درس خارج اصول آیت الله مظاهری
1388/03/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : فروعات واجب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به این واجب مشروط و واجب مطلق بعدش هم راجع به واجب معلق و واجب منجز 4-3 تا فرع در ضمن این 2 باب آمده و ما امروز و فردا انشاء الله راجع به این 4-3 تا فرع صحبت میکنیم که بالاخره اگر ما واجب معلق و منجز هم داشتیم این فروعات مربوط به آن هم میشود و اگر نداشتیم این فروعات مربوط به واجب مشروط و واجب مطلق میشود اما تقاضا دارم سرسری از مسئله نگذرید.
اینجا مسئله به اندازهای درهم و برهم است که کفایه در حالی که شاگردهای مبرز مرحوم آخوند جمع و جورش میکردند همین جاها میرسد به یک جایی میگوید الرابع در حالی که این الرابع نه مربوط به قبل است نه مربوط به بعد است و این واجب معلق، واجب منجز می بینیم که خیلی از حرفها مربوط به واجب مشروط است مربوط به واجب مطلق است اینجا آمده و بالاخره این درهم و برهم شده این بحثها و اگر شما وقت داشته باشید که معمولاً بدیاش این شده که ما طلبهها فعلاً 2 قسمت شدیم؛
یک قسمتمان این که اصلاً فقه و اصول اصلاً برایمان اهمیت ندارد مطالعه فقه و اصول نمیکنیم ما و یک درسی مینشینیم ، یک بحثی میکنیم تمام شد.
بعضیهایمان خیلی کار میکنیم اما نه در فقه و اصول برای خاطر این که العیاذ بالله حالا شاید من بدبین باشم، پولی بگیرد از این مدرسه، آن مدرسه، 4-3 تا درس میگیرد خب معلوم است کسی 4-3 تا درس آن هم کفایه و مکاسب و اینها بخواهد بگوید دیگر به قول آقای داماد 8 ساعت مطالعه کردن به فقهاش نمیرسد یک ساعتش هم نمیرسد لذا ما مبتلا شدیم به شما طلبهها که 2 قسم اید هر دو ما را متأثر میکنید.
و الان یک کسی پیدا کنیم که راستی توی فقه و اصول حسابی کار کند برای اینکه بگوید واجب عینی یا واجب کفایی آینده ما مرجع میخواهیم، آینده ما ملاهای حسابی در فقه و اصول میخواهیم که خیلی کم است و انسان خیل متأثر میشود.
حالا علی کل حال 4-3 تا فرع آمده اینها در واجب معلق در واجب منجز آمده در حالی که مربوط به واجب مشروط و واجب مطلق است گفتند که قید حتماً باید به هیأت بخورد ممکن نیست قید به ماده بخورد برای این که بحث یعنی آن انشاء معقول نیست از منشأ افکاک پیدا بکند مثل اراده و مراد است.
آیا میشود بین اراده و مراد انفکاک پیدا شود؟ حالا اراده کند یک ساعت دیگر مراد موجود شود همین طور که نمیشود بین اراده و مراد انفکاک پیدا کند بین بحث و مأمور به نمیشود انفکاک پیدا بکند پس همه قیودات باید بخورد به هیأت نه به ماده این فرمایش این آقا خب بارها گفتیم که آقا قیاس تشریع به تکوین این حرف غلطی است ما نمیتوانیم قیاس کنیم تکوین را به تشریع.
در ما نحن فیه این جوری است که مولا تصور میکند ثم تصدیق میکند، ثم عزم را جزم ثم اراده برای تشریع ثم تشریع میکند وقتی تشریع کرد حکم پیدا میشود نه در عالم وجود و در عالم اعتبار حکم پیدا میشود این حکم ما گاهی مطلق است این حکم ما گاهی قید به هیأت خورده، گاهی قید به ماده خورده گاهی وجوب حالی است، واجب استقبالی است گاهی وجوب و واجب هر دو استقبالی است گاهی وجوب و واجب هر دو حالی است.
علی کل حال انشاء از منشأ مسلم انفکاک بردار نیست به قول آن آقا اراده از مراد انفکاک دارد اما چه چیز را انشاء میکند؟ هر چه را انشاء بکند آن منشأ بخواهیم، نخواهیم موجود میشود 1000 سال قبل انشاء میکند، منشأ یعنی حکم درست میشود این حکم بعد از 1000 سال منجز میشود انفکاک اراده از مراد نمیشود به قول این آقا انفکاک بحث از مأمور به هم نمیشود طوری نیست اینها همه را قبول داریم اما وقتی که اراده میکند حکم موجود میشود همان آناً نمیشود انشاء از منشأ تفکیک پیدا کند، منشأ موجود میشود آن منشأ را نگاه میکنیم مأمور به را میبینیم آیا مشروط است یا نه؟ آیا قید را به هیأت زده یا نه؟ آیا قید را به ماده زده یا نه؟
مولا در وقت انشاء گاهی مطلق انشاء میکند گاهی مقیدگاهی قید را به هیأت میزند گاهی قید را به ماده لذا این که این آقا گفته بأس از مأمور به تکلیف از مأمور به جدا شدنی نیست میگوئیم درست است قبول داریم حتی میرسانیم به آنجا میگوئیم این باب مفاهیم این باب اعتباریات مثل همان اراده و مراد است که تو میگوئی، اما معنایش این نیست که مأمور به اگر قید داشته باشد انفکاک پیدا میشود بین بأس، بین تکلیف و مأمور به. ببینیم چه چیزی را انشاء میکند گاهی مطلق انشاء میکند همان موجود میشود گاهی ایجاد میکند وجوب حالی، واجب استقبالی را همان موجود میشود گاهی انشاء میکند وجوب و واجب هر دو حالی هر دو استقبالی همان موجود میشود مثل اراده است.
دیروز میگفتم اراده نمیشود بدون مراد اما باید ببینیم که مراد چه چیزی است؟ لقاء صدیق آن علت غائی را گفتند اما اراده از مراد لقاء صدیق معنایش این است که اگر میخواهد به ملاقات رفیقش برسد باید مقدمات را طی کند خب اراده میکند مقدمات را مقدمه بعد از مقدمه، اراده بعد از اراده اراده بعد از اراده ناگهان میرسد به علت غائی یعنی لقاء صدیق اراده از مراد انفکاک پذیر نیست درست است. اما این که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمایند که نه اراده از مراد خیلی وقتها انفکاک پیدا میکند به لقاء صدیق مثال میزنند.
به ایشان عرض میکنیم آقا لقاء صدیق مراد نیست این علت غائی است و مراد این است میبیند که میخواهد برود مشهد برای زیارت این چه میکند؟ اراده میکند زاد و توشه را، زاد و توشه ایجاد میکند اراده میکند حرکت را، حرکت به سوی مشهد اراده و مراد از هم انفکاک پذیر نیست میرود جلو اراده میکند مقدمه بعد از مقدمه، مقدمه بعد از مقدمه تا میرسد به ذی المقدمه آن ذی المقدمه غایت است ما نحن فیه هم همین است، ما نحن فیه هم میخواهد حکمی را انشاء بکند خب اراده میکند بعث را دیگر اراده از مراد جدا شدنی نیست بعث یعنی انشاء آن انشاء ایجاد میشود چه ایجاد میشود؟ منشأ، منشأ چه است؟ گاهی مطلق است گاهی مشروط گاهی قید به ماده خورده، گاهی قید به هیأت الا این که اراده را عزم معنا کنید، مشهور در میان بزرگان میگویند جزء اخیر از علت است ما مدعی هستیم نه، خودش علت تامه است، ما مدعی هستیم که تصور میکند آن تصور علت تامه میشود برای این که تصدیق بکند، تصدیق میکند آن علت تامه میشود برای این که شوق پیدا کند، شوق پیدا میکند، آن علت تامه میشود برای این که اراده پیدا کند، اراده پیدا میکند، علت تامه برای مراد، مراد موجود میشود.
آقایان میفرمایند تصور و تصدیق و عزم و شوق و اراده بر روی هم یک علت است و اراده جزء اخیر علت است.
حالا یا حرف من یا فرمایش آقایان بالاخره نمیشود مراد از اراده انفکاک پیدا بکند آن وقت حالا در ما نحن فیه چیست؟ اراده چه کرده؟ اراده بعث یعنی اراده انشاء این اراده از انشاء انفکاک پذیر نیست خب انشاء میکند انشاء که کرد، منشأ موجود میشود معنا ندارد انشاء بکند منشأ موجود نشود خب منشأ موجود شد، منشأ چیست؟ گاهی مطلق است گاهی مشروط گاهی قید به ماده خورده، گاهی قید به هیأت گاهی قیودات خیلی است به هر دو خورده گاهی قیودات کم است به یکی یا دوتا خورده و این فرمایش که میگویند حتماً باید به هیأت بخورد والا بعث از منبعث انفکاک پیدا میکند این اشتباه است، قید به هیأت بخورد همین است، قید به ماده بخورد همین است هیچ تفاوت در این مسئله نیست و یقیناً در همه انشاءها اراده میکند انشاء را آن انشاء علت تامه میشود برای منشأ معنا ندارد بگوید بیا و اما حکمی، حکم وجوب در عالم تشریع ایجاد نشود معنا ندارد دیگر اراده کند حرف زدن را حرف در خارج موجود نشود خب نمیشود دیگر.
لذا به مجردی که انشاء میکند منشأ موجود میشود حالا منشأ ما چه؟
گاهی به قول صاحب فصول منجز است، گاهی معلق است به قول ما گاهی مشروط است، گاهی مطلق است آنجا هم که مشروط است گاهی قید به ماده خورده، گاهی قید به هیأت خورده این اول تصورش را میکند یعنی میبیند مصلحت تامه ملزمه روی چه چیزی است؟ آن مقام اقتضاست که میبیند نماز واجب است اما باید ظهر باشد، این یک قید میبیند نماز خوب است مصلحت تامه ملزمه دارد اما باید وضو داشته باشد میبیند نماز خوب است باید رو به قبله باشد، تمام این شرایط که 6 تا مسئله است تمام این اجزا که 12 تاست ، اوله التکبیر آخره التسلیم همه اینها آن مقام اقتضاست یعنی قبل از انشاء آن جا که مقام مصالح و مفاسد نفس الامری است که واقعیت هم دارد، خب این مقام اقتضا آن مقام اقتضا موجود میشود که بگوید صل این صل چند وقت قبل میگفتم روی عنوان آمده دیگر کاری به اجزا و شرایط ندارد روی ماهیت من حیث هی هی آمده روی صلاه آن وقت صلاه را ما نمیدانیم چیست؟ آن صلاه را که یک مجموعهای است برای ما تعیین میکند میگوید که یک شرایطی دارد یک اجزائی دارد این شرایطش است، این هم اجزائش است آن وقت در آن مقام اقتضا گاهی قید خورده به هیأت گاهی قید خورده به ماده آن هم میگوید اما آیا میشود انشاء بکند صلاه را اما صلاه متحقق در خارج نشود؟ چه جور میشود انشاء از منشأ انفکاک پیدا بکند؟
لذا اراده کند در عالم اعتبار، اراده کند وجوب را بعث هم بکند اما هیچ چیز پیدا نشود مثل اراده از مراد انفکاک پذیر نیست بعث هم از مأمور به . بله خیلی جاها اگر مطالعه کرده باشید اینجاها را مأتی به با مأمور به اشتباه گرفته شده مأتی به حالا است مأمور به 1400 سال قبل است این خوب است یعنی وقتی که قرآن فرموده اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق یا فرموده اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل آن بعث یعنی تکلیف یک حکم اعتباری در عالم اعتباری ایجاد کرد و آن نماز با وضو یا نماز در وقت این 1400 سال قبل موجود شد.
لذا از شما طلبهها بپرسند آقا چند تا واجب توی نماز داریم؟ و پیغمبر اکرم ، قرآن چند تا واجب آورده؟ میگوئید که مهمتر از همه نماز است.
وجوب صلاه در مقابل وجوب روزه در مقابل وجوب حج اینها همه از واجبات در اسلام است یعنی در عالم اعتبار همه این ها موجود است اما آن وجود اعتباری نه وجود خارجی.
خب حالا ما میخواهیم آن وجود اعتباری را وجود خارجی بدهیم وضو میگیریم، شرایط را درست میکنیم، الله اکبر تا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته یک وجوب خارجی ، یک واجب خارجی درستش میکنیم اسمش را میگذاریم مأتی به این آن حکم شارع نیست، این مأتی به است این مأتی به من گاهی مطابق با مأمور به است این مأمور به از من ساقط میشود گاهی مخالف آن مأمور به، به حال خود باقی است.
به طور کلی هم باقی است، آن مأتی به من اگر مطابق شد، این مأتی به ما که اسمش را میگذاریم نماز، آن مأمور به نیست، این تطابق مأتی به با مأموربه است.
به عبارت دیگر من نماز را ایجاد توی خارج میکنم آن حکم مفهومی را حکم اعتباری را که 1400 سال قبل ایجاد شده بود حالا هر کسی آن کلی را میآورد توی خارج مثلاً میگوید که اکرم العلما خب این یک امر اعتباری است حالا کسی میآید آن تکلیف را میآورد توی خارج یعنی آن ماهیت را کلی طبییعی میآورد توی خارج ، اکرام علماء اکرام زید، اکرام بکر متحقق توی خارج شد اینها مأتی به است، مأمور به نیست، مأمور به در عالم اعتبار همان وقتی که شارع مقدس تشریع میکند موجود میشود چنانچه مصالح و مفاسد نفس الامری در ازل بوده است دیگر نمیشود بگوئیم مصلح و مفاسد نفس الامری که نه اما انشاء صلاه یعنی وجوب صلاه خب قبل از پیغمبراکرم به این طرزی که ما نماز میخوانیم نبوده است پیغمبراکرم آمدند آن مصالح و مفاسد نفس الامری را جامعه عمل پوشاندند یعنی واجبات در اسلام را فرمودند این واجبات در اسلام همه موجود است اما همه در عالم اعتبار نه در عالم خارج ما میآئیم آن عالم اعتبار را متحققش میکنیم توی خارج اسمش را میگذاریم مأتی به اگر مأمور به ، به آن بگوئیم تسامح است دیگر یعنی آن حکم شارع مقدس را با عوارض مشخصه میآوریم توی خارج یک فردی از آن اقیموا الصلاه توی خارج متحقق میشود به عنوان کلی طبیعی به عنوان نماز آن وقت آن چه من آوردم یک دفعه تطابق میکند با آن که شارع مقدس فرموده اسمش را میگذارند تطابق مأتی به با مأمور به نماز ساقط میشود یعنی وجوب ساقط میشود یک دفعه مأتی به مطابق با مأمور به نیست میگوئید نمازت باطل است یعنی این کاری که تو کردی تطابق با آن حکم 1400 سال قبلی که موجود شده، این نماز تو مطابق با آن نیست وقتی مطابق آن نیست نماز باطل است یعنی مأتی مطابق با مأمور به نیست، مأمور به واقعی آن تشریع است آن همیشه در عالم اعتبار است اما ما میتوانیم آن عالم اعتبار را بیاوریم توی خارج آن که ما بجا میآوریم حکم شارع نیست آن که حکم شارع است مأتی به ما نیست شارع احکامش روی مصالح و مفاسد نفس الامری همان انشاء است اقم الصلاه اتی الزکاه اینها احکام شرعیاند.
شارع مقدس این جور جعل کرده، میگوید که مستطیع باید حج بجا بیاورد، آن که از شارع است همین است، لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا، آن حکم کلی قیدش روی چه آمده؟ روی هیأت طوری نیست، روی ماده طوری نیست ، بگوئید روی هیأت اشکال ندارد، بگوئید روی ماده آن هم اشکال ندارد یک حکم کلی از شارع مقدس ایها المستطیع حج است حالا بعد از 1400 سال کسی فقیر است مثل ما خب میگوئیم ما که حج برای ما واجب نیست کدام واجب؟ آن لله علی الناس حج البیتی که 1000 سال قبل تشریع شده بگوئید آن واجب را نمیگیرد بک دفعه میگوئید نه، مستطیع هستم این مرا میگیرد.
حالا که مرا گرفت آن وقت اگر مثلاً قید برای هیأت باشد نه باید بروم دنبال مقدمات اگر نه دنبال مقدمات رفتن لازم نیست که اینها همه را اگر یادتان باشد ما اشکال میکردیم که اگر هم وجوب حالی نباشد عقل ما میگوید برو دنبال مقدمات دیگر، اینجا مرادم است که آن حجی که این بجا میآورد، این حج مصداق لله علی الناس حج البیت است آن شرایطش و اجزائش و شرط هیأت و شرط ماده و همه اینها را اول تصورش را کرده ثم انشاء کرده ثم حکم موجود شده حالا که حکم موجود شده مائیم که میخواهیم حکم را بجا بیاوریم اگر حکم را با اجزا و شرایط بجا آوردیم مأتی مطابق با مأمور به است اگر نه مأتی به مطابق با مأمور به نیست این ها اصلاً هیچ ربطی به این ندارد که ما بگوئیم که بأس از از منبعث یعنی از مأمور به که تخطی نمیتواند بکند پس همه قیودات باید برای هیأت باشد یا همه قیودات باید برای ماده باشد.
میگوئیم هیچ کدام وقتی که میخواهد بعث بکند روی حکم بعث میکند روی آن کلی طبیعی دیگر ان کلی طبیعی است که الان نماز بر ما واجب است یا نه؟ این جوری اگر ان قید روی هیأت باشد که ما اشکال میکردیم بگوئید واجب است و الا بگوئید نه این انفکاک که در کلمات این آقایان آمده ظاهراً تفکیک بین بعث و مأتی به اش حساب کردند و الا اگر بعث بین بعث یعنی وجوب و منشأ یعنی مأمور به این را بخواهند حساب بکنند، این انفکاکش محال است نمیشود انشاء بلا منشاء منشأ بلا انشاء در عالم خارج نه ،در عالم اعتبار آن انشائش امر تکوینی است، منشأش امر اعتباری است، آن منشأ بلافاصله بعد از انشاء موجود میشود اسمش را میگذاریم احکام شرعیه .
دیگر وقت گذشت بگذارید برای فردا انشاء الله
و صلی الله علی محمد و آل محمد