درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : چگونگی تأخر یا تقدم مقدمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

عرض کردم که شیخ بزرگوار اشکالی را عنوان کردند و آن این که چگونه می‌شود مقدمه متأخر باشد یا متقدم باشد؟ و مقدمه باید مقارن باشد اقتضای علت و معلول، اقتضای شرط و مشروط اقتضای تأثیر و تأثر این است که مقدمه مقارن نباشد پس این تقسیم مقدمه به متأخره، به مقارنه به متأخره، این تقسیم غلط است.

علی کل حال در تقسیم واجب که گفتم یا مطلق است یا مشروط مرحوم شیخ می‌فرمایند که این مقدمات که شما می‌فرمائید یا مشروط است یا مطلق است این مقدمات مشروط این مشروط آیا به هیأت می‌خورد یا به ماده؟ اگر گفتید به ماده می‌خورد خب هیأت می‌شود بلا قید دیگر وجوب می‌شود حالی واجب هم می‌شود استقبالی و اما اگر گفتید به هیأت می‌خورد بله وجوب و واجب هر دو استقبالی است اما اشکال این است که چه جور می‌شود قید را به هیأت زد در حالی که هیأت یک معنای حرفی است؟ یعنی مستقلاً نمی‌شود لحاظش کرد، مستقل بالمفهومیه نیست و چون مستقل بالمفهومیه نیست قابلیت برای قید ندارد.

دیروز گفتم مرحوم شیخ قبول کردند این که ولو از نظر عقلی هیأت قابل تقید نیست اما از نظر عرفی قابل تقیید است و عرف همه شروط را به هیأت می‌زند به ماده اما این عرف را ایشان تخطئه می‌کنند از عجایب هم هست این عرف را ایشان تخطئه می‌کنند و می‌فرمایند عقل ما می‌گوید هیأت را نمی‌شود قید زد پس همه قیود به ماده می‌خورد نه به هیأت.

دیروز گفتم که چند تا اشکال هست اینجا یک اشکال این بود که عرض کردم شما می‌فرمائید انشاء از معانی حرفیه است خب این را ما قبول نداریم برای این که انشاء از نظر تصور و تصدیق و تقیید معنای حرفی نیست، معنای اسمی است یعنی لحاظ می‌کند هیأت را معنای صیغه افعل و ما بمعنا را و لفظ را یعنی آن هیأت را وضع می‌کند برای آن و این وقتی بیاید توی خارج می‌شود یک امر جزئی مثل کلی طبیعی دیگر، کلی طبیعی وقتی بیاید توی خارج می‌شود جزئی آن وقت آن جزئیات است که معنای حرفی دارد یعنی استقلال بالمفهومیه ندارد و در آنجا هم ما قید نمی‌خواهیم بزنیم ما قید را می‌خواهیم بزنیم به عالم لحاظ پس این که شما می‌گوئید که معانی حرفیه غیر مستقل است ما می‌گوئیم نه مستقل است مستقل بالمفهومیه این حرف اول ما بود و گفتیم همه قیودات به هیأت بخورد هیچ اشکالی ندارد شما هم که می‌فرمائید عرف همه قیودات را به هیأت می‌زند ما هم همه قیودات را به هیأت می‌زنیم وقتی بیاید توی خارج آن صیغه افعل و ما بمعنای توی خارج متضیق است نه این که حالا بخواهیم قیدش بزنیم متخصص است یعنی انشاء با قیودات بود پس این منشأ که می‌آید توی خارج اینها همان است آن متقید بوده، این هم متقید است بنابراین آنچه هست مطلق نیست تا این که شما بگوئید قید به آن نمی‌تواند بزند بله آن که توی خارج است قید نمی‌شود به آن زد برای این که امر وجودی است، امر خارجی است اما آن که آمد توی خارج مصداق آن است که شارع مقدس متقیدش کرد یعنی وجوب آن انشاء آن انشاء برای وجوب، انشاء را گفت که نمازی که 6 تا مقدمه دارد صلاه با طهارت نگفت صلاه و امر را بیاورد روی صلاه نه. آن انشاء که می‌خواست بکند بگوید صل آن انشاء از اول متقید بوده است و وقتی متقید باشد توی خارج هم که بیاید دیگر متقید است.

