درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/03/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : برگشت قیودات به ماده نه به هیأت.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

دلیل آخری که برای شیخ آورده شده یا خود شیخ فرمودند این که قیودات همه به ماده می‌خورند نه هیأت گفتند که بعضی اوقات تحصیل مقدمات یک واجب است لذا در روایات هم می‌خوانیم که مثلاً هنوز موسم حج نیست اما این اگر بخواهد مکه برود باید زاد و توشه تهیه بکند یا مثل حالا باید اسم بنویسد باید جهاز تهیه بکند خب مسلم است این که باید این کارها را بکند و اگر این کارها را نکرد و حج از او فوت شد کتک می‌خورد این دلیل بر این است که وجوب حالی است واجب استقبالی است والا اگر وجوبی در کار نباشد این الان که واجب نیست نمی‌خواهد مقدمات را تحصیل بکند بعد هم که موقعی شد که واجب آمد، یعنی موسم حج رسید وقت حج رسید، این نمی‌تواند مکه برود خب آن وقتی که مقدمات را می‌خواهد تهیه بکند که واجب نبود حالا هم که واجب هست نمی‌تواند که برود برای خاطر اینکه مقدمات را تهیه نکرده پس باید بگوئیم حج برای این واجب نیست در حالی که مسلم حج برای این واجب است و اگر حج را نرفت ولو به هر جور بتواند کتک دارد.

لذا مثل مرحوم شیخ گفتند مسئله را درستش می‌کنیم از باب این که وجوب حالی است، واجب استقبالی است پس این الان، یک سال قبل، 2 سال قبل وجوب حج به ما می‌گوید باید تحصیل مقدمات بکنی که توی روایات آمده تحصیل رفقه یعنی تحصیل مقدمات تحصیل زاد و توشه مثل حالا تحصیل جواز و امثال اینها. گفتند همه مقدمات این جور است مثلاً این که قبل از ظهر آب دارد یا می‌تواند آب تحصیل کند اما نکند در حالی که می‌داند وقتی ظهر می‌شود توی بیابان است آب در جایی نیست و باید نماز را با تیمم بخواند گفتند تحصیل آب واجب است. بدنش نجس است اگر وقت نبود دیگر نمی‌تواند این بدن را تطهیر بکند اما الان می‌تواند بدن را تطهیر بکند گفتند بدن را باید تطهیر بکند آن وقتی که وقت آمد دیگر واجب حالی شد، دیگر آن وقت، وقت داشته باشی، آب داشته باشی، تطهارت داشته باشی، نماز بخوانی، به عبارت دیگر یک کلی گفتند که اگر مقدمات قبل از وقت، قبل حصول واجب این باشد اما بدانیم بعد از حصول واجب این مقدمات را نمی‌تواند فراهم کند.

گفتند قبل از وقت باید فراهم بکند دیگر راجع به نمازش همین است، راجع به خمس و زکاتش همین است، راجع به حج همین است تا آخر، هر واجبی مرحوم شیخ اگر گفته باشند از اینجا استفاده کردند گفتند بنابراین وجوب حالی، واجب استقبالی قید خورده به ماده نه به هیأت، آن هیأت از وقتی که جعل حکم شد همان وقت موقعی که انشاء شده قیودات خورده به ماده نه به هیأت، هیأت یله ورها. در فقه ما این مسئله اختلاف است و توی رساله‌های عملیه هم می‌بینیم اختلاف است بعضی گفتند مثلاً می‌داند این اول اذان صبح یعنی بین الطلوعین حمام نمی‌تواند برود آیا می‌تواند خودش را جنب کند یا نه؟ بعضی گفتند می‌تواند، بعضی گفتند نه. شب می‌تواند لباسش را نجس کند یا نه؟ در حالی که می‌داند بین الطلوعین نمی‌تواند لباس را طاهر بکند می‌داند اگر ساعت نگذارد خوابش می‌برد، حالا ساعت گذاشتن واجب است یا نه؟ یا حتی بعضی از فقها مسئله را رساندند به آنجا که می‌داند اگر بخوابد خوابش می‌برد نماز صحبش قضا می‌شود می‌تواند بخوابد یا نه ؟ گفتند نه، بعضی‌ها گفتند آری اما این آری خیلی جاها گیر کردند مثلاً در باب وضو و غسلش گفتند چون بدل دارد آری اما در مثل بدن نجس باشد لباس نجس باشد و امثال اینها گفتند چون بدل ندارد حتماً مقدمات را در ظرف خودش باید تحصیل بکند مسئله توی فقه‌مان اختلافی است این که مرحوم شیخ یا غیر مرحوم شیخ مفروض گرفتند که تحصیل مقدمات لازم است قبل از وقت، قبل از رسیدن واجب این مسئله این جور نیست که همه گفته باشند.

