش آن ساقط میشود یعنی ماتی به مطابق میشود با مأمور به، مأمور به ساقط
میشود.
لذا هیچ تفاوت با واجب تعیینی ندارد فقط فرقش این است که در واجب تعیینی طبیعت داریم مصداق توی خارج داریم در واجب تخییری فرد توی خارج داریم اما مصدوق علیه است مصداق نیست چرا؟ برای این که کلی طبیعی ندارد برای این که ماهیت ندارد یکی از این دو توی خارج نیست آن که توی خارج است یا این است یا آن مثلاً راجع به 60 تا روزه گرفتن یا 60 مسکین را اطعام دادن این جور میگوید یکی از این دو را بیاور خب این وجود خارجی ندارد همان فرد مردد است که میگفتیم وجود خارجی ندارد اما وقتی که روزه را آورد یکی از این دو است یا وقتی که 60 مسکین را اطعام داد یکی از این دو است شارع مقدس هم گفت یکی از این دو را بیاور، یکی از این دو آمده متوسل شد شارع مقدس به جامع انتزاعی برای رسیدن به مطلوبش یعنی خارج در واجب تعیینی هم متوسل به ماهیت، ماهیت من حیث هی هی را که نمیخواهد ماهیت موجود در خارج را میخواهد متوسل شد به ماهیت به طبیعت برای رسیدن به مطلوبش گفت نماز بخوان، این هم نماز خواند آن طبیعت وجود پیدا کرد توی خارج فقط فرقش در واجب تعیینی و واجب تخییری این است، در واجب تعیینی ماهیت میآید توی خارج برای این که کلی طبیعی توی خارج است اما در واجب تخییری چون واجب انتزاعی است، مصداق ندارد نمیتواند توی خارج بیاید برای این که خارج متشخص است یکی از این دو مبهم است، آن نمیتواند توی خارج بیاید اما مصدوق علیه میآید توی خارج آن که شارع مقدس میخواهد میآید توی خارج و این خلاصه حرف است.
من خیال میکنم بهترین حرفها باشد ایراد به حرف من نیست بنا شد که فکر کنید ایراد بگیرید به حرف من که آقا آن 6 تا که تو ایراد کردی آنها ایرادهایش است این حرف هفتم تو هم ایراد دارد دیگر خواه ناخواه خودتان یک چیزی ببافید و اگر نشد روز اول میگفتم این بحث، بحث علمی است حالا ما کیفیت جعل را ندانیم خب ما کیفیت خلقت را هم نمیدانیم مگر مثلاً کسی میتواند بگوید علم هر چه بالا حقیقت اتم چیست؟ اتم را شکستند اما حالا این الکترون ماهیت حقیقتاش چیست؟ هیچ کس نمیداند این پروتن حقیقتاش چیست؟ یک پشه را به قول قرآن کریم ما نمیفهمیم حقیقتاش چیست؟ حالا همین جور که در تکوین نمیدانیم کیفیت جعل چه جور است؟ در تشریع هم نمیدانیم کیفیت جعل چه جور است؟ اگر حرف من را بپسندید میدانیم کیفیت جعل چه جور است اگر نپسندید هیچ چیز ضرر نمیزند برای این که مسلم است ما واجب تخییری هم داریم کیفیت جعل را بدانیم یا ندانیم و میدانیم در اسلام در میان عقلا یک واجبی داریم به نام واجب تعیینی یک واجبی داریم به نام واجب تخییری.
طبیعت متحصل این جوری است که بعدد افراد الان مثلاً اگر 5 میلیارد جمعیت باشد 5 میلیارد کلی طبیعی در خارج موجود است به قول حاشیه ملا عبدالله الحق ان الطبیعی بمعنی وجود افراده و فرق بین کلی عقلی که آن هم موجود در ذهن است کلی منطقی آن است که من حیث هی هی است قطع نظر از وجود کلی طبیعی آن است که موجود در خارج است لذا وقتی که میگویم زید انسان این دیگر حمل، حمل انسان است دیگر یعنی انسان به تمام معنا آمد در خارج، انسان من حیث هی هی که ماهیت بود لیس الا هی این ماهیت من حیث هی یعنی کلی منطقی با عوارض مشخصه آوردمش توی خارج، عوارض مشخصه دست من است، عوارض مشخصه را دادم آن کلی طبیعی که من حیث هی هی لا فرد و لا طبیعت لا موجوده و لا معدومه این آمد در خارج زید انسان دیگر این که مجاز نیست یعنی تمام انسان این زید است زید همین انسان است الا این که یک چیز اضافه دارد و آن عوارض مشخصه است معنایش این جور میشود که زید انسان یعنی این کلی طبیعی با عوارض مشخصه انسان است مثل الانسان انسان که حمل هو هو فرقش این است که اگر بگوئیم الانسان انسان یعنی طبیعت طبیعت است حمل هو هو اگر حم شایع صناعیاش کردیم گفتیم زید انسان معنایش این است که الانسان انسان با عوارض مشخصه یعنی زیدیت توی موضوع هست توی محمول نیست واجب تخییری و امثال اینها جامع حقیقی ندارد جامع انتزاعی دارد اما حملش درست است در وقتی که میگوید یک یاز این 2 را بیاور العیاذبالله آن کسی که روزه عمدی میخورد باید 60 تا روزه بگیرد یا باید 60 اطعام بکند 60 تا روزه میگیرد یکی از این دو یا احدهما میآید توی خارج اما وقتی آمد توی خارج این مصداق نیست مصدوق علیه است آن چیزی که این آورده برای این که کلی نیست فرد از آن طبیعت نیست که گفتم توی حاشیه ملاعبدالله اسمش را گذاشته مصداق مصدوق علیه و از این نظر دیگر تفاوتی نمیکند ما آن که میخواهیم این است که شارع مقدس به مقصودش برسد شارع مقدس متوسل میشود به کلی طبیعی گاهی اسمش را میگذاریم جامع حقیقی گاهی هم متوسل میشود به جامع انتزاعی و در هر دو صورت به مطلوب میرسد آن چه میخواهد مکلف در خارج ایجاد است. اثر جعلاش این است که متوسل میشود به ماهیت برای این که ماهیت را ببرد توی خارج در اینجا متوسل میشود این جامع انتزاعی بر ای این که آن مصدوق علیه بیاورد توی خارج، مصدوق علیه اینجا چیست؟ یکی از این دو، در آنجا چیست؟ یکی از این دو نیست خود صلاه من حیث هی هی خب. این بحث تمام شد دیگر اگر حرف من را نپسندید قول هفتم زمین میخورد خودتان باید یک قول بیاورید اگر هم نتوانستید دیگر جوابش همین است که آقا ما کیفیت جعل تکوینی را نمیدانیم احدی نمیداند دیگر چه رسد در کیفیت جعل تشریعی خب حالا نمیدانیم و ضرر نمیزند که ما واجب تعیینی داریم واجب تخییری داریم.
بحثی که امروز میخواستیم بکنیم نشد دیگر برمیگردد به جلسه بعد راجع به این است که آیا تخییر بین اقل و اکثر میشود یا نه؟
بگوید که در رکعت سوم و چهارم یک تسبیح هست و الا 3 تسبیح است اما هذا، او ذاک میشود این را؟ که اسمش را میگذارند تخییر بین اقل و اکثر یا نمیشود؟
مرحوم آخوند در کفایه میگویند میشود ما هم میگوئیم محال است نمیشود آن وقت چه باید بگوئیم؟ دیگر برای جلسه بعدمان انشاء الله کفایه را ببینید.
وصلی الله علی محمد و آل محمد