دیروز عرض می‌کردم اگر مفهوم شیخ از ما نپذیرند و بگوئید این حرفها نه اصلاً معنای حرفی توی خارج است و اصلاً معنای حرفی قابل تقیید نیست و امثال اینها می‌گویم خب قیدها را می‌زنیم به منشأ و هیأت را می‌آوریم روی منشأ چه اشکالی دارد؟ و تصور می‌کند، تصدیق می‌کند و وقتی که می‌خواهد اراده بکند انشاء بکند منشأش متقید است نه انشاء و منشأ وقتی متقید شد بخواهیم، نخواهیم دیگر نماز می‌شود متقید قیودات خورده به انشاء البته به منشأش نه به مأمور به ولی مأمور به را متقید کرده، این هم ایراد دومی بود به مرحوم شیخ بزرگوار.

حرف سومی که به مرحوم شیخ داریم این است این که شما می‌فرمائید خارج قابل تقیید نیست یعنی چه؟ آیا خارج یعنی زید خارجی نمی‌تواند متصف به علم بشود؟ نمی‌تواند متصف به نبوت و اخوت بشود؟ همین زید خارجی، بچه نداشت، بچه‌دار شد به او گفتند بابا خب این بابا خورد به همین زید خارجی و این که مرحوم شیخ می‌فرماید امر خارجی متصف نمی‌تواند بشود می‌گوئیم بله اگر شما 2 تا خارج را با هم بخواهید نمی‌شود اما یک خارجی با یک انتزاعی، این که در خارج فراوان است جاهل است، عالم می‌شود غیر متقی است متقی می‌شود غیر اب است، اب می‌شود همین طور که از اول بنوت را داشت حالا هم ابوت را پیدا می‌کند خیلی جاها داریم که امر توی خارج متقید شد، اول مطلق بود بعد متقید شد یعنی زید راجع به علم مطلق بود سواد پیدا کرد شد عالم، این عالم کی بر این صادق است؟ همین زید خارجی مفهومی که نیست همین زید خارج را ما اتصافش را ما اتصاف کردیم این که ایشان می‌فرمود چون امر خارجی است و قابل اتصاف نیست ما می‌گوئیم غالب چیزهای خارجی قابل اتصاف است می‌گوئید این ماست ترش شد این روغن فاسد شد غیبت کرد می‌گوئید این فاسق شد اکرام کرد می‌گوئید این آقا سخاوتمند شد اصلاً غالب فضائل توی خارج است دیگر اگر حرف مرحوم صدرالمتألهین را هم بگوئیم که حرکت جوهری کار را رسانده به اینجا که مرحوم صدرالمتألهین می‌گوئید این بچه که به دنیا آمد حیوان بالفعل انسان بالقوه خب این حیوان بالفعل، انسان بالقوه اینها همه توی خارج است دیگر حرکت جوهری است دیگر توی خارج است، توی توصیفات که نیست توی مفهومات که نیست و این حرکت خارجی، این حرکت جوهری که مربوط به عنوان است و خارج است خب این جوری است که با قاعده استکمال حالا ما این را نمی‌گوئیم ما قائل به این هستیم که این روح در ازل بوده است و الارواح جنود مجرده اینها در ازل بوده است بعد این بچه فتبارک الله احسن الخالقین هم همین را می‌گوید وقتی اذا سویته و نفخت فیه من روحی لذا روح دمیده می‌شود بر او البته آن روح هم خودش ضعیف است هم جسم ضعیف است نمی‌تواند فرمان بدهد تا عالم شود حالا اینجا مرادم است که شما اصلاً نمی‌توانید یک موصوفی در خارج پیدا کنید که این قابل اتصاف نباشد یعنی اصلاً وصف نبوده بعد موصوف شده اول ذات بوده بعد ذات وصف شده حتی مثلاً صحت، ماتی به این مطابق می‌شود با مأمور به تطابق مأتی به با مأمور به یک چیز انتزاعی است دیگر مسلم است این مأتی به ما تطابق خب یک امر وصفی است دیگر این وصف را پیدا می‌کند می‌گوئید تطابق مأتی به با مأمور به یعنی یک چیزی این مأتی به نداشت حالا پیدا کرد تطابق پیدا کرد وقتی تطابق پیدا کرد خواه ناخواه این جور می‌شود همه اوصاف ذات توی خارج است و نمی‌شود اصلاً ذات مفهومی متصف به صفتی بشود اصلاً معقول نیست هیچ وقت شما نمی‌توانید پیدا کنید بله شارع مقدس بخواهد موضوع خودش را مقید بکند می‌تواند بخواهد مشروط بکند می‌تواند هر کاری بخواهد بکند کما این که من الان عرض کردم که انشاست، منشأش، مأموربه‌اش همه در عالم اعتبار شارع مقدس وصف برایش می‌آورد گاهی مطلقش می‌کند گاهی مشروطش می‌کند به یک شرط گاهی مشروط می‌کند به هزار شرط آن شرطها گاهی داخلی است گاهی خارجی اما این حرف مرحوم شیخ بزرگوار که می‌فرماید این معنای حرفیه خارجی است برای این که آن خارج است که می‌تواند ربط بدهد، آن خارج است که می‌تواند تقید پیدا کند می‌گوئیم خیلی خوب خارجی اما این فرمایش شما که می‌فرمائید خارجی است پس قابل توصیف نیست عرض می‌کنیم آقای شیخ اصلاً توی خارج نداریم چیزی که قابل توصیف نباشد یک چیز پیدا کنید شما همه خارجیت نه قابلیت توصیف دارد مسلم توصیفات دارد گفتم با حرکت جوهری ملاصدرا این که اصلاً مثلاً در یکی از کلمات شیخ الرئیس من دیدم این انسان را دو مرتبه نمی‌شود دید آن مرتبه اول که می‌بینی مرتبه دوم غیر از آن اولی است اما آن اسمش را مرحوم شیخ الرئیس اسمش را می‌گذارد لفظ بعد از خلع مرحوم صدر المتألهین اسمش را می‌گذارد لفظ بعد از لفظ استکمال و الا هر دویشان می‌فرمایند که این انسان را دو مرتبه نمی‌شود دید آن دفعه اول که دیدی یک لباسی داشت این دفعه یک لباس دیگر دارد، خب این لباس یعنی اتصاف دیگر یک خلع می‌کند لباس را می‌پوشد لباس را و این حرف صدرالمتألهین می‌پوشد لباس را، استکمال اول الا دوم است، دوم الا سوم است و بالاخره تا خدا خدائی می‌کند اگر این سقوط نکند حالا در دنیایش که مسلم این استکمال دارد شما حالا فکر کنید که یک جا عرفاً، عقلاً شرعاً یک چیزی توی خارج پیدا کنید که این قابل اتصاف نباشد یا نه بالاتر اثبات هم هست اتصاف نداشته باشد. یعنی وقتی که بابا نبود حالا امروز بابا شد متقید شد این آقا به این که بابا است یک امر اعتباری است اما همین امر اعتباری آمد روی امر خارجی آن امر خارجی متصف شد، متقید شد به یک قیدی و آن ابوتی که نداشت الان پیدا کرد و عدالتی که نداشت حالا پیدا کرد فسقی که نداشت حالا پیدا کرد، این هم حرف سوم ما.