لذا خیلی‌ها گفتند نه، تحصیل مقدمات واجب نیست حتی مثلاً در باب حج بعضی از فقها فرمودند حالا که برایش واجب نیست حج لذا تحصیل رفقه واجب نیست موقع ایام حج هم که نمی‌تواند بدون جهاز برود آن وقت هم برایش واجب نیست پس حج هیچ وقت برایش واجب نیست آن وقتی که می‌توانست تحصیل مقدمات کند که واجب نبوده، مقدمه واجب آنجا واجب است که واجب بالحال باشد نه استقبالی در آن وقتی هم که واجب حالی شده وقت واجب رسیده دیگر دسترسی به تحصیل مقدمات ندارد بعضی از فقها که جرأت داشتند و همین قضیه وجوب حالی واجب استقبالی نگفتند گفتند وجوب و واجب هر دو استقبالی دیگر به قول عوام تا گاو ماهی رفتند.

چیزی که در مسئله باید گفت به شیخ بزرگوار این است که به مرحوم شیخ می‌گوئیم آقا تحصیل مقدمات ولو وجوب استقبالی باشد یک امر عقلی است عجب این است که مرحوم آخوند در کفایه در باب برائت این را تصدیق می‌کند ولی علی کل حال تحصیل مقدمات در ظرف خودش می‌خواهد وجوب حالی باشد می‌خواهد استقبالی باشد یک امر عقلی است، امر عقلی دقی فلسفی هم نه، عرف یعنی عرف کسی که می‌خواهد مکه برود واجب الحج است خب عرف مردم یعنی عقلا به آن می‌گویند باید بروی اسم بنویسی یک ماه قبلش می‌گویند که باید بروی فلان کار را انجام بدهی هر مقدمه‌ای را در ظرف خودش عرف می‌گوید باید این کار را بکنی اگر همین عرف به آن بگویند آقا حالا که وجوبی توی کار نیست تا مقدمه واجب باشد می‌گوید نه من که مقدمه واجب می‌دانم در ظرف خودش واجب می‌دانم ولو ذی المقدمه‌ای توی کار نباشد از این باب است.

لذا این که مرحوم شیخ می‌فرمایند که این تحصیل مقدمات دلیل بر این است که وجوب حالی است می‌‌گوئیم خیر دلیل نیست بلکه وجوب مقدمات در ظرف خودش یک امر عقلائی است که ما باید به جا بیاوریم اگر نیاوردیم و ذی المقدمه تعطیل شد عقلا اول نهی می‌کنند یا ملاتش می‌کنند چرا حج بجا نیاوردی؟ می‌گوید خب نمی‌توانستم می‌گویند چرا مقدماتش را فراهم نکردی؟

