درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مبحث اجزا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

در باب اجزا بحث دیروز، بحث فصل الخطاب بود و بجای حساسی رسید ما قائل به اجزا شدیم و دلیل پنجم ما که عمده دلیل ماست گفتیم که احکام ثانویه مقدم بر احکام اولیه است حالا یا تخصیص، یا حکومت یا جمع عرفی مرحوم آخوند در کفایه گاهی تخصیص و حکومت می‌گویند، گاهی هم همین جمع عرفی قاعده لاضرر یک حکم ثانوی است و دلیلش هم یک حکم، یک دلیل ثانوی است آن احکام اولیه مثل وضو، می‌گوید اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق یک لاضرر و لاضرار هم داریم می‌گوید که در احکام اسلام، اصلاً در اسلام عزیز ضرر نیست، این آقا برایش وضو ضرر دارد، دیگر خواه ناخواه اقم الصلاه لدلوک الشمس می‌گوید برای تو، نه می‌گوید چرا؟ برای این که وضو برای تو ضرر دارد می‌گوئیم چه جور درستش کردی؟ می‌گوید لاضرر و لاضرار را سنجیدم با اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا و تخصیصش زدم آن اقم الصلاه لدلوک الشمس را یا حکومتش دادم آن لاضرر و لاضرار را بر این اذا قمتم الی الصلاه ان قلت، قلت‌های مرحوم آخوند در اینجاها می‌فرمایند که خیلی خوب همه‌اش را نگو، بگو توفیق عرفی، العرف وفق این که جمع بین دلیلین بکند و احکام اولیه را تخصیص بزند یا دلیل لاضرر و دلیل وضو را تخصیص بزند و این توفیق عرفی است حالا تو در تخصیصش اشکال پیدا کنی یا در حکومتش اشکال داشته باشی اما این توفیق عرفی هست، بعد هم لمش را می‌فرمایند برای خاطر این که اگر آن ادله ثانویه مقدم بر ادله اولیه نشود لازم می‌آید لغویت در جعل برای این که اگر لاضرر و لاضرار را اگر تخصیص بدهیم درستمی‌شود یک عده مردم وضو می‌گیرند، یک عده هم تیمم می‌کنند و اما اگر احکام اولیه را مقدم انداختیم دیگر همه باید وضو بگیرند، لاضرر و لاضرار لغویت در جعل است یعنی جای دیگر پیدا نمی‌کنید که این لاضرر و لاضرار پیاده شود و آن لغویت در جعل ، العرف وفق جمع بکند بین ادله اولیه و ادله ثانویه را مقدم بیندازد بر ادله اولیه.