حرف چهارم ما به مرحوم شیخ این است که آقای شیخ اگر هم عقل ما بگوید عرف هم بگوید کدام مقدم است؟ به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام مرحوم شیخ بارها می‌گفتند آن که همه چیز را به همه کس نشان داد همه چیز را یعنی فقه و اصول را به همه کس نشان داد خب این شیخ بزرگوار به ما نشان داد فرمود که موضوعات احکام را از عرف باید گرفت ما باید برویم توی عرف ببینیم این قید را به هیأت می‌زند می‌گوئیم چشم آن قید را به ماده می‌زند می‌گوئیم چشم عقل ما هر چه می‌خواهد بگوید و 90 درصد موضوعات عرفیه با عقل جور نمی‌آید دیگر اما به قول مرحوم آخوند اگر ما بخواهیم موضوعات را از عقل بگیریم هیچ جا نمی‌توانیم استصحاب بکنیم اصلاً این استصحاب یعنی موضوع را از عقل نمی‌گیریم اگر بگیریم استصحاب دیگر یوخدور برای این که مثلاً این آبی که شما استصحاب می‌کنید می‌گوئید هذا کان کرا الان یکون کذلک اصلاً قضیه مشکوکه برای چه پیدا می‌شود؟ یک مقدار این آب رفته هوا رفته خب کم شده دیگر عقلاً کم شده اما شما می‌گوئید آقا هذویت هست می‌توانید بگوئید هذا کان کر الان یکون کذلک اصلاً نداریم یک جا، یک جا پیدا بکنید که این فرمایش مرحوم شیخ را درست بکنیم که موضوعی را از عقل بگیریم همه موضوعات را از عرف می‌گیریم، همه موضوعات را هم با عرف یک تباین دارد ، یک تخالف دارد خب اصل قضیه این است که همه موضوعات، همه چیزهای مربوط به احکام را از عرف باید گرفت مرحوم شیخ می‌فرمایند بله همه قیودات می‌خورد به هیئات اما عقل ما می‌گوید نه، می‌گوئیم نه ، می‌گوئیم آقای شیخ خودتان یادمان دادید می‌گوئید اگر عقل بگوید نه، عرف بگوید آری بگو آری و همه جا این جور است.