لذا در روایات هم همین روایت را اتفاقاً داریم که در روز قیامت به او می‌گویند هل لا عملت؟ چرا نماز نخواندی؟ چرا نماز باطل خواندی؟ چرا فلان گناه را بجا آوردی؟ چرا فلان واجب را بجا نیاوردی؟ جوابی که او می‌دهد می‌گوید که نمی‌دانستم، خطاب می‌شود هل لاتعلمت؟ چرا نرفتی تعلم بکنی؟ که این هل لاتعلمت را ما از روایات دیگر استفاده کردیم این که این وجوب نفسی دارد اما تهیوئی اما در ما بقی مقدمات یک امر عقلی است، عقل ما می‌گوید آن وقتی که واجب از دست ما فوت شد، از دست ما رفت عقل ما، ما را مذمت می‌کند و وجدان اخلاقی ما را مذمت می‌کند ما را مذمت کردن هم همین، سوسوی وجدان، تازیانه‌های وجدان می‌گوید چرا بجا نیاوردی؟ تو که می‌دانستی مقدمات دارد، چرا مقدمات را بجا نیاوردی؟ که حالا توی دردسر بیفتی و بالاخره برای ذی المقدمه کتک داری روی مقدمه کتک نمی‌زند اما چرا را می‌گوید یعنی اگر کسی مقدمات را در ظرف خودش نیاورد روی ذی المقدمه کتک می‌خورد، عقلا می‌گویند این کتک خوب است، این از این باب است اما می‌خواهد وجوب حالی باشد می‌خواهد وجوب استقبالی باشد از این نظرها هیچ تفاوت ندارد حتی همان‌ها هم که وجوب شرعی ترشحی درست می‌کنند همان‌ها هم همین همین حرف را به او می‌زنند می‌گویند که بله ترشح است، حالا توی کار نیست اگر وجوب حالی نباشد چیزی نیست تا بگوئیم ترشح کرده است، وجوب شرعی درست کرده است اما همان‌ها هم همین حرف را می‌زنند می‌گویند وقتی که عمل یعنی ذی المقدمه از او فوت شد به او می‌گویند که چرا ذی المقدمع را نیارودی؟ می‌گوید نمی‌توانستم الان نمی‌توانم می‌گویند چرا مقدمه را بجا نیاوردی که الان ذی المقدمه از دست تو گرفته شود؟

لذا این فرمایش مرحوم شیخ به مقام مرحوم شیخ هم نمی‌خورد و حالا نمی‌دانیم راستی از مرحوم شیخ است، 5-4 تا دلیل اینها بر روی هم آوردند برای مرحوم شیخ که مرحوم شیخ گفته قیودات همه به ماده می‌خورد وجوب حالی، واجب استقبالی این 5-4 تا دلیل همه از مرحوم شیخ است یا نه؟ نمی‌دانم، آنچه می‌دانم همین است که یک قاعده کلی همان تعلیق در انشاء ایشان گفتند دیگر ما بقی از فروعات است همان تعلیق در انشاء درستش کرده است حالا یک دلیل یا 5 تا دلیل بالاخره ما هر 5 تا دلیل را که گفتند وجوب حالی واجب استقبالی آوردیم دیدیم درست نیست بنابراین می‌شود وجوب حالی باشد می‌شود وجوب استقبالی باشد یعنی می‌شود این قیودات به هیأت بخورد می‌شود به ماده بخورد و آن حرف مرحوم شیخ که اقرار کردند حرف خوبی است می‌گوئیم که گرچه می‌تواند قیودات به هیأت بخورد اما عرفاً این جوری است که قیودات همه همه به هیأت می‌خورد نه به ماده.

خب این مسئله تمام شد الا این که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و همچنین استاد بزرگوار ما حضرت امام، اینها یک حرفی دارند و برای این که ادای وظیفه هم شده باشد اسم این 2 بزرگوار هم همیشه زنده باشد این فرمایش آقایان را نقل بکنم تا فردا ببینیم که چه باید گفت.

این 2 بزرگوار همین طور که الان گفتم می‌فرمایند قیودات می‌شود به هیأت بخورد، می‌شود به ماده بخورد اگر به ماده خورد، وجوب حالی واجب استقبالی، اگر هم به هیأت خورد وجوب و واجب هر دو استقبالی و این آقای آمر است که می‌تواند قیودات را به هیأت بزند می‌تواند قیودات را به ماده بزند الا اینکه می‌فرمایند در 3 جا چاره‌ای نیست جز این که قید را به هیأت بزند نه به ماده یعنی همان که شیخ انصاری می‌گفتند محال است این 2 بزرگوار می‌گویند نه محال نیست واجب است، لازم است قید به هیأت بخورد این 3 جا.