خیلی حرف خوبی است انصافاً دیگر خیلی نرویم توی ان قلت، قلت‌های تخصیص‌ و حکومت و ورود و امثال اینها برای این که این توفیق عرفی به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام یک همیانه ملاقطب است همه چیز از آن در می‌آید برای این که اگر تخصیص می‌گوئید، عرف است اگر تقیید می‌گوئید، عرف است، اگر حکومت می‌گوئید، جمع عرف است و اگر ورود می‌گوئیم، جمع عرفی است گاهی این جور می‌شود که تخصیص نمی‌شود، حکومت نمی‌شود، ورود نمی‌شود، اشکال‌ها پیدا می‌شود می‌گوئیم خیلی خوب اینها هیچکدام نباشد یک چیز دیگر هست و آن این است که العرف وفق جمع بین دلیلین بکند، مسلم یک علتی هم در دست دارد، اینجاها علتش اگر احکام اولیه را مقدم بیندازد، لغویت در جعل است خیلی خوب است دیگر خب عمده دلیل ما در اجزا همین است می‌گوئیم که ادله امارات، ادله اصول مقدم بر احکام اولیه، وقتی مقدم شد، دلیل چه؟ عرف. عرف اماره را با اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا 2 تا را به او بدهند دیگر خواه ناخواه می‌گوید اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا و لم تجدوا فتیمموا و آن اماره می‌گوید آب نیست، و لم تجدوا فتیمموا زنده می‌شود در حقیقت آن اماره یعنی دلیل اماره، هر چه باشد ادله اولیه را تخصیص می‌زند و حالا تخصیص نگوئید، حکومت نگوئید بگوئید جمع عرفی، سببش هم باز همین است اگر ما ادله اولیه را مقدم بر ادله امارات ادله اصول بگوئیم لغویت در جعل است، هیچ جا نمی‌شود دیگر اماره حجت باشد. دیگر هیچ کجا نمی‌شود اصول حجت باشد برای این که این امارات اصول تبیین واقع می‌کند و چون تبیین واقع است دیگر حکومت بر واقع دارد، حکومت بر ادله اولیه، بر احکام واقعیه. گاهی واقعاً فلم تجدوا است گاهی هم به اماره، گاهی هم به اصل فلم تجدوا، این فلم تجدوا توسعه پیدا می‌کند بواسطه امارات بواسطه اصول گاهی هم تضییق پیدا می‌کند و بالاخره وقتی ادله امارات و اصول را بدهند به عرف که نظر دارد به واقعیات دیگر یعنی اماره برای چیست؟ برای تبیین احکام واقعیه نظر دارد دیگر اصول برای چیست؟ تبیین احکام واقعیه، تعیین وظیفه در ظرف شک بالاخره تبیین می‌کند احکام واقعیه را وقتی تبیین می‌کند خواه ناخواه نظارت دارد بر احکام اولیه معنای نظارت یعنی حکومت یعنی تخصیص، یعنی توفیق عرفی و آن توفیق عرفی، العرف وفق این که جمع بین دلیلین بکند و بواسطه ادله ثانویه، ادله اولیه را تخصیص بزند، حالا گاهی تخصیص لفظی می‌شود، گاهی تخصیص لبی می‌شود آن تخصیص لبی همان توفیق عرفی، العرف وفق اینکه جمع بین دلیلین بکند. اگر شما گفتید تخصیص معنایش این است که احکام اکرم العلماء الا الفساق منهم، اصلاً فساق دیگر حکمی از اول نداشته، نه این که حالا به قول صاحب معالم و امثال اینها مجاز باشد حالا از این به بعد، نه. این اکرم العلماء الاّ الفساق منهم، این تخصیص، این مخصص می‌گوید از اول اکرم العلماء مضیق بوده. من اول الامر این احکام واقعیه متخصص به امارات است، به ادله امارات است نه اینکه بعد از آن که کشف خلاف شد بگوئیم که معذور است، اصلاً دلیل نداشیم، اصلاً حکم نداشتیم، این آقا که با بینه دارد نماز می‌خواند، با تیمم، اصلاً فلم تجدوا است، راستی واقع و نفس الامر نماز این با تیمم است نه این که بگوئیم نماز این با تیمم نیست، عذراست، به قول مرحوم آخوند این جور می‌گویند لو علم لتنجز آن وقت می‌فرمایند که ان طابق الواقع تنجز ان خالف الواقع فعذر. در جمع بین حکم واقعی و ظاهری و ما به مرحوم آخوند گفتیم نه اصلاً ادله ثانویه می‌آید تخصیص می‌زند معنای تخصیص این است که اصلاً حکم من اول الامر نیست نه حکم اطلاق دارد تا بعد کشف خلاف بگوئیم آقا حکمی از بین برده باید بیاوری، اصلاً نداشته، آن موقعی که طبق امارات، طبق اصول دارد عمل می‌کند، اصلاً حکم همین است مرحوم آخوند اینجا و همچنین استاد بزرگوار ما حضرت امام اینجا راجع به اصول همین حرفهایی که من می‌زنم، راجع به اصول می‌نند و صریح کفایه است استاد بزرگوار ما حضرت امام هم در تقریراتشان در درسشان همین فرمایش مرحوم آخوند را می‌فرمودند، می‌فرمودند اصول حکومت دارد بر ادله اولیه، یعنی تخصیص لذا مرحوم آخوند می‌فرمود اجزا می‌فرمایند در اصول اجزا، چرا؟ می‌گویند برای این که ادله اصول لسانی دارد و ناظر است و این لفظ نظارت هم مرحوم آخوند توی کفایه دارند، ناظر به احکام واقعیه است وقتی ناظر به احکام واقعیه باشد احکام واقعیه را تخصیص می‌زند حالا یا تضییق می‌کند یا توسعه می‌دهد این نمازی که این دارد طبقاً للاصول می‌خواند نماز واقعی و نفس الامری این آقا همین است دیگر بعد که کشف خلاف شد مأتی به مطابق با مأمور به ساقط شده، اصلاً کشف خلاف نه دیگر اعاده دارد، نه قضا برای اینکه نمازش را خوانده دیگر.