لذا این سنی‌ها که می‌گویند ان الله علی العرش استوی همین معنای عرفی می‌کنند خب معنای عرفی می‌کند و می‌گوید ابن تیمیه ملایشان می‌گوید خدا روی عرش نشسته است و قدش هم هفت متر است و بعضی اوقات می‌آید پائین و یک سیری می‌کند و یک لذتی از بنده‌هایش می‌برد و دو دفعه می‌رود بالا، می‌رود بالا را دیگر ابن تیمیه نمی‌گوید می‌رود روی عرشش می‌نشیند خب این را شیعه نمی‌گوید، شیعه اینجا دیگر دقت است، اینجا دیگر فلسفه است، اینجا دیگر آن نیشترهای عقلی امام صادق (س) است اما آنها مربوط به علم فلسفه و عرفان و کلام و امثال اینهاست، مائیم و فقه، فقه ما از کجا گرفته شده؟ امام صادق فرمودند فقه را از عرف بگیر موضوعاتش را از عرف بگیر، جزئیاتش را از عرف بگیر هر چه عرف می‌گوید بله، تو بگو بله و ما نحن فیه اگر شیخ بزرگوار می‌گوید عرفاً همه قیودات می‌خورد به هیأت ما هم می‌گوئیم بله عقل ما می‌گوید نه، خب مثل آنجاست که خون را شستیم اما رنگش مانده عقل ما می‌گوید آقا این خون است نمی‌شود که عرض بلا معروض پس همین که رنگ موجود است این عرض موجود است معروض دارد معروض آن دمی است که تو نمی‌بینی اما روایت چه می‌گوید؟ روایت می‌گوید و اما اللون فلا یظهر به فلا یکفی به، این بخار که یکی می‌رود دستشوئی هوا سرد است و این بخار از بول، بخار از غائط خب عرض بلا معروض که نمی‌شود ذرات غائط و ذرات بول هست خب شما می‌گوئید که بگو پاک است عقل دیگر اینجا کار نمی‌کند برای این که بخار غیر از بول است، بول غیر از بخار است.

لذا به شیخ بزرگوار می‌گوئیم آقا این که شما قبول دارید قیودات همه به هیأت می‌خورد عرفاً ما هم همین را می‌گوئیم دیگر ما بالاتر از این هم گفتیم که در بحث قبلی‌مان گفتیم آقا همه این حرفها سالبه به انتفاء موضوع است برای این که حرف قید و وصف و حساب و تقید و امثال اینها بشود یا نشود اینها مربوط به فلسفه آنجا که موضوعش موجود باشد اما ما نحن فیه انتزاعیات است عالم تشریع است عالم تشریع این حرفها اصلاً و ابداً جا ندارد بنابراین شارع مقدس می‌تواند لحاظ انشاء را و قید را بزند به انشاء می‌تواند لحاظ بکند منشأ را قید را بزند به منشأ نه می‌تواند لحاظ بکند مأمور به را قید را بزند به مأمور به ثم انشاء بکند از آن منشأ مأمور به پیدا می‌شود متقید. شارع مقدس هم می‌تواند اصلاً قید نیاورد و مطلق بگوید و اما عالم اعتبار با عالم وجود اینها هیچ ربطی به هم ندارد.

اگر حرف من را بزنید و قبول بکنید همه این بحث‌ها می‌شود سالبه به انتفاء موضوع اما بحث دیروز ما حرف من نبود یعنی روی تأثیر و تأثر شیخ آمدیم جلو که تأثیر و تأثر دارد به شرط شرعی تأثیر و تأثر دارد مرحوم آخوند که این همه داد و فریاد می‌کنند روی این است که تأثیر و تأثر روی شرط و مشروط است بحث دیروز و امروزمان هم روی همین که ما لو فرض این که تأثیر و تأثری باشد چه بکنیم؟ مرحوم شیخ فرمودند قیودات همه باید به ماده بخورد نه به هیأت 4 تا اشکال داشتیم، اشکال چهارم ما این است که آقای شیخ همه قیودات را به انشاء می‌زنیم برای این که قبول دارید عرفاً اشکال ندارد ما هم در فقه باید تابع عرف باشیم معنای عرف هم این نیست یعنی تابع این مردم باشیم نه، همان که صاحب قوانین معنا می‌کند ذهن فقیه خالی از اصطلاحات این حجت است و ذهن خالی از اصطلاحات می‌گوید قیودات همه به هیأت می‌خورد نه به ماده.

اینجا باز هم حرف دارد دیگر مثل این که بس است دیگر اشکال دومی که شیخ بزرگوار دارند برای روز شنبه‌مان انشاء الله.

وصلی الله علی محمد و آل محمد