یک گفتند شرایط عامه تکلیف، که درجلسه قبل صحبت کردم که فقها وقتی وارد هر کتاب فقهی می‌شوند می‌گویند یشترط در این تکلیف عقل و بلوغ و علم و قدرت این 2 بزرگوار می‌فرمایند خب اینها همه شرایط تکلیف است به معنا این که اگر قیودات بخورد به ماده معنایش این می‌شود که غیر بالغ الان مکلف به تکلیف است در حالی که این جور نیست عاقل، غافل مکلف به تکلیف است در حالی که اینجور نیست پس این قید برای هیأت است، برای این که در ظرف قدرت و علم و بلوغ و عقل تکلیف منجز شود.

بله فرمودند که مقام انشاء و اقتضاء و فعلیت و اینها هم هست اما ربط به بحث ما ندارد، آنچه ربط به بحث دارد این است که این عاقل رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و رفع القلم عن المجنون حتی یفیق دیگر رفت ما لا یعلموم رفع القلم عن الجاهل حتی یعلم که مشروط به این 4 چیز است، این مثال اولش بود.

اشکالی که توی مسئله هست این است که خب اگر برای مکلف هم باشد یعنی شرط مکلف به باشد، شرط مأمور به باشد روی آن قاعده‌ای که ما جلو آمدیم و گفتیم نمی‌شود هیأت یله‌ و رها باشد اما ماده که آن هیأت آمده روی آن ماده مضیق باشد اگر ماده مضیق است، هیأت هم مضیق است، اگر هیأت مضیق است، ماده هم مضیق است، اگر آن یله ‌و رهاست، این هم یله ‌و رهاست خب اگر این حرف ما درست باشد که نتوانیم جایی پیدا کنیم که عرض باشد اما بعضی اثر محل داشته باشد، بعضی‌اش نداشته باشد، سفیدی در کف دست شماست اما بگوئید نصف این سفیدی معروض دارد، نصفی‌اش ندارد خب وجوب یک عرض است یک هیأت است یک معنای حرفی است، معنای حرفی همانکه مستقل بالمفهومیه نیست احتیاج به محل دارد، احتیاج دارد به چیزی که مستقل بالمفهومیه باشد و آن ماده است حالا شما الان می‌خواهی چه کارش بکنی؟ می‌خواهی هیأت درست بکنی بلاماده، عرض بلا معروض نمی‌شود لذا اگر قیودات را زدی به هیأت به ماده هم می‌خورد چنانچه اگر قیودات را زدی به ماده ، به هیأت هم می‌خورد اگر این عرض من درست باشد دیگر فرمایش این 2 بزرگوار سالبه به انتفاء موضوع است این یک مطلب است.

یک حرف دیگر هم هست این که خب شما می‌فرمائید که مقام اقتضا، مقام انشاء مقام فعلیت یله‌ و رهاست و این 4 تا می‌خورد به تنجیز تکلیف خب اگر این 4 تا می‌خورد به تنجیز تکلیف معنایش این است یک وقتی این قیودات هست آن هیأت هم با قیوداتش هست اما تکلیف منجز نیست و این طوری که این 2 بزرگوار فرمودند این جور می‌شود که این قیودات، این شرایط عامه تکلیف مختص به تنجیز تکلیف است، یعنی چه؟ یعنی حکم آمده روی هیأت یله ‌و رها کی مفید می‌شود؟ وقتی که این عاقل شود و همین جور هم هست اتفاقاً مولا وقتی تصور می‌کند نماز را می‌بیند این نماز قطع نظر از این که کی بجا بیاورد این عنوان، می‌بیند این مطلوب است وقتی می‌بیند مصلحت تامه ملزمه دارد حکم را می‌آورد روی عنوان قطع نظر از افراد بعد می‌دهد به مقام فعلیت و می‌دهد به مقام اجرا، چه چیزی را؟ آن عنوان را وقتی عنوان داده شد دست اجرا خود افراد مثلاً نوشته شده که این حکم برای 22 ساله‌ها آن آقا می‌گوید من که 22 سال نیستم می‌رود کنار، این حکم مال قدرت‌ها آن می‌گوید من که عاجزم می‌رود کنار همچنین تا به آخر مقام تنجیز غیر از مقام فعلیت است مقام فعلیت حکم روی عنوان است بدون این که افراد را در نظر گرفته باشد یعنی نه بلوغ و نه عقل و نه قدرت و نه علم، اصلاً توی مأمور به نخوابیده، توی انشاء نخوابیده انشاء آمده روی یک ماهیت لابشرط، نماز این مصلحت تامه ملزمه داشته و انشاء شده همین عنوان که مصلحت تامه ملزمه داشته داده شده دست اجرا که مقام فعلیت پیداکرده، همه اینها تویش نخوابیده کی، توی مقام تنجیز تکلیف توی مقام که تکلیف منجز می‌خواهد بشود تویش خوابیده این که عاقل بالغ قادر عالم به این مقام می‌خورد، به اینجا می‌خورد، وقتی به اینجا خورد، این اصلاً ربطی به بحث ما ندارد برای این که مقام تنجیز یک امر عقلی است اصلاً دست شارع مقدس نیست از همین جهت هم می‌گوئیم شرایط عامه تکلیف یک امر عقلی است نه یک امر شرعی آن که دست شارع مقدس است انشاء، فعلیت آن که دست شارع مقدس نیست مقام اقتضا و مقام تنجیز، این 2 تا اصلاً دست شارع نیست. شارع مقدس می‌بیند نماز مصلحت تامه ملزومه دارد، این را که دیگر شارع نمی‌آورد، آن هست، حکم را می‌آورد روی آن مصلحت تامه ملزمه، آن موجب می‌شود این اراده کند، این تکلیف را انشاء بکند. علت است برای انشاء ، انشاء می‌کند، چه چیزی را انشاء می‌کند؟ یک عنوان، می‌گوید اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل، اقیموا الصلاه و امثال اینها، اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا ، دیگر اصلاً هیچ در نظر این که کی و چه و امثال اینها نه، همین را می‌دهد دست اجرا می‌گویند مقام فعلیت آن وقت نوبت می‌رسد به عقل ما و آن تکلیف را بخواهد بجا بیاورد آن کسانی که عاقل نیستند خب همان است که خدا رحمتش کند یک دیوانه‌ای بود ما از او خیلی استفاده می‌کردیم این از شاگردهای مرحوم حاج شیخ بود، دیوانه شد اما دیوانه اینجوری که راستی حسابی مسئله بلد بود نماز نمی‌خواند، به او می‌گفتیم آقا تو که این قدر عالمی جواب مسائل را این جور می‌دهی چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گفت اخذ ما وهب و سقط ما وجب، خب این را هم جواب ما می‌داد، راستی دیوانه بود دیگر کارهایش، کارهای دیوانگی بود دیگر از همین دیوانگی هم کشته شد، نوروزی بود این آمد مثل این که دلش زن می‌خواست، یکی از زنها را گرفت توی بغلش و داد و فریاد و بالاخره به زور از او گرفتند و زندانش بردند و توی زندان کشتندش و اینها همه اخذ ما وهب و سقط ما وجب است، تکلیف را توی رساله‌ها بچه می‌بیند می‌گوید ما که مکلف نیستیم اما خوب است بجا بیاوریم همچنین قدرت خب می‌گویم من که نمی‌توانم این کار را بکنم به من گفته 100 تومان بده من که نمی‌توانم بنابر این من تکلیف ندارم، آن جاهل می‌گوید من که تکلیف ندارم، تکلیف منجز ندارد دیگر همان جاهل است، تکلیف منجز ندارد لذا در روز قیامت هم عذر می‌آورد می‌گوید جاهل بودم روی مقدمات می‌گیرندش می‌گویند چرا نرفتی تحصیل علم بکنی؟

لذا به استاد بزرگوارمان آقای بروجردی عرض می‌کنیم آقا این فرمایش شما که می‌فرمائید شرط است از برای وجوب، من عرض می‌کنم این شرایط عامه تکلیف ولو مشهور شده شرط است برای تکلیف است ولی بالاخره برمی‌گردد به این که شرط است برای تنجز تکلیف معنای تنجز تکلیف یعنی در عالم فعلیت این شهود نیست.

خب وقت گذشت 2 تا مثال دیگر هم دارم برای فردایمان انشاء الله .

وصلی الله علی محمد و آل محمد