فرمایش مرحوم آخوند مثل اینجاست فلم تجدوا مائاً فتیمموا سعیدا که راستی آب نیست، خب باید تیمم کند، این هم اماره که می‌گوید آب نیست راستی مثل فلم تجدواست تخصیص می‌زند واقع را لذا مرحوم آخوند در کفایه می‌فرمایند که ادله اصول حکومت دارد بر ادله اولیه پس اجزا. معنای اجزا هم این است که حالا که مخالف واقع شد دیگر اعاده ندارد، قضا ندارد برای این که مأمور به را این آورد این مأتی به ناقص 100 درصد مطابق با مأمور به واقع است اما راجع به اماره ایشان می‌گویند نه، اماره حکومت بر ادله اولیه ندارد می‌فرمایند بنابراین امارات و هر چه مثل امارات است که لسان نداشته باشد که کم هم داریم در اصول اما خب حالا ایشان می‌گویند امارات و هر چه که مثل امارات است که لسان ندارد می‌فرماید این مجزی نیست. چرا مجزی نیست؟ برای این که نمی‌تواند حکومت داشته باشد، چرا نمی‌تواند حکومت داشته باشد؟ لسان ندارد، زبان ندارد. نظارت ندارد، وقتی نظارت نداشت این نمازی که این ناقص می‌خواندمأمور به این واقع است، مأتی به ناقص است بعد که کشف خلاف شد دیگر خواه ناخواه مأمور به، به امر واقعی را باید بیاورد، اعاده یا قضا.

دیروز عرض کردم که ما حکومت نمی‌گوئیم گر چه در حکومت ما می‌گوئیم که حکومت لسان نمی‌‌خواهد اما به مرحوم آخوند عرض می‌کنیم این حکومت که شما می‌خواهید در اصول درست کنید ما اصلاً

در امارات در اصول، حکومت نمی‌گوئیم ما جمع عرفی می‌گوئیم.

می‌گوئیم وقتی ادله امارات با ادله احکام واقعیه، این 2 تا را با هم بسنجیم العرف وفق این که آن احکام واقعیه را به این احکام ثانویه تخصیص بزند و الاّ لغویت در جعل است. برای این که اگر ما بگوئیم که امارات حجت نیست، اصول حجت نیست معنایش این است که خیلی جاها اماره مخالف با واقع است بگوئید اعاده دارد، قضا دراد اصول مخالف واقع است، قضا دارد، اعاده دارد با آن جعلی که تسهیلاً للامر شده است دیگر، امارات و اصول تسهیلاً للامر منافات با او پیدا می‌کند، لذا به مرحوم آخوند می‌گوئیم همین جور که در باب اصول گفتید حکومت دارد، ما در باب امارات هم می‌گوئیم حکومت دارد الاّ اسمش را می‌گذاریم توفیق عرفی تا شما نگوئید که امارات لسان ندارد.

بنابراین فرمایش مرحوم آخوند استاد بزرگوار ما، گیر همین الفاظ بودند یعنی ما توی اصول گفتیم حکومت آن است که ناظر باشد بر محکوم علیه و این زبان می‌خواهد، مثل اصول مثل لاتنقض الیقین بالشک می‌خواهد، مثل رفع ما لا یعلمون می‌خواهد، مثل ادله فراغ و قاعده ید می‌خواهد، این زبان می‌خواهد تا این که لفظی ناظر باشد بر لفظ دیگر.

مرحوم آخوند گیر همین هستند استاد بزرگوار ما حضرت امام هم گیر

همین هستند و من به حضرت امام عرض می‌کردم آقا ما اصلاً گیر این حرفها نیستیم ما در وقتی که 2 تا دلیل را عرضه بداریم به عرف می‌بینیم عرف جمع می‌کند بین ادله اولیه و ادله ثانویه و ادله ثانویه را مقدم می‌اندازد بر ادله اولیه می‌شود اجزا.

استاد بزرگوار ما آقای بروجردی در جای دیگر می‌فرمودند که این که می‌گوئید لسان می‌خواهد، ما لسانش می‌دهیم، زبانش می‌دهیم و همان معنای اولی را می‌ریزیم توی لفظ وقتی ریختیم توی لفظ، مثل اصول زبان دار می‌شود مثلاً ما نحن فیه، اماره چرا حجت است؟ بنای عقلاء بنای عقلا زبان ندارد. به قول آقای بروجردی این زبان را زباندارش بکن بگو صدق العادل همان که مرحوم شیخ درست کرده توی خبر واحد، صدق العادل، همین جور که رفع ما لایعلمون را شارع زبان به او داد تو هم این را زبانش بده دیگر این که حتماً زبان باید داشته باشد از نظر شرعی ، از نظر عقلی این دیگر چرا؟ به عبارت دیگر حرف آقای بروجردی هم همین است که آقا ما می‌خواهیم جمع بین 2 تا دلیل بکنیم، حالا می‌خواهد زبان داشته باشد، می‌خواهد نداشته باشد ولی آن طور که من عرض کردم اصلاً ما نمی‌رویم توی حکومت مرحوم آخوند که این قدر پافشاری دارد همین جا روی حکومت به ایشان عرض می‌کنیم آقا ما اصلاً حکومت نمی‌گوئیم تا شما بگوئید امارات حکومت ندارد چون لسان ندارد، اصول حکومت دارد چون لسان دارد به مرحوم آخوند عرض می‌کنیم آقا ما اصلاً حکومت نمی‌گوئیم تا دردسر درست شود، می‌گوئیم ادله اولی، ادله ثانوی را با هم جمع می‌کنیم که توفیق عرفی، العرف وفق این که ادله ثانویه را مقدم بیندازند بر ادله اولیه. اصلاً همه تخصیصها همین است که شارع مقدس فرموده نماز بخوانی، اختراع اوست باید اجزا و شرایط تعیین کند اجزا و شرایط تعیین می‌کند، تمام شد. لذا می‌دانیم نماز چیست، ادله التکبیر آخره التسلیم، قبلش هم باید مثلاً با طهارت باشد خب این حکم اولی، ثم می‌آید می‌آید که رفع ما لایعلمون یعنی اگر ندانی و حمد و سوره نخوانی نمازت درست است و گرنه نمازت درست است یعنی چه؟ یعنی رفع ما لا یعلمون تخصیص زد آن ادله اولیه که اقراء فاتحه الکتاب را با رفع ما لایعلمون پهلوی هم بگذار می‌شود اقراء فاتحه الکتاب الاّ آنجا که ندانیم.

این را مرحوم آخوند قبول دارند و حضرت امام قبول دارند در اصول ما همین را در امارات هم می‌گوئیم، می‌گوئیم گفت که اقراء فاتحه الکتاب اقراء السوره اما یک ثقه مسئله دان به من گفت که سوره مستحب است. من هم مدتی نماز بدون سوره خواندم، حالا فهمیدم سوره جزء است این مسئله گو اشتباه کرده، موثق بوده، عالی بوده اشتباه کرده، نماز درست است یا نه؟ می‌گوئیم درست است، چرا؟ برای این که صدق العادل را می‌گذارم پهلوی اقراء فاتحه الکتاب می‌شود اقراء فاتحه الکتاب الاّ آنجا که ثقه به تو بگوید نه، می‌شود جمع عرفی.

لذا مثل حدیث لاتعاد را خب همه می‌گویند که حدیث لاتعاد حکومت دارد بر ادله اولیه الاّ این که آن زبان دارد آن را هم زباندارش می‌کنیم می‌گوئیم حدیث لاتعاد با اصل صلاه این 2 تا یک کدام حکومت دارند بر دیگری ، کدام حکومت دارد؟ لاتعاد حکومت دارد بر اجزا و شرایط نماز، لاتعاد الصلاه الاّ من قبل، همین جور که لاتعاد الصلاه تخصیص می‌زند و با لاتعاد نماز را درست می‌کنید می‌گوئید اگر مدتی نماز را نسیاناً یا جهلاً بدون سوره خوانده، نمازش درست است اعاده ندارد، قضا ندارد، برای این که مأتی به مطابق با مأمور به‌اش است ما نظیر لاتعاد را مثل اصول، امارات هر چه در لاتعاد گفتید ما در باب امارات اصول می‌گوئیم. در باب لاتعاد که همه گفتند تخصیص ما هم در باب امارات و اصول می‌گوئیم تخصیص.

مثل اینکه حرف خیلی عالی است، خب اگر حرف ما را قبول کردید،

کردید اگر هم قبول نکردید تحشیه بکنید.

بحث فردایمان این است مرحوم نائینی مطلق، همچنین مرحوم آقا ضیاء در حالی که شاگرد های خاص مرحوم آخوند بودند اما مخالف با مرحوم آخوند می‌گویند عدم اجزا مطلقاً . چند تا دلیل دارند، دلیل اولشان هر دویشان یک مثالهای عجیب عرف پسند می‌آورند می‌گویند اگر اجزا بخواهیم بگوئیم لازم می‌آید فقه جدید لذا مجبوریم بگوئیم عدم اجزا 8-7 تا مثال می‌زنند انشاء الله فردا مثالهایشان را نقل می‌کنم.

وصلی الله علی محمد و آل